تعلیمات اجباری / مقاله ای از علی دشتی/۱۳۱۳ شمسی
پارسینه: اینکه تاکنون در اجابت تقاضای آن اداره محترمه، راجع به اقدامی که در باب تعلیمات عمومی نموده بودید، مسامحه شده است بواسطۀ این بود که خود این قضیه و فوائد مترتبه بر آن در نظر من مشکوک است.
بنظر من اگر ادارۀ مجله بجای سئوال «به چه وسیله ممکن است تعلیمات اجباری را در مملکت اجراء نمود» این سئوال را مینمود که «آیا تعلیمات اجباری برای مملکت مفید است؟» بهتر بود.
علت اینکه شما اینطور اقتراح نکردید برای اینست که تصور نمودهاید اجراء تعلیمات عمومی محل اتفاق همه صاحبان نظر است و کسی پیدا نمیشود که در فواید آن شبهه و تردیدی داشته باشد. از این جهت سئوال کردید آیا ممکن است این مقصود عالی و مسلم را بدون اینکه بر بودجۀ مملکت تحمیل زیادی شود به مرحله عمل و اجرا درآورد. در صورتیکه قضیه آنقدرها متفق علیه نیست و هستند اشخاصی که آن را نه تنها مفید نمیدانند بلکه مضر هم میدانند.
اشتباه نشود آن کسانی که به این ایدهآل ملی نظر توافقی ندارند نه از این راه است که آن را فی حدذاته مضر میدانند خیر، تعلیمات عمومی ابتدائی فی حدذاته و بطور مطلق نه تنها بد نیست، بلکه بنیان تمام اصلاحات و اساس رشد اجتماعی و عامل مؤثر تحکیم مبانی قومیت است.
بنظر من عامل اساسی ضعف و انحطاط ایران در تمام ادوار تاریخی آن سوء تشکیلات حکومتی بوده است: تشکیلات حکومتی بخودی خود پیدا نمیشود. حکومت هر ملتی مولود فکر و روح آن ملت است. پس اگر حکومتهای سوء، ایران را بطرف ضعف و انحطاط بردهاند برای این بوده است که ملت هنوز رشد اجتماعی نداشته و طرز افکار و روحیات عمومی موجد آن حکومت یا اقلا علت مبقیه آن حکومتها بوده است. همینطور کلیۀ مغلوبیت و شکستهای تاریخی ما ناشی از همین یک مسئله بوده است که ملت رشد اجتماعی و در حفظ موجودیت خود هیچگونه فداکاری نداشته است، همچنانیکه در کلیه فتوحات و تاریخ مجد خود مرهون اراده محکم و توانای پادشاهان خود بوده است.
و این مسئله دیگر امروز محتاج به هیچگونه بسط و استدلالی نیست که افتخارات و ترقیات ملتی وقتی دوام دارد و قابل اطمینان است که متکی به اراده و فکر خود ملت باشد، زیرا حیات اقوام و جماعات خیلی طولانیتر از حیات افراد است. اگر حامی اوضاعی، افکار عمومی ملت باشد و ترقیات موجوده در مملکت، ناشی از روح اجتماعی آن ملت باشد، نه مولود اراده و فکر یک فرد، دوام و بقاء آن اوضاع و آن ترقیات قابل اطمینان است.
مثلا اگر شما بخواهید حکومت مشروطیت و اصول دموکراسی در مملکت شما ریشه گیرد و راستی یک مملکت مشروطهای داشته باشید باید اکثریت قاطع جامعه طرفدار این اصل باشند و الا قابل بقاء و دوام نبوده و هر قدر در مراعات ظواهر و رسوم آن جدیت به خرج دهید بالاخره جز ظواهر چیزی در دست نخواهید داشت.
برای روشن کردن این موضوع مثلی بزنیم: مهمترین مسئلۀ اجتماعی بدون شبهه ایجاد عدالت است. اگر در جامعهای عدالت موجود نباشد هیچ چیزی نخواهد بود و اگر باشد موقتی و غیرقابل بقاست. در جامعه بیعدالت آسایش و سعادت نیست، ترقیات اقتصادی ممتنع، تکامل صنایع و هنرهای زیبا محال، حرفههای مولد ثروت موهون و حقیر و منحط میشود، روح قومیت و غرور ملی در آنها میمیرد، از وطنپرستی و ملتدوستی اثر و نشانهای باقی نمیماند.
ایجاد عدالت، از بدو ظهور بشر بر سطح کره بزرگترین و مهمترین مسئله اجتماعی میباشد که مساعی فکری همه انبیاء و اولیاء، تمام فلاسفه و متفکرین، کلیه مصلحین و قائدین سیاسی در اطراف آن دور زده و تمام قوانین و تعالیم و شرایع برای آن وضع شده است.
معذالک چیزی که امروز در نظر علماء و متفکرین محقق و غیرقابل انکار گردیده است این است که کلیه وسایل موجوده از قبیل وضع قوانین سخت بر ضد متعدی و ظالم و تشکیل محاکم و تفتیشها چندان مؤثر نیست. آن چیزی که بیشتر از هر چیزی در ایجاد عدالت مؤثر است اینست که عده مظلوم کم شده، یعنی عده ضعفا و اشخاصی که استعداد تحمل ظلم را دارند تقلیل یابد؛ به عبارت اخری پاسدار عدالت و نگهبان قوانین اکثریت جامعه باشد، زیرا بشر نوعا و فی حدذاته متعدی است و وقتی زمینه برای تعدیات و تجاوزات او حاضر باشد، یعنی عده فاقدالاراده و ضعیف و سست که در حفظ حقوق خود و حدود دیگران لاقید و متهاون هستند فراوان باشد، از ظلم و تعدی خودداری ندارد. از این رو مشاهده میشود که با قوانین و وسایل سخت و تشکیلات مرتبی که دولت ایران در این چند سال اخیر برای جلوگیری از مأمورین، در تعدی به مردم اتخاذ کرده است، اگر چه در رفتار مأمورین تفاوت و تعدیلی روی داده است، ولی تحقق میل دولت و اجراء عدالت و انصاف هنوز در یک مرحله بعیدالمثالی واقع میباشد.
بنابراین اصل مسلم یگانه راه حل مشکلات اجتماعی تربیت اکثریت جامعه است و این تربیت صورت نمیگیرد مگر در سایۀ مدارس ابتدائی و بعد از آن نشر کتب و رسایل که خود یک نوع مدرسه و تربیت دیگری است.
پس با این مقدمه طولانی ملاحظه میفرمائید که اصولا هیچ شخص متفکری با تعمیم مدارس ابتدائی مخالف نیست ولی آیا با اوضاع فعلی هم این قضیه به همین بداهت تلقی میشود؟
***
سابقا میگفتند در تحصیل هر علمی باید انسان اول سه چیز را بداند: موضوع علم، تعریف آن علم و علت غائی آن. به عقیدۀ من اگر انسان قبل از شروع به هر چیزی علت غائی آن را بفهمد از همه چیز لازمتر و مفیدتر است. ما اول باید بدانیم از مدارس چه میخواهیم و این مؤسسات چه معجزاتی برای ملک و ملت میتواند بکند.
من گاهی فکر میکنم اگر وزارت معارف تعلیمات ابتدائی را اجباری کند و آنقدر فکری جری داشته باشد که تمام موقوفات ایران را مصرف این کار معین کند و در مجلس شورای ملی هم آنقدر روح تجددطلبی و بلندپروازی باشد که بدون چون و چرا طرح وزارت معارف را تصویب نمایند، وزارت معارف هم مثلا بجای هزار مدرسه ابتدائی بیست هزار مدرسه ابتدائی دایر نموده و سالانه بجای پنج شش هزار، هفتاد هشتاد هزار شاگرد از مدارس ابتدائی فارغالتحصیل شوند و بعد از ده دوازده سال تقریبا دو سه میلیون جوانهای مدرسه رفته داشته باشیم که همه آنها مختصر تاریخ عمومی و تاریخ ایران را خوانده، یک دوره جغرافیا دیده و اسم کوبا و شیلی و ماداگاسکار را هم میدانند، حسابی هم تا اعمال اربعه بلدند، از آن شرعیاتی که در مدارس به بچهها یاد میدهند ذهنشان پر و قصه رستم و افراسیاب را هم افسانه دانسته و کیخسرو را هم سیروس تلفظ میکنند، ولی از طرف دیگر این دو سه میلیون جوان، دیگر شخم کردن زمین و آبیاری باغ و رنده زدن روی چوب و نواختن چکش را بر پتک ننگ دانسته نهایت آمال آنها اینست که زیر اشل نوکر دولت شوند و چون داوطلب این کار زیاد است (زیرا فرض کردیم همه جوانها مایل به این
کار هستند) پس هر یک از آنها برای رسیدن به ایدهآل خود اهمیتی ندهد که بسیاری از تکالیف اخلاقی و وجدانی خود را زیر پای بگذارد و با وجود اینها چون حکومت نمیتواند همه آنها را مستخدم کند، آن عده بیکار به ضمیمه تحصیلکردههای متوسطه شده عده ناراضی مملکت را تشکیل داده و کانون مستعد و آمادهای میشوند برای قبول هرگونه افکار افراطی - اگر این فرضهای ما که یکی مترتب بر دیگری است عملی شود من نمیدانم برای ملک و ملت چه فائدهای خواهد داشت!
مدرسه فی حد ذاته چندان مفید نیست. مدرسه وقتی مفید است که نقایص موجوده در جامعه را رفع کند و نسل آینده را مطابق احتیاجات عصر حاضر تربیت نماید. مدرسه باید کارخانهای باشد که افراد را برای زندگانی حقیقی و واقعی آماده نماید: دختری که از مدرسه متوسط بیرون میآید مبادلات جبری و مرابحه و مثلثات و شیمی و فیزیک و تاریخ مفصل فرانسه و جغرافیای مبسوط اتازونی را میداند ولی در عوض برش ابدا بلد نیست، دوخت و دوز حتی بقدر مادر بیسواد خود نمیداند، ده رقم خوراک قدیم و جدید را در مدرسه نیاموخته، از بچهداری و تعلیمات مبسوطی که راجع به حفظالصحه و تربیت اولاد است اطلاع ندارد و از آن همه تفاصیل جزئی که اسم آن خانهداری است ابدا سر رشتهای ندارد و حتی یک دستمال نمیتواند اتو بزند؛ یک همچو دختری که ابدا هم بنا نیست که بعدها مهندس یا دواساز یا طبیب یا وکیل عدلیه شود در خانه شوهر قطعا نمیتواند یک کدبانوی لایق و یک مادر شایسته و خوبی بشود؟ چرا؟ برای اینکه مدرسه او را برای زندگانی حقیقی مجهز نکرده و طوری تربیت کرده است که در ابر زندگانی میکند و افسانههای کتب و سینما را عرصۀ حقیقی حیات میداند. از همین جهت من شخصا کسی را
نمیشناسم که از این دخترهای تحصیلکرده راضی بوده و آنها را وافی بحوائج زندگانی بداند.
مدارس پسرانه هم تقریبا همین حال را دارد. تصدیق بفرمائید اگر مدارس اینگونه باشد وجود آنها چندان باعث اشتیاق نیست.
ما از مدارس ابتدائی چه میخواهیم؟ ما از مدارس ابتدائی میخواهیم نجار باسواد، زارع باسواد، صنعتگر باسواد، کاسب باسواد به ما بدهد؛ نه اینکه نجار و زارع و صنعتگر و کاسب ما را از دست ما گرفته آنها را مردمان مفتخوار و عاطل باطلی تحویل بدهد.
قصد از مدارس ابتدائی اینست که نسل آینده را به اخلاقی متخلف کند که امروز در جامعه نیست و وجود این اخلاق برای رشد و نمو هیئت اجتماعیه از هر علمی لازمتر است. مقصود از مدارس ابتدائی اولا این است جوانان را متدین و خداشناس بار آورده، ولی نه آنطوریکه پدرانشان خدا را شناخته و از تدین به بعضی فروع فقهی و درست کردن ظاهر کارها اکتفا کرده خیال میکنند خدا را گول زده و آن وقت مرتکب تمام نواهی و رذایل اخلاقی میشوند.
مدارس ابتدائی باید وجدان اطفال ما را تربیت کند، بطوریکه دروغگوئی و نمامی و کوتهنظری و تهمت و افترا در نظر آنها گناه کبیره باشد. مدارس ابتدائی باید وطنپرستی را به آنها یاد بدهد، بطوریکه فداکاری در راه جامعه و وطن را با سر و رو گشادهروئی استقبال نمایند، سوابق مجد و افتخارات تاریخی ملت خود را بدانند و آنقدر غرور ملی داشته باشند که تعدی هر اجنبی را به وطن خود منافی شئون ملی خود دانسته و از آن متغیر و متهیج بشوند.
مدارس ابتدائی باید وظیفهشناسی و احترام به قانون و مقامات عالی مملکتی را به اطفال تلقین نماید تا روح انتظام در جامعه قوی بوده و اجراء قوانین سهل و آسان گردد. مدارس باید سعی کنند بجای قوه حافظه قوه استنباط و اجتهاد را در آنها پرورش داده، استقلال فکر و اراده را تشویق و تقلید و عبودیت را از ذهن آنها محو نمایند.
مدارس ابتدائی باید اطفال را به صراحت لهجه، صداقت، امانت، شجاعت در احقاق حق مظلوم و تنفر از ظلم و تعدی از هر کس ناشی شده باشد، عادت دهند. حب حرفههای مولده ثروت و مشاغل آزاد و تنفر از نوکری که یک نحوه استعبادی است و همچنین ملکه اعتماد بر نفس را در الواح ساده ذهن آنها مرتسم نماید.
مدارس علاوه بر معلومات ابتدائی عمومی مانند حساب و تاریخ و جغرافیا و حفظالصحه، باید اطفال را به صنایع و معلوماتی آشنا کنند که به درد زندگانی آینده آنها خورده و وقتی از مدرسۀ ابتدائی بیرون میآیند، بجای اینکه تکلیف خود را ندانسته و در عرصه تنازع حیات مات و مبهوت باشند، بدنبال کارهای مولدۀ ثروت و حرفههای آزاد که بحال جامعه و خود آنها مفید است بروند.
اینها را بطور مثل ذکر کردم و البته نکات فراوان دیگری هست که بر اهل خبره پوشیده نیست و خلاصه اگر مدارس ابتدائی ما با یک همچو طریقه و پروگرامی تأسیس شود بسیار مفید است و مقصود اصلی ماحاصل خواهد شد و بتدریج بعد از سی چهل سال مملکت دارای افراد زیادی خواهد شد که به حال خود مفید خواهند بود و بالتبع به حال هیئت اجتماعیه.
تازه اگر فرض کنیم وزارت معارف این تغییرات اساسی را هم در طرز تعلیم و هم در مواد تعلیم قبول نموده و تربیت را مافوق تعلیم قرار داد، آیا در مملکت شما بقدر کافی معلم هست؟
از قانون تاسیس دانشسراها که چند روز قبل از مجلس گذشت بخوبی معلوم است که وزارت معارف تاکنون فکری که نداشته است فکر تهیه معلم بوده است. سابقا که یک دارالمعلمین وجود داشت تصور میکنم بیشتر از اسم آن خوششان میآمده زیرا از تدریس روانشناسی و علم تربیت اثری در آن موجود نبود.
پس با نبودن معلم و با نبودن پروگرام و طرز تربیت صحیحی به ما حق میدهید که چندان شیفته و فریفته تعلیمات ابتدائی مجانی عمومی اجباری نباشیم، ورنه اگر این اشکالات نبود تصور میکنم برای دولت فعلی ایران چندان اشکالی نداشت که تعلیمات ابتدائی را عمومی و اجباری نماید و برای بودجه آن هم خیلی معطل نمیماند.
ماهنامه مهر، اردیبهشت ۱۳۱۳
از سعه صدر سایت پارسینه باید آموخت ...
همیشه به آثار نویسندگان بپردازیم نه به خودآنها.
کسروی درکنار آثار کذایی ، تاریخ مشروطه راهم نوشت.
در ايران همانند ايشان، كه در 78 سال قبل در خصوص مسائل مملكتي فكر كرده و تمامي جوانب يك تصميم را مي انديشيده اند، بسيارند و عدم توجه به متفكران بسيارتر