نوبل به راوي رنج رهايي
پارسینه: نويسنده اهل بلاروس، چهاردهمين زن برنده مهمترين جايزه ادبي جهان شد
«سوتلانا الكسيويچ» نويسنده بلاروسي كه با نگارش «تاريخ شفاهي«، فروپاشي اتحاد جماهير شوروي را ترسيم كرد و صداي هزاران نفر را در اين اثر انعكاس داد، از ميان ١٩٨ كانديداي جايزه نوبل ادبي به عنوان برنده جايزه نوبل ادبيات سال ٢٠١٥ معرفي شد.
اعضاي كميته انتخاباتي نوبل معتقدند آثار «سوتلانا الكسيويچ» روزنامهنگار بلاروسي «يادآور رنجهاي زمانه ما» است.
آكادمي سوئد با اعلام خبر برگزيده شدن الكسيويچ «ويژگي چندصدايي بودن» آثار او را ستود و آثارش را «يادآور رنجها و شجاعتهاي زمانه ما» توصيف كرد. از سال ١٩٠١ كه نخستين برپايي جايزه نوبل رقم خورد، آلكسيويچ چهاردهمين نويسنده زني است كه اين جايزه را به دست ميآورد. پيش از اين، سال ٢٠١٣ «آليس مونرو» از كانادا جايزه نوبل ادبي را دريافت كرد.
«سارا دانيوس»، دبير دايمي آكادمي سوئد وقتي با الكسيويچ تماس گرفت تا برگزيده شدن او را اطلاع بدهد، صداي الكسيويچ از تلويزيون ملي سوئد پخش ميشد، گفت از اينكه جايزه را به دست آورده، احساسي پيچيده دارد و در ادامه گفت: «به دست آوردن چنين جايزهاي اسامي بزرگي مانند «ايوان بونين» و «بوريس پاسترناك» را در ذهنم زنده ميكند. » بونين، نويسنده روسي سال ١٩٣٣ و پاسترناك نويسنده روسي خالق رمان «دكتر ژيواگو» سال ١٩٥٨ اين جايزه را به دست آوردند. الكسيويچ در ادامه گفت: «از طرفي، احساسي خارقالعاده دارم اما همين احساسم كمي من را اذيت ميكند. »آكادمي سوئد زماني با اين نويسنده تماس گرفت كه او در خانهاش مشغول اتو كشيدن لباسهايش بود. جايزه نقدي نوبل ادبيات كه هشت ميليون كرون سوئد (معادل ٧٧٥ هزار يورو) است، آزادي اين نويسنده را براي او به ارمغان ميآورد. الكسيويچ در اين باره گفت: «زمان زيادي را صرف نوشتن كتابهايم ميكنم، كه پنج تا ١٠ سال نوشتن آنها زمان ميبرد. براي نوشتن كتابهاي جديدم دو ايده دارم بنابراين خوشحالم كه حالا آزادي كار كردن روي اين كتابها را دارم. »روز گذشته نيز روزنامه گاردين بخشهايي از نسخه ويراستاري شده
مقدمه كتابي را تحت عنوان «داستان من» نوشته «آندري سانيكوف» منتشر كرد. اين مقدمه را «سوتلانا الكسيويچ» درباره سانيكوف نوشته است. الكسيويچ از رابطه خود با سانيكوف ميگويد و مينويسد: «مدتي پيش رابطهاي رمانتيك داشتيم. در آشپزخانه مينشستيم و ترانههاي «اوكدزاوا» يا ترانههاي مشهور دهه ٦٠ و ٧٠ شوروي را ميخوانديم و در سر روياي آزادي را ميپرورانديم، اما هيچ كداممان ذهنيتي از آزادي نداشتيم. هيچ كس هم نميدانست مردم چه ميخواهند. واقعا مردم آزادي ميخواستند يا فقط ميخواستند اوضاع بهتر شود؟ آزادي براي آنها يعني ويزاي شنگن، اتومبيل دست دوم خارجي و گذراندن تعطيلات در سوحل درياي سرخ.»اين برنده جايزه نوبل در ادامه مينويسد: «آندري سانيكوف يكي از كساني است كه سيستم جديد حكومتي را به چالش كشيد. او نامزد سابق رياستجمهوري بلاروس شد. به همين خاطر هم به زندان افتاد، جايي كه چرخههاي جهنمي را طي كرد. زندان او را تبديل به يك شاهد باارزش كرد. كتاب «داستان من» گزارشي است از تجربيات او در انتخابات سال ٢٠١٠ و زنداني شدنش. صفحه به صفحه اين كتاب به شما ميگويد استالين و گولاگ تاريخ نيستند يا حداقل تنها مرجع تاريخ نيستند. هيچ
چيز فراموش نشده است.»الكسيويچ ميگويد: «كتاب سانيكوف درباره اين است كه ما چقدر نياز داريم آينهاي را در برابر چهره اهريمن قرار دهيم و بدين صورت اين اهريمن ديگر فكر نميكند نامريي است. پيام سانيكوف ساده است: «در درون خودتان مراقب بشريت باشيد. »«سوتلانا آلكساندروفا الكسيويچ» ٣١ مه١٩٤٨ در شهر ايوانو- فرانكيفسك اوكراين بهدنيا آمد. پدر بلاروسي او عضو ارتش بود و مادرش نيز اوكرايني بود. پس از اينكه پدرش از ارتش بيرون آمد، خانواده الكسيويچ به بلاروس بازگشتند و در دهكدهاي ساكن شدند و پدر و مادر سوتلانا در مدرسهاي مشغول به تدريس شدند. اما سوتلانا درس و كتاب را خيلي زود كنار گذاشت تا به كار خبرنگاري در روزنامهاي محلي در شهر ناروفل بپردازد. سوتلانا الكسيويچ داستان كوتاه، مقاله و گزارشهاي متعددي نوشته است كه با اين نوشتهها فاجعه چرنوبيل، جنگ شوروي در افغانستان و رويدادهاي ديگري را پوشش داده كه براساس مصاحبههايي با شاهدان اين وقايع شكل گرفته است. خود الكسيويچ معتقد است نگاهش تحت تاثير نويسنده بلاروسي «الس آداموويچ» شكل گرفته است. آداموويچ مروج و تقويتكننده ژانري است كه با نامهاي «رمان جمعي» «collective
novel»،
«novel-oratorio»، «رمان-سند»، «novel evidence»، «مردمي كه درباره خود حرف ميزنند» و «epic chorus» شناخته ميشود.
الكسيويچ منتقد دولت شوروي و رژيم حكومتي كشورش بلاروس است. زماني دولت بلاروس با شنود مكالمههاي تلفني الكسيويچ و جلوگيري از حضور او در محافل عمومي، اين نويسنده و روزنامهنگار را مورد آزار و اذيت قرار داد. بنابراين الكسيويچ سال ٢٠٠٠ مجبور به ترك كشور خود ميشود و در كشورهاي ايتاليا، فرانسه، آلمان و سوئد زندگي ميكند اما سال ٢٠١١ به شهر مينسك بازميگردد. او جايزه خود را به وطنش بلاروس تقديم كرد و گفت: «اين جايزه براي من نيست بلكه براي فرهنگ ما است، براي كشور كوچك ما كه در طول تاريخ مصايب فراواني كشيده است. »او گفت وزير اطلاعات روسيه براي تبريك با او تماس گرفته اما «لوكاشنكو»، رييسجمهور بلاروس، هيچگونه تماسي نگرفته است. الكسيويچ در كتاب «صداهاي چرنوبيل» با صدها انساني كه مصيبت هستهاي آنها را بيامان گذاشته، مصاحبه كرد. زني كه به صحبتهاي پرستاران كه ميگويند: «او ديگر يك انسان نيست، او يك رآكتور اتمي است!» گوش نميدهد و شوهرش را از خود جدا نميكند و سربازاني كه براي كمك به آنجا فرستاده شدند اما عصباني هستند چون مثل «گرد و خاك پرت شدهاند. » الكسيويچ در كتاب «پسران زينكي» صداهايي از افرادي كه در جنگ
افغانستان حضور داشتند را مانند سربازان، دكترها، بيوهها و مادران، دور هم جمع كرده است. الكسيويچ در مقدمه كتاب «زمان دسته دوم» مينويسد: «از آدمها راجع به سوسياليسم سوالي نميپرسم، سوالهاي من درباره عشق، حسادت، دوران كودكي و دوران پيري است. درباره موزيك، رقص و مدل مو ميپرسم؛ جزييات گوناگون زندگياي كه ديگر وجود ندارد. تنها از اين راه است كه ميتوان فاجعه را درون قابي دنيوي گنجاند و سعي بر روايت داستان داشت. هرگز نميتوانم از علاقهام به زندگي روزمره و عادي دست بكشم. حقيقتهاي بيشماري درباره انسان وجود دارد... تاريخ تنها به حقيقت علاقهمند است و احساسات و عواطف را از دايره علاقهمندياش بيرون كرده است. ميگويند صحبت از احساسات در تاريخ نامناسب است. من از نگاه يك نويسنده به دنيا نگريستم نه به عنوان يك مورخ مقيد. آدمها من را شگفتزده ميكنند. »دانيوس به خوانندگاني كه نام الكسيويچ را نشنيدهاند كتاب «چهره غيرزنانه جنگ» را پيشنهاد ميدهد؛ كتابي كه براساس مصاحبه با صدها زني است كه در جنگ جهاني دوم شركت داشتند. دانيوس درباره اين كتاب ميگويد: «اين كتاب شفافسازي جنگ جهاني دوم از ديدگاهي است كه تا قبل از
نگارش و انتشار اين كتاب كاملا ناشناخته مانده بود. «چهره غيرزنانه جنگ» روايت صدها و هزاران زني است در جبهه جنگ جهاني حضور داشتند. حدود يك ميليون زن اهل شوروي در جنگ شركت كردند و اين اتفاق، رويداد ناشناخته تاريخ است. زماني كه اين كتاب در اتحاد جماهير شوروي منتشر شد بيش از دو ميليون نسخه فروش كرد. اين كتاب سندي تكاندهنده است كه در عين حال خواننده را با تك تك افراد درون كتاب آشنا ميسازد.»خود الكسيويچ درباره آثارش ميگويد: «اگر به تاريخ شوروي سابق و پسا شوروي نگاهي كنيد، متوجه وجود يك قبر دسته جمعي و حمام خون كه مشترك هر دو دولت بوده، ميشويد. ديالوگي ابدي بين ماموران اعدام و قربانيان وجود دارد. سوالهاي نفرينشده اينها هستند: چه بايد كرد و چه كسي را بايد مقصر دانست. انقلاب، گولاگ، جنگ جهاني دوم، جنگ افغان- شوروي كه از مردم مخفي ماند، فروپاشي امپراتوري بزرگ، فروپاشي سرزمين سوسياليستي عظيم، سرزمين مدينه فاضله و حالا چالشهاي ابعاد كيهاني: چرنوبيل. اين چالش متعلق به تمامي موجودات روي زمين است. مثل تاريخ ما. و درونمايه كتابهاي من هم همين است. مسير نوشتنم نيز همين است، چرخههاي جهنميام، از انساني به انساني
ديگر اينها درونمايههاي آثار من هستند. »براساس گفتههاي دوست نزديك الكسيويچ، «آندري سانيكوف» رهبر اپوزيسيون بلاروس، الكسيويچ درباره «تاريخ مرد سرخ» مينويسد. سانيكوف ميگويد: «الكسيويچ ادعا ميكند مرد سرخ نرفته است. او ميگويد اين مرد در درون ما است، در درون هر انساني كه اهل شوروي است. آخرين كتاب او «زمان دست دوم»، به اين مشكل اختصاص داده شده است. الكسيويچ در مصاحبه گرفتن تبحر دارد. او از مسائل و سوالهاي پيچيده امتناع نميكند. بيشتر هم درباره تراژديهاي بشريت مينويسد. اين تراژديها را در درون خود راه ميدهد و با تيزبيني و ظرافت از آنچه در طبيعت انسان روي ميدهد، مينويسد.»الكسيويچ در كتاب «آخرين شاهدان: كتاب داستانهاي غيركودكانه» سراغ دنياي بچهها ميرود و راوي خاطرات كودكان جنگ ميشود. جنگي كه از نگاه كودكان و زنان توصيف ميشود، دنيايي جديد از احساسات را القا ميكند. او در كتاب «محسور مرگ» از خودكشيهاي موفق و ناموفقي مينويسد كه به سبب فروپاشي اتحاد جماهير شوروي روي دادهاند. گزارشهاي او از حقايق زندگي تابآور نيستند. با خواندن آثار الكسيويچ با درماندگي افرادي روبهرو ميشويم كه در برابر قدرت
جغرافياي سياسي گردن خم كردهاند: «در دايرهاي از درد ميچرخم و ميچرخم. نميتوانم از اين دايره بيرون بيايم... گاهي فكر ميكنم درد، پلي ميان انسانها يا يك ارتباط پنهاني است. گاهي هم درد را مثل يك پرتگاه ميبينم. » ما افرادي هستيم كه با فرهنگ ديگر ملتها آشنايي نداريم بنابراين به رويدادهاي سياسي و وقايع فرهنگي ديگر كشورها چشم ميدوزيم اما واقعا نميدانيم اين قضايا در بطن اصلي خود چه معنايي دارند؛ چگونه بايد بيان شوند و چگونه بايد درك شوند. تاريخ شفاهي تنها ژانري است كه ميتواند چنين بطني را پيشكش ما كند. گفتني است؛ برگزيدگان جايزه نوبل اغلب براي خلق آثار داستاني و شعر اين جايزه را تصاحب كردهاند و انتخاب سوتلانا الكسيويچ از سوي آكادمي سوئد او را سومين نويسنده تاريخ جوايز نوبل ادبي معرفي ميكند كه براي خلق آثار غيرداستاني اين جايزه را به دست آورده است. «تئودور مومسن» روزنامهنگار، سياستمدار و باستانشناس آلماني سال ١٩٠٢ و «وينستون چرچيل» نويسنده و سياستمدار بريتانيايي سال ١٩٥٣ به خاطر خلق آثار غيرداستاني جايزه نوبل ادبيات را از آن خود كردند.
منبع: اعتماد
ارسال نظر