گوناگون

آشنایی باسیره امام هادی(ع)

پارسینه: امام هادی (علیه‌السلام) پیشوای دهم شیعیان است. نام آن بزرگوار، علی و معروف‌ترین القابش، نقی و هادی است. آن معصوم را با کنیه «ابوالحسن» می‌شناسند.

پارسینه-گروه فرهنگی: البته در اصطلاح راویان شیعه، ایشان به «ابوالحسن ثالث» شهرت دارند؛ زیرا پیش از ایشان، کینه امام هفتم و امام هشتم (علیهما‌السلام) نیز «ابوالحسن» بود. پدر آن بزرگمرد، پیشوای نهم شیعیان، حضرت امام جواد (علیه‌السلام) و مادرش زنی با فضیلت و باتقوا، به نام «سمانه» بود.

حضرت هادی (علیه‌السلام) در سال 220 هـ.ق، پس از شهادت پدر گرامیش، خلعت امامت پوشید. خلفای عباسی زمان امام: آن حضرت در طول حیات خویش، حکومت هفت خلیفه عباسی را تحمل کرد که عبارتند از: "مأمون"، "معتصم"، "واثق"، "متوکل"، "منتصر"، "مستعین" و "معتز". در میان این افراد، حکومت "مأمون"، پیش از امامت آن جناب، خاتمه یافت. از این هفت نفر، رفتار "واثق" و "منتصر" با علویان سخت نبود و آنان تا حدودی در رفاه بودند. "منتصر" که از تباه‌کاری‌های پدرش به ستوه آمده بود، وی را در حال مستی بر قتل رساند و به حکومت رسید.

او در طول حکومت شش ماهه خویش، رفتاری مناسب با شیعیان و علویان داشت. به جز این دو نفر، بقیه تا می‌توانستند، شیعیان را می‌آزردند و با آنان بدرفتاری می‌کردند. اینان بر اهل بیت (علیهم‌السلام) نیز که انسان‌هایی والامقام و گرانمایه بودند، سخت می‌گرفتند. خاندان عباسی، همواره حیله‌ها و نقشه‌های گوناگونی را برای خاندان نبوت و امامت در نظر داشتند.

علت بدرفتاری‌های عباسیان با معصومان (علیهم‌السلام) این بود که آنان، چون خورشیدی بودند که می‌درخشیدند و همه را به خود جلب می‌کردند.

سپس می‌کوشیدند تا پیروان خود را هدایت کنند و از نادرستی‌ها باز دارند. همین امور سبب می‌شد که هدایت یافتگان، عملکرد نادرست و رفتار نامطلوب خلفا و اطرافیانشان را بشناسند و از آنان انتقاد کنند و این امر، نتیجه‌ای جز روگردانی مردم از ظالمان عباسی در پی نداشت.

"عباسیان" برای کم‌فروغ کردن جلوه اهل بیت (علیهم‌السلام) سعی می‌کردند، از افراد دیگری تبلیغ کنند تا مبادا کسی به سوی امامان معصوم گرایش یابد. برای مثال، "متوکل" با نقل خواب‌های ساختگی، مردم را به پیروی از "محمدبن ادریس شافعی"، تشویق می‌کرد. همچنین این ستمگران، امامان را در منطقه‌ای نزدیک خود و زیرنظر خود محدود می‌کردند و اجازه نشر معارف اسلام را به ایشان نمی‌دادند. "متوکل عباسی" در سال 243 هـ.ق امام را محترمانه از "مدینه" به "سامرا" تبعید کرد.

ایشان بعدها در "سامرا" فرمودند: «مرا به اجبار از "مدینه" به "سامرا" آوردند». علت این احترام، آن بود که مأموران حکومتی نتوانستند هیچ بهانه‌ای برای آزار ایشان به دست آورند. سپس آن گرامی در منزلی در کنار اردوگاه نظامی "متوکل"، جای گرفت. مزدوران عباسی، در ابتدای ورود، آن حضرت را به محله گدایان بردند و در آنجا سکنی دادند و سپس به منزل دیگری بردند.

مقصود آنان از این حرکت، تحقیر آن والا مقام بود. خیرخواهی امام؛ حتی بر دشمنان: "متوکل" و دیگر خلفای ستمگر عباسی، همواره در ظاهر خود را دوستدار امام جلوه دادند تا مردم را بفریبد، ولی هیچ گاه از آزار ایشان، دست برنداشتند.

آنان، چنان رعب و وحشت را حکمفرما کرده بودند که مردم جرأت بهره‌گیری از ایشان را نداشتند. خلفای غاصب عباسی، در حالی به اهل بیت (علیهم‌السلام) و پیروانشان، سخت می‌گرفتند که ایشان همواره خیرخواه دیگران بودند.
آنان حتی با دشمنانشان با انسانیت برخورد می‌کردند؛ ولی متأسفانه جز بدی چیزی نمی‌دیدند. برای مثال، متوکل عباسی، بر اثر دملی که در بدنش ایجاد شده بود، سخت بیمار شد؛ چنان که در شرف مرگ بود مادرش نذر کرده بود اگر او بهبود یافت، مقدار زیادی پول، از دارایی خود، نزد ابوالحسن، علی بن محمد بفرستد.

"فتح بن خاقان"، وزیر و منشی متوکل، به وی گفت: «ای کاش! نزد این مرد (امام هادی (علیه‌السلام) ) می‌فرستادی. او راه معالجه را می‌داند». "متوکل"، شخصی را نزد حضرت فرستاد. او دارویی تجویز کرد، که حال "متوکل" خوب شد. مژده بهبودی او را به مادرش دادند؛ وی ده‌هزار دینار نزد حضرت فرستاد و مهر خود را بر آن کیسه زد. در مقابل، وقتی متوکل، بهبود یافت و جریان هدیه مادرش را شنید، به دربان خود، سعید گفت: «شبانه به او حمله کن و هر چه پول و اسلحه نزدش بود، بردار و پیش من بیاور». دربان شبانه به منزل ابوالحسن (علیه‌السلام) رفت.

آن حضرت در حالی که لباس و کلاه پشمی داشت، بر سجاده‌ای حصیری نماز می‌خواند. دربان، همه جا را گشت، ولی تنها چیزی که یافت، کیسه‌ای پول با مهر مادر متوکل و یک شمشیر ساده در غلاف بود. او آنها را نزد "متوکل" برد. "متوکل"، مادرش را طلبید و ماجرا را پرسید. مادرش ماجرا را گفت و "متوکل" آن اموال را بازگرداند.

تمجید اهل تسنن از امام: اگر شیعیان و علاقه‌مندان به آن حضرت، از ایشان تعریف و تمجید کنند، ممکن است مقبول نیفتد، ولی نقل سخنان دیگران درباره ایشان شنیدنی است.

اینجا فقط به چند مورد اشاره می‌کنیم:

الف) "خیرالدین زرکلی" می‌گوید: «"علی"، ملقب به "هادی"، ... یکی از پرهیزگاران نیکوکار است.»

ب) "ابن حجر هیثمی" می‌آورد: «ابوالحسن، در علم و سخاوت، وارث پدرش بود.»

ج) "ابن کثیر" درباره ایشان می‌گوید: «او عابدی وارسته و زاهدی بی‌همتا بود.» سیره عملی و اخلاقی حضرت: درباره عبادت آن جناب آورده‌اند که بسیار عبادت می‌‌کرد.

آن حضرت با آنکه از گناهان دور بود، شبانگاه این گونه با خدا مناجات می‌کرد: «بارالها! گناهکاری بر تو وارد شده و تهیدستی به تو روی آورده است. تلاشش را بی‌نتیجه مگردان و او را مورد عنایت و رحمت خویش قرار ده.»

شخصی به نام "اسحاق جلاب" درباره سخاوت آن جناب چنین می‌گوید: من برای ابوالحسن،گوسفندان زیادی خریدم.
وی مرا خواست و از اصطبل منزلش به جای وسیعی برد که من آنجا را نمی‌شناختم. سپس دستور داد تا تمامی آن گوسفندان را میان فقرا تقسیم کنم.درباره حلم و بردباری و بخشش آن جناب آورده‌اند که "بریحه عباسی"، حاکم مدینه، یکی از عاملان تبعید امام به سامرا بود.

"بریحه" هنگام تبعید امام، ایشان را همراهی کرد و در میان راه به امام گفت: «اگر نزد "متوکل" از من شکایت کنی، تمامی درختان شما را در مدینه آتش می‌زنم و خدمتکاران شما را می‌کشم.» امام فرمود: «شکایت تو را نزد خدا بردم و بر غیر خدا، عرضه نخواهم داشت». "بریحه" با شنیدن سخن امام، به پای امام افتاد و با گریه و زاری از امام (علیه‌السلام) تقاضای عفو و بخشش کرد.

آن‌گاه امام فرمود: «تو را بخشیدم» فعالیت‌ها: از کارهای مهم امام هادی (علیه‌السلام) که امامان قبل از ایشان هم، به آن بسیار اهمیت می‌دادند، حفظ خط فکری و فرهنگی تشیع و جلوگیری از القائات مخالفان بود.

به همین دلیل، ایشان به تشکیل حوزه علمیه و تربیت شاگردان برجسته‌ای چون: "ابن سکیت اهوازی"، "عبدالعظیم حسنی"، "اسماعیل بن مهران" و.... پرداخت. همچنین امام هادی (ع) برای معرفی سیمای تابناک اسلام، جلسات متعددی را برای بحث پیرامون مسائل مختلف عقیدتی، فکری و اجتماعی برگزار می‌کرد و به سؤالات و شبهات پاسخ می‌داد. شهادت حضرت: سرانجام آن حضرت در سوم رجب سال 254هـ.ق بر اثر مسمومیت به شهادت رسید.

طبق نقل برخی مورخان، "معتمد"، برادر "معتز"، به آن حضرت زهر داده است. آن حضرت پس از33 سال امامت و رهبری در سامرا به خاک سپرده شد. در تشییع پیکر پاک ایشان، بزرگان شهر حضور داشتند و جمعیتی جمع شده بود که "سامرا" در تاریخ خود، هرگز نمونه آن را ندیده بود.


زمینه های جامعه شناختی رفتار سیاسی امام هادی علیه السلام

براي بررسي رفتار سياسي امام هادی نخست لازم به نظر می رسد که باید به دوره های زندگی ایشان اشاره کرد . آن حضرت در سن شش سالگی به امامت رسید و چون پیشتر امام جواد علیه السلام در هشت سالگی به امامت رسیده بود از این بابت برای شیعیان در پذیرش امامت او مشکلی پیش نیامد . جز عده کمی که به امامت موسی مبرقع معتقد شدند و پس از مدتی انان نیز به امامت امام هادی (ع) گردن نهادند .

رفتار سیاسی خاصی برای امام در این دوره شاید نتوان مثال زد گر چه امام در این سن هم به برخوردهای سیاسی با حکومت وقت پرداخت . امام تا سن 15سالگی معاصر معتصم همان قاتل پدرش بود . گرچه گزارشهای مفصل و حتی مجملی درباره این دوره از زندگی امام در دسترس نیست اما می توان این دوره را با دوره زندگانی امام رضا و هارون و امام کاظم و منصور مقایسه کرد .

وجه شباهت این است که ائمه ما پس از شهادت پدرانشان به وسیله خلیفه عباسی از گزند خلیفه قاتل نسبت به خود در امان بوده اند .چرا که خلیفه قدرت بر شهادت دو امام در دوران حکومتی خود را نداشته و شهادت امام پیشین برایش دردسرهای روحی و اجتماعی خاصی می آفرید .سالهای 15 تا 20سالگی امام همزمان با حکومت واثق شد و پس از واثق امام تا 38 سالگی خود همدوران متوکل بود .پس از متوکل فرزندش منتصر شش ماه حکومت کرد و مستعین تا 42سالگی امام خلیفه بود که پس از مرگش معتز تا سال 255 هجری که امام در این هنگام 45 ساله بود خلافت کرده و دست خود را به خون امام آغشته کرد .از مشخصه های حکومت عباسی در این دوره 1- زوال هیبت و عظمت خلافت است ، از دوره متوکل به بعد ترکان وارد دستگاه خلافت شدند و جای ایرانیان را گرفتند ،کار به جایی رسید که خلافت یک مقام تشریفاتی شد . در عین حال هرگاه احساس خطری از سوی مخالفان می شد خلفا و کارمندان و اطرافیان در سرکوبی و نابودی مخالف یکصدا میشدند .

دومین مشخصه این دوران خوش گذرانی و هوسرانی دربار و شخص خلیفه است . کار خلفا در این دوره خوش گذرانی و شب نشینی و میگساری بود و کار به جایی کشید که دربار عملا میکده شد .از دیگر مولفه های شناخت این دوران ، ظلم و ستم و بیدادگری و خودکامگی و گسترش آن در این دوره بود . صرف هزینه های فراوان در خوش گذرانی ها و برپایی مجالس عیش و نوش و ساخت و ساز قصر های مجلل و تفرحگاههای بی نظیر ،بار سنگینی را بر دوش مردم گذاشته بود و جان مردم به لب رسیده بود .

در این زمانه نهضتها و قیامهای علویان و غیر علویان گستردگی ویژه ای پیدا کرد به طوری که این قیام ها به خبرهای روزمره جامعه عباسی تبدیل شد .گرچه این قیام ها به شدت سرکوب می شد اما اثر خود را برجا می گذاشت . و نارضایتی ها را تداوم می بخشید .در فاصله سالهای 219 تا270قمری تعداد 18 قیام ضبط شده است . در اینچنین جامعه ای که التهاب از سر و رویش می بارد رفتار سیاسی امام باید به گونه ای باشد که تنش زا نباشد و جان و مال شیعیان را از تیغ آماده عباسیان برهاند و الا ،شیعیان نیز در بین و همراه با دیگر مخالفان به شدت سرکوب می شدند .اما مبا توجه به این اوضاع و احوال ،کارهای سیاسی خود را با فعالیتهای زیر زمینی و مخفیانه آغاز می کند .موید این معنا بویژه در دوره متوکل این گزارش است ؛ محمد بن شرف می گوید : همراه امام هادی در مدینه راه میرفتم .
امام فرمود : آیا تو پسر شرف نیستی ؟عرض کردم : آری . آنگاه خواستم از حضرت پرسشی کنم ،امام بر من پیشی گرفت و فرمود :« ما در حال گذر از شاهراهیم و این محل ،برای طرح سوال مناسب نیست » ! (بحار الانوار،تهران مکتبة الاسلامیه ،ج 50،ص176 ؛کشف الغمه ،تبریز : مکتبه بنی هاشمی ،ج 3 ص 175 )

این حادثه تنها جلوه ای از اختناق در دوره امام علیه السلام است .امام هادی در برقراری ارتباط با شیعیان که در شهرها و مناطق گوناگون و دور و نزدیک سکونت داشتند ،ناگزیر همین روش مخفی کاری را رعایت کردند و وجوه و هدایای آنان را با نهایت پنهان کاری تحویل می گرفت .نمونه ای از این موارد : محمد بن داود قمی و محمد طلحی نقل می کنند : اموالی از قم و اطراف آن که شامل خمس و نذور و هدایا و جواهرات بود ،برای امام ابوالحسن هادی حمل می کردیم . در راه پیک امام در رسید و به ما خبر داد که باز گردیم فزیرا مقعیت برای تحویل این اموال مناسب نیست . ما بازگشتیم و آنچه نزدکان بود همچنان نگه داشتیم تا آنکه پس از مدتی امام دستور داد اموال را بر شترانی که فرستاده بود بار کنیم . آنها را بدون ساربان به سوی او روانه کنیم . ما اموال را به همی کیفیت حمل کردیم و فرستادیم .بعد از مدتی که به حضور امام رسیدیم ،فرمود به اموالی ک فرستادید بنگرید ! دیدیم اموال در خانه امام به همان حال محفوظ است .(مجلسی ، بحارالانوار ، ج 50 ص 185) .هر دو نمونه به صورت خوبی اوضاع هراسان آنزمان را به تصویر می کشد .گر چه مشخص نیست این حادثه در مدینه اتفاق افتاده یا در سامراء اما شدت خفقان را نشان می دهد .حال که مشخصات جامعه آن عصر را دانستیم ، وضیعت حکومت و مناسبتش با مردم و مخالفان تا حدی روشن شد ،اکنون در پی کشف رفتار های امام در این دوره خواهیم بود .

یکی از مهمترین سازمان ها و تشکیلات آن دوره را می توان شبکه ارتباطی وکالت دانست که امام علیه السلام به تدبیر امور آن و اداره اش می پرداخت و گرچه حکومت فضای اختناق را بیشتر می نمود اما امام توانست به پویایی این نهاد پرداخته ،ضمان شوکت آنرا بنماید .هدف اصلی این سازمان جمع آوری خمس ، زکات ،نذوز و هدایا از مناطق مختلف بوسیله وکیلان و تحویل آن به امام ،و نیز حمل و نقل پرسش ها و پاسخ ها بین امام و شیعیان بود . آنحضرت گرچه در سامراء حضور داشت اما به مانند پدر بزرگوارش به نصب وکلاء پرداخت و کارهای آنان را زیر نظر داشت . و عدم دسترسی آسان به امام ، وظائف وکلاء را افزایش داد و وکیلان نیز شیعیان را بر مبنای نواحی گوناگون به چهار ناحیه تقسیم کرده بودند .

نخست : بغداد ،مدائن و عراق ( کوفه ) را شامل میشد .
دوم : بصره و اهواز را شامل بود .
سوم : قم و همدان بود .
چهارم : حجاز ،یمن و مصر بود .اوضاع اجتماعی پر بود از اختناق ،تا آنجا که امام هادی به ایوب بن نوح می نویسد : ای ایوب به هیچ یک از مردم بغداد و مدائن اجازه تماس با من را نده . این سخن گرچه فشار زمانه و زمامداران را به امام هادی (ع) می رساند ،از سوی دیگر حامل این سخن است که اجازه دیدار شیعیان با امام را وکلاء صادر میکرده اند.نامه نگاری های مختلف امام ،به وکلاء و معتمدانش بیانگر آن است که امام تنها از این راه می توانسته با دیگران در ارتباط باشد و حتی ارتباط حضوری هم در بسیاری از موارد غیر ممکن بوده است . البته بعضی از وکلاء لو رفته و دستگیر شدند و در دوره متوکل بود که بعض وکلای امام در بغداد ،مدائن و کوفه زیر شکنجه از دنیا رفتند .این حالت اجتماعی ،زیرکی خاصی از امام را میطبید و امام که زیرک ترین مردمان بود با توجه به شرایو و احوال جامعه ،نوعی مبارزه نرم و بی تنش را با حکومت پی گیری کرد .در سخترین شرایط رابطه امام و وکلاء قطع نشد و پرسشگری و پاسخ بری همچنان بردوام بود . عبدالله بن محمد هاشمی فرماندار وقت مدینه به خلیفه یعنی متوکل نامه ای نوشت و او را از فعالیت های امام بیم داد و پایگاه اجتماعی آنحضرت را برای متوکل تشریح کرد .(بحارالانوار ،ج 50 ص200؛ الارشاد ،شیخ مفید ،قم : بصیرتی ، ص 33 ).

اما امام نیز نامه ای به متوکل نوشت و ادعاهای عبدالله را که غالبا مبنی بر تلاش امام برای جنگ مسلحانه بود را رد کرد .نامه عبدالله نشان میدهد که فرماندار حریف امام نشده است که از خلیفه کسب تکلیف می کند و الا راسا وارد عمل می شد . متوکل در نهایت مجبور میشود با نامه ای به ظاهر محترمانه امام را به سامراء فرا بخواند. گزارش یحیی بن هرثمه از همراهی امام در سفر ازمدینه به سامراء جلوه هایی از رفتار امام را برای ما آشکار می سازد . او آورده است : وارد مدینه شدم ... پس از ورود من به خانه او ...اظطراب و ناراحتی عجیبی در شهر به وجود آمد و چنان فریاد و شیون از مردم برخاست که تا آن روز مانند آن را ندیده بودم . با دقت در رفتار مردم با این حادثه عظمت شخصیت امام بیش از پیش برای ما روشن می شود و از سوی دیگر به این نگته دقیق می شویم که امام در طی مدتش در مدینه به نحوی با آنان برخورد نموده که دوری او را به هیچ وجه نمی پذیرند و این همان نتیجه جنگ نرم امام با حکومت و تربیت یاران و هواداران است.

احادیث گهربار از امام هادی علیه السلام

قالَ عليه السلام : مَنِ اتَّقىَ اللّهَ يُتَّقى ، وَمَنْ اءطاعَ اللّهَ يُطاعُ، وَ مَنْ اءطاعَ الْخالِقَ لَمْ يُبالِ سَخَطَ الْمَخْلُوقينَ، وَمَنْ اءسْخَطَ الْخالِقَ فَقَمِنٌ اءنْ يَحِلَّ بِهِ سَخَطُ الْمَخْلُوقينَ.
ترجمه :
فرمود: كسى كه تقوى الهى را رعايت نمايد و مطيع احكام و مقرّرات الهى باشد، ديگران مطيع او مى شوند.
و هر شخصى كه اطاعت از خالق نمايد، باكى از دشمنى و عداوت انسان ها نخواهد داشت ؛ و چنانچه خداى متعال را با معصيت و نافرمانى خود به غضب درآورد، پس سزاوار است كه مورد خشم و دشمنى انسان ها قرار گيرد.


قالَ عليه السلام : مَنْ اءنِسَ بِاللّهِ اسْتَوحَشَ مِنَ النّاسِ، وَعَلامَةُ الاُْنْسِ بِاللّهِ الْوَحْشَةُ مِنَ النّاسِ.
ترجمه :
فرمود: كسى كه با خداوند متعال مونس باشد و او را انيس خود بداند، از مردم احساس وحشت مى كند.
و علامت و نشانه اءنس با خداوند وحشت از مردم است يعنى از غير خدا نهراسيدن و از مردم احتياط و دورى كردن .

قالَ عليه السلام :السَّهَرَ اءُلَذُّ الْمَنامِ، وَالْجُوعُ يَزيدُ فى طيبِ الطَّعامِ.
ترجمه :
فرمود: شب زنده دارى ، خواب بعد از آن را لذيذ مى گرداند؛ و گرسنگى در خوشمزگى طعام مى افزايد يعنى هر چه انسان كمتر بخوابد بيشتر از خواب لذت مى برد و هر چه كم خوراك باشد مزّه غذا گواراتر خواهد بود .


قالَ عليه السلام : لا تَطْلُبِ الصَّفا مِمَّنْ كَدِرْتَ عَلَيْهِ، وَلاَ النُّصْحَ مِمَّنْ صَرَفْتَ سُوءَ ظَنِّكَ إ لَيْهِ، فَإ نَّما قَلْبُ غَيْرِكَ كَقَلْبِكَ لَهُ.
ترجمه :
فرمود: از كسى كه نسبت به او كدورت و كينه دارى ، صميّميت و محبّت مجوى .
همچنين از كسى كه نسبت به او بدگمان هستى ، نصيحت و موعظه طلب نكن ، چون كه ديدگاه و افكار ديگران نسبت به تو همانند قلب خودت نسبت به آن ها مى باشد.


قالَ عليه السلام : الْحَسَدُ ماحِقُ الْحَسَناتِ، وَالزَّهْوُ جالِبُ الْمَقْتِ، وَالْعُجْبُ صارِفٌ عَنْ طَلَبِ الْعِلْمِ داعٍ إ لَى الْغَمْطِ وَالْجَهْلِ، وَالبُخْلُ اءذَمُّ الاْ خْلاقِ، وَالطَّمَعُ سَجيَّةٌ سَيِّئَةٌ.
ترجمه :
فرمود: حسد موجب نابودى ارزش و ثواب حسنات مى گردد.
تكبّر و خودخواهى جذب كننده دشمنى و عداوت افراد مى باشد.
عُجب و خودبينى مانع تحصيل علم خواهد بود و در نتيجه شخص را در پَستى و نادانى نگه مى دارد.
بخيل بودن بدترين اخلاق است ؛ و نيز طَمَع داشتن خصلتى ناپسند و زشت مى باشد.


قالَ عليه السلام : الْهَزْلُ فكاهَةُ السُّفَهاءِ، وَ صَناعَةُ الْجُهّالِ.
ترجمه :
فرمود: مسخره كردن و شوخى هاى - بى مورد - از بى خردى است و كار انسان هاى نادان مى باشد.


قالَ عليه السلام : الدُّنْيا سُوقٌ رَبِحَ فيها قَوْمٌ وَ خَسِرَ آخَرُونَ.
ترجمه :
فرمود: دنيا همانند بازارى است كه عدّه اى در آن براى آخرت سود مى برند و عدّه اى ديگر ضرر و خسارت متحمّل مى شوند.


قالَ عليه السلام : النّاسُ فِى الدُّنْيا بِالاْ مْوالِ وَ فِى الاَّْخِرَةِ بِالاْ عْمالِ.
ترجمه :
فرمود: مردم در دنيا به وسيله ثروت و تجمّلات شهرت مى يابند ولى در آخرت به وسيله اعمال محاسبه و پاداش داده خواهند شد.



قالَ عليه السلام : مُخالَطَةُ الاْ شْرارِ تَدُلُّ عَلى شِرارِ مَنْ يُخالِطُهُمْ.
ترجمه :
فرمود: همنشين شدن و معاشرت با افراد شرور نشانه پستى و شرارت تو خواهد بود.


قالَ عليه السلام : أ هْلُ قُمْ وَ أ هْلُ آبَةِ مَغْفُورٌلَهُمْ ، لِزيارَتِهِمْ لِجَدّى عَلىّ ابْنِ مُوسَى الرِّضا عَلَيْهِ السَّلامُ بِطُوس ، اءلا وَ مَنْ زارَهُ فَأ صابَهُ فى طَريقِهِ قَطْرَةٌ مِنَ السَّماءِ حَرَّمَ جَسَدَهُ عَلَى النّارِ.
ترجمه :
فرمود: اءهالى قم و اءهالى آبه يكى از روستاهاى حوالى ساوه آمرزيده هستند به جهت آن كه جدّم امام رضا عليه السلام را در شهر طوس زيارت مى كنند.
و سپس حضرت افزود: هر كه جدّم امام رضا عليه السلام را زيارت كند و در مسير راه صدمه و سختى تحمّل كند خداوند آتش را بر بدن او حرام مى گرداند.


عَنْ يَعْقُوبِ بْنِ السِّكيتْ، قالَ: سَاءلْتُ أ بَاالْحَسَنِ الْهادى عليه السلام : ما بالُ الْقُرْآنِ لا يَزْدادُ عَلَى النَّشْرِ وَالدَّرْسِ إ لاّ غَضاضَة ؟
قالَ عليه السلام : إ نَّ اللّهَ تَعالى لَمْ يَجْعَلْهُ لِزَمانٍ دُونَ زَمانٍ، وَلالِناسٍ دُونَ ناسٍ، فَهُوَ فى كُلِّ زَمانٍ جَديدٌ وَ عِنْدَ كُلِّ قَوْمٍ غَضُّ إ لى يَوْمِ الْقِيامَةِ.
ترجمه :
يكى از اصحاب حضرت به نام ابن سِكيّت گويد: از امام هادى عليه السلام سؤ ال كردم : چرا قرآن با مرور زمان و زياد خواندن و تكرار، كهنه و مندرس نمى شود؛ بلكه هميشه حالتى تازه و جديد در آن وجود دارد؟
امام عليه السلام فرمود: چون كه خداوند متعال قرآن را براى زمان خاصّى و يا طايفه اى مخصوص قرار نداده است ؛ بلكه براى تمام دوران ها و تمامى اقشار مردم فرستاده است ، به همين جهت هميشه حالت جديد و تازه اى دارد و براى جوامع بشرى تا روز قيامت قابل عمل و اجراء مى باشد.


قالَ عليه السلام :الْغَضَبُ عَلى مَنْ لا تَمْلِكُ عَجْزٌ، وَ عَلى مَنْ تَمْلِكُ لُؤْمٌ.
ترجمه :
فرمود: غضب و تندى در مقابل آن كسى كه توان مقابله با او را ندارى ، علامت عجز و ناتوانى است ، ولى در مقابل كسى كه توان مقابله و رو در روئى او را دارى علامت پستى و رذالت است .


قالَ عليه السلام : يَاْتى عَلماءُ شيعَتِنا الْقَوّامُونَ بِضُعَفاءِ مُحِبّينا وَ اءهْلِ وِلايَتِنا يَوْمَ الْقِيامَةِ، وَالاْ نْوارُ تَسْطَعُ مِنْ تيجانِهِمْ.
ترجمه :
فرمود: علماء و دانشمندانى كه به فرياد دوستان و پيروان ما برسند و از آن ها رفع مشكل نمايند، روز قيامت در حالى محشور مى شوند كه تاج درخشانى بر سر دارند و نور از آن ها مى درخشد.


قالَ عليه السلام : لِبَعْضِ قَهارِمَتِهِ: اسْتَكْثِرُوا لَنا مِنَ الْباذِنْجانِ، فَإ نَّهُ حارُّ فى وَقْتِ الْحَرارَةِ، بارِدٌ فى وَقْتِ الْبُرُودَةِ، مُعْتَدِلٌ فِى الاْ وقاتِ كُلِّها، جَيِّدٌ عَلى كلِّ حالٍ.
ترجمه :
به بعضى از غلامان خود فرمود: بيشتر براى ما بادمجان پخت نمائيد كه در فصل گرما، گرم و در فصل سرما، سرد است .
و در تمام دوران سال معتدل مى باشد و در هر حال مفيد است .


قالَ عليه السلام : اُذكُرْ مَصْرَعَكَ بَيْنَ يَدَىْ اءهْلِكَ لا طَبيبٌ يَمْنَعُكَ، وَ لا حَبيبٌ يَنْفَعُكَ.
ترجمه :
فرمود: بياد آور و فراموش نكن آن حالت و موقعى را كه در ميان جمع اعضاء خانواده و آشنايان قرار مى گيرى و لحظات آخر عمرت سپرى مى شود و هيچ پزشكى و دوستى و ثروتى نمى تواند تو را از آن حالت نجات دهد.

قالَ عليه السلام : إ نَّ الْحَرامَ لايَنْمى ، وَإ نْ نَمى لا يُبارَكُ فيهِ، وَما اءَنْفَقَهُ لَمْ يُؤْجَرْ عَلَيْهِ، وَ ما خَلَّفَهُ كانَ زادَهُ إ لَى النّارِ.
ترجمه :
فرمود: همانا اموال حرام ، رشد و نموّ ندارد و اگر هم احياناً رشد كند و زياد شود بركتى نخواهد داشت و با خوشى مصرف نمى گردد.
و آنچه را از اموال حرام انفاق و كمك كرده باشد اجر و پاداشى برايش نيست و هر مقدارى كه براى بعد از خود به هر عنوان باقى گذارد معاقب مى گردد.


قالَ عليه السلام : اَلْحِكْمَةُ لا تَنْجَعُ فِى الطِّباعِ الْفاسِدَةِ.
ترجمه :
فرمود: حكمت اثرى در دل ها و قلب هاى فاسد نمى گذارد.


قالَ عليه السلام : مَنْ رَضِىَ عَنْ نَفْسِهِ كَثُرَ السّاخِطُونَ عَلَيْهِ.
ترجمه :
فرمود: هر كه از خود راضى باشد بدگويان او زياد خواهند شد.


قالَ عليه السلام : اَلْمُصيبَةُ لِلصّابِرِ واحِدَةٌ وَ لِلْجازِعِ اِثْنَتان .
ترجمه :
فرمود: مصيبتى كه بر كسى وارد شود و صبر و تحمّل نمايد، تنها يك ناراحتى است ؛ ولى چنانچه فرياد بزند و جزع كند دو ناراحتى خواهد داشت .


قالَ عليه السلام : اِنّ لِلّهِ بِقاعاً يُحِبُّ اءنْ يُدْعى فيها فَيَسْتَجيبُ لِمَنْ دَعاهُ، وَالْحيرُ مِنْها.
ترجمه :
فرمود: براى خداوند بقعه ها و مكان هائى است كه دوست دارد در آن ها خدا خوانده شود تا آن كه دعاها را مستجاب گرداند كه يكى از بُقْعه ها حائر و حرم امام حسين عليه السلام خواهد بود.


قالَ عليه السلام : اِنّ اللّهَ هُوَ الْمُثيبُ وَالْمُعاقِبُ وَالْمُجازى بِالاَْعْمالِ عاجِلاً وَآجِلاً.
ترجمه :
فرمود: همانا تنها كسى كه ثواب مى دهد و عِقاب مى كند و كارها را در همان لحظه يا در آينده پاداش مى دهد، خداوند خواهد بود.


قالَ عليه السلام : مَنْ هانَتْ عَلَيْهِ نَفْسُهُ فَلا تَاءمَنْ شَرَّهُ.
ترجمه :
فرمود: هركس به خويشتن إ هانت كند و كنترل نفس نداشته باشد خود را از شرّ او در امان ندان .


قالَ عليه السلام : اَلتَّواضُعُ انْ تُعْطَيَ النّاسَ ما تُحِبُّ اءنْ تُعْطاهُ.
ترجمه :
فرمود: تواضع و فروتنى چنان است كه با مردم چنان كنى كه دوست دارى با تو آن كنند.


قالَ عليه السلام : اِنّ الْجِسْمَ مُحْدَثٌ وَاللّهُ مُحْدِثُهُ وَ مُجَسِّمُهُ.
ترجمه :
فرمود: همانا اجسام ، جديد و پديده هستند و خداوند متعال به وجود آورنده و تجسّم بخش آن ها است .


قالَ عليه السلام : لَمْ يَزَلِ اللّهُ وَحْدَهُ لا شَيْئىٌ مَعَهُ، ثُمَّ خَلَقَ الاَْشْياءَ بَديعاً، وَاخْتارَ لِنَفْسِهِ اءحْسَنَ الاْ سْماء.
ترجمه :
فرمود: خداوند از ازَل ، تنها بود و چيزى با او نبود، تمام موجودات را با قدرت خود آفريده ، و بهترين نام ها را براى خود برگزيد.

قالَ عليه السلام : اِذا قامَ الْقائِمُ يَقْضى بَيْنَ النّاسِ بِعِلْمِهِ كَقَضاءِ داوُد عليه السلام وَ لا يَسْئَلُ الْبَيِّنَةَ.
ترجمه :
فرمود: زمانى كه حضرت حجّت (عجّ) قيام نمايد در بين مردم به علم خويش قضاوت مى نمايد؛ همانند حضرت داود عليه السلام كه از دليل و شاهد سؤ ال نمى فرمايد.


قالَ عليه السلام : مَنْ اَطاعَ الْخالِقَ لَمْ يُبالِ بِسَخَطِ الْمَخْلُوقينَ وَ مَنْ اءسْخَطَ الْخالِقَ فَقَمِنٌ اءنْ يَحِلَّ بِهِ الْمَخْلُوقينَ.
ترجمه :
فرمود: هركس مطيع و پيرو خدا باشد از قهر و كارشكنى ديگران باكى نخواهد داشت .


قالَ عليه السلام : اَلْعِلْمُ وِراثَةٌ كَريمَةٌ وَالاْ دَبُ حُلَلٌ حِسانٌ، وَالْفِكْرَةُ مِرْآتٌ صافَيةٌ.
ترجمه :
فرمود: علم و دانش بهترين يادبود براى انتقال به ديگران است ، ادب زيباترين نيكى ها است و فكر و انديشه آئينه صاف و تزيين كننده اعمال و برنامه ها است .


قالَ عليه السلام : الْعُجْبُ صارِفٌ عَنْ طَلَبِ الْعِلْمِ، داعٍ إ لىَ الْغَمْطِ وَ الْجَهْلِ.
ترجمه :
فرمود: خودبينى و غرور، انسان را از تحصيل علوم باز مى دارد و به سمت حقارت و نادانى مى كشاند.


قالَ عليه السلام : لا تُخَيِّبْ راجيكَ فَيَمْقُتَكَ اللّهُ وَ يُعاديكَ.
ترجمه :
فرمود: كسى كه به تو اميد بسته است نااميدش مگردان ، وگرنه مورد غضب خداوند قرار خواهى گرفت .


قالَ عليه السلام : مَا اسْتَراحَ ذُو الْحِرْصِ.
ترجمه :
فرمود: شخص طمّاع و حريص نسبت به اموال و تجمّلات دنيا هيچگاه آسايش و استراحت نخواهد داشت .


قالَ عليه السلام : الْعِتابُ مِفْتاحُ التَّقالى ، وَالعِتابُ خَيْرٌ مِنَ الْحِقْدِ.
ترجمه :
فرمود: (مواظب باش كه ) عتاب و پرخاش گرى ، مقدّمه و كليد غضب است ، ولى در هر حال پرخاش گرى نسبت به كينه و دشمنى درونى بهتر است (چون كينه ، ضررهاى خظرناك ترى را در بردارد).


قالَ عليه السلام : الْغِنى قِلَّةُ تَمَنّيكَ، وَالرّضا بِما يَكْفيكَ، وَ الْفَقْرُ شَرَهُ النّفْسِ وَ شِدَّةُ القُنُوطِ، وَالدِّقَّةُ إ تّباعُ الْيَسيرِ وَالنَّظَرُ فِى الْحَقيرِ.
ترجمه :
متر آرزو و توقّع باشد و به آنچه موجود و حاضر است راضى و قانع گردى ، وليكن فقر و تهى دستى در آن موقعى است كه آرزوهاى نفسانى اهميّت داده شود، امّا دقّت و توجّه به مسائل ، اهميّت دادن به امكانات موجود و مصرف و استفاده صحيح از آن ها است ، اگر چه ناچيز و كم باشد.


قالَ عليه السلام : الاِْمامُ بَعْدى الْحَسَنِ، وَ بَعْدَهُ ابْنُهُ الْقائِمُ الَّذى يَمْلاَُ الاَْرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلاً كَما مُلِئَتْ جَوْراً وَ ظُلْماً.
ترجمه :
فرمود: امام و خليفه بعد از من (فرزندم ) حسن ؛ و بعد از او فرزندش مهدى موعود عليهما السلام مى باشد كه زمين را پر از عدل و داد مى نمايد، همان طورى كه پر از ظلم و ستم گشته باشد.


قالَ عليه السلام : إ ذا كانَ زَمانُ الْعَدْلِ فيهِ أ غْلَبُ مِنَ الْجَوْرِ فَحَرامٌ أ نْ يُظُنَّ بِأ حَدٍ سُوءاً حَتّى يُعْلَمَ ذلِكَ مِنْهُ.
ترجمه :
فرمود: در آن زمانى كه عدالت اجتماعى ، حاكم و غالب بر تباهى باشد، نبايد به شخصى بدگمان بود مگر آن كه يقين و معلوم باشد.


قالَ عليه السلام : إ نَّ لِشيعَتِنا بِوِلايَتِنا لَعِصْمَةٌ، لَوْ سَلَكُوا بِها فى لُجَّةِ الْبِحارِ الْغامِرَةِ.
ترجمه :
فرمود: همانا ولايت ما اهل بيت براى شيعيان و دوستانمان پناهگاه امنى مى باشد كه چنانچه در همه امور به آن تمسّك جويند، بر تمام مشكلات (مادّى و معنوى ) فايق آيند.


قالَ عليه السلام : يا داوُدُ لَوْ قُلْتَ: إ نَّ تارِكَ التَّقيَّةَ كَتارِكِ الصَّلاةِ لَكُنتَ صادِقاً.
ترجمه :
فرمود: به يكى از اصحابش - به نام داود صرّمى - فرمود: اگر قائل شوى كه ترك تقيّه همانند ترك نماز است ، صادق خواهى بود.


قالَ: سَاءلْتُهُ عَنِ الْحِلْمِ؟ فَقالَ عليه السلام : هُوَ اءنْ تَمْلِكَ نَفْسَكَ وَ تَكْظِمَ غَيْظَكَ، وَ لا يَكُونَ ذلَكَ إ لاّ مَعَ الْقُدْرَةِ.
ترجمه :
يكى از اصحاب از آن حضرت پيرامون معناى حِلم و بردبارى سؤ ال نمود؟
حضرت در پاسخ فرمود: اين كه در هر حال مالك نَفْس خود باشى و خشم خود را فرو برى و آن را خاموش نمائى و اين تحمّل و بردبارى در حالى باشد كه توان مقابله با شخصى را داشته باشى .

قالَ عليه السلام : اِنّ اللّهَ جَعَلَ الدّنيا دارَ بَلْوى وَالاْ خِرَةَ دارَ عُقْبى ، وَ جَعَلَ بَلْوى الدّنيا لِثوابِ الاْ خِرَةِ سَبَباً وَ ثَوابَ الاْ خِرَةِ مِنْ بَلْوَى الدّنيا عِوَضاً.
ترجمه :
فرمود: همانا خداوند، دنيا را جايگاه بلاها و امتحانات و مشكلات قرار داد؛ و آخرت را جايگاه نتيجه گيرى زحمات ، پس بلاها و زحمات و سختى هاى دنيا را وسيله رسيدن به مقامات آخرت قرار داد و اجر و پاداش زحمات دنيا را در آخرت عطا مى فرمايد.

گزيده سخنان امام هادى عليه السلام

1ـ جبران نقص
لبعض مـواليه: عاتب فلانا و قل له: ان الله اذا اراد بعبـد خيــرا اذا عوتب قبل.
امام على النقى (ع) به يكـى از دوستـانـش فـرمـــود:
فلانى را توبيخ كن و به او بگو: خداوند چون خير بنده اى خواهد, هرگاه تـوبيخ شـود, بپذيـرد.(و در صـدد جبـران نقص خـود بـرآيـد).

2ـ جايگاه اجابت دعا
ان لله بقـاعا يحب ان يـدعى فيها فيستجيب لمن دعاه و الحيـر منها.
همانا براى خداوند بقعه هايى است كه دوست دارد در آنها به درگاه او دعا شود و دعاى دعا كننده را به اجابت رسـانـد, و حـائر حسيـن (ع) يكى از آنهاست.

3ـ خدا ترسى
مـن اتقـى الله يتقـى, و مـن اطـاع الله يطـاع , ومـن اطاع الخالق لم يبال
سخط المخلوقين. و مـن اسخط الخالق فلييقـن ان يحل به سخط المخلوقيـن.
هر كـس از خدا بترسد, مردم از او بترسند, و هر كه خدا را اطاعت كند, از او اطاعت كنند, و هر كه مطيع آفريدگار باشد باكى از خشـم آفريدگان ندارد, وهر كه خـالق را به خشـم آورد, بـايـد يقيـن كنـد كه به خشـم مخلـوق دچـار مـى شــود.

4ـ اطاعت خير خواه
مـن جمع لك وده و رايه فاجمع له طـاعتك.
هر كه دوستـى ونظر نهايـى اش را براى تو همه جانبه گرداند, طاعتت رابراى او همه جانبه گردان.

5ـ اوصاف پروردگار
ان الله لايوصف الا بما وصف به نفسه, وانى يوصف الذى تعجز الحواس ان تدركه و الارهـام ان تنـاله و الخطـرات ان تحـده و الابصـار عن الاحـاطه به.
ناى فى قربه و قرب فـى نايه,كيف الكيف بغيران يقال: كيف, و اين الاين بلا ان يقـال: ايـن, هـو, منقطع الكيفيه و الاينيه, الـواحـد الاحـد, جل جلاله و تقـدست اسماوه.
به راستـى كه خدا جز بدآنچه خودش را وصف كرده وصف نشود. كجا وصف شود آن كه حواس از دركـش عاجز است, و تصورات به كنه او پى نبرند, و در ديده ها نگنجد؟ او با همه نزديكـى اش دور است و با همه دورىاش نزديك. كيفيت و چگـونگـى را پـديـد كرده بدون اين كه خـود كيفيت و چگونگى داشته باشد , مكان را آفريده بدون ايـن كه خـود مكانى داشته باشد. او از چگـونگـى و مكان بر كنار است, يكتاى يكتاست, شكوهش بزرگ و نامهايش پاكيزه است.

6ـ اثر بخش خداست, نه روزگار
لاتعد و لا تجعل للايـام صنعا فـى حكـم الله.
از حـد خـود تجـاوز نكـن و بـراى روزگـار هيچ اثـرى در حكم خدا قرار نـده.

7ـ نتيجه بى اعتنايى به مكر خدا
من امن مكر الله و اليم اخذه, تكبر حتى يحل به قضاوه و نافذ امره , و مـن كان علـى بينه مـن ربه هانت عليه مصائب الدنيا و لو قرض و نشـر.
هر كه از مكر خدا و مواخذه دردناكش آسوده زيد,تكبر پيشه كند تا قضاى خدا و امر نافذش او را فرا گيرد, و هر كه بر طريق خدا پرستى , محكـم واستـوار باشد, مصـائب دنيـا بـروى سبك آيـد, اگـر چه مقـراض شـود و ريز ريز گــردد.

8ـ تقيه
لـو قلت ان تـارك التقيه كتـارك الصلـوه لكنت صـادقـا.
اگر بگـويـم كسى كه تقيه را ترك كند مانند كسى است كه نماز را ترك كرده هر آينه راست گفته ام .

9ـ شكر و شاكر
الشاكـر اسعد بالشكـر منه بالنعمه التى اوجبت الشكر لان النعم متاع و الشكر نعم و عقبى.
شخص شكر گزار به سبب شكر سعادتمندتر است تا به سبب نعمتى كه باعث شكر شـده است. زيـرا نعمت, كـالاى دنيـاست و شكـرگزارى نعمت دنيا و آخرت است.

10ـ دنيا جايگاه آزمايش
ان الله جعل الدنيا دار بلوى و الاخره دار عقب و جعل بلوى الدنيا لثواب الاخره سببـا و ثـواب الاخـره مـن بلـوى الـدنيـا عوضـا.
همانا كه خداوند دنيا را سراى امتحان و آزمايش ساخته و آخرت را سراى رسيدگى قرار داده است, و بلاى دنيا را وسيله ثواب آخرت, و ثـواب آخرت را عوض بلاى دنيا قرار داده است.

11ـ ستمكار بردبار
ان الظالم الحالم يكاد ان يعفى عليه بحلمه, و ان المحق السفيه يكاد ان نور يكاد ان يطفىء نور حقه بسفهه.
به راستى ستمكار بردبار , بسا كه به وسيله حلم و بردبارى خود از ستمش گذشت شـود و حقـدار نابخرد , بسا كه به سفاهت خود, نـور حق خـويـش را خامـوش كنـد.

12ـ آدم بى شخصيت
من هانت عليه نفسه فلا تامن شره.
كسـى كه خـود را پست شمـارد , از شـر او در امـان مبـاش.

13ـ دنيا جايگاه سود و زيان
الـدنيـا سـوق ربح فيها قـوم و خسـر آخـرون.
دنيـا بـازارى است كه گـروهـى در آن سـود بـرنـد و دسته اى زيـان ببيننــد.

14ـ حسد وخودخواهى
الحسد ماحق الحسنات , الزهو جالب المقت و العجب صارف عن طلب العلم داع الى الغمط و الجهل , والبخل ادم الاخلاق و الطمع سجيه سيئه.
حسد نيكوييها را نابود سازد, و دروغ , دشمنى آورد, وخـودپسندى مانع از طلب دانـش وخواهنده خوارى و جهل گردد, و بخل ناپسنديده تريـن خلق و خـوى است, وطمع خصلتى ناروا و ناشايسته است.

15ـ پرهيز از تملق
قال ابوالحسن الثالث(ع) لرجل و قد اكثر من افراط الثناء عليه: اقبل على شانك, فان كثره الملق يهجـم علـى الظنه واذا حللت مـن اخيك فـى محل الثقه, فاعدل عن الملق الى حسن النيه.
امام هادى (ع) به كسـى كه در ستـايـش از ايشان افـراط كـرده بـود فرمودند: از اين كار خـوددارى كـن كه تملق بسيار, بدگمانى به بار مـىآورد و اگر اعتماد بـرادر مـومنت از تـو سلب شـد از تملق او دست بـردار و حسـن نيت نشـان ده.

16ـ جايگاه حسن ظن و سوء ظن
اذا كان زمان العدل فيه اغلب من الجور فحرام ان يظن باحد سوء حتى يعلم ذلك منه, واذا كان الجـور اغلب فيه مـن العدل فليـس لاحد ان يظن باحـد خيرا ما لـم يعلم ذلك منه.
هرگاه در زمانه اى عدل بيـش از ظلم رايج باشد, بدگمانـى به ديگرى حرام است, مگر آن كه (آدمـى ) بـدى از كسـى ببينـد. و هرگاه در زمانه اى ظلـم بيـش ازعدل باشد, تا وقتـى كه (آدمـى) خيرى ازكسـى نبينـد, نبايـد به او خـوشبيـن باشـد.

17ـ بهتر از نيكى و زيباتر از زيبايى
خير من الخير فاعله, و اجمل من الجميل قائله, وارجح من العلم حامله, و شـر مـن الشـر جـالبه , و اهـول مـن الهول راكبه.
بهتر از نيكى , نيكوكار است و زيباتر از زيبايى گوينده آن است , و برتر از علـم, حـامل آن است , و بـدتـر از بـدى , عامل آن است و وحشنـاك تــر از وحشت آوردنده آن است.

18ـ توقع بيجا
لاتطلب الصفا ممن كدرت عليه, و لا الوفاء لمن غدرت به, و لا النصح ممن صرفـت سوء ظنك اليه, فـانمـا قلب غيرك كقلبك له.
از كسى كه بر او خشم گرفته اى , صفا و صميميت مخواه و از كسى كه به وى خيانت كرده اى وفا مطلب و از كسـى كه به او بـدبيـن شده اى, انتظار خيرخـواهـى نداشته بـاش, كه دل ديگـران بـراى تـو همچـون دل تـو بــراى آنهاست.

19ـ برداشت نيكو از نعمتها
القوا النعم بحسـن مجاورتها والتمسوا الزياده فيها بالشكر عليهـا, واعلموا ان النفـس اقبل شـىء لمـا اعطيت و امنع شـىء لما منعت.
نعمتها را با برداشت خوب از آنهابه ديگران ارائه دهيد و با شكرگزارى افزون كنيد, و بدانيد كه نفـس آدمـى رو آورنده تريـن چيز است به آنچه به او بـدهـى و بـازدارنـده تـريـن چيز است از آنچه كه از او بازدارى.

20ـ خشم به زيردستان
الغضب على من تملك لوم.(20)
خشم بر زيردستان از پستى است.

کرامات امام هادي عليه السلام

1. صد نگهبان شمشیر به دست
از ابو سعید سهل بن زیاد نقل شده است که: ما در خانه «ابوالعباس فضل بن احمد بن ادریس» بودیم و صحبت از امام هادی علیه السلام به میان آمد. ابو العباس از پدرش نقل کرد که روزی نزد متوکل رسیدم، او را خشمگین و مضطرب دیدم. او به وزیرش «فتح بن خاقان» با خشم و غضب می گفت: این چه سخنانی است که در مورد این مرد می گویی و مرا از اجرای تصمیم باز می داری؟ فتح می گفت: یا امیرالمؤمنین! سخن چینها دروغ گفته اند. و بدین ترتیب تلاش می کرد متوکل را آرام سازد، ولی او آرام نمی گرفت و هر لحظه خشم و غضبش بیشتر می شد تا آنجا که گفت: به خدا سوگند! او را می کشم. او مرتب مردم را [علیه من] می شوراند و می خواهد فتنه ای برپا سازد و چشم طمع به دولت من دارد.

آن گاه دستور داد چهار نفر جلاد آماده شوند و به چهار نفر از غلامان خود دستور داد هنگامی که «علی بن محمد علیهماالسلام » وارد شد، بر او بتازید و با شمشیرهای خود او را قطعه قطعه کنید. ناگاه متوجه شدم امام هادی علیه السلام است که مأموران، حضرت را با وضع نامناسبی به حضور متوکل آوردند. ناگهان چهار غلامی که مأمور به قتل او بودند، به سجده افتادند و دستور متوکل را اجرا نکردند، و خود متوکل نیز از تخت به زیر آمده، عرض کرد: یابن رسول الله! چرا نابهنگام تشریف آورده اید؟ و مرتب دستها و صورت حضرت را می بوسید! حضرت فرمود: من به اختیار خود نیامده ام، بلکه به دعوت تو آمده ام و پیک تو مرا احضار نموده است.

آن گاه متوکل به فتح بن خاقان و دیگران خطاب کرد: مولای من و خودتان را بدرقه کنید! پیک «بد مادر» به دروغ او را احضار کرده است.

بعد از آنکه حضرت برگشتند، متوکل رو کرد به جلاّدها که چرا دستور مرا [در باره علی بن محمد علیهماالسلام [ اجرا نکردید؟ جواب دادند: آن گاه که او را وارد ساختید، ناگهان مشاهده کردیم که بیش از یکصد نفر شمشیر به دست دور او را گرفته اند! از دیدن آنان آن قدر وحشت کردیم که نتوانستیم مأموریت را انجام دهیم.

2. نیروهای مسلّح امام هادی علیه السلام
امام هادی علیه السلام گاه اراده می کرد که از طریق کرامت، قدرت معنوی و ولایت تکوینی خویش را به ستمگران دوران نشان دهد که از جمله، مورد ذیل است:

متوکل عباسی برای تهدید و ارعاب امام هادی علیه السلام او را احضار کرد و دستور داد هر یک از سپاهیانش کیسه (و توبره) خود را پراز خاک قرمز کنند و در جای خاصی بریزند.

تعداد سپاه او که نود هزار نفر بود، خاکهای کیسه های شان را روی هم ریختند و تلّ بزرگی از خاک را ایجاد کردند. متوکل با امام هادی علیه السلام روی آن خاکها قرار گرفتند و سربازان و لشکریان او در حالی که به سلاح روز مسلح بودند، از برابر آنان رژه رفتند.

خلیفه ستمگر عباسی از این طریق می خواست آن حضرت را مرعوب سازد و از قیام علیه خود باز دارد. حضرت برای خُنثی نمودن این نقشه، به متوکل رو کرد و فرمود: «آیا می خواهی سربازان و لشکریان مرا ببینی؟»
متوکل که احتمال نمی داد حضرتش سرباز و سلاح داشته باشد، یکوقت متوجه شد که میان زمین و آسمان پر از ملائکه مسلح شده، و همگی در برابر آن حضرت آماده اطاعت می باشند. آن ستمگر از دیدن آن همه نیروی رزمی، به وحشت افتاد و از ترس غش کرد. چون به هوش آمد، حضرت فرمود: «نَحْنُ لا نُناقِشُکُمْ فِی الدُّنْیا نَحْنُ مُشْتَغِلُونَ بِاَمْرِ الاْآخِرَةِ فَلا عَلَیْکَ شَی ءٌ مِمّا تَظُنُّ؛ در دنیا با شما مناقشه نمی کنیم [چرا که] ما مشغول امر آخرت هستیم. پس آنچه گمان می کنی، درست نیست.»


3. تصویر و شیر درنده
خلفای عباسی هر چند از نظر نسب، قرابت و خویشاوندی با ائمه اطهار علیهم السلام داشتند و در حضرت «عبد المطلب» که پدر عباس و ابوطالب بود، مشترک بودند، ولی با این حال، بدتر از بنی امیه عمل کردند. و ظلم و ستمهای فراوانی به اولاد علی علیه السلام روا داشتند و از هیچ گونه تحقیر و ستم در مورد خاندان عصمت فروگذار نکردند.

متوکل یکی از خلفای عباسی است که از هر راهی تلاش داشت امام هادی علیه السلام را تحقیر کند و شخصیت و عظمت او را درهم شکند. از جمله، روزی فردی را به سراغ شعبده باز و جادوگر بی نظیری فرستاد که اهل هندوستان و از دشمنان اهل بیت علیهم السلام به شمار می آمد. متوکل به او هزار دینار طلا داد که حضرت هادی علیه السلام را تحقیر و شرمنده کند. او نیز قبول کرد و در مجلس مهمانی خلیفه در کنار حضرت هادی علیه السلام نشست. و در قرص نانی عمل سحر انجام داد؛ به گونه ای که وقتی حضرت هادی علیه السلام دست مبارک خود را به طرف آن نان دراز کرد؛ نان به هوا پرید. و حاضران خندیدند و حضرت را به خیال خامشان تحقیر کردند.

در کنار شعبده باز هندی بالشی قرار داشت که روی آن تصویر شیر بود. امامِ کائنات و صاحب ولایت تکوینی، دست مبارکش را بر آن تصویر نهاد و فرمود: این فاسق را بگیر! [با عنایت الهی و کرامت امام هادی علیه السلام ] آن تصویر به شیر درنده تبدیل شد و در جا ساحر هندی را پاره کرد و بلعید! [و جریان مجلس هارون و امام موسی بن جعفر علیهماالسلام و امام رضا علیه السلام و مأمون تکرار شد] و شرکت کنندگان در مجلس مبهوت و متحیر ماندند. متوکل از آن امام بزرگوار درخواست کرد که دستور دهد آن شیر، ساحر هندی را برگرداند.

حضرت فرمود: «او را دیگر نخواهی دید. آیا تو دشمنان خدا را بر دوستان او مسلط می کنی!» این جمله را فرمود و مجلس متوکل را ترک گفت.

4. خبر از شیعه شدن پسر
گونه ای دیگر از کرامات امام هادی علیه السلام خبر از آینده افراد است، که به نمونه ای در این موضوع اشاره می شود.

«هبة الله بن ابی منصور» نقل می کند که مردی بود به نام «یوسف بن یعقوب» اهل فلسطین، روستای «کفرتوثا» که بین او و پدرم رفاقت و دوستی بود. روزی یوسف به دیدار پدرم به «موصل» آمد و چنین گفت: متوکل مرا به «سامره» احضار نموده و من برای نجات از شرِّ او یکصد دینار طلا برای امام هادی علیه السلام نذر کرده ام. پدرم نیز کار و نذر او را تحسین کرد. آن گاه به سوی سامرا حرکت کرد.

یوسف که مردی نصرانی (مسیحی) بود، با خود گفت: اوّل پول نذری را به علی بن محمد الهادی علیه السلام برسانم، آن گاه نزد متوکل روم. اما مشکلش این بود که آدرس منزل حضرت را نمی دانست و از سراغ گرفتن نشانی خانه آن حضرت نیز می ترسید؛ چون احساس می کرد اگر متوکل از این امر باخبر شود، او را بیشتر آزار می دهد. ناگهان بر دلش گذشت که مرکب خود را آزاد گذارد، شاید به خانه آن حضرت دست یابد.

مرکب او همین طور در کوچه های سامرا می رفت تا سرانجام در کنار خانه ای ایستاد. هر کاری کرد حیوان حرکت کند، از جایش تکان نخورد! در این میان، جوانی سیاه پوست از داخل خانه خارج شده، خطاب به او گفت: تو یوسف بن یعقوب هستی؟ او با تعجب به غلام نگاه کرد و گفت: بلی! آن گاه غلام به درون خانه برگشت. یوسف می گوید: من با خود گفتم که دو نشانه به دست آمد: یکی اینکه مرکب، مرا به خانه این مرد خدا راهنمایی کرد و دیگر اینکه در این شهر غربت آن غلام با نام مرا صدا زد.

در همین فکر بودم که غلام دوباره در را باز کرد و گفت: یکصد دینار را در کاغذی در آستینت قرار داده ای؟ با تعجب گفتم: بلی! با خود گفتم: این هم نشانه سوم. پول را به آن جوان داده، با اجازه امام هادی علیه السلام وارد خانه شدم و راز آمدنم را به سامرا و خدمت آن حضرت بیان کردم و اضافه کردم که مولای من! تمام نشانه ها برای من ثابت گردیده و حجت بر من تمام شده و حقیقت آشکار گشته است.

حضرت هادی علیه السلام فرمود: «ای یوسف! [با این حال] تو مسلمان نمی شوی! ولی از تو پسری به دنیا می آید که او از شیعیان ما می باشد! و این را بدان که ولایت و دوستی ما به شما سودی می رساند... تو از متوکل نگران مباش، او دیگر نمی تواند به تو ضرری برساند... .»

یوسف نزد متوکل رفت و بدون کوچک ترین آسیبی از نزد متوکل برگشت، و طبق خبر حضرت هادی علیه السلام بدون ایمان از دنیا رفت، ولی خداوند پسری به او داد که از دوستان اهل بیت علیهم السلام بود، و همیشه افتخار می کرد که مولایم امام هادی علیه السلام از تولد و آمدن من خبر و بشارت داده است.

5. خبر غیبی هدایتگر
کرامات امام هادی علیه السلام گاه بینی ستمگرانی چون متوکل را به خاک می مالید و گاه مظلومی را نجات می داد، و گاه زمینه هدایت فرد یا افرادی را فراهم می نمود، مانند آنچه در ذیل می خوانیم.

در روایت آمده که گروهی از مردم اصفهان در زمانی که در آن شهر از ولایت و امامت خبری نبود، نزد شخصی به نام «عبد الرحمن» که عاشق امامت و ولایت بود آمده، از او پرسیدند که چرا شما شیعه شدید؟ در جواب آنها گفت: من در جمع گروهی از مردم این شهر به کنار خانه متوکل رفته بودیم. هدف ما تظلّم و درخواست کمک از خلیفه عباسی بود. جمع زیادی در آنجا ایستاده بودند، ناگاه فرمان متوکل صادر شد که «علی بن محمد» را دستگیر کنید.
من از رفقا و از بعض حاضرین پرسیدم که «علی بن محمّد» کیست؟ جواب دادند: او امام شیعه هاست و به احتمال زیاد متوکل او را به قتل می رساند. من با خودم گفتم: از اینجا نمی روم تا چهره او را ببینم و از نتیجه کار او آگاه شوم. ناگهان دیدم او را سوار بر اسب نموده، آوردند و مردم برای دیدن او صف کشیده بودند.

عبد الرحمان می گوید: من از دیدن آن حضرت دگرگونی در خود احساس کردم و قلبم پر از عشق و محبت گردید؛ لذا مرتب دعا می کردم که از ناحیه متوکل به او آسیبی نرسد. مأموران همچنان آن حضرت را در میان صفوف جمعیت می آوردند، ولی او با تمام متانت و وقار بر مرکبش قرار گرفته بود و به جایی نگاه نمی کرد و به کسی توجّه نمی نمود تا اینکه مقابل من رسید، صورت خود را به سوی من گردانید و فرمود: «خداوند دعایت را مستجاب کرده است و به تو عمر طولانی و مال زیاد و فرزندان متعدد مرحمت می فرماید.»

من از شنیدن این سخنان به خود لرزیدم و همراهان و حاضران از من سؤال می کردند: شما کیستی؟ و چه کار داری؟ و او با تو چه گفت؟...

جواب دادم: خیر است. و راز گفته شده را به آنها نگفتم. تا زمانی که به اصفهان برگشتم و خداوند گشایشی در روزی من ایجاد کرد و علاوه بر مال زیاد، عمرم نیز از هفتاد گذشت و دارای دو فرزند شدم...؛ لذا به امامت او معتقد گشتم و از شیعیان او گردیدم.


وضعیت شیعه در دروان امام هادی(ع)

دوره زندگي امام هادي عليه السّلام مصادف با خلافت خلفاي عباسي معتصم واثق ـ متوكل ـ منتصر مستنصر و معتز بوده است. سياست خلفاي پيش از متوكل همان سياست مأمون بود. اين سياست از معتزله در برابر اهل حديث (كه سني هاي افراطي بودند) دفاع مي‌ كرد. اين امر سبب شد فضاي مناسب فرهنگي و سياسي براي شيعيان به وجود آيد. امّا با آمدن متوكل تنگ نظري ها شروع شد. متوكل از اهل حديث حمايت كرد و معتزله و شيعه را سركوب كرد. در دوره امام هادي عليه السّلام و به طور كلي در دوره عباسيان مذهب شيعه در قلمرو اسلامي گسترش يافت.

1. گسترش شيعه و تفكر شيعي
با شروع دعوت عباسيان مذهب شيعه در قلمرو اسلامي گسترش يافت. امام باقر عليه السّلام و امام صادق عليه السّلام از فرصت پيش آمده استفاده كردند. ظهور ابومسلم خراساني(2) اختلافات داخلي بني اميه(3) ، شورش ها و قيام هاي علويان ، اين فرصت را در اختيار اين دو امام بزرگوار قرار داد تا مباني فكري و عقيدتي و فرهنگي شيعه را گسترش دهند.

بنابراين اين عوامل سبب شد كه تشيع در دوره عباسيان در مقايسه با دوره امويان گسترش بيشتري يابد. در دوره امام هادي عليه السّلام تشيع حتي به ميان فرماندهان و رجال دولت عباسي نيز راه يافته بود. يحيي بن هرثمه كه مأمور بود امام هادي عليه السّلام را از مدينه به سامرا بياورد مي‌ گويد: وقتي همراه امام عليه السّلام به بغداد رسيدم، اسحاق بن ابراهيم طاهري حاكم بغداد به من گفت: يحيي اين مرد فرزند رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم است. اگر متوكل را بر قتل او تحريك كني با رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله و سلم ـ دشمن شده اي. گفتم : من از او جز نيكي نديدم. آن گاه به سوي سامرا روانه شديم. وقتي به آنجا رسيديم، وصيف تركي (يكي از فرماندهان ترك در دربار عباسي) به من گفت: اگر يك مو از سر اين مرد كم شود با من طرف هستي.

اين داستان نشان دهنده گسترش تفكر شيعي حتي در بين مقامات عباسي است. ابي دلف مي‌ گويد: هنگامي كه امام هادي عليه السّلام را به سامرا آوردند. رفتم تا از حال او جويا شوم، زرّافي دربان متوكل با ديدن من دستور داد وارد شوم.
پرسيد: براي چه كاري آمدهاي؟
گفتم: خير است ...
گفت : گويا آمده اي از حال مولاي خود خبر بگيري؟
گفتم: مولاي من كيست؟ مولاي من خليفه است.
گفت: ساكت شو، مولاي تو بر حق است. نترس كه من نيز بر اعتقاد تو هستم و او (امام هادي ـ عليه السّلام ـ) را امام مي‌ دانم...
ابن سكيت معلم فرزندان متوكل فردي شيعي و دوستدار اهلبيت بود. روزي متوكل از او پرسيد: اين دو فرزند من نزد تو محبوبترند يا حسن و حسين؟ !
ابن سكيت با عصبانيت گفت: به خدا قسم قنبر غلام علي عليه السلام در نزد من از اين دو فرزند و پدرشان محبوبتر است.
همه اين مسائل نشانگر اين است كه شيعه و تفكر شيعه در اين دوره گسترش و نفوذ فوق العادهاي حتي در بين درباريان عباسي داشته است.

2. وجود شيعيان عالم و تربيت يافته اهل بيت ـ عليهم السّلام
يكي از كارهاي مهمي كه ائمه شيعه ـ عليهم السّلام ـ به آن اهميت زيادي مي‌ دادند، حفظ خط فكري و فرهنگي تشيع و جلوگيري از انحرافات فكري بوده . اين كار به تربيت شاگرداني برجسته و تشكيل حوزه علميه و تدريس فقه و عقايد اصيل اسلامي نياز داشت. در زمان امام باقر و امام صادق ـ عليهما السّلام ـ اين كار به طور گسترده شروع شد و سپس امامان ديگر ـ عليهم السّلام ـ در هر شرايط آن را تداوم بخشيدند. باقر شريف القرشي مي‌ نويسد:
زماني كه امام جواد عليه السّلام در مدينه بود، به اشاعه علم و تهذيب اخلاق و تربيت مردم به آداب اسلامي مي‌ پرداخت آن حضرت جامع نبوي را مدرسه قرار داده بود. علما و روات زيادي دور آن حضرت را گرفته بودند و از سرچشمه علوم الهي آن حضرت بهره مي‌ گرفتند.

بسياري از شاگردان امام جواد عليه السّلام در دوره امام هادي عليه السّلام زنده بودند، از محضر امام هادي عليه السّلام نيز استفاده كرده و فرهنگ شيعي را بارور مي‌ ساختند. افراد برجستهاي همچون حضرت عبدالعظيم حسني ، ابن سكيت اهوازي، ابوهاشم جعفري، اسماعيل بن مهران، علي بن مهزيار و... كه بعضاً هم از شاگردان امام جواد عليه السّلام محسوب مي‌ شوند و هم از شاگردان امام هادي عليه السّلام .

اين ياران وفادار و عاشق پروانهوار گرد وجود ائمه ـ عليهم السّلام ـ را مي‌ گرفتند و براي گسترش حقيقت جاودانه اسلام تلاش مي‌ كردند. كتاب هاي زيادي در اين دوره توسط برخي از اين شيعيان نوشته شدكه به برخي از آنها اشاره مي‌ كنيم:

ابو مقاتل ديلمي يكي از اصحاب امام هادي عليه السّلام كتابي روايي و كلامي درباره مسأله امامت تأليف كرد.

احمد بن محمد بن خالد برقي از شيعيان معاصر امام هادي عليه السّلام كتاب «المحاسن» را تأليف كرد. اين كتاب دايرة المعارفي است مشتمل بر احاديث امامان در تمامي زمينه هاي مختلف معارف ديني از قبيل اخلاق، تفسير و...
وي تأليفات ديگري هم داشته از جمله كتاب «التبيان في اخبار البلدان» كه جغرافياي تاريخي اسلام محسوب مي‌ شده است.

حسين بن سعيد اهوازي حدود 30 كتاب نوشته است و نجاشي آنها را در رجالش ذكر كرده است.

فضل بن شاذان يكي ديگر از شيعياني است كه تأليفات زيادي داشته است و امام حسن عسكري عليه السّلام با مشاهده برخي از نوشته هايش بر او رحمت فرستاد.

از ديگر شيعياني كه تأليفات زيادي داشته مي‌ توان به علي بن مهزيار اهوازي اشاره كرد. او حدود 33 كتاب تأليف كرده است.

وجود چنين شيعياني قطعاً باعث رشد و گسترش فرهنگ شيعي در اين دوره شده است. ائمه اطهارعليهم السلام به شاگردان خويش اعتماد داشتند و حل مشكلات ديني شيعيان را برعهده آنان گذارده بودند. ابا حماد رازي (از اهالي ري) مي‌ گويد: در شهر سامرا مرا نزد امام دهم علي النقي عليه السّلام رفتم و مسائلي از حلال و حرام از ايشان پرسيدم. حضرت به من جواب داد. سپس هنگام خداحافظي به من فرمود:
اي حماد اگر در امور ديني برايت مشكلي پيش آمد در ري ، از عبدالعظيم بن عبدالله حسني سؤال كن و سلام مرا نيز به او ابلاغ كن.

نتيجه گيري:
در دوره امام هادي عليه السّلام مذهب شيعه در مناطق مختلف اسلامي گسترش يافته بود. شيعياني كه آن حضرت تربيت كرده بودند، در حفظ و گسترش فرهنگ شيعي تلاش مي‌ كردند. كتاب هاي زيادي توسط اين افراد تأليف شده است.


شيعيان امام علی النقی علیه السلام در ايران

اکثر شيعيان در قرن نخست از شهر کوفه بودند. از دوران امام باقر و امام صادق عليهما السلام به اين طرف ، لقب"قمي" در آخر اسماء تعدادي از اصحاب ائمه به چشم مي خورد.

اينها اشعري هاي عرب تباري بودند که در قم مي زيستند. در زمان امام هادي (ع)، قم مهمترين مرکز تجمع شيعيان ايران بود و روابط محکمي ميان شيعيان اين شهر و ائمه طاهرين وجود داشت.

در کنار قم، دو شهر آبه (يا آوه) و کاشان نيز تحت تأثير تعلميات شيعي قرار داشته و مردم اين شهرها از بينش شيعي مردم قم پيروي مي کردند.

مردم قم و آوه ، همچنين براي زيارت مرقد مطهر امام رضا (ع) به مشهد مسافرت مي کردند که امام هادي (ع) نيز آنها را در قبال اين عمل "مغفور لهم" وصف کرده اند.

پرده از پیش اوبلند کنید

به متوکل گفتند: هیچ کس چنان نمی کند که توبا خود می کنی در باب علی بن محمّد تقی ؛ زیرا که هر وقت [به ] منزل تووارد می شود هرکس که در سرای است اورا خدمت می کند به حدی که نمی گذارند که پـرده بلند کند ودر را باز کند

وچون مردم این را بدانند می گویند اگر خلیفه نمی دانست استحقاق اورا از برای این امر این نحورفتار با اونمی نمود

بگذار اورا وقتی که داخل خانه می شود خودش پرده را بلند کند وبرود همچنان که سایرین می روند وبه او برسد همان تعبی که به سایرین می رسد.

متوکل فرمان داد که کسی خدمت نکند علی نقی (ع) را واز جلواوپـرده را بلند نکند ومتوکل بسیار اهتمام داشت که از خبرها ومطالبی که در منزلش واقع شده مطلع شود لاجرم کسی را گماشته بود که خبرها را برای اومی نوشت

پـس نوشت آن مرد به متوکل که علی بن محمّد (ع) چون داخل خانه شد کسی پرده را از جلوبلند نکرد لکن بادی وزید به حدی که پرده را بلند کرد وآن حضرت بدون زحمت داخل شد.

متوکل گفت مواظب باشند وقت بیرون رفتنش را.

دیگرباره آن گماشته متوکل نوشت که بادی بر خلاف باد اولی وزید وپرده را بلند کرد که آن حضرت بدون تعب بیرون رفت .

متوکل دید که در این کار فضیلت حضرت ظاهر می شود فرمان داد که به دستور سابق رفتار کنید وپرده از پیش اوبلند کنید.


بی اختیار پیاده شدیم

من و پدرم بر در خانه متوکل بودیم ومن در آن وقت کودک بودم وجماعتی از طالبیین و عباسیین وآل جعفر حضور داشتند

وما واقف بودیم که حضرت ابوالحسن علی هادی (ع) وارد شد تمامی مردم برای اوپـیاده شدند تا آنکه حضرت داخل خانه شد.

پـس بعضی از آن جماعت به بعضی دیگر گفتند که ما چرا پیاده شدیم برای این پسر نه اواز ما شرافتش بیشتر است ونه سنش زیادتر است ، به خدا سوگند که برای اوپیاده نخواهیم شد.

ابوهاشم جعفری گفت : به خدا که وقتی اورا ببینید برای اوپـیاده خواهید شد در حالی که خوار باشید.

پس زمانی نگذشت که آن حضرت تشریف آوردند چـون نظر ایشان بر آن حضرت افتاد تمامی برای اوپیاده شدند ابوهاشم به ایشان فرمودند: آیا شما نـگـفتید که ما پیاده نمی شویم برای او چگونه شد پیاده شدید؟!

گفتند: به خدا سوگند که نتوانستیم خودداری کنیم تا بی اختیار پیاده شدیم.


نعمتهای خدا

شیخ صدوق از ابوهاشم جعفری روایت کرده که گفت : وقتی فقر وفاقه بر من شدت کرد خدمت حضرت امام علی نقی (ع) شرفیاب شدم پس مرا اذن داد.

پس چون نشستم فرمود: ابوهاشم ! کدام نعمتهای خدا را که به توعطا کرده می توانی ادا وشکر آن کنی ؟

ابوهاشم گفت ندانستم چه جواب گویم ، پس خود آن حضرت ابتدا کرد فرمود:

ایمان را روزی توکرد پس حرام کرد به سبب آن بدن تورا بر آتش

وروزی کرد تورا عافیت تا اعانت کرد تورا بر طاعت

وروزی کرد تورا قناعت پس حفظ کرد تورا از ریختن آبرویت ،

ای ابوهاشم ! من ابتدا کردم تورا به این کلمات به جهت آنکه گـمان کردم که تواراده کرده ای که شکایت کنی نزد من از آنکه با تواین همه انعام کرده وامر کردم که صد دینار زر سرخ به تودهند بگیر آن را.


چگونگي مواجهه امام هادي علیه السلام با خلفاي عباسي

امام هادي در سال 212هجري قمري در منطقه «صريا» كه در اطراف مدينه است به دنيا آمد. آن حضرت 42 سال در اين جهان زيست و سرانجام در رجب سال 254 هجري قمري به دست معتز عباسي مسموم شد و به شهادت رسيد. سوم رجب، سالروز شهادت آن حضرت است.

به اين مناسبت نوشتار حاضر، نگاهي به ابعاد مواجهه امام دهم(ع) و نوع تعاملي كه خلفاي عباسي با آن حضرت داشتند را ارائه مي دهد. اميد است مورداستفاده خوانندگان محترم قرارگيرد. تعامل خلفاي عباسي خلفاي عباسي مي دانستند كه باوجود امام هادي(ع) نمي توانند به راحتي دستگاه قدرت را طبق خواسته خود گسترش دهند و مردم را زير يوغ ستم بكشانند به همين خاطر امام(ع) را در محاصره قرار دادند:

الف- انتقال حضرت از مدينه به سامراء: امام هادي(ع) را مانند جد بزرگوارش امام رضا(ع) از مدينه النبي(ص) بالاجبار خارج ساختند تا بيشتر حضرت را در محاصره خود قرار دهند نامه اي به ظاهر محترمانه توسط متوكل نوشته شد تا امام(ع) به سامراء بيايد و او بتواند براحتي نقشه هاي خود را عملي سازد كه مهمترين نقشه او محروم كردن مردم از نور امامت بود.

«يزداد» طبيب مسيحي و شاگرد «نجتيشوع» با اشاره به انتقال اجباري امام(ع) به سامراء مي گفت: اگر شخصي علم غيب مي داند، تنها اوست. او را به اينجا- سامراء- آورده اند تا از گرايش مردم به سوي او جلوگيري كنند زيرا باوجود وي حكومت خود را در خطر مي بيند

ب- جلوگيري از ارتباط امام(ع) با شيعيان و مردم عادي خلفا طبق سياست! خود مردم را به انواع مختلف- تهديد، ارعاب، شكنجه، قتل،...- از امام(ع) دور مي ساختند بنابراين شيعياني كه مي خواستند به محضر او بشتابند جز در خفا و تحمل مشكلات فراوان راه ديگري نداشتند- كه خيلي از افراد توسط افراد امراء دستگير شده و به مجازات هاي سنگيني مي رسيدند كه در تاريخ اسامي آنها ضبط شده است.

ج- بازرسي از منزل امام هادي(ع) شب يا روز، صبح يا شب و... فرقي نداشت هرموقع كه دلشان مي خواست به منزل حضرت هجوم آورده منزل را جستجو مي كردند تا شايد با يافتن شمشيري يا... حضرت را متهم به قيام برعليه حكومت كنند و حضرت را به شهادت برسانند.حتي موقع انتقال حضرت(ع) به سامراء يحيي بن هرثمه- مأمور آوردن حضرت- ابتدا منزل را جستجو كرد و چون چيزي جز تعدادي قرآن و كتاب دعا نيافت از منزل خارج شده تا امام آماده سفر گردند!

د- اذيت و آزار شيعيان:

1 - شكنجه جسمي: متوكل در سياهي دل و جنايات سرآمد خلفا است، در حكومت او علويان بسياري زنداني يا تحت تعقيب قرار گرفتند و بسياري نيز شهيد شدند كه نمونه آن «ابن سكيت» است. يار باوفاي امام جواد(ع) و امام هادي(ع). شاعر و اديب نام آور شيعي.

جرم او دوستي با علي(ع) و آل علي است. روزي متوكل از او پرسيد: اين دو فرزند من نزد تو محبوبترند يا حسن(ع) و حسين(ع)؟ (ابن سكيت) از اين مقايسه برآشفت و گفت: قسم به خدا (قنبر) غلام علي(ع) درنظر من از تو و دو فرزندت بهتر است يا نصربن علي جهنيرا به خاطر نقل حديثي در فضائل اهل بيت هزار تازيانه زدند.

فشار اقتصادي چنان بر علويان توسط خلفا سنگين شد كه كودكان شيعي از گرسنگي ناله ها سرداده و وضع شيعيان چنان وخيم بود كه در تاريخ آمده بانوان علوي يك دست لباس درست براي نماز نداشتند4. در مقابل خلفاء با بيت المال مسلمين براي خود قصرها و كاخهاي بيشمار مي ساختند و مشغول لهو و لعب بودند كاخهائي همچون؛ شاه، عروس، شبداز، بديع، مليح،... در زمان متوكل ساخته مي شدند و پولهاي فراواني صرف مي شد. مثلاً براي ساخت كاخ «بركواء» بيست ميليون درهم خرج شد.

و در همان كاخها جشن هاي مفصلي برگزار مي شد و پولهاي مردم صرف عيش و نوش درباريان و مدعوين- غيرشيعي- مي گشت. در جشن ختنه كنان پسر متوكل- عبدا... معتز- هشتاد و شش ميليون درهم خرج شد. متوكل 12هزار كنيز داشت.

2-شكنجه روحي: علوياني كه زير سخت ترين شكنجه خلفا بودند روزگار سختي را مي گذراندند، ولي در مقابل، امام زمان خود را دارند و آلام دردهايشان امام(ع) بود ولي وقتي كه روي يار را نبينند چه كنند؟ در سال 236 قمري علويان ديدند كه «ديزج» يهودي الاصل به دستور متوكل قبر مطهر اباعبدالله الحسين(ع) را خراب كرده و زمين ها را صاف كرد و تبديل به زمين كشاورزي نمود و وقتي هم كه ديد بازهم مشتاقان حضرتش عاشق ديدارند قوانين سختي گذاشت تا جائي كه براي رفتن به زيارت شخص بايد دستش قطع مي شد؟!

اقدامات امام هادي (عليه السلام):

1-فعاليت هاي مخفي حضرت(ع): الف- ارتباط با شيعيان: هدايت شيعيان، كمك به آنها و جوابگويي به مسائل آنها به طرق مختلف. ب) تجديدنظر در شبكه ارتباطي وكالت: ائمه براي ارتباط با پيروان خود شبكه ارتباطي وكالت را به وجود آورده بودند به اين صورت كه وكلاء ازطرف امام مأمور بودند كه به سؤالات فقهي و عقيدتي و... شيعيان پاسخ داده و بعد از دريافت وجوهات و سؤالات بي پاسخ آن را خدمت امام(ع) برسانند.

اين شبكه در زمان امام هادي(ع) نيز با تجديدنظر متناسب با شرايط زمان توسط امام هادي(ع) ادامه داده شد- صرف نظر از كاركرد اصلي آن آمادگي مردم براي زمان غيبت حضرت حجت(ع) بود. اتمام فعاليت هاي فرهنگي توسط امام هادي(ع) الف-نشر فرهنگ اهل بيت (عليهم السلام): از فعاليت هاي امام هادي(ع) احياي فرهنگ ولايت بود.


منبع:شفقنا

ارسال نظر

نمای روز

داغ

صفحه خبر - وب گردی

آخرین اخبار

اخبار مرتبط سایر رسانه ها
    اخبار از پلیکان
    تمامی اخبار این باکس توسط پلتفرم پلیکان به صورت خودکار در این سایت قرار گرفته و سایت پارسینه هیچگونه مسئولیتی در خصوص محتوای آن به عهده ندارد