گوناگون

ناگفته‌های دوبلور "اوشین" پس از ۳۰ سال

پارسینه: دوبلور بخش‌های کودکی و جوانی «اوشین» حرف‌ها و خاطرات بسیاری دارد، او از نان داغ، کباب بودن دوبله این سریال تا بیماری که این روزها یک‌خط در میان آزارش می‌دهد، می‌گوید...

سریال (سال‌های دور از خانه) «اوشین» برای اولین بار حدود 30 سال پیش برای اولین بار از شبکه دو سیما پخش شد و مخاطبان بسیاری در کشورمان درگیر زندگی شخصیت اصلی این سریال یعنی زنی به نام اوشین شدند که از کودکی تا لحظه مرگ شرایط سخت و متفاوتی را گذراند. اما یکی از عوامل جذابیت این سریال، دوبله خوب و روان آن بود که به همت «ژاله علو» انجام شده بود و به جای شخصیت اصلی این سریال در دوران کودکی و بزرگسالی «مریم شیرزاد» سخن گفت. پخش این سریال به نیمه رسیده و طبق اعلام نظرسنجی هنوز و پس از گذشت 30 سال بیش از 57 درصد بیننده دارد.


آنچه در ادامه می‌خوانید گفت‌وگوی فارس با شیرزاد گوینده نقش اوشین است:

زمان دوبله سریال اوشین چند سالتان بود؟
فکر کنم 25 یا 26 سالم بود.

هنگام دوبله سریال اوشین چند سال سابقه فعالیت داشتید؟
من 12 سالم که بود گوینده برنامه کودک رادیو بودم. بعد سال 58 و 59 آمدم دوبله. قبلش گوینده رادیو بودم و در نمایش‌های رادیو گوینده کودک بودم. در رادیو هم گوینده بودم و هم کار نمایش انجام می‌دادم. اوشین را هم در سال‌های 64 و 65 کار کردم.

متولد چه سالی هستید؟
من متولد 1338 هستم.

چطور برای دوبله اوشین انتخاب شدید؟
آن زمان یک وضعیتی در دوبله ایجاد شده‌بود که دوست نداشتم بروم. یک‌روز ‌آمدم خانه و گریه ‌کردم. پدرم گفت این چه کاری است می‌روی در اتاقت گریه می‌کنی؟ گفتم اذیت می‌شوم، گفت اگر اذیت می‌شوی نرو و اگر می‌روی گریه نکن. همان زمان‌ها بود که آقایی زنگ زدند به من برای کار خانم ژاله علو، گفتند شما بیایید. گفتم من دیگر نمی‌آیم از ایشان تشکر کنید. چون خانم ژاله هم از رادیو واحد نمایش رادیو من را می‌شناختند، ایشان رادیو هم می‌آمدند و وقتی پیش هم بودیم به من می‌گفتند هم‌خال من بشین کنار من. (چون دو نفرمان روی چانه‌هایمان خال داشتیم.) ایشان به خانم ژاله می‌گویند که من نمی‌آیم. البته سریال مسافر کوچولو را هم آن موقع کار کرده بودم. ولی اذیت می‌کردند یعنی یک طور رقابت نابرابر بود. یکی که می‌آمد کارش خوب بود سعی می‌‌کردند سرش را زیر آب بکنند. حضور یک آدم جدید که یک مقدار بیشتر از خودش پیش برود در هر سیستمی همین‌طور است به ندرت پیش می‌‌آید آدم‌ها پذیرا باشند به خصوص آنهایی که بی‌استعداد هستند از اینکه آدمی سرجایش است و درست است خرسند نیستند و بنابراین سعی می‌کنند او را یک طوری آزرده کنند تا از آن دایره دور شود.

در نهایت چه شد که راضی شدید؟
به هر تقدیر من از محیط گرم و صمیمی آمده بودم این چیزها را نمی‌توانستم بپذیرم. یعنی صفا و صمیمت من را کوک می‌کرد که کارم را انجام دهم و عکس آن من را قفل می‌کرد در خودم و نمی‌توانستم کارم را انجام دهم. جوان بودم و بیشتر احساساتی بودم. الان 54 سالم است همه عالم بریزند سرم مشکلی برایم پیش نمی‌آید. آن آقا به خانم ژاله می‌گوید که فلانی نمی‌آید، بعد دوباره آن آقا به من زنگ زد و گفت خانم ژاله قبول نکرد و گفت شما خودتان تماس بگیرید. من هم گفتم چشم. زنگ زدم و گفت دختر تو چرا نمی‌آیی؟ گفت نه. گفتم شما می‌دانید محیط دوبله چگونه است با روحیه من سازگار نیست. خانم علو گفت نه من خواهش می‌کنم تو بیا رُل این بچه را بگو دیگر نیا. گفتم چشم. بعد آمدم و بچگی اوشین را گفتم و بعد از چند مدت که گذشت گفت مریم بیا بزرگی او را هم تو بگو، گفتم خانم ژاله نمی‌توانم. گفت من کمکت می‌کنم، گفتم من تا حالا بزرگسال نگفتم، آن اولین کاری بود که به زبان بزرگسال دوبله می‌کردم. و واقعاً چقدر مهربانانه و چقدر مادرانه و انسانی و با عاطفه و لطف و صفا به من کمک کردند و من تا زنده هستم خودم را مدیون و ممنون ایشان می‌دانم.

شما به واسطه صدا نمی‌توانستید رُل بزرگ را بگویید یا تجربه نداشتید؟
من 25 سالم، طبیعتاً یک صدای 25 ساله داشتم ولی چون مدام کار کرده بودم که جای بچه‌ها حرف بزنم و وقتی رُل را انتخاب می‌کنم یک خط دو خط نیست. و این حس صدا و این تجربه داشتم می‌دانستم چون کار نمایش کرده بودم،‌ هم باید صدایم را حفظ کنم و هم صدایم به آن شخصیت بخورد، اینها را یاد گرفته بودم چند سالی که در دوبله مانده بودم می‌دانستم باید صدا حفظ شود و وقتی مونولوگ دارم این کار دشوارتر است. الان هم اگر پیرزن هم به من بدهند می‌توانم صدایم را ده ساعت صدایم را برای پیرزن نگه دارم. یعنی به هر کیفیتی که حرف زدم آن را ادامه دهم ولی این بعد از گذشت 30 سال کار است نه برای کسی که 6، 5 سال در کار دوبله آمده و جای نقش اول جوان حرف نزده است و می‌دانستم این نقش چقدر دراماتیک است و باید پر از حس و حال باشد. خیلی هم دوست داشتم ولی می‌ترسیدم از اینکه بازنده بشوم و بد بگویم. اما برایم عجیب است که خیلی با استقبال روبرو شد.

پس با کمک خانم علو نقش بزرگسالی اوشین را هم گفتید؟
بله. البته یکسری اتفاقات هم افتاد. مثلا من یک هفته باید یک سفری را می‌رفتم به من گفتند اگر بروی گوینده را عوض می‌کنیم من گفتم باید این سفر را بروم به خاطر اینکه مدتی پس از مرگ پدرم، همه خانواده برای فوت پدر جمع شده بودند و می‌خواستیم دور هم باشیم و با هم خاطرات پدر را تعریف کنیم و کمی به آرامش برسیم. گفتند نمی‌شود سریال روی آنتن است. آن موقع این حرف را زدم آنها گفتند اِ‌... این پر رو شده است حالا شاید با گذشت زمان یک حرمتی داشته باشم و به حرف من گوش دهند ولی آن زمان این به ذهن آنها آمد که این پر رو شده است و رُل اول را می‌گوید حالا ژست می‌گیرد. بعد گفتند نه نمی‌شه. گوینده‌اش را عوض می‌کنیم و دیگر همان می‌ماند. گفتم باشد و رفتم. ما رفتیم زیباکنار که غم پدرم یادمان برود و مادرم سرحال شود.

الان خوشحال هستم که این کار را کرده‌ام، آن سفر را رفتم که مادرم بود و الان نیست، برادر بزرگم بود که الان نیست که الان غبطه نمی‌خورم که آن سفر را رفتم و با اینکه آن سریال مهم شده و مردم دوست شده بودند،‌ ولی من آن سفر را رفتم چون دیگر پیش نیامد که ما دسته‌جمعی سفر برویم.

اگر آن سفر را نمی‌رفتم الان زار زار گریه می‌کردم چون دیگر نه مادرم هست و نه برادرم که سفر برویم. نمی‌توانستیم تاریخ سفر را عوض کنیم، خواهر و برادرم باید برمی‌گشتند و هیچ طوری جور نمی‌شد و تابستان هم بود. تلویزیون را روشن کردیم و گفتند ناراحت نیستی گفتم نه ولی ته دلم ناراحت بودم چون با اوشین دوست شده بودم. دیدم خانم افشاری اوشین را می‌گویند و خیلی خوب گفتند. برگشتم تهران یادم نیست چه کسی به من زنگ زد و به من گفتن بیا... گفتم برای چه کاری؟ گفت اوشین دیگر، گفتم مگر شما نگفتید گوینده را عوض کردید؟ گفتند نه بیا. مردم پاشنه تلفن روابط عمومی را از جا درآورده بودند که چرا دوبلور اوشین را عوض کرده‌اید؟ اینقدر تلفن زده بودند که گروه پشیمان شده بودند. اینها واقعاً مصمم بودند با آن خانم ادامه بدهند.من یادم است رادیو پیام کار می‌کردم یک نفر که بولتن می‌آورد می‌گفت این بولتن تمامش این است که چرا دوبلور اوشین عوض شده است. اگر انسان نیتش خیر باشد و خودخواهانه نباشد عالم و کائنات و پروردگار همه چیز آدم درست می‌آورد سر جای خودش.

آن موقع دوبله را هفته به هفته انجام می‌دادید؟
بله مثل نان‌داغ کباب‌داغ بود. ما هر هفته سریال را برای هفته بعد دوبله می‌کردیم و فشار کار زیادی بر ما بود.

زمانی که اوشین پخش می‌شد شما فکر می‌کردید اینقدر بگیرد؟
ابدا اولاً خیلی تجربه نداشتم که بفهمم و الان هم لاجرم از تجربه می‌فهمم که این فیلم می‌گیرد و این فیلم خوب است و آن موقع اینقدر تجربه نداشتم در کار دوبله که بفهمم. اما اینکه خیلی خلوت بشود شهر... مثل بمب منفجر شده بود این اوشین. یک چیز حیرت‌آوری بود... من فکر می‌کنم آنهایی که تجربه داشتند در این زمینه اگر پیش‌بینی می‌کردند که این فیلم می‌گیرد، باز نمی‌توانستند حدس بزنند که درجه گیرایی‌اش اینقدر بالاست.

اولین سریالی بود که از آسیای شرق وارد صدا و سیمای ما شد؟
دقیقاً. تصورم این است که این به خاطر قصه و نوع بافت داستانی‌اش با روحیه ما ایرانی‌ها و آسیایی‌ها نزدیک است در هر زمانی پخش شود به رغم این همه فیلم، مخاطب آن را می‌بینید. اوشین از لحاظ قصه و سناریو یک خط داستانی دارد و مثل چیز کلاسیک ماندنی است و در هر دوره تازگی دارد.

اصل فیلم یک حواشی همراه خود داشت، اینکه اصل فیلم اوشین عوض شده است واقعا اینگونه بود؟
من تا جایی که اطلاع دارم خیلی تغییر نکرده است. من اصل آن را دارم و فرصت نکردم ببینم. آن زمان می‌شنیدم که داستان عوض شده و خود خانم ژاله علو هم می‌گفت ولی آنطور نبود چون خط اصلی سرجایش بود و خیلی فرق نکرده بود. یک مکان بود که اسمش عوض شده بود. مهم آد‌م‌ها و دیالوگ‌ها و احساسات بود که سرجایش مانده بود. به همین علت خیلی به بافت کلی داستان فیلم صدمه نخورد و آن جذابیتش حفظ شد. یک مقدار هم با فرهنگ ما سازگارتر شد. شاید اگر قرار بود آنطوری باشد که بوده شاید خیلی‌ها دیگر دوست نداشتند ببینند. یکدفعه چیزی دست به دست هم داد که این کار گل کند و هر چه از آن زد بیرون حُسن زد و عیب‌هایش فقط می‌گفتند گذرا بود و تمام شد و می‌رفت و هر چه بود حسن بود که جلوه می‌کرد در این کار. خیلی از کار من تعریف می‌‌کردند و به خاطر همین من را شرمنده کردند. و خیلی مهم شده بود و یک چیز خیلی عجیب بود که دیگر هم به این شدت اتفاق نیفتاد.

دوره پخش اول اوشین، وقتی بیرون می‌رفتید، مردم شما را می‌شناختند؟
نه. اصلاً. باور کنید. مگر کسی تعمداً من را معرفی می‌کرد. مثلاً رفتیم تئاتر ببینیم بعد آنجا هنرپیشه‌ها بودند من را دوستم معرفی کرد. و مکرر این بود و دعوت‌هایی که می‌شدم در برنامه‌های مختلف به خاطر گویندگی در سریال اوشین بود و زیاد با من مصاحبه شد چون بیرون نوعی که حرف می‌زدم آن نبود که در دوبله است. الان خیلی پیش می‌آید چون صدایم پخته‌تر شده است.

گویندگی نقش اوشین در کارتان هم تاثیر گذاشت؟
بله. البته بعد از اوشین کسی ریسک نمی‌کرد رُل اول را به من بدهند. من چون طعمش را چشیده بودم که بزرگ گفتن هم یک لطف خاصی دارد شروع کردم به جوان گفتن و چون می‌خواستم جوان بگویم اعلام کردم که دیگر کارتون حرف نمی‌زنم و بعد دیگر به مرحله‌ای رسیدم که جای خوبی است.

الان برایتان فرقی نمی‌کند؟
الان ابداً فرقی نمی‌کند. چون وقتی اوشین را می‌گفتم کار بلد نبودم، یک گوینده کارنابلد بودم اما چشمم دغدغه‌هایم بود گوشم کامل می‌شنید و بسیار هم نیرو داشتم چون جوان بودم الان 54 سالم است متاسفانه یک غده در سرم دارم که یک در میان اذیتم می‌کند و دکتر گفته دست نزن چون روی بصل‌النخاع است، حجم ریه‌ام کم شده، چشمم ضعیف شده‌است از بس که کار دیالوگ انجام دادم و گوشم هم می‌گیرد الان که کمی کار بلدم الان نه گوش و نه چشم دارم و نه نیرو دارم چون ضعیف شده‌ام.

سریال اوشین که پخش می‌شد، خب اوشین زندگی پرفراز و نشیبی داشت آیا برای خودتان هم جذابیت داشت یا عادی بود؟
نه ابداً عادی نبود. ولی بیشتر درگیر انجام و اجرا بودم. یادم است خانم ژاله می‌گفت مریم خیلی دلم برایت می‌سوزد. آن موقع شبکه دو مثل الان نبود که از لحاظ نشستن یک مقدار بهتر باشد، نیکمت‌ها و صندلی‌های چرخ‌دار نبود و نیمکت چوبی بود و بعضی از وقت‌ها خانم علو می‌آمد و شانه‌های من را ماساژ می‌داد چون از اولش باید می‌نشستم تا آخرش که بلند می‌شدم یعنی خسته می‌شدم ولی نیروی جوانی، الان اگر بخواهم یک روز آنطوری کار کنم باید یک هفته بروم تعطیلات از فرط خستگی.

حواسم جمع بود که درست بگویم و می‌دانستم گویندگانی هستند که خیلی بهتر از من می‌توانستند اجرا کنند و چون خانم ژاله این کار را به من داده است باید خیلی حواسم را جمع کنم و خیلی خوب کار کنم و اگر هم آن موقع زننده نبود برای اینکه من خیلی حواسم جمع بود یعنی سعی می‌کردم. الان تجربه دارم فیلمی که می‌رود روی صحنه می‌دانم چه چیزی را باید نگاه کنم و چه چیزی را باید گوش کنم، دیالوگ انگلیسی را گوش می‌دهم ببینم چگونه صحبت می‌کند. آن زمان این تجربه‌ها را نداشتم فقط می‌دانستم دختری است که خیلی معصوم است و زیر فشار زندگی است. یعنی تجربیات رادیویی را سعی کردم منتقل کنم به کار دوبله و با تمرکز وحشتناک.

وقتی سریال تمام شد حس و حال شما چگونه بود؟
من اصلاً نمی‌خواستم بیایم اما آمدم و گفتم و به خانم ژاله گفتم چشم. آمدم و بعد که رفت جلو گفت جوانی‌هایش را بگو گفتم چشم، وقتی گفتند مسنی‌هایش را می‌خواهند بدهند فهیمه راستگار که خدا رحمتش کند، خودم را کشتم، و گفتم خدایا پیری‌هایش را بدهند من بگویم ولی عملاً‌ نمی‌شد ولی الان اگر دوبله می‌شد تعریف از خود نباشد سه تای آن را راحت می‌توانم بگویم که کسی نتواند ایراد بگیرد.

پس وقتی تمام شد شما ناراحت شدید؟
وقتی که تمام شد میانسالی محول شد به خانم فهیمه راستگار. و دوست نشدم جدا شوم از کار. ولی باید می‌رفتم.

غصه آن را نمی‌خورید؟
بله ولی نمی‌شد. ولی باورتان نمی‌شود وقتی فیلم پخش می‌شد و دیالوگ‌ها را خانم زنده یاد فهیمه راستگار می‌گفتند من هم می‌گفتم. ولی نمی‌توانستم به خانم ژاله بگویم که دوست دارم پیری‌های اوشین را هم خودم بگویم و برای اولین بار احساس آن زمانم را به شما می‌گویم.

دوست دارید فرزندتان دوبلور شود؟
من توصیه‌ای بر پسرم ندارم دوست دارم، چون این را یاد گرفتم که هیچ چیزی را نباید به بچه‌ها تحمیل کرد باید چیزی را که بچه‌ها خودشان دوست دارند انجام دهند حتی اگر نازل باشد، چون بچه هم رشد روحی می‌کند و هم رشد جسمی و هم برای جامعه مفید باشد. پسر من اصلاً علاقه به کار دوبله ندارد و معتقد است من بهترین گوینده عالم هستم!

آن زمانی که اوشین را می‌گفتید ازدواج کرده بودید؟
بله. متاهل بودم و پسرم یک یا دو سالش بود. پسرم «سام» الان 28 سالش است و به شطرنج علاقه دارد. ما حتی یک مدت استودیو زدیم و فیلم و سریال‌هایی را دوبله کردم به امید اینکه سام علاقمند شود ولی او دوست نداشت.

الان با دیدن تکرار سریال چه حسی دارید؟
کودکی‌هایش را شاید بتوانم با آرامش ببینم. ولی همش آرزو می‌کردم وقتی سن بزرگسالی اوشین پخش می‌شود برق کل مردم ایران برود.

چرا؟
چون فکر می‌کنم که رُل کودکی‌هایش را خوب حرف زده‌ام ولی در بزرگسالی‌هایش آن طور که باید و شاید نه.

وقتی سریال پخش می‌شد خیلی با فرهنگ مردم ایران در آن مقطع تاثیر گذاشت؟ یکسری از رفتارهای آنها در خانواده ما ترویج شد؟
هر چیزی که همه‌گیر می‌شود یک تاثیراتی روی طبقات مختلف می‌گذارد. برای من خیلی شیرین است که قسمت اخلاق‌مداری‌اش ترویج شود. هر آدمی یک نفیس بودن و یک سرشت خوش و خوب در خودش دارد وقتی در دیگری می‌بیند و تحسین می‌کند سعی می‌کند در خودش تقویت کند. سریال خوبی بود، این سریال نشان می‌دهد یک زنی اینقدر تحت فشار و اینقدر مصمم و بعد چقدر صبور، صبرش فو‌ق‌العاده بود، صبر عجیبی داشت. به خصوص در ارتباط با مادرشوهرش.

خیلی انتخاب بازیگران خوب بوده چون بعداً اوشین بزرگ شده بود به قدرت رسیده بود و دیگر کسی برای او دلش نمی‌سوزد و کسی با او همذات‌پنداری نمی‌کرد. اگر اوشین جوان یک هنرپیشه دیگر را می‌گذاشتند ولی نگاه او را نداشت. نگاهش خیلی فوق‌العاده بود. این را آقای ایرج رضایی به من می‌گفت وقتی که رُل می‌دهی چشم‌ها را نگه کن و در اوشین سعی کردم حرف آقای رضایی را عمل کنم ببینید چه چشم‌هایی دارد اگر این چشم را نداشت باز هم اینقدر گیرا بود. خیلی نگاهش فوق‌العاده بود و انگار سرنوشتش و صبرش و غمش در چشم‌هایش بود. چشم‌هایش خیلی دوست‌داشتنی بود...
منبع: خبرگزاری فارس

ارسال نظر

  • ناشناس

    باارزوی سلامتی وموفقیت برایشان. بنظر اینجانب هم خانم شیرزاد یکی ازبهترینهای دوبله ایرانند!!!!!!!!!!

نمای روز

داغ

صفحه خبر - وب گردی

آخرین اخبار