قصه پرغصه حقوق بشر در قرن بیست و یکم؛ از یمن تا اوکراین
پارسینه: عصر ما کاریکاتوری گریه آور از پیشرفتها و پسرفتها است. تماشای تکه تکه شدن انسانهای بیگناه در زیر بمبهای خوشهای بر روی گوشیهای دیجیتال! کودک کشی به اسم مبارزه با تروریسم! بی خانمان شدن میلیونها انسان به نام تأمین امنیت! در گفتگو با دکتر بهمن اکبری استاد دانشگاه و پژوهشگر روابط بین الملل فرهنگی به روزگار تاریک حقوق بشر در دنیا پرداخته ایم.
ساعدنیوز: تجاوز روسیه به اوکراین در حالی شکل میگیرد که بسیاری از مجامع بین المللی خصوصاً سازمان ملل متحد عملاً با ساز و کارهای قانونی خودش هیچ مداخله مؤثری تا به این لحظه نتوانسته برای توقف کشتار مردم بی دفاع و نابودی زیرساختهای اوکراین که یکی از بزرگترین تولیدکنندگان غله در دنیا است و امنیت غذایی بسیاری از کشورها در دنیا به خاطر تجاوز روسیه به خطر خواهد افتاد، صورت دهد. چرا نهادی مانند سازمان ملل متحد که قرار است مانع آنارشی در دنیا شود، در این آزمون شکست خورد؟
دکتر بهمن اکبری : بسم الله الرحمن الرحیم؛ همان طور که به درستی اشاره کردید، ساز و کارهای بین المللی خصوصاً سازمان ملل متحد بعد از جنگ جهانی دوم اساساً به عنوان فرایند یا روندی طراحی شدند تا از وقوع جنگ جلوگیری کنند. ظاهراً بعد از گذشتِ ۷ دهه، ما با ناتوانیهایی در مواجهه اصولی و منطقی با بحرانهای جهانی خصوصاً از سوی سازمان ملل متحد مواجهیم. این که چرا یک نهادِ بین المللی در ترازِ سازمان ملل متحد از انجام رسالت خود ناتوان است، خود بحث مستقل و مستوفایی میطلبد و پرداختن به تمام دقایق و جزئیات این مسأله طبیعتاً در اینجا میسر نیست. البته میتوانیم به چند نکته در این خصوص اشاره کنیم.
بخشی از این ناتوانی یا به عبارتی، ناکارآمدیِ، سازمان ملل بازمیگردد به سرعتِ تحولات بنیادین در نوع زیستِ بشر. حضور گسترده تکنولوژیهای ارتباطی در عرصههای مختف، در قالب تکنولوژیهای دیجیتال پیشرفته، وب ۳ و متاورس، سازمان ملل را با چالشهای بنیادینی مواجه ساخته است. بنابراین، ناروزآمدی در این حوزه ها، کارآمدی سازمان ملل متحد را مختل ساخته است. بخش دیگری از این ناکارآمدی نیز به روندهایی ناعادلانه در داخل خود سازمان ملل بازمی گردد. حق وتو ۵ کشور قدرتمند (آمریکا، روسیه، چین، انگلیس و فرانسه) در شورای امنیت سازمان ملل متحد خود زمینه ساز بی عدالتی در روابط بین الملل است.
سؤاستفاده از این حق وتو را آشکارا در خصوصِ تجاوز نظامی روسیه به اوکراین مشاهده کردیم. آمریکا نیز در تجاوز نظامی به عراق و افغانستان از همین ساز و کار بهره برده بود. بعید نیست که چین هم در تلاش باشد که با استفاده از همین ابزار تجاوز به تایوان را کلید بزند. متأسفانه همین ۵ کشور خودشان جزو اصلیترین ناقضین حقوق بشر در دنیا هستند. آنها با استفاده از همین ساز وکارهای معیوب سازمان ملل، ناقض اهداف مد نظر سازمان ملل نیز هستند.
طبیعتاً بحث درباره اصلاح روندهای معیوب موجود در سازمان ملل بحثی خارج از موضوع گفتگوی ما است و یک بحث مستقل است. اما در خصوص، تجاوز نظامی روسیه به اوکراین، به نظر میرسد که ما با برخی از روایتهای متناقض در خودِ کشورهای متخاصم، متحدان آنها و حتی در سطح بین الملل مواجه هستیم. به یاد دارم که بوش پسر برای توجیه تجاوز نظامی به عراق، از "حفظ امنیت ملی آمریکا با اقدام پیشدستانه" صحبت کرد. عراق نه در همسایگی ایالات متحده آمریکا، بلکه هزاران کیلومتر دورتر از این کشور قرار دارد! بوش با استفاده از ظرفیتهای موجود در حقوق بین الملل و با استناد به برخی اسناد و بهره بردن از ساز و کارهای موجود در سازمان ملل متحد، به عراق حمله کرد و تلاش کرد تا این تجاوز نظامی را مشروع جلوه دهد. آمریکا در واقع آغازگر سلسلهای از تجاوزات نظامی نامشروع در جهان بوده است. تجاوز به عراق و افغانستان نمونههایی از این اقدامات جنگ طلبانه ایالات متحده آمریکا هستند. نقض آشکار حقوق بشر، نقض حاکمیت ملی کشورها خصوصاً حضور ۲۰ ساله در افغانستان.
بعد از این تجاوزات دولت ایالات متحده آمریکا، امروز شاهد بحران اوکراین هستیم. دولت روسیه استناداتی برای تجاوز نظامی به اوکراین دارد. روایت حمله کننده با روایت حمله شونده با همدیگر در تناقض است. به عبارت دیگر، روایت غربیها از این رویداد با روایتی که روسیه ارائه میدهد در تناقض قرار دارد. روسیه ادعا میکند که این بحران ده سال است که در جریان و غلیان میباشد. بعد از فروپاشی اتحادیه جماهیر شوروی در سال ۱۹۹۱، و از بین رفتن بلوک شرق، یک سامانه یا توافقنامه امنیتی-نظامی به نام ورشو نیز عملاً فروریخت. طبیعتاً با این اتفاق، حضور روسیه در امنیت اروپا کم رنگ و کم رنگتر شد. روسیه در دوره یلتسین عملاً از اقتدار ملی خالی بود و این پوتین بود که روسیه قدرتمند و با اقتدار را به جهانیان از نو معرفی کرد.
پوتین اعلام کرد که تصمیم دارد تا در امنیت اروپا و حفظ این امنیت سهیم باشد. بعد از فروپاشی پیمان امنیتی ورشو در عمل عمل، کشورهای جدا شده از شوروی یک به یک به ناتو پیوستند و روسیه از این امر بسیار ناخشنود بود و نقش آفرینی این کشور زیر سؤال رفت. بنابراین، برای تقویت حضور روسیه در معادلات امنیتی اروپا، روسیه به مرزبندی با ناتو خصوصاً در محیط نزدیک خودش حساستر شد. روایتی که روسیه از تجاوز نظامی به اوکراین ارائه میدهد در همین کانتکست معنای خود را بازمی یابد. به این معنا که روسیه دلیل تجاوز نظامی خود به اوکراین را پاسخ به تهدیدات امنیتی ناتو و گسترش آن به شرق مطرح میکند.
روایت ناتو از جنگ اوکراین سراسر بر موضوع تجاوز نظامی روسیه متمرکز است و از آنجایی که اوکراین هنوز عضوی از ناتو نیست و کشورهای غربی علاقهای هم به رودرو شدن مستقیم با روسیه به عنوان یک قدرت هستهای ندارند، تلاش میکنند تا با نوعی خویشتنداری ظاهری، فضای خصومت را با ارسال سلاح به اوکراین حفظ کنند.
من معتقدم که امروز در سطح بین الملل، ما از نظم به آنارشی رسیده ایم و یک نوع نظم آنارشیک بر نظام بین الملل حاکم شده است. در عین حالی که ما ساز و کارهای سازمان ملل متحد را داریم، با استناد به همین ساز و کارها و قوانین، آنارشیسم در جامعه بین الملل حکمفرما شده است. خواه تجاوز آمریکاییها به کشورهایی مثل عراق و افغانستان و مداخله نظامی در سوریه و بخشهای دیگر دنیا، خواه تجاوز نظامی روسیه به اوکراین، خواه تجاوز نظامی احتمالی چین در آینده نزدیک به تایوان! همه این تجاوزات در چارچوب نظام بین الملل و ساز و کارهای سازمان ملل متحد صورت میگیرد. بنابراین، ما در عین بی نظمی شاهد شکل گیری نظمی مبتنی بر بی نظمی هستیم که من از آن به نظم آنارشیک تعبیر میکنم.
ساعدنیوز: ما در داخل کشور با جنگ روایتها درباره تجاوز نظامی روسیه به اوکراین مواجه هستیم. این جنگ روایتها اصولاً در چه شرایطی شکل گرفته است و به نظر حضرتعالی چه پیامدهایی برای گفتمانهای سیاسی و اجتماعی مدنی در ایران به همراه میتواند داشته باشد؟ فارغ از حُب و بغضهای سیاسی، گفتمان حقوق بشر اسلامی که حضرتعالی یکی از متخصصین این حوزه هستید، چه موضعی را درباره چنین رویدادهایی اقتضاء میکند؟
دکتر بهمن اکبری: واقعاً این سؤال بسیار مهمی است. در فرمایشات اخیر رهبر معظم انقلاب اسلامی، کلید واژهای با عنوان "جهاد تبیین" مطرح شده است. جهاد تبیین یعنی جهاد علمی، فکری و فرهنگی در زمینه تفسیر رویدادهای تاریخی و رویدادهای روز. اگر من از این زاویه به پرسش شما نظر کنم؛ اولاً، ما در نگاه فلسفی با یک رویکردِ هرمنوتیکی مواجهیم که بر ذهن و زبانِ مفسران و روایتگران رویدادها حاکم است. به این معنا که "هر کسی از ظن خود شد یار من/ از درون من نجست اسرار من"!
بسیاری از اسراری که در پدیدهها و بحرانهای اجتماعی، تاریخی و روز ایران یا جهان حس میکنیم، در اصل تابعی است از پیش فرضهای زبانی و ذهنی ما! همین پیش فرضها است که به تفسیرهای متفاوت از رویدادها دامن میزنند. من با استفاده از همین مطلب، میخواهم بگویم که شخصاً به تمام تفسیرهای موجود در کشور و جامعه جهانی از رویدادها در مقام تفسیر احترام قائل هستم. چرا که هر تفسیری بنا بر اصل هرمنوتیکی، ممکن است پردهای از بخشی از واقعیت بردارد. در عین حال توصیه من این است که در کنار باور به این اصل هرمنوتیکی، معتقدم که تفسیری ارجح است که در جهت ایجاد یک فضای امن، و تأمین امنیت جهانی، گسترش عدالت و آزادی در جهان، به صورتی فراگیر، نه محدود به نژاد، زبان و مذهب باشد.
تفسیری که بر انسان بماهو انسان و تأمین امنیت، عدالت و آزادی برای او تأکید دارد. این مسأله به اعتقاد من، باید به عنوان یک روح کلی بر تمام تفاسیر ما حاکم باشد. بنابراین، ما باید پدیدههای تهدیدی را به فرصت تبدیل کنیم. تفسیرها باید به گونهای باشد که امنیت را در سطح ملی، منطقهای و جهانی تقویت کند. تفسیری دارای چنین ویژگی است که در راستای حقیقت گرایی عرضه میشود.
درباره تجاوز نظامی روسیه به اوکراین، در داخل کشور گاهی میشنویم که برخی خُرده میگیرند که چرا شما برای اوکراین دل میسوزانی و جامه میدری، ولی برای مظلومان یمن فریاد نمیکنی؟ چرا برای اوکراین تفسیری حمایتگرانه در دستور کار داری، ولی تجاوز به یمن را برجسته نمیکنی؟ این سخن به نظر من، سخن ناشایستی است. شاید کسی در جایی سخن نگفته، ولی در موضعی دیگر و به گونهای دیگر، در خصوص همان رویداد سخنی گفته یا موضعی گرفته است. من معتقدم که هرکس در هر جایی و در هر موردی بر علیه خشونت و ظلم صف آرایی کند، این حرکت او و این سخن او شایان توجه است. این هم درست است که ما در کنار دفاع از مردم بی دفاع اوکراین در برابر تجاوز نظامی آشکار روسیه باید از مردم مظلوم یمن هم دفاع کنیم. هیچ یک از اینها طاردِ دیگری نیست.
ما باید در کنار هر مظلومی، بر علیه ظالم موضع بگیریم؛ خواه این مظلوم یمن باشد خواه اوکراین! حتی در اینجا بحث از مسلمان و غیرمسلمان کردن جایز نیست. چرا که از نگاه قرآن کریم و اسلام، انسان مخلوق خداوند است و تک تک آدمیان، اعضای عائله خداوندند. بنابراین، تعدی و تجاوز به عضوی از اعضای خانواده پروردگار عالمیان، در اصل تجاوز به حریم امن الهی است؛ و طبیعتاً ما بی هیچ سوگیری باید در برابرِ ظالم بایستیم.
حال، یادآوری و پیشنهاد من در خصوص نحوه پذیرش تعارض در روایتگری و معیار تفسیر برتر، این است که ما باید، تفسیری را ارجح بدانیم که بر امنیت، صلح و عدالت در سطح جهانی صحه میگذارد.
متأسفانه ما به لحاظ تئوریک امروز در نسل سوم حقوق بشر قرار داریم، ولی در عمل با بروز جنگ به دست قدرتهای بزرگی مثل آمریکا و روسیه، ما امروز با تأمین امنیت مرزها و نفی تجاوز و جنگ روبروئیم. به اعتقاد من این یک برگشت و تنزل تاریخی است.
ساعدنیوز: چرا با گذشت ۷۵ سال از شکل گیری گفتمان مدرن حقوق بشر، هنوز بشر نه با نظر به هویت وجودی بشری و مشترکات انسانی، بلکه با رجوع به ویژگیهای فرهنگی-قومی تعریف میشود به طوری که امروز در هر دو سو، بحث نه در دفاع از "حق حیاتِ انسان" بلکه دفاع از "حق حیات انسان اروپایی" یا دفاع از "حق حیاتِ انسان مسلمان" است. چه خلل و فُرجی در گفتمان جاری حقوق بشر راه را بر این شکاف عمیق گشوده است و نیاز به اصلاح دارد تا گفتمانی واقعاً انسانی درباره حقوق بشر شکل بگیرد؟
دکتر بهمن اکبری: در اینجا دقیقاً مسأله بازمی گردد به تعریفی که ما از انسان داریم. آیا انسان را مخلوق خداوند میدانیم بی آن که او را محدود به زمان، زمین، زبان، نژاد یا ایدئولوژی خاصی بکنیم یا انسان را در جامعهای پیشرفته و صنعتی و در مقابل انسان جهان در حال توسعه تصور میکنیم؟ من میخواهم در اینجا باز از نظر قرآن کریم به این مسأله نظر کنم. متأسفانه ما نیز در این وجه دچار نقایصی هستیم و کمتر به مسأله حقوق انسان کما هو انسان فارغ از رنگ، نژاد، قبیله، ایدئولوژی و مذهب پرداخته ایم.
هر حقوقدانی در کانتکست و فراکانتکستِ ذهنی خودش سیر میکند. ما هم در جامعه اسلامی نیاز داریم تا به این مسأله توجه کنیم که بسیاری از قواعد فقهی-حقوقی، اعتقادی و اخلاقی ما در بسیاری مواقع تابع ایمان است. ما انسانِ مؤمن و مسلمان را در این قواعد، اصل و مفروض خودمان قرار داه ایم. در حالی که گاهی مخاطب و موضوع ما این طور نیست. ما باید انسان غیرمسلمان را به دو بخش تقسیم کنیم. انسان غیرمسلمان معاند، مخالف و ظالم، از یک طرف، و انسان غیرمسلمان غیرمعاند، از طرف دیگر! بنابراین، انسان بماهو انسان باید موضوع بحث در قواعد فقهی-حقوقی، اخلاقی و اعتقادی ما باشد.
فقه معاصر، اندیشه معاصر و اخلاق معاصر ما باید برای حضور در جامعه جهانی از این منظر نیاز به بازنگری دارد چه تنها بخشی از جامعه جهانی با ما هم کیش و هم اعتقاد است. به این نکته هم توجه داشته باشیم که بخش کثیری از غیرمسلمانان، غیرمعاندند. اینها اهل سلم و صلح و صلاح اند. بنابراین، ما درباره انسان کما هو انسان، توافق دقیقی را در جامعه جهانی مشاهده نمیکنیم. ما نیاز داریم که به فلسفه وجودی اولیه سازمان ملل متحد و اعلامیه جهانی حقوق بشر بازگردیم. مبنای هر دو صلح گرایی و نفی جنگ طلبی و منازعه است. اگر امروز ما در تفاسیر متون توافقی اختلافات و تعارضاتی داریم، با بازگشت به قواعد مفسره میتوانیم این تعارض را برطرف کنیم. این قواعد همان واژگان بنیادینی است که ماهیت سازمان ملل متحد را شکل داده است، یعنی نفی ستمگری، نفی جنگ و تلاش برای برقراری صلح در جهان.
نسل اول حقوق بشر بر روی این واژگان متمرکز بودند. مخالفت با جنگ و تلاش برای برقراری صلح نصب العین نسل اول مدافعان حقوق بشر در جهان بوده است. اگر توافقی موجب جنگ باشد، با روح سازمان ملل و متن اعلامیه جهانی حقوق بشر در تضاد است. در نسل دوم حقوق بشر ما شاهد طرح توسعه حقوق مدنی، اجتماعی و سیاسی بودیم. یعنی نه تنها باید جنگ ریشه کن شود و صلح برقرار گردد، بلکه حقوق مدنی، اجتماعی و سیاسی انسانها باید استیفاء گردد. در نسل سوم حقوق بشر شاهد تأکید بر حق امنیت، حق صلح جهانی، حق همبستگی، حق برخورداری از آب و هوای سالم در کنار نفی جنگ و تأمین حقوق مدنی، اجتماعی و سیاسی هستیم.
متأسفانه ما به لحاظ تئوریک امروز در نسل سوم حقوق بشر قرار داریم، ولی در عمل با بروز جنگ به دست قدرتهای بزرگی مثل آمریکا و روسیه، ما امروز با تأمین امنیت مرزها و نفی تجاوز و جنگ روبروئیم. به اعتقاد من این یک برگشت و تنزل تاریخی است. جای تأسف دارد که بنیانگذاران سازمان ملل متحد که از حق وتو در این سازمان برخوردار هستند، امروز در قامت متجاوزین و جنگ طلبان ظاهر شده اند. خصوصاً آمریکا که آغازگر این جنگها و تجاوزات بوده است و به نظر میرسد که جنگ و تجاوز را در سطح بین المللی به یک نُرم تبدیل کرده است.
ارسال نظر