امروز نمازصبحم قضا شد. با خودم فکر کردم چرا؟
پارسینه: دیدم چون موقع خواب بجای اینکه زنگ هشدار تلفن همراهم را فعال کنم، باخودم گفتم {به امید خدا بیدار می شوم} و خوابیدم. جالب است که همین منِ دیشب!، اگر پنج صبح به فلان شهر پرواز داشتم به امید خدا بسنده نمی کردم بلکه مطمئنن ساعت هشدار تلفنم را فعال می کردم.
بعد دیدم بین عناصر مختلف ایجاد کننده این رخوت! سه عنصر بسیار چشم گیر است.
یکم: { اگاهی } دوم: { حرکت } سوم: { هزینه }
من اگر واقعا "اگاه " باشم که قضا شدن نمازم چقدر زیان اور است به جای تنبلی، "حرکت" می کنم و با "هزینه" کردن وقت و انرژیِ انگشت سبابه ام هشدارساعت را فعال خواهم کرد. { می بینید؟. خیلی سخت نیست! }
فرق عمده ی ما با همه قهرمانهایی که توی داستانهای خیالی و تاریخ واقعی می شناسیم و برایشان هورا می کشیم و تمجیدشان می کنیم همین است.
انها اگاهانه "حرکت" کردند و به جای خساست، "هزینه" پرداختند. نمی شود احشام وار نگاه کرد، مخنثانه زیست کرد، ومرفهانه خواست که یکی مانند { مارکس، چمران، گاندی، ماندلا، النی، رستم، مصدق، زورو، فوکو، ابراهیمی، یا حتی بروسلی! } شد. نمی شود.
اگر هم بشود توی یکی از همین فیلم های تخیلی است که با خش افتادن روی دی وی دی قهرمان هم روی هوا معلق خواهد ماند. و بیچاره قهرمانی که تعلیقش به یک خَش، یا یک تلفن از بالا، یا قطع شدن بیمه کارمندی، یا همه جور خَشِ دیگر باشد.
خلاصه اینکه نمی شود مثل پالاز اوجا محتاطانه زندگی کنیم و بخواهیم مثل النی اق اویلرمردانه از دنیا برویم.
یاسر عرب/مستندساز
همم ماشاللا فیلسوفن چشم نخوریم ما