پارسینه-گروه فرهنگی: گرایش به دین از اصلی ترین و کهن ترین گرایش های انسانی است که تاریخ از آن یاد می کند؛ با این وصف و در حالی که دین گروی به صورت یک پدیده فراگیر جهانی درآمده است، جویندگان حقیقت می خواهند این عطش فطری خود را از طریق آخرین صاحب شریعت آسمانی، پیامبر اکرم (ص) و عترت مطهر (ع) ایشان فرا بگیرند. از این رو در سلسله مباحث منشور عقاید امامیه این اصول از لسان آیت الله جعفر سبحانی در حوزه های مختلف و در قالب اصول ارائه می شود.
اصل پنجاه و پنجم
در اصل گذشته از طریق داورى خرد با لزوم بعثت پیامبران الهى آشنا شدیم. اکنون لزوم نبوت را با توجه به اهداف آن از دیدگاه قرآن کریم و روایات بررسى مى کنیم. هرچند نگرش قرآنى به این مسئله نیز یک نوع تحلیل عقلانى است.
قرآن هدف از بعثت پیامبران را امور زیر دانسته است:
1_ استحکام مبانى توحید و مبارزه با هر نوع انحراف در این زمینه. چنانکه مى فرماید:«وَ لَقَدْ بَعَثْنا فِی کُلِّ أُمَّة رَسُولاً أَنِ اعْبُدوا اللّهَ وَاجْتَنِبُوا الطاغُوتَ؛در میان هر امتى پیامبرى را برانگیختیم تا آنان خدا را پرستش کنند و از پرستش مظاهرِ طغیان، بپرهیزند.»(1) بدین منظور پیامبران الهى پیوسته با مشرکان درگیر بوده و در این راه رنجهاى بزرگى را متحمل شده اند.
امیرمؤمنان (ع) درباره هدف بعثت پیامبران مى فرماید:«و لِیعقِل العبادُ عن ربِّهم ما جَهلُوه، فیعرفُوه بِربُوبیّته بَعْد ما أنکروا، و یُوحّدوه بالأُلوهیة بعدَ ما عَنَدوا؛ پیامبران را برانگیخت تا بندگان وى آنچه را که درباره توحید و صفات خدا نمى دانند فرا گیرند، و به ربوبیت و پروردگارى و یگانگى او بعد از انکار و عناد، ایمان بیاورند.»(2)
2_ آشنا کردن مردم با معارف و پیام هاى الهى و راه و روش تزکیه. چنانکه مى فرماید:
«هُوَ الّذی بَعَثَ فِی الأُمّیّینَ رَسُولاً مِنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَیُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَالحِکْمَةَ؛؛او کسى است که در میان امیین پیامبرى را برانگیخت تا آیات حق را بر آنان فرو خواند و آنان را از رذایل اخلاقى پاکیزه گرداند و کتاب و حکمت را به آنان بیاموزد.»(3)
3_ برپا داشتن قسط در جامعه بشرى. چنانکه مى فرماید: «لَقَدْأَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالبَیِّناتِ وَأَنْزَلْنا مَعَهُمُ الکِتابَ وَالمِیزانَ لِیَقُومَ الناسُ بِالقِسطِ؛ ما پیامبران را با دلایل روشن فرستادیم و همراه آنان کتاب و میزان نازل کردیم تا مردم قسط را به پا دارند.»(4) مسلماً برپا داشتن قسط در گرو این است که انسان ها عدالت را در ابعاد و زمینه هاى مختلف بشناسند، و از طریق حکومت الهى آن را تحقق بخشند.
4. داورى در موارد اختلاف. چنانکه مى فرماید:«کانَ النّاسُ أُمّةً واحِدةً فَبَعَثَ اللّهُ النَبِیّینَ مُبَشّرینَ وَمُنْذِرینَ وَأَنزَل مَعَهُمُ الکِتابَ بِالحَقِّ لِیَحْکُمَ بَینَ الناسِ فِیما اختَلَفُوا فیهِ؛ مردم یک دسته بیش نبودند ( تا اینکه در میان آنان اختلاف پدید آمد)، سپس خدا پیامبران را، نویدبخش و بیم دهنده، بر انگیخت و همراه آنان کتاب را فرو فرستاد تا بین مردم در آنچه اختلاف کرده اند داورى کند.»(5)
بدیهى است اختلافات مردم منحصر به عقاید نبوده، بلکه شئون مختلف زندگى را دربر مى گیرد.
5. اتمام حجت بر بندگان. چنانکه مى فرماید: «رُسُلاً مُبَشِّرینَ وَ مُنْذِرینَ لِئَلاّ یَکُونَ لِلنّاسِ عَلَى اللّهِ حُجَّةٌ بَعَد الرُّسُلِ وَ کانَ اللّهُ عَزیزاً حَکیماً؛پیامبرانى نوید دهنده و بیم دهنده را برانگیخت تا پس از آمدن پیامبران مردم حجت و عذرى نزد خدا نداشته باشند، و خداوند قدرتمند و حکیم است.»(6)
مسلّماً خدا در آفرینش انسان هدفى براى خلقت دارد که این هدف از طریق تنظیم برنامه اى کامل در همه شئون زندگى بشر صورت مى پذیرد، و این برنامه باید به گونه اى از طریق خدا به بشر برسد که حجت بر وى تمام شود و بعداً عذر نیاورد که من راه و رسم درست زندگى را نمى دانستم.
راه هاى شناخت پیامبران
اصل پنجاه و ششم
فطرت بشر ایجاب مى کند که هیچ ادعایى را بدون دلیل نپذیرد، و هر کس مدعایى را بدون دلیل بپذیرد برخلاف فطرت انسانى خویش عمل کرده است. ادعاى نبوت عظیم ترین ادعایى است که بشر مى تواند داشته باشد، و طبعاً براى اثبات چنین مدعاى بزرگى بایستى دلیل قاطع و استوارى ارائه کند. این دلیل مى تواند یکى از سه امر زیر باشد:
الف ـ پیامبر پیشین، که نبوت او با دلایل قطعى ثابت شده است، بر نبوت پیامبر بعدى تصریح کند. چنانکه حضرت مسیح(علیه السلام) بر نبوت پیامبر خاتم (ص) تصریح کرد و آمدن او را بشارت داد.(7)
ب ـ قراین و شواهد گوناگون بر صدق ادعاى او گواهى دهد. این دلایل را مى توان در سیره زندگى، محتواى دعوت، شخصیتهایى که به او گرویده اند، و نیز روش دعوت او به دست آورد. امروزه در محاکم جهان براى شناسایى حق از باطل و مجرم از بى گناه همین راه را مى پیمایند، و در صدر اسلام نیز با استفاده از همین روش به راستگویى پیامبر اکرم (ص) پى مى بردند.(8)
ج ـ آوردن معجزه. یعنى همراه با دعوى نبوت، کارى خارق العاده انجام دهد، و دیگران را به تحدّى دعوت نماید، و آن کار خارق العاده با ادعاى او هماهنگ باشد.
دو راه نخست عمومیت ندارد، در حالی که راه سوم همگانى بوده و در طول تاریخ نبوت، بشر براى شناخت پیامبران از این راه استفاده کرده، و پیامبران نیز براى اثبات دعوى خود از آن بهره گرفته اند.
اصل پنجاه و هفتم
میان معجزه و صدق دعوى نبوت، رابطه اى منطقى برقرار است. زیرا اگر آورنده معجزه در ادعاى خود راستگو باشد، طبعاً مطلب ثابت مى شود; و اگر فرض کنیم در ادعاى خود دروغگو باشد بر خداوند حکیم، که به هدایت بندگان خود علاقمند مى باشد، شایسته نیست که چنین قدرتى را در اختیار او قرار دهد. چون مردم با مشاهده این قدرت خارق العاده به او ایمان مى آورند و به سخنان او عمل مى کنند. در نتیجه هر گاه او در ادعاى خود دروغگو باشد، آنان را گمراه مى کند، و این امر با عدل و حکمت الهى منافات دارد. این مسئله یکى از متفرعات قاعده حسن و قبح عقلى است که قبلاً درباره آن بحث شد.
اصل پنجاه و هشتم
انجام کار خارق العاده که همراه و هماهنگ با دعوى نبوت باشد، «معجزه» نام دارد، ولى اگر کار خارق العاده از بنده صالح خدا سر بزند که مدعى نبوت نباشد، «کرامت» نامیده مى شود. گواه این امر که بندگان صالح خدا (از غیر پیامبران) نیز مى توانند مبدء کارهاى خارق العاده شوند، یکى نزول مائده آسمانى براى حضرت مریم، و دیگرى انتقال تخت ملکه سبا در یک لحظه از یمن به فلسطین توسط فردى برجسته از یاران حضرت سلیمان (آصف بن برخیا) مى باشد که قرآن از هر دوى آنها خبر داده است. درباره مریم مى فرماید: «کُلَّما دَخَلَ عَلَیْها زَکَرِیّا المِحْرابَ وَجَدَعِنْدَها رِزْقاً...؛ هر وقت که زکریا وارد محراب او مى شد پیش او خوردنى مى یافت مى گفت اى مریم اینها براى تو از کجاست ؟! مریم مى گفت از جانب خدا.»(9)
درباره ماجراى تخت بلقیس نیز مى فرماید: ( قالَ الّذی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتاب أَنَا آتیکَ بِهِ قَبْل أَنْ یَرْتَدَّ إِلَیْکَ طَرْفُکَ؛آن کس که نزد او دانشى از کتاب بود، گفت من آن را پیش از آنکه چشم بر هم زنى نزد تو مى آورم.»(10)
پی نوشت ها:
1_(نحل/36)
2_(نهج البلاغه، خطبه 143.)
3_(جمعه/2)
4_(حدید/25)
5_(بقره/213)
6_(نساء/165)
7_(سوره صف/6.)
8_(پوینده این راه قیصر، پادشاه روم بود، تاریخ طبرى 3/240، حوادث سال ششم هجرت.)
9_(آل عمران/37)
10_(نمل/40)
منبع:شبستان
ارسال نظر