«نرگس» از آرامش پس از توفان لذت ببر
پارسینه: ما به فردای تو خوشبینیم؛ تو زیبا هستی و زندگی زیبا شایستهی توست. تو با لبخند گرمت به نگاههای غمگینمان امید بخشیدی، شور دادی و همهی ما را بیرون کشاندی تا قبل از فرو رفتن در ناامیدی، کنارت یک بار دیگر به زیباییهای غروب دریا هم نگاه کنیم.
با ورود تو، باغ شهید عظیمی بابلسر از رایحه «نرگس» خوشبو شد. وارد اردوگاه تفریحی که شدیم و چشممان به تو افتاد، دردهای ناشی از معلولیت را فراموش کردیم و یادمان رفت قرصهای مسکن و تعادلمان را نخوردهایم. انگار ما برای خوب بودن، فقط دیدن شور و هیجان بازی تو کنار دوستان غیرمعلولت را در پارک کم داشتیم. ما سه روز با تو بازی کردیم، شاد بودیم و بدون دغدغه دیده شدن کنارت راه رفتیم.
ما به وضوح دیدیم آن دو عصای چوبی بیشتر از آنکه کمکی برای راه رفتنت باشند، از تو هویت گرفته و استوار به خود میبالیدند. همهی آن نیروی خارقالعادهای که از برکت حضورت در تفریحگاه حس میشد نوید آیندهای بهتر برای تو بود. آیندهای که دیروز دشوار ما را پشت سر دارد؛ اما ما به فردای تو خوشبینیم.
ما به فردای تو خوشبینیم. فردا که تو بزرگ میشوی احتمالا دیگر معلولان ناچار نیستند در خیابان از ترس برخی نگاهها از گوشه و کنار راه بروند. فردا با ایجاد بسترهای شغلی، معلولان بیکار بی هیچ امیدی در کنج خانه، امید به معجزه ندارند و گوششان از وعدههای محقق نشده پر نخواهد بود.
نرگس به فردا لبخند بزن و از آن استقبال کن. آن روز احتمالا تو شهروند درجه 2 نیستی. حتما تا آن موقع امکانات آموزشی و تحصیلی برایت فراهم میشود تا مجبور نباشی در شهر معلول برای حضور در کلاس به طبقه چهارم دانشگاه بدون آسانسور بروی.
شاید آن روز معلولیت جرم نباشد و با مناسبسازی شهری، امکانات اداری، مسکونی، درمانی، بهداشتی و تفریحی در دسترس معلولان قرار گیرد. هیچ عصایی در پلهای فلزی گیر نکند و ویلچرنشینان مجبور نباشند برای عبور از عرض خیابان یک ایستگاه کامل دور بزنند. تا آن روز خودروهای مناسبسازی شده در تمام کشور به معلولان سرویسدهی کنند، بیآرتی مناسبسازی شود و برای همه خطوط مترو آسانسور نصب شود.
امیدواریم تا وقتی تو بزرگ میشوی مشکلات فرهنگی ازدواج معلولان حل شود. کسی با دیدن آنان آه نکشد، به طور طعنهآمیزی خدا را با صدای بلند شکر نکند و یواشکی پول در جیبشان نگذارد.
ما دلمان میخواهد شما مثل بعضی معلولان نسل ما خود را از ترس زمین خوردن در خانه محبوس نکنید. شاید لازم باشد بعضی از شما به خود تلنگر بزنید و نبود اعتماد به نفس خود را پشت بهانههای واهی و متهم کردن اطرافیان پنهان نکنید. ما از شما خواهش میکنیم بیرون بزنید و از موهبتهای خدا لذت ببرید.
دوست داریم در آیندهای که تو یک دختر جوان میشوی برایت فرصتهای شغلی برابر فراهم شود. باید آنقدر از لحاظ علمی و شغلی توانمند شوی که موقع استخدام، کارفرماها را مجاب کنی به محض دیدن عصاهایت به تو مهر بازگشت نزنند.
نرگس عزیز! اینها گزیدههای از یک ملودرام بود که من و همنوعانم بازیگران اصلی آن در تاریخ هستیم. نسلی که سرنوشت را به حال خود رها نکرد و برای اثبات حقوقش مبارزه کرد.
نسلی که تنها پرداختن به دردهای خود را پیشه نکرد و خوشبختی را تنها برای خودش نخواست؛ زیرا معتقد بود وقتی انسان خوشبختی را برای دیگران بخواهد ناخودآگاه سهمی از آن نیز مال او خواهد شد.
نسلی که باور داشت نباید هر گروهی از جامعه با شرایط یکسان در یک جا جمع شوند و همواره گوشزد میکرد انسانها میتوانند از یکدیگر بیاموزند که تحمل مشکلات و سختیها به رشد و تعالی فکریشان کمک میکند.
نسلی که تلاش کرد توانمندیها را بشناساند، به دیگران احترام بگذارد و جامعه را مجاب کند برای این با هم بودن چارهای بیندیشد.
در دنیای الکترونیک آینده به نسل آبدیده ما فکر کن که در شهرهایی که خود از معلولیت رنج میبردند و عدم رعایت مناسبسازی ساختمانها و اماکن اداری و غیره در آن بیداد میکرد، 20 بار برای یک کار کوچک اداری از این ساختمان به آن اداره و از این طبقه به آن طبقه پاسکاری میشدیم.
ما معلولانی بودیم که بسیاریمان به خاطر شرایط معیشتی به کمکهای بهزیستی و مستمری آن وابسته بودیم و با هر بار دیر شدن این کمکها بحران را لمس میکردیم. با این حال همواره دلمان به عشق ایران سربلند میتپید و به پیشرفت آن خوشبین بودیم.
نرگس جان! زمانی که توفان به پایان رسید، شاید ندانی که ما چگونه از پسش بر آمدیم و چطور برای زنده ماندن تقلا کردیم ، اما تو از آرامش پس از آن لذت ببر.
گزارش از مجید انتظاری
منبع:
خبرگزاری ایسنا
ارسال نظر