گوناگون

چرا هایک با سوسیالیسم در ستیز مداوم بود؟

پارسینه: نقل از گذشته :"بايد از آنها كه شعارهاي دهان پركن و وعده‌هاي فريبنده مي‌دهند ترسيد. بزرگ‌ترين خطر براي آزادي از جانب كساني است كه قصد خوب و شوق فراوان دارند ولي نادانند."

چرا هایک با سوسیالیسم در ستیز مداوم بود؟


آنچه هايك سوسياليسم داغ ناميد و مورد انتقاد قرار داد، سيستمي است كه با عنوان كردن لزوم عدالت اقتصادي،‌ مالكيت ابزار توليد را در اختيار دولت قرار مي‌دهد و اداره امور اقتصادي جامعه را از طريق برنامه‌ريزي متمركز برعهده دولت و برنامه‌ريزان مي‌گذارد. اين سيستمي است كه در شوروي سابق،‌ كشورهاي اروپاي شرقي قبل از فروپاشي شوروي و پيش از اصلاحات اقتصادي شيائوپينگ در چين برقرار بود. امروز همه اين كشورها چنين سيستمي را نفي كرده‌اند ولي برنامه‌ريزي متمركز همچنان در كوبا و كره شمالي برقرار است و فلاكت ميليون‌ها انسان را به دنبال داشته است. هايك دو ايراد اساسي بر اين سيستم دارد. ايراد نخست كمابيش همان است كه استادش فون ميزس Von Mises هم مطرح كرده است يعني محاسبات اقتصادي در برنامه‌ريزي متمركز نادرست خواهد بود و بالمآل اقتصاد يا دچار درهم ريختگي مي‌شود يا ديكتاتوري مطلق بر كشور حكفرما خواهد شد.

توجه كنيد كه در اقتصادي مانند آمريكا، يا حتي بلژيك و مصر در هر لحظه ميليون‌ها تصميم در مورد مصرف و توليد،‌ خريد و فروش گرفته مي‌شود. اين تصميم‌ها بر اساس سلايق و امكانات گرفته مي‌شوند كه هر دو به تدريج‌ و گاه ناگهاني در حال تغيير هستند. اطلاعات راجع به اين تصميم‌ها و انتخاب‌ها نزد ميليون‌ها فرد حقيقي و حقوقي وجود دارد. وسيله ارتباط ميان اينها سيستم قيمت‌ها در بازار آزاد رقابتي است. حال اگر كار را به به برنامه‌ريزان بسپاريم اينها چگونه اين همه اطلاعات را كه در هر لحظه در حال تغيير است جمع‌آوري كرده، محاسبات لازم را انجام داده و اطلاع‌رساني مي‌كنند؟ چنين كاري نشدني است. پس يا هرج و مرج به دنبال مي‌آيد يا بايد به زور سرنيزه اين تصميم‌ها را به مردم تحميل كرد. همان كاري كه دستگاه استاليني در روسيه انجام داد و امروز هم دولت كره شمالي بدان مشغول است. بد نيست به ياد بياوريم كه از اين نظر دستگاه استاليني و حكومت هيتلر شباهت مطلق دارند.

ايراد دوم هايك بيشتر جنبه بحث تئوريك دارد. پيش‌فرض برنامه‌ريزي متمركز و كارهايي كه به اصطلاح مهندسي اجتماعي خوانده مي‌شوند آن است كه سيستم‌هاي اقتصادي و اجتماعي ساخته فكر بشر و بر اساس طرحي از پيش انديشيده به وجود آمده‌اند. اگر اين فرض درست باشد آن وقت مي‌توان سيستم را مانند يك ساختمان يا اتومبيل يا پمپ آب به ميل و اراده سازنده دستكاري كرد يا اصلا‌ً از نو ساخت. واقعيت آن است كه ترتيبات اجتماعي و اقتصادي سيستم‌هاي بسيار پيچيده‌اي هستند كه در نتيجه تصميم‌ها و عمل كسان بسياري در دوران‌هاي طولاني و براساس سال‌ها تجربه و خطا به وجود آمده‌اند. اينها سيستم‌هايي نيستند كه بتوان پشت ميز نشست و به سادگي آنها را پس و پيش كرد. در اين رابطه هايك مي‌افزايد كه دانش اقتصاد و اجتماع با دانش‌هاي فيزيكي و طبيعي فرق بسيار دارد. اين‌كه بخواهيم همان‌طور كه در امور طبيعي مهندسي مي‌كنيم در اقتصاد نيز مهندسي كنيم فرض خطايي است.

تاريخ، درستي گفته‌هاي هايك را نشان مي‌دهد. علاوه بر مثال‌هاي كشورهاي كمونيستي سابق بد نيست به چند تجربه مهندسي اجتماعي در كشورهاي مختلف كه جز فلاكت چيزي به بار نياوردند اشاره كنيم. در سال‌هاي 1930 زمين‌هاي وسيعي در آمريكا و كانادا به كاسه گرد و خاك Dust Borl تبديل شد. علت اين امر از يك‌سو خشكسالي بي‌سابقه بود. ولي از سوي ديگر سياست دولت آمريكا در اسكان عده‌اي در اين مناطق و بعد روش‌هاي نادرست كشاورزي فاجعه‌اي به بار آورد. بسياري از اين كشاورزان زمين‌شان را رها كردند. مصيبت اين مهاجران در كتاب «خوشه‌هاي خشم» جان اشتاين بك تصوير شده است.

برنامه آبياري اتحاد شوروي سابق باعث خشكي 25 درصد درياچه آرال و افزايش ميزان نمك در آب شد. گياهان و ماهيان آن از بين رفتند. علاوه بر آن فضولات صنعتي، آزمايش سلاح‌ها و سرازير شدن كودهاي شيميايي به درياچه به‌شدت آن را آلوده كردند. همه اينها زماني اتفاق افتاد كه اتحاد شوروي سوسياليسم علمي را تبليغ مي‌كرد. جاي خوشوقتي است كه پس از مرگ اتحاد شوروي، قزاقستان پروژه‌هايي را براي احياي درياچه آرال انجام داده است. از تجربه جهش بزرگ مائوتسه تونگ كه به مرگ ميليون‌ها انسان منتهي شد اگر نگوئيم بهتر است. اما كساني كه به هايك ايراد گرفته‌اند سوسياليسم به معناي ديگري مدنظر داشته‌اند. آنها مي‌پرسند چه اشكالي دارد كه دنبال عدالت اقتصادي، ‌توزيع «بهتر» درآمد و كمك به افراد ناتون باشيم. چه كسي مي‌تواند با اين ايده‌آل‌ها مخالف باشد؟ سال‌ها پيش از اين برنارد شاو نوشته بود كه به هرحال توليد جامعه به نحوي بين افراد تقسيم مي‌شود. حالا چرا فكر مي‌كنيد كه نحوه تقسيم فعلي بهترين حالت است. مي‌توانيم بحث كنيم كه چگونه توليد را به بهترين وجهي بين مردم تقسيم كنيم.

اما بحث‌ هايك بر سر ايده‌آل نيست، بحث بر سر اجراي آن است. در آغاز فصل هفدهم كتاب قانون اساسي آزادي، هايك از لوئيس برندايس Louis Brandeis كه در سال‌هاي 1916 تا 1939 قاضي ديوان كشور آمريكا بود نقل قولي مي‌آورد:

«تجربه به ما مي‌آموزد كه زماني كه دولت قصد نيكوكاري دارد بيش از هميشه مواظب باشيم كه آزادي را محافظت كنيم. كساني كه در آزادي به دنيا آمده و زيسته‌اند طبيعتاً‌ آماده‌اند كه تجاوز دولتمردان بدخيم به آزادي‌شان را پاسخ گويند. ولي بزرگ‌ترين خطر براي آزادي از جانب كساني است كه قصد خوب و شوق فراوان دارند ولي نادانند.»

پيشگامان سوسياليسم، همه، ادعاي بهبود وضع بشر را داشتند. مدعي بودند كه سيستم سوسياليستي كارآتر، عادلانه‌تر و بشردوستانه‌ است. ديديم كه در سيستم‌هاي برنامه‌ريزي شوروي،‌ چين، اروپاي شرقي،‌كوبا و كره شمالي نه‌تنها سيستم كارآتر نبود كه به كلي در كار توليد وامانده بود. به جاي تساوي هم عده‌اي با استفاده از موقعيت خود بهترين زندگي را داشتند و دارند و حال آنكه مردم عادي در وضع ناگواري بسر مي‌بردند و مي‌برند. امروز كره شمالي همواره با خطر قحطي روبه‌رو است. اگر كمك‌هاي خارجي نباشد بسياري از شهروندان آن از گرسنگي خواهند مرد. درباره بشردوستانه بودن سيستم هم كافيست به جنايت‌هاي استالين نگاه كنيم. كشتار صدها هزار نفر مردم برايش به سادگي آب خوردن بود. ميليون‌ها نفر را روانه «گولاگ» كرد.

واقعيت آن است كه بايد از آنها كه شعارهاي دهان پركن و وعده‌هاي فريبنده مي‌دهند ترسيد. در زمينه دولت رفاه، هايك با هدف‌هاي آن هيچ مخالفتي ندارد. بحث بر سر روش‌هاي رسيدن به آن هدف‌هاست. گسترش آموزش و بهداشت، نگهداري و كمك به كساني كه از عهده نگهداري خود برنمي‌آيند، همه از وظايف دولت است. هايك مي‌گويد دليلي ندارد كه ميزان اين خدمات با افزايش امكانات جامعه گسترش نيابد. ولي تمام اين اقدامات مي‌بايد به نحوي انجام شود كه نه در جزء و نه در مجموع، آزادي‌هاي افراد به خطر نيافتد.

همه قبول دارند كه دانش آموختن از واجبات دنياي ماست. با توجه به اينكه همه از امكانات مساوي برخوردار نيستند شايسته است كه دولت امكان تحصيل را براي همه فراهم كند تا هيچ‌كس به دليل عدم بضاعت خانواده‌اش در زندگي دچار مشكل دانش نياموختن نشود. يك راه‌حل آن است كه دولت مدرسه بسازد، آنها را اداره كند و شاگردان به رايگان در آنها درس بخوانند. گفتني است كه سياستمداران حزب دموكرات آمريكا اكثراً موافق مدارس دولتي هستند.

ولي همين عده فرزندان خود را به مدارس خصوصي مي‌فرستند. راستي چرا؟ اگر مدارس دولتي خوب است چرا فرزندان خود را از اين موهبت محروم مي‌كنند؟ اگر مدارس خصوصي خوب است چرا در آنها به روي همه باز نباشد؟ اين همان سياست پدرسالارانه است كه دولت براي همه تعيين تكليف مي‌كند. هر خانواده‌اي بايد فرزندش را به همان مدرسه‌اي كه دولت تعيين مي‌كند بفرستد. مدرسه هم برنامه خاصي دارد. ولي البته بزرگان مستثني هستند.

بگذاريد راه‌حل ديگري را در نظر بگيريم. اجازه دهيم كه مدارس خصوصي و دولتي و غيره همه ايجاد شوند. دولت اعلام مي‌كند كه فرضاً تا 5000 دلار مخارج سالانه تحصيل هركس را مي‌پردازد. هركس مجاز است هركجا مي‌خواهد فرزندش را براي تحصيل بفرستد و خرج آن را تا 5000 دلار دولت تقبل مي‌كند. در نتيجه رقابت‌ بهترين مدرسه‌ها را خواهيم داشت. پدر و مادرها بهترين مدرسه را براي فرزندان خود برمي‌گزينند و تفاوت بين فقير و غني ناچيز خواهد بود.

چون به ميزان زيادي مخارج تحصيل را دولت پرداخته است. همين ترتيب را در مورد بهداشت و درمان مي‌توان در نظر گرفت. هايك منادي آزادي فردي بوده است. اين آزادي نه‌تنها في‌نفسه شريف و خواستني است بلكه تنها ضامن كارايي و عدالت سيستم اقتصادي و اجتماعي است. ملتي كه آزادي فردي دارند ممكن است مشكلاتي داشته باشند. اما ملتي كه آزادي فردي ندارد مرده‌اي است كه اداي زندگان را درمي‌آورد.

كامران مؤيددادخواه استاددانشگاه بوستون
مهرنامه

ارسال نظر

نمای روز

داغ

صفحه خبر - وب گردی

آخرین اخبار