گوناگون

همسایه امام در جماران: امام خمینی کفن نداشت

پارسینه: امام خمینی در ۲۸ اردیبهشت ۱۳۵۹ وارد محله جماران شدند و در ۱۴ خرداد ۱۳۶۸ از آنجا وداع کردند. ۹ سال و ۱۷ روز، رهبر کبیر انقلاب مهمان اهالی جماران بودند و این ایام، برای اهالی جماران همراه با خاطرات و روزهای به یادماندنی فراوانی است؛ خاطراتی که سخت از یاد می‌رود.

پارسینه- گروه فرهنگی: امام خمینی در ۲۸ اردیبهشت ۱۳۵۹ وارد محله جماران شدند و در ۱۴ خرداد ۱۳۶۸ از آنجا وداع کردند. ۹ سال و ۱۷ روز، رهبر کبیر انقلاب مهمان اهالی جماران بودند و این ایام، برای اهالی جماران همراه با خاطرات و روزهای به یادماندنی فراوانی است؛ خاطراتی که سخت از یاد می‌رود.

پایگاه اطلاع‌رسانی و خبری جماران با محمد تیموری، از رزمندگان دفاع مقدس و یکی از اهالی قدیمی محله جماران، که در جریان جزئیات ورود و وداع حضرت امام خمینی(س) در این محله حضور داشته، گفت‌و‌گویی انجام داده است. وی در تشریح دلایل انتقال امام از دربند به جماران اظهار داشت: حضور حضرت امام در تهران، اول از مدرسه رفاه شروع شد و بعد به قم رفتند و مجددا به تهران بازگشتند و به دربند رفتند. با توجه به ورود امام به ایران که یک سال بیشتر از آن نمی‌گذشت و انقلاب که تازه اتفاق افتاده بود، برای ملاقات با امام اشتیاق عجیبی بین مردم وجود داشت. خصوصا اینکه همه در لحظه ورود امام، بهشت زهرا نبودند و او را از نزدیک ندیده بودند. امام هم در راس انقلاب قرار داشتند و مردم به نحو دیگری به امام نگاه می‌کردند.

وی ادامه داد: وقتی سیل عظیم جمعیت از اطراف و اکناف ایران برای ملاقات با امام به دربند می‌آمدند، کل منطقه تجریش مسدود می‌شد. مکانی که امام در آنجا مستقر بودند هم زیردست امام‌زاده قاسم(ع) و گلاب‌دره بود که چند جاده مواصلاتی اصلی از آنجا عبور می‌کرد و به مرکز شهر می‌رسید و با حضور مردم عملا مسیرها بسته می‌شد. این یک مشکل بود. مشکل دیگری که ما از زبان حاج احمدآقا شنیدیم این بود، مکانی که حضرت امام در آن مستقر بودند، نسبت به همسایگان دید داشت و امام راضی نبود که نگاهش به منزل همسایه بیفتد و این را نمی‌پسندید. برای همین در مدت کوتاهی که در دربند مستقر بودند حاج احمدآقا را صدا کرده بودند و گفته بودند اگر می‌شود جا را عوض کنند.

محمد تیموری در تشریح سایر دلایل این انتقال بیان کرد: دکتر ایشان هم اصرار داشتند مکان استقرار امام از لحاظ آب و هوایی مناسب باشد و هم بتوانند امام را زیر نظر داشته باشند. حاج آقای جمارانی با حاج احمدآقا دوستان صمیمی بودند و رابطه نزدیکی با هم داشتند. پیش آقای جمارانی رفتند که ببینند در این اطراف می‌توانند جایی را پیدا کنند که امام در تهران باشند، چون همه ارگان‌های سیاسی در تهران مستقر بودند و هم رفت و آمد مسوولین راحت باشد؛ به هر حال همه این موارد را لحاظ می‌کردند.

وی با اشاره به آشنایی پیشین امام خمینی(س) با این منطقه اظهار کرد: در سال‌های قبل از انقلاب هم امام چندین مرتبه منزل آقای رسولی، پدر آقای آیت‌الله رسولی محلاتی در جوار امامزاده قاسم رفته بودند. حضرت امام به سید احمدآقا گفته بودند اگر جایی مثل همین منزل باشد خوب است؛ حالا اگر مقداری هم حالت سنتی داشته باشد بهتر.

محمد تیموری در تشریح فرآیند انتخاب محل برای استقرار حضرت امام خمینی(س) توسط حاج احمدآقا بیان کرد: من به خوبی به یاد دارم که آن زمان، ما باغی داشتیم در خیابان مهر، سه‌راه یاسر، با امام جمارانی هماهنگ شد و سید احمد منزل را دیدند که از لحاظ منطقه‌ای بد نبود ولی چون مکان بازی بود از لحاظ حفاظتی مناسب نبود. چند منزل دیگر هم دیدند. در نهایت، به خوبی به یاد دارم که در همین ایوانی که حضرت امام می‌نشستند، حاج احمدآقا، شهید محلاتی، پدر من و امام جمارانی، آقای رسولی‌منش، آقای خوئینی‌ها و چند نفر دیگر از علما بودند، یک نفر در همین جمع گفت که اگر همین منطقه باشد خیلی بهتر است. چون حسینیه داشت و برای ملاقات مردم خوب بود. همین جایی که الان منزل امام است منزل پدری امام جمارانی بود. از داخل حسینیه یک درب قدیمی بود که به منزل امام جمارانی راه داشت. آن زمان این حسینیه را خراب کرده بودیم که اگر بشود چند منظوره از آن استفاده کنیم، مثلا برای بهداری یا کتابخانه یا ... یعنی یک مقداری مدرن‌تر از قدیم بشود، چون که جمعیت جماران هم بیشتر شده بود. برای همین خراب کرده بودیم و در سربالایی خاک ریخته بود ولی سقف جدید زده بودیم. کاملا خدایی این منطقه انتخاب شد. بعدها آمدند و دیدند که این منطقه از لحاظ نظامی و حمله احتمالی هوایی و زمینی منطقه بسیار خوبی است؛ و این‌طور شد که این منزل قبول شد.

وی در توصیف اقدامات به عمل آمده جهت تجهیز منزل برای حضور حضرت امام ذکر کرد: بعد امام جمارانی بچه‌های هیات فاطمیه جماران را خواست و کاری که شاید لودر و بولدوزر ظرف چند روز انجام می‌دهد را این بچه‌ها، با عشق و علاقه‌ای که داشتند سریع آمدند و با بیل و کلنگ هرچه خاک و ناهمواری در این کوچه بود را برطرف کردند. امام هم گفته بودند که اگر تا ۴۸ ساعت یا ۷۲ ساعت دیگر جایی پیدا نشود به قم برمی‌گردم. برای همین اول امام در منزل مستقر شدند. با مشورتی که امام جمارانی با بزرگان محل داشتند تصمیم گرفتند قبل از اینکه ازدحام بشود امام اول مستقر بشوند و بعد باقی کارهای تعمیراتی انجام شود.

محمد تیموری در توصیف جزئیات ورود حضرت امام خمینی(س) به منزل جماران بیان کرد: بعدازظهر روز بیست و هشتم اردیبهشت بود که مردم کوچه را آب و جارو کرده بودند، و در همین خیابان حسنی‌کیا بود که امام آمدند. بعدها بازسازی خانه را انجام دادند و یک دری گذاشتند که امام بتواند از این در وارد دفتر کارش بشود. در مسیری که امام وارد محله می‌شد اهالی محل چند گوسفند قربانی کردند و گلدان بیرون گذاشتند، ولی شلوغ نکردند که غیر اهالی بیایند و فقط بومی‌ها آمده بودند.

تیموری در بیان حال و هوای محله در آن روز بیان کرد: ما هم سر همین خیابان یاسر ایستاده بودیم و مرتب خبر می‌گرفتیم که امام از محل کی حرکت کردند و الان کجا هستند. برنامه ما هم از سر کوچه حسنی‌کیا شروع می‌شد تا خود حسینیه که قرار بود به پیشواز حضرت امام بیاییم. اولین جایی که بلیزر حضرت امام توقف کرد سر خیابان حسنی‌کیا بود که خانواده عبدمنافی ایستاده بودند. امام از همان بدو ورود احترام می‌کرد و به احساسات مردم پاسخ می‌دادند. ما هم جلوی ماشین بلیزر را گرفته بودیم که کسی جلو نیاید و امام هم در مسیر چند مرتبه ایستادند و با همسایگان احوالپرسی کردند. از سه‌راه حسینیه تا خود حسینیه جمعیت بیشتر بود و اهالی محل ایستاده بودند. جلوی درب حسینیه هم یک عده‌ای از علما و بزرگان ایستاده بودند که به امام خوش‌آمد بگویند؛ حاج اسدالله عرفاتی داماد آقای جمارانی بود. حاج حبیب که به کَل حبیب معروف بود یک هیکل درشت و یک ریش رستم‌وار داشتند که اذان‌گوی جماران بود.

تیموری با بیان خاطره‌ای شنیدنی در اولین برخوردهای امام خمینی(س) با مردم بیان کرد: همین که وارد سه‌راه حسینیه شدیم، امام از ماشین پیاده شدند (آن زمان سر سه‌راه، در نداشت). همین پله اول را که امام از دفتر کار بالا رفتند به حاج احمدآقا مطلبی گفت که ایشان به مردم گفتند که وارد حسینیه شوند، امام می‌خواهد برای شما صحبت کند. آن موقع نه سکویی بود و نه بلندگویی و امکان آن نبود که صندلی‌ای بگذاریم، امام با کمک حاج احمدآقا روی همان ماسه‌ای که برای ساخت‌و‌ساز بود، رفتند و با مردم سلام و احوالپرسی کردند و به آنان گفتند که ما قرار است چند وقتی مهمان شما باشیم. ان‌شاءالله که راضی باشید و اگر اذیتی شدید من را حلال کنید. پیرمردهای جمع که این تواضع را دیدند به گریه افتادند.

بعد از آن بود که ماندن امام در جماران ثبت شد و جمعیت‌های میلیونی از سراسر کشور به سمت جماران سرازیر شدند. قرار بود که بروند جاهای دیگر را ببینند ولی وقتی مستشارهای نظامی هم آمدند، گفتند که از لحاظ سوق‌الجیشی نظامی هم بسیار مکان خوبی است.

آقای تیموری در ادامه سخنان خود با اشاره به ویژگی‌های منحصر به‌فرد منزل جماران بیان کرد: در ضمن این نکته را هم باید بگویم که این مکانی که الان منزل امام مستقر است، تاریخچه‌ای دارد که برای خود من یکی از عجایب روزگار است. در کتاب «آفتاب» هم همین مساله را گفته‌ام که خود این بیت، یک داستان بسیار جالبی دارد؛ از همان سال ۱۳۴۲ که پدر و پدربزرگ آقای امام جمارانی در این منزل مستقر بودند، هیات مذهبی از شمیران برای عزاداری اینجا می‌آمدند و برای آزادی حضرت امام، که در آن سال به زندان افتاده بودند عزاداری می‌کردند. دسته‌های سینه‌زنی دسته دسته می‌آمدند پیش پدر آقای جمارانی.

وی در توضیح فضای مذهبی - سیاسی حاکم بر محله و این منزل اظهار کرد: پایگاه روحانیت از قدیم‌الایام در این منطقه بود؛ همه روحانیون سرشناس مثل آقای ناطق، آقای هاشمی یا خود رهبر انقلاب در دوران جوانی از این خانه خاطره دارند. برای اینکه آقای جمارانی و پدرشان بسیار خوش‌مشرب و خوش‌برخورد بودند و آدم‌های سفره‌داری بودند و من همیشه یادم است که اینجا پاتوق روحانیت اصیل و مبارز بود. قبل از انقلاب هم اینجا برای خودش پایگاهی بود، مخصوصا پایگاه روحانیت سیاسی و تبعیدی که زندان کشیده بودند برای پناه این‌ها بهترین جا بود. خیلی‌ها در این حسینیه منبر می‌رفتند: مثل آقای شجونی، ناطق نوری، محلاتی.

محمد تیموری در توضیح همراهی محله با امام خمینی از آغاز نهضت در سال ۱۳۴۲ بیان کرد: برای همین بود که روز تاسوعا گروه‌ها و قومیت‌های مختلف به اینجا می‌آمدند و عزاداری می‌کردند و خدمت پدر آقای جمارانی می‌رسیدند. روزهای عاشورا هم که برنامه خودمان بود و سینه‌زن بعد از نماز صبح برای خواندن زیارت عاشورا به این منطقه می‌آمدند. تنها جایی که یادم می‌آید از سال ۴۲، من ۱۱ سال داشتم تا روز انقلاب، می‌شد نام خمینی را شنید همین منزل و جماران بود. محال بود که امام جمارانی منبری برود و امام را دعا نکند و به اسم هم می‌گفتند. آن موقع هم مردم صلوات می‌فرستادند. برای من تبرک این منزل، که بعد پایگاه و تشکیلات انقلابی از آن جا شروع شد، خیلی جالب است.

وی در تشریح خلق و خوی امام خمینی(س) و نحوه معاشرت ایشان با مردم اذعان کرد: من که پیامبران را ندیده‌ام ولی امام تداعی‌گر همه آنان شد. مردمداری، اینکه امام صاحبخانه را می‌خواست و خود اجاره منزل را پرداخت می‌کرد، اینکه حضرت امام هر ماه یک نماینده را می‌فرستاد تا از مردم حلالیت بگیرد که یک موقع کسی اذیت نشود. این بزرگواری و مردمی بودن امام را نشان می‌داد که یک صفایی به جماران داد.

واقعا روزی که می‌خواستند که بروند ما متوجه شدیم که اون صفا رفت. اهالی جماران برای اینکه صبح سر کار بروند از صبح زود راه می‌افتادند تا به جمعیتی که برای ملاقات با حضرت امام می‌آمدند و خیابان‌ها را مسدود می‌کردند گیر نکنند، ولی به عشق امام همه این‌ها را قبول می‌کردند. می‌دانستند که خود امام هم راضی به این اذیت‌ها نیست ولی جریان‌های انقلاب این‌گونه پیش می‌رفت. خدا رحمت کند امام را. یک سعادت و افتخاری بود برای ما که یک دوره در همسایگی این بزرگوار بودیم.

تیموری در ادامه سخنان خود با اشاره به مختصات خاص منطقه جماران و مولفه‌های منحصر به‌فردی که این محله از قدیم‌الایام دارا بوده است، بیان کرد: جماران زیباترین آبادی و ده در تهران و شمیرانات بود، خود شمیرانات هم از قدیم می‌گفتند که ۳۳ پارچه آبادی است و بر طبق این ۳۳ پارچه آبادی می‌شمردند. جماران، نیاوران، حصار بوعلی، امامزاده قاسم، اوشون، فشم. از بومهن تا طالقان این نوار را شمیرانات می‌گفتند. آداب و رسوم خودشان را داشتند و زبان محلی خاص خودشان را داشتند که تا حدودی شبیه گویش شمالی بود؛ و بسیار نزدیک پایتخت بود و مردم رفت و آمد می‌کردند و به همین دلیل حالت روستایی بودن را از دست داده بود و نسل جدید آن که مدرسه یا دانشگاه یا اداره می‌رفتند فرق کرده بودند و آن حالت محلی از بین رفته بود. در بین بزرگ‌های محل هنوز رواج داشت.

وی با بیان اینکه چگونه این محله مورد اقبال سیاسیون قرار گرفت، گفت: یکسری افراد مثل اردشیر زاهدی و مشیرالسلطنه بودند که از این منطقه استفاده می‌کردند و خود شاه هم از شمیران به عنوان منطقه ییلاقی استفاده می‌کرد. آن زمان بافت شهر طوری بود که وقتی در ایوان خانه پدربزرگم در این منطقه می‌نشستیم، حسینیه ارشاد را می‌دیدیم، تپه‌های قیطریه و چرای حیوانات را می‌دیدیم. مردم جماران هم از راه دامداری زندگی می‌گذراندند. وقتی مرکز تسلیحات (صنایع دفاع امروز) به پاسداران آمد عده‌ای از جوانان در آن استخدام شدند. قبل از آن هم جوانان جماران عمدتا در کار بنایی بودند. خط پایان جماران هم همین محل فعلی ستاد مرکزی بزرگداشت امام بود.

تیموری در توصیف محله قدیم جماران بیان کرد: اگر بخواهم فضای آن زمان جماران را توضیح بدهم، آن موقع بوی نان در تمام فضای جماران می‌پیچید، گله‌های گوسفند به چراگاه می‌رفتند و برمی‌گشتند، مردم از دامداری و کشاورزی زندگی می‌گذراندند. وقتی که شاه تصمیم گرفت به شمیران بیاید، عده‌ای از رجال آن زمان تصمیم گرفتند تا در جماران زمین بخرند و عده‌ای از بنگاه‌های معاملات املاک، مردم ساده این منطقه را تشویق می‌کردند که زمین‌هایشان را بفروشند. پشت محل فعلی منزل امام باغی بود و قسمتی دیگر انارستان بود؛ همین محل فعلی ستاد بزرگداشت امام هم پر از درخت ازگیل بود؛ لذا جماران از ابتدا این‌گونه نبود، بلکه محله‌ای قدیمی بود که رسوم خودش را داشت و اگر تاریخ ورود رجال به این منطقه را بررسی کنیم (مثل زاهدی، مشیرالسلطنه، اتحادیه، رشیدیان‌ها، خسروداد) می‌بینیم که مردم جماران زیر بار هر چیزی نمی‌رفتند. بعد از انقلاب هم این‌گونه بود که گذشت و این‌طور نبود که مردم جماران خواسته باشند از موقعیت ایجاد شده سوءاستفاده کنند و رزق خودشان را از رجال بگیرند. مردمی مغرور با روحیه خاص خود که در عین حال از آمدن امام به خود می‌بالیدند و با وجود اینکه سمتی نگرفتند، پای سختی‌های اقامت امام هم ماندند.

تیموری با بیان اولین اقدامات امنیتی صورت گرفته برای حفاظت از محل اسکان حضرت امام خمینی(س) بیان کرد: همان روزی که امام وارد جماران شدند من سر کوچه طناب بستم تا ماشین وارد کوچه نشود. اولین پست سر کوچه را ما درست کردیم و سپاه هم ۶۰-۵۰ نفر را در همین ساختمان ستاد مستقر کرد. افراد زیادی اینجا به ملاقات امام می‌آمدند؛ کودتای نوژه پیش آمد، کسانی که ادعای امام زمان بودن می‌کردند، اقشار مختلف مردم و... وقتی جنگ آغاز شد ما دائم به منطقه رفت و آمد داشتیم.

وی با ذکر خاطره‌ای از امام در دوران دفاع مقدس بیان کرد: اواخر عمر امام، من مسوول واحد موتوری لشکر ۱۰ سیدالشهدا بودم، حاج حسین پروین که خودش زمانی مسوول حفاظت جماران بود به من پیغام داد که برو به حاج احمدآقا وضعیت نیروها را توضیح بده تا امام یک سخنرانی بکنند و وضعیت بهتر شود. بعد از این پیغام، حاج حسن آقا آمد و گفت: پدر (حاج احمدآقا) با امام صحبت کرده و امام گفته است اگر صدام تا تهران هم بیاید من خودم به تنهایی در مقابل او می‌ایستم. ما به دوکوهه برگشتیم و به جلسه‌ای در لب رود دز رفتم و ماجرا را نقل کردم و گفتم درست است که تعداد ما کم است اما امام این را گفته‌اند. چند دقیقه بعد تلفن زنگ زد و فرمانده گفت رادیو را روشن کنید. اما یکباره رادیو خبر پذیرش قطعنامه را داد. بعضی از بچه‌ها گریه کردند و بعضی‌ها مثل من خوشحالی کردند، نه به خاطر پایان جنگ بلکه به خاطر بعضی مسائل نظامی.

محمد تیموری در بخش آخر سخنان خود با اشاره به رحلت حضرت امام خمینی(س) و حوادث مقارن با آن ایام بیان کرد: من به تهران برگشتم و یک روز در جماران دیدم که یک محل فرود هلیکوپتر درست شده است و دلم شور زد. یکی از بچه‌ها را دیدم و بدون اینکه اظهار نگرانی کنم گفتم انگار اتفاقاتی افتاده! او هم گفت فکر کنم حال امام بد است. بچه‌ها هم در مسجد برنامه برای برگزاری دعا گذاشته‌اند. پاسدارهای اطراف بیت امام هم عوض شده بودند. به کنار منزل آقای هاشمی که رسیدم دیدم همه شخصیت‌ها آمده‌اند و با محافظانشان سلام و علیک کردم؛ پتویی هم کنار منزل گذاشتم تا آن‌ها استراحت کنند. حدود ۸ شب سر سه‌راه بیت بودم که کسی مرا صدا زد. دیدم آقای امام جمارانی هم آنجا ایستاده بود و خوشحال شدم، زیرا می‌خواستم از کسی بپرسم چه اتفاقی افتاده است. او گفت امام فوت کرده و می‌خواهیم ایشان را غسل دهیم. من هم از انجام کار استقبال کردم و ایشان گفت احمدآقا گفته امام را در منزل غسل دهیم. من هم بچه‌ها را صدا کردم. وقتی داخل رفتیم دیدم جمعیت زیاد است و پیش‌بینی کردم اگر احمدآقا بیاید و شلوغی را ببیند همه را بیرون می‌کند. به خود امام متوسل شدم و گفتم ما باید شما را در ملاقات آخر می‌دیدیم؛ اما ندیدیم، اقلا امروز بگذار شما را ببینم. احمدآقا آمد و به همه گفت: بیرون بروید. ما هم تمام وسایل همراهمان بود و وقتی ما را دید چیزی نگفت. آخرین نفر خودش رفت و فقط من در حیاط ماندم و خدا را شکر کردم. چند دقیقه بعد جنازه امام را با صدای لااله‌الاالله به حیاط آوردند. نمی‌خواهم گزاف بگویم، اما حضرت امام یک ورزشکاری بود که هر روز تمرین می‌کردند. اصلا خودم تعجب کردم و فکر نمی‌کردم با آن سن و محاسن چنین هیکلی داشته باشند. من تمام پنس‌هایی که روی دست امام بود را به عنوان تبرک برداشتم. آقای توسلی، کفاش‌زاده، امام جمارانی، جشنی، عرفاتی، حاج محسن اژدری، رضا فراهانی، یکی دو نفر دیگر و خود حاج احمدآقا بودند.

تیموری با بیان جزئیات غسل حضرت امام خمینی(س) در حیات منزل ایشان بیان کرد: سپس شروع به شست‌و‌شو کردیم. گفتم خدایا جنازه این مرد را بعد از عمری نماز شب خواندن و عبادت ما باید شست‌و‌شو بدهیم و لذا این اجازه را به خودم نمی‌دادم. اما به هر شکل پنجه‌ام را در پنجه امام کردم و گریان با امام صحبت می‌کردم و می‌گفتم شفاعت بچه‌های جنگ (و هرکدام از رفقا را که یادم می‌آمد) را فراموش نکن. سپس کفن را پیچیدیم و وسط آن را گره زدم. همین که می‌خواستم سر امام را بپوشانم به احمدآقا گفتم: ببخشید! از تمام مراسم امام فیلم و عکس هست، اما از این مراسم نیست. او ناراحت شد و گفت چرا عکس نگرفتید؟ عکس‌ها را به ما ندادند و گفتند فیلم‌ها سوخت.

وی با ذکر نکته‌ای جالب درباره کفن حضرت امام خمینی(س) بیان کرد: بزرگترین چیزی که آنجا تعجب کردم، نداشتن کفن بود. مخصوصا اینکه امام سال‌ها نجف بودند و معمولا زائرین از آنجا «بردیمانی» هم با خود می‌آوردند؛ لذا تا حدود یک ساعت، یک ساعت و نیم منتظر کفن بودیم تا احتمالا آقای توسلی کفن آوردند.

تیموری با مرور خاطرات مراسم خاکسپاری حضرت امام خمینی(س) بیان کرد: وقتی امام را به بهشت زهرا بردند مردم کفن را پاره کردند و هلیکوپتر جنازه امام را به اردوگاه باهنر آوردند و آیت‌الله خامنه‌ای کفنی فرستادند. جالب است که آقای امام جمارانی می‌گفتند ما ناراحت بودم که چرا با جنازه امام خداحافظی نکردیم تا اینکه جنازه را دوباره برگرداند و مراسم شست‌و‌شو تا حدود نماز صبح طول کشید. مردم هم بیرون اردوگاه هجوم آورده بودند تا ببیند چه خبر است. چند تا از بچه‌ها متوجه شدند و آمدند و جویای آن بودند که وسایل تبرک از امام بگیرند. من هم وسایل تبرکی را به مادرم داده بودم که دیگران او را از چنگش در آوردند.

محمد تیموری سخنان خود را این‌گونه خاتمه داد: ان‌شاءالله امام شفاعت همه ما و بسیجیان واقعی را بکند. فکر نمی‌کنم ابرمردی در تاریخ پیدا شود که این‌قدر در مقابل مردم تواضع و فروتنی داشته باشد و همه چیز را از مردم بداند. روحش شاد!

ارسال نظر

نمای روز

داغ

صفحه خبر - وب گردی

آخرین اخبار