یک عضو انصار حزبالله: حسن عباسی باعث شد که چماق را بر زمین بگذارم و قلم به دست بگیرم
علیرضا فرقانی در وبلاگ «تکنوشتههای تک» نوشت :
اواخر سال 1383 بود که سی دی سخنرانی آتشین استاد در 16 خرداد 1383 در مشهد که به موضوع پاسخگویی در دنیا و آخرت پرداخته بودند به دستم رسید. همان سخنرانی که خرداد1388 هاشمی رفسنجانی در نامه اش به رهبر انقلاب آورد :" هجمهها هم که از حدود پنج سال پیش در سخنرانی مشهد مقدس مطرح شده...." ؛ به تهران آمدم و به زحمت توانستم ایشان را ملاقات کنم. پیش از آن در انصار حزب الله مشهد به صورت حرفه ای مشغول به (مثلا) انجام تکلیف بودم. تلکلیفی که با چماق نوشته میشد اما همیشه یک احساس خلائی می کردم. با داشتن 22 نیروی زیر دست سخت بود که به فضای علمی فکر کنم. تا آن زمان وقتی ده نمکی به ما میگفت که فیلم آدم برفی بد است میگفتیم بد است و سریعا پرده سینما بود که پایین می آمد. بگذریم که ده سال بعد اخراجی های 3 که صد برابر بیشتر از آدم برفی فحشا و منکرات را به صورت فشرده در خود جای داد آمد اما دیگر پرده ای پایین نیامد!.
وقتی به ما میگفتن نظارت استصوابی خوب است می گفتیم خوب است و در جایگاه مدافع با مخالفین تمرین تکلیف میکردیم بدون اینکه بدانیم املای آن چگونه است.
اصلا به فکر کردن فکر هم نمیکردیم چه برسد به انکه تفکر مخالفین را به چالش بکشیم. وقتی نظر آیت االه مکارم را در مورد سخنرانی 16 خرداد حسن عباسی در مشهد این چنین شنیدم که از جهت یادآوری آخرت به یاد جامعه بسیار خوب بود؛ یاد حدیث پیامبر افتادم که فرمودند بهترین دوست شما کسی است که آخرت را به یاد شما بیندازد. پس به تهران آمدم و ایشان را ملاقات کردم. اصلا روزی فکر نمی کردم که چماق در دستانم به قلمی تبدیل شود که مفهوم "بصیرت" مورد تاکید رهبری را تئوریزه کنم اما به یاری استاد شد. هیچ وقت فکر نمیکردم که دلیل مخالفتمان با هاشمی اختلاف در مبانی اسلام و لیبرالیزم است، به ما میگفتند مهدی بد است و پدرش از او حمایت میکند پس.... .
در این هفت سال که سر کلاس های استاد حاضر شدم چیزی جز احترام به علما نشنیدم تا جایی که وقتی هرم جامعه دینی را ترسیم کردند بعد از سرمایه ایمانی؛ سرمایه علمی را مهمترین سرمایه برای جامعه دینی مطرح کردند و از افرادی چون حکیم جوادی آملی به عنوان مهمترین سرمایه های نظام یاد می کردند. استاد همواره متذکر می شدند که لیبرالیزم یعنی اباحی گری و در این راستا حیازدایی و مقدس زدایی استراتژی اعوان و انصار شیطان است برای تبدیل جامعه هجری به جامعه مدنی و افرادی چون حکما و علما که عالم و مروج احکام دینی هستند نباید با مباحث وهن آلود تخریب شوند.
نکته بسیار حائز اهمیت برای خود بنده در این سال ها این بود که تقریبا در پایان تمامی کلاس ها و بعد از ارائه آخرین مباحث طرح ریزی استراتژیک برای نظام سازی که به زحمت تولید کرده بودند؛ مستمعین و شاگردان را به نماز شب توصیه می کند و اینکه با تقوا ورزیدن خداوند قوه فرقان را در شما قرار میدهد تا راه درست را تشخیص دهید و تکیه به این مباحث نکنید. چون استاد قرار بود اندیشدن را بیاموزد نه اندیشه ها را. لذا هرگز از نقد و انتقاد فرار نمیکردند و تا ساعت ها پس از اتمام کلاس با طلاب و اساتید دانشگاه که سر کلاس ها حضور میافتند به بحث و گفتگو مینشست.
اختلافی که در این روزها در رسانه ها بین حکیم جوادی آملی و استاد عباسی مطرح می شود حاکی از خط دهی خاصی است چرا که این دو بزرگوار در دو سطح متفاوت قرار دارد و افرادی که هر را از بر(اصلاحی است در چوپانی که هر به معنب برو و بر به معنی بیا است) در مسائل مطرح شده نمی دانند با ماندن در مشهورات به لجن پراکنی مشغول شدند غافل از اینکه هدف طراحان؛ هتک حرمت علما بواسطه تقطیع یک سخنرانی و فراگیر کردن آن است.
برای اداره یک حکومت و رساندن جامعه به سر منزل مقصود بایستی سه گروه به طور تخصصی درگیر شودند. گروه اول کسانی هستند که به اتخاذ قواعد و قوانین از منابع می پردازند و در حکومت دینی مراجع و علمایی هستند که با تفقه در دین به اصول و قواعد فقهی مشغولند. گروه دوم سیستم من ها هستند؛ کسانی که با استفاده از آن قوانین و قواعد به طرح ریزی استراتژیک پرداخته و سیستم های مختلف برای برای نظام سازی را طراحی و مدلسازی می کنند و بالاخره گروه سوم مدیرانی هستند که که سوار بر سیستم های طرح ریزی شده به اداره امور می پردازند.
در این بین علمایی که مانند آیت الله جوادی آملی ، آیت الله مصباح یزدی و ... از سردمداران گروه اول تلقی می شوند که با استخراج و تبیین قواعد فقهی از قرآن و احادیث چارچوب های یک نظام الهی را مشخص می کنند. در گام بعد یعنی در مرحله سیستم سازی اساتیدی چون حسن عباسی با تکیه بر آن قواعد فقهی به طرحریزی سیستم ها پرداخته و دیگر درگیر علم اصول و علم حدیث و ... نمی شوند و تنها از منابع معتبری که خروجی گروه اول است بهره می گیرند و در نهایت هم گروه مدیران که نه کاری به قواعد فقهی دارند و نه به نحوه سیستم سازی و با علم مدیریت خود سوار بر سیستم جامعه را مدیریت می کنند.
قطعا اگر نبودند علمایی چون جوادی آملی و دیگر بزرگواران حوزه، حقیقت ناب به محاق میرفت که در آن صورت اداعای رسیدن به حکومت اسلامی ادعایی واهی تلقی می شد و شاید اگر نبود استاد عباسی مانند این بحث مطرح نمی شد که حکومت دینی به جای شورای عالی امنیت ملی با کارکرد حفظ منافع ملی(كه در آمريكا هم عالي ترين شوراي حكومتي است) نیاز به شورای عالی سعادت ملی با کارکرد حفظ و بسط مناقب دینی دارد. ایشان تا کنون طرح جامع سلامت، اقتصاد ، آموزش و پرورش و.... را طرح ریزی کردند.
با آرزوی طول عمری با عزت برای تمام کسانی که در سطوح مختلف سعی در رساندن پرچم این انقلاب به دستان مبارک حضرت ولی عصر(عج) دارند.انشاالله
گاهی قلم کم از چماق ندارد که هیچ چماق تر هم میشود .
مثلا کاش مسعود ... فیلم نمیساخت .
درسته قلم بدست شدی ولی باز به بیراهه رفتی عزیز دل برادر.
یکی نیست این بابا را بگیره ببره زندان
احسنت