سیاست ورزی به سبک آیت الله فیلسوف
پارسینه: باز هم مردی برای رئیس جمهورسازی به میدان میآید که سیاست برای او طریقیت دارد برای رسیدن به دغدغههای فرهنگیاش و البته سیاست میدان انجام به تکلیف است.
پارسینه - مصطفی مسجدی آرانی: شنبه یازدهم آذر 91؛ سالن همایشهای موسسه امام خمینی. آیتالله مصباح یزدی آمده تا سخنران یادواره شهدای موسسهاش باشد. از روی ویلچر برخاسته اما با کمک عصا راه میرود و روی صندلی مینشیند. سخنش را با یاد شهدا آغاز میکند اما اصل سخنش از گریز میان سخنرانی آغاز میشود: «انگیزهها و اهداف مختلفي سبب ميشود يك نفر جان عزيز خود را فدا كند، اما اين انگيزهها و اهداف از نظر ارزش بسيار متفاوت هستند.»
او سپس یکی از انگیزههای مهم را وطن پرستی میخواند و شروع به نقد این گرایش میکند و بعد از همه اینها جمله طلایی سخنرانیاش را میگوید: «شهدا همواره در وصيتنامهشان نه از آب و خاك، بلكه از اسلام سخن ميگفتند، لذا سر دادن شعارهاي ملي و مكتب ايراني، خيانت به شهداست.» آذر ماه 1391 است و دو سال و سه ماه از روزی که اسنفدیار رحیم مشایی موضوع مکتب ایرانی را مطرح کرد، میگذرد.
برای آیتالله اما انگار که همین دیروز بوده است. از بس که حرارت دارد. سخنرانیهای او از سال 1390 به این سو رنگ انتقاد به خود گرفته است. انتقاد از دولتی که قرار بود نمونهای باشد برای ساختن دولت اسلامی. مرحله سوم از مراحل پنجگانه تمدن اسلامی اما «ما قصد لم یقع و ما وقع لم یقصد» (تعبیری است حوزوی بدین معنا که آن چه خواستیم نشد و آنچه نخواستیم شد).
او همچنین یکی از مختصات رئیس جمهور آینده را نزدیکی به خلقیات و خصوصیات شهید رجایی میدانست. مصباح معتقد بود که رجایی در بین روسای جمهور ایران میدرخشید و اعتقاد داشت باید «رئیس جمهوری چون رجایی انتخاب کرد که میگفت من فرزند مجلسم و مقلد امام (ره). هر آنچه امام بگوید اطاعت میکنم.» (همان، 21 بهمن 1383)
البته ماجرا به این کلی هم نبود. نویسنده کتاب گفتمان مصباح در بخش پایانی کتاب خود آورده است که «هرچه تبلیغات انتخاباتی به روز رای گیری نزدیکتر میشد، آیتالله مصباح نیز با توجه به بهرهمندی دکتر احمدینژاد از ادبیاتی دینیتر در تبلیغات انتخاباتی خود به حمایت ضمنی از وی روی میآورد و تلاش میکرد تا به صورت ضمنی پرسشهایی که درباره صلاحیتهای دکتر احمدینژاد مطرح میشد را پاسخ گوید.» (گفتمان مصباح، ص 859) من جمله پرسشی در مورد جوانی او که با مسائلی از سقیفه بنی ساعده و اشکال بر جوانی امیرالمومنین پاسخ داده شده بود.
و بعد از آن منظورش را صریحتر گفت. «دیشب یکی از دوستان حاضر در جلسه نقل کرد قبل از برگزاری مرحله اول انتخابات به محضر یکی از علمای اهواز رسیدم. ایشان گفت: نگران نباشید، احمدینژاد رئیس جمهور میشود. ایشان گفته بود که شخصی شب بیست و سوم رمضان در حال احیاء پیش از نیمه شب به خواب میرود. در خواب به او ندا میشود که بلند شو برای احمدی نژاد دعا کن، وجود مقدس ولی عصر (عج) دارند برای احمدینژاد دعا میکنند.» (همان، 12 مرداد 1384)
او اضافه کرد که «خدای متعال را شاکریم که زمینه انتخاب چنین شخصیتی برای این دوره خاص از انقلاب را فراهم کرد و آیندگان به این نتیجه خواهند رسید که انتخاب، مشحون به کرامات و معجزات بود و از این رو توفیق شکر این نعمت را از خداوند خواستاریم.»(همان)
اینها البته آن چه بود که مصباح میخواست اما آن چه خواست، نشد. احمدینژاد به خصوص در دوره دومش از مصباح یزدی فاصله گرفت.
محمد ناصر سقای بیریا که مشاورش در روحانیت بود و از شاگردان مصباح یزدی، از سمت خود استعفا داد؛ دیگر خبری از مرتضی تهرانی، دیگر شاگرد مصباح و دروس اخلاقش در هیات دولت نبود ولی غیر از این افراد، موضوعاتی هم بود که باعث اختلاف شود. تبعیت از ولایت فقیه و موضوع جریان انحرافی دو مساله اصلی بوده است.
برآیند کلی سخنان این است که «آیتالله معتقد است «جریان انحرافی» به دنبال حذف روحانیت و ولایت فقیه است.». در مقابل او که به نظر میرسد موضوع حکومت اسلامی و ولایت فقیه جزو خطوط قرمز اندیشهاش است؛ وارد کار شده و با سخنرانیهای مکرر سعی در روشنگری داشته و دارد. گویی که به این سخن خود اعتقاد راسخ دارد که «مشارکت در انتخابات، یعنی شریک شدن در نتایج رفتار آن شخصی که انتخاب میشود، اگر خوب است، در ثوابش و اگر بد است، ما هم در گناهش شریک خواهیم بود.» (همان، 31 فروردین 1384)
البته مسالهای قابل توجه است. نگارنده که بخشی از سخنان سال 90 او را بررسی کرده ، بدین نتیجه رسید که مصباح در سخنان خود «ابتدا توصیه به تقوای فردی میکند و سپس از مسائل روز سخن میگوید، اما نکته قابل توجه در بیان مسائل فردی است. در این سخنرانیها از انحرافات فردی، مراقبه برای عدم ابتلا به غرور و مساله شیطان سخن گفته و آنگاه این مسائل به موضوعات اجتماعی و روز پیوند داده میشود، گویی مشکلی که آیتالله برای آن برخاسته و در 20 سخنرانی خود به طور صریح و تلویحی از آن صحبت میکند ابتدا انحراف و عدم تقوای فردی بوده و آنگاه به «جریان انحرافی» و بیتقوایی اجتماعی تبدیل شده است.»
البته در کنار این مسائل موضوع حجاب و سایر مسائل فرهنگی هم قابل توجه است و به نظر میرسد که نگرانی آیتالله را برانگیخته اما نکته جالب توجه کمرنگ بودن مسائل اقتصادی در کلام آیت الله به رغم پررنگ بودن آن در میان مردم است. او مشکل اصلی را در فرهنگ میبیند کما اینکه قبل از انتخابات گفته بود «اگر تمام نیروهایمان را صرف مسائل اقتصادی کنیم، به پای آلمان میرسیم، تازه با مشکلاتی روبرو میشویم که آنها روبرو هستند، مثل بیکاری و گرانی و چیزهای دیگر.» (همان، 7 اردیبهشت 1384)
و توصیه کرده بود که «اگر نگوییم مسائل فرهنگی اولویت دارد، حداقل باید به همان اندازه که به مسائل مادی اهمیت میدهیم، به مسائل معنوی هم اهمیت بدهیم وگرنه در هیچ بعدی موفق نخواهیم بود.» (همان)
مصباح تا جایی در نقد جریان انحرافی جلو رفت که در یک سخنرانی از شکل گیری جریان جدید فراماسونری در کشور سخن گفت و با قراین کلامی قبل و بعد از ان چنین به اذهان متبادر شد که سخن از فراماسونر بودن جریان انحرافی گفته شده است. بعدها اما مصباح انتساب این سخن را به خود تکذیب کرد و گفت: «من نگفتم جریان انحرافی فراماسونر است. به اعتقاد من، كارهای آنها در نهایت به تضعیف اسلام و نظام اسلامی میانجامد و این خواسته فراماسونها و دشمنان اسلام است.»
او البته در این مصاحبه حمایت خود از احمدینژاد را تأیید شعارها و اصول انقلاب اسلامی خواند و اعلام کرد که همچنان به او اعتقاد دارد و از او حمایت میکند. اما همه این سخنان را باور نمیکنند و در خوشبینانهترین حالت، این سخنان را علاقه یک استاد به شاگرد قدیمیاش میدانند.
با وجود همه سخنها، باز هم آیتالله در عرصه سیاست راضی نشده و نمیشود. او سرمایهها و تجربههایی دارد. تجربه دوران اصلاحات و سازندگی به او آموخته که باید دولت داشته باشد تا بتواند دغدغههای فرهنگیاش را به کرسی بنشاند. تجارب قبل و بعد از انقلاب هم به او آموخته که هنوز باید کار تشکیلاتی کند کما اینکه در موسسه امام خمینی میکند و در جبهه پایداری هم مدل آن را انجام میدهد و البته قیام امام حسین هم به او آموخته است که باید به تکلیف عمل کرد ولو اینکه ظاهرا به نتیجه نرسد.
پیش از این گفتیم که مصباح معتقد بود «مشارکت در انتخابات، یعنی شریک شدن در نتایج رفتار آن شخصی که انتخاب میشود، اگر خوب است، در ثوابش و اگر بد است، ما هم در گناهش شریک خواهیم بود.» اما او به این سخن قید زده بود که «اگر یقین داشته باشیم چنین کارهایی نمیکند ولی اتفاقا مرتکب شد، حساب دیگری است. آن وقت وظیفه داریم اعتراض کنیم.» (همان، 31 فروردین 1384) و مصباح هم از دو سال پیش همین کار را کرده است. او که گفته است: «کاری را انجام میدهیم که امروز وظیفه ماست؛ یک روز وظیفه ما دفاع از خدمات دولت بود و امروز هشدار نسبت به نفوذ تفکر انحرافی».
چه راحت ........
مصباح فیلسوف است نه سیاستمدار. سیاستمدار اشتباهات فاحش و بدیهی سیاسی نمی کند. مشکل این است که هیچ کس در جای خود نیست. مصباح همانقدر سیاستمدار است که هاشمی فیلسوف است.
کوجکتر از آنید که مواضع آیت الله مصباح را درک کنید،برایتان متاسفم و شما را به خواندن کتب ایشان و دیگر علما توصیه میکنم
بسيار جالب بود
حندم میگیره.............با هاشمی موافق نیستم ولی با احمدی مخالفم!دلار3500تومن وزیر برکنار میشود....بزرگترین هنر رئیس محترم جمهور برکناری و افترا زدن....