شب شد! دوباره کاش که از نو سحر شود
باز این حدیث قفل و دل و در به سر شود
فالی زدم که می رسد از ره زمان وصل
حافظ نگفت کی شب هجران سحر شود
گفتی که می رسد صنمی، دلبری، بتی
می ترسم این که می رسد از ره نظر شود
باید برای اسب زمان نعل تازه ساخت
شاید همین دقیقه زمان سفر شود
مرتضی درخشان
یه دونه باشی تازه دیدم درحالی که قدیمی پارسینه هستم.