روايت امير عابديني از باشگاهداري مهآفريد خسروي و بابك زنجاني
قانون: امير عابديني از با سابقه ترين مديران ورزشي كشور است. او سابقه اي طولاني در عرصه باشگاه داري ايران دارد. يكي از بهترين دوران باشگاه پرسپوليس، دوران مديريت عابديني است اما او چند سالي است كه مديرعامل باشگاه داماش است. باشگاهي كه متعلق به يكي از پر سر و صداترين مردان چند سال گذشته ايران است. مهآفريد خسروي با پرونده فساد معروف به 3000 ميلياردي ماهها يكي از مطرحترين اسامي بود كه در جامعه شنيده ميشد. روز جمعه ديداري بين تيم داماش و راهآهن تهران برگزار شد كه نتيجه آن به نفع راهآهن رقم خورد. اتفاقا مالك باشگاه راهآهن هم كسي نيست جز بابك زنجاني، ميلياردري كه اين روزها حرف و حديثهاي فراواني درباره او شنيده مي شود. به همين بهانه به سراغ
امير عابديني رفتيم تا از تقابل تيمهاي مهآفريد و زنجاني بگويد و سرنوشت مبهم و متفاوت آنان. متن كامل گفتوگوي جذاب «قانون»را در زير بخوانيد:
با توجه به تغییر دولت، نظر شما نسبت به اتفاقات رخ داده در 8 سال گذشته ورزش ايران و آينده اين بخش در دولت تدبیر و امید، چگونه است؟
ببینید ما دو تا بحث داریم كه یکی راجع به کارنامه است و عملکردها و یکی تبعات آن عملکردها. بعضی از عملکردها در بخش ورزش مثبت بوده، بعضی هم بسیار منفی. اما یک آهنگی در اواخر کار پیدا کرده بودند و آن هم باورهایی بود در رابطه با بحث تخصصی ورزش. وقتی دوستان ما پا در عرصه ورزش ميگذارند فکر می کنند همه ورزش همین توپ و توری است که می بینند. اندک اندک شاید بعد از مدتی متوجه ميشوند كه ورزش غير از این هم هست.
بستر ورزش عارفانه است آمرانه نیست. عشق و عاطفه در آن نقش اساسي دارد. به همين دليل کوچکترین پلشتی یا زشتی کاملا جلوه میکند. به طور مثال عرض می کنم. ما در بخش صنعت چقدر هزینه می کنیم؟ امروز بيش از هفتاد هزار میلیارد تومان هزینه می کنیم . چقدر برنامه رسانهای داریم؟ چقدر روزنامه تخصصي برای صنعت داریم؟ اما در بخش ورزش شما می بینید که عده زيادي در بخش رسانه کار می کنند، فقط برای رساندن اخبار ورزش، چرا؟ چون ورزش پیوند میخورد با عاطفه مردم، با اهتمام عمومی مردم که برای عرق ملی خود کار می کنند. براي هویت سازی کار می کنند. یك قهرمان ملی اصلا مال خودش نیست، مال یک ملت است. یک قهرمان ملی را در همه ایران می شناسند. علي دايي از اردبیل بیايد، کریم باقری از تبریز بیايد، بهداد سليمي از قائمشر و يا کشتی گیر ما از جویبار بیايد، تفاوتي ندارد. همه آنها قهرمان ملي هستند. اما بحث این است که ارزش معنوی که ایجاد می شود هنجار سازی ميكند. نوجوانان و جوانان گرایش پیدا میکنند که مانند آنها قهرمانان بشوند...
شما فکر می کنید که این کار دولت بوده است؟
دولتمردان وقتی پا در عرصه ورزش میگذارند این مسائل را نمیدانند. فکر میکنند اگر مدیریت پرسپولیس و استقلال را در اختيار بگیرند همه آنچه که می خواهند از ورزش به دست ميآورند. مثال ديگري ميزنم. همه کسانی که رئیس سازمان تربیتبدنی شدند بعد آن كاندیدای ریاستجمهوری شدند. این چه معنی دارد؟ معنايش این است که این باور را پیدا میکنند که مردم آن عاطفهای که به ورزش دارند به اینها هم پیدا کردند. درصورتیکه در ورزش به كارنامه نمره میدهند. مردم هوشمند هستند. در ورزش اگر باور مردم بر اساس عاطفه نباشد عكسالمعل خوبي نشان نخواهند داد. دولت قبلي این عاطفه را ایجاد نکرد. یعنی هرچه کرد چون باورهای ما در رابطه با دولت قبلی در ورزش یک باور دیگری شده بود. خیلی سخت می توانستیم باور کنیم که آن دولت آمده با عاطفه ورزش گره بخورد...
باور شما از دولت قبلی در حوزه ورزش چه بود؟
ما توقعاتي داشتیم. شما می توانید به پیشکسوت احترام بگذارید اما بلافاصله پیشکسوت متوجه میشود که این احترام براي جلب توجه به خود است یا بر اساس یک واقعیتی است که در درون تو ایجاد شده.
در واقع کاسبکارانه نیست؟
ببینید. شما میخواهید با نام يك نفر برند خود را قوی کنید میآيید آن فرد را ابزار قوی شدن خود ميكنيد. يك زمان هست كه نه اعتقاد دارید که پیشکسوت یک ارزش در ورزش است. بنابراین باید به او بها بدهم. پس بر اساس برنامهای میآيم برای پیشکسوت کار میکنم. زندگی آنان را تامین می کنم، یا جایی که بحث تخصصی هست من می دانم در این تخصص نبايد ورود كنم اما چون فکر می کنم اینجا هنجار سازیاش بالاست اکثریت جامعه به آن توجه دارند. به هر طريقي شده سعي ميكنم مدیریت آنجا را در اختیار داشته باشم.
یعنی نگاه دولت قبلی به نظر شما تبلیغاتی بوده است؟
دلیل میآورم. مدیراني كه در اين سالها در ورزش منصوب شدند بر اساس سیاق سیاستی و روشهای سیاستی دوستان بود نه بر اساس توانمندی ورزشی آنان. نه بر اساس اینکه در بستر ورزش به اینها نمره می دهند.
يعني مديران ورزشي سطح بالايي نبودند؟
بله. میتوانم باشگاه پرسپولیس را مثال بزنم. شما ببینید مدیرانی که در پرسپولیس آمدند و رفتند کدام متخصص ورزش بودند؟ همه کسانیکه در 8 سال گذشته به پرسپوليس آمدند نتيجه یک بده بستان سیاسی بود. این بده بستان اگر در دولت آقای خاتمی هم باشد مردود است. اگر در دولت آقای هاشمی هم باشد قابل قبول نيست.
خب، دولت آقای خاتمی هم یک آدم سیاسی مثل صفایی فراهاني را به ورزش آورد اما موفق هم بود؟
من میگويم رد است. اگر این بسترسازی اینگونه باشد که من بخواهم سخن سیاسی خود را در قالب ورزش بگويم مردود است. اگر من به متن و بطن ورزش بها بدهم يعني دل سوزاندم و به عنوان یک هنجار زیبا می خواهم براي آن هزينه كنم. همه دنیا این کار را می کنند. همه دنیا براي یک کرسی قهرمانی در المپیک یا جام جهانی هزینه می کنند تا یک قهرمان بوجود بیايد. اسپانيا اگر رئال و بارسلونا هم نداشت با يك نادال در دنيا شناخته شده بود. اما رئال و بارسلونا هم در سطح اول دنيا درخشيدند. به همين دليل سیاسیون فکر می کنند اگر خودشان را به این دو باشگاه نزدیک کنند بهتر است. اما در همان اسپانيا اولويت مهم ورزش است. من در بخش سیاسی فکر میکنم که اگر دولت جناب آقای روحانی هم بیايد همین سبك را دنبال کند مرتكب اشتباه دولت قبلي مي شود.
همين الان هم ميبينيم دولت تدبير و اميد شخصي را به عنوان سرپرست وزارت ورزش معرفي كرده كه نه تنها سابقه ورزشي ندارد بلكه یک نیروی امنیتی بوده است.
بله، ورزشی نیست. بنده هم از روز اول گفتم بضاعت فکری من پاسخ نمیدهد که چرا ایشان را معرفي كردند، اما دوستانی با من تماس گرفتند و گفتند ایشان در بخش اجتماعی و فرهنگی بوده است و يكي از بحث هاي تخصصياش ورزش بوده است. روزی هم که آمد بنده لمس کردم دنبال آدمهایی می گردد که بتواند راحت در بخش ورزش كار كند. ظاهرا با صاحبنظران ورزش جلسه داشته اند. همین که به نخبگان ورزشی فرصت می دهیم که بیايند حرف بزنند خوب است. نخبگانی مانند دکتر قرهخانلو مثل دکتر نصرا...سجادی، رضوی، دكتر دادكان و مهندس فائقي و... اینها واقعا دانش کار را دارا هستند. معنا و مفهومش این است که می خواهیم فرصت بدهیم به آدمهایی که کار ورزشی کردهاند.
از دولت قبلی خروج نکنیم. یك اتفاقی که در این 8 سال گذشته افتاد حضور افراد غير ورزشي در ورزش بود. كساني كه فعاليتهاي سياسي، صنعتي و اقتصادي داشتند. شما گفتيد صنعت با هفتاد هزار میلیارد چندان دیده نمی شود ولی ورزش با یك بهداد سليمي بیشتر دیده می شود. ورود افراد صنعتی و اقتصادي در حوزه ورزش مثل آقای بهمن هدايتي و مه آفرید خسروی و الان هم كه بابک زنجانی. حتي خود شما هم به نوعي با صنعت ارتباط داشتید و وارد ورزش شديد...
هم صنعتي بودم و هم سمت سیاسی اجرایی داشتم اما كار ساخت و ساز و دلالي و... انجام نمي دادم.
درست است. ما در تمام اين سالها ديديم حضور افراد متمول در ورزش موفق نبود. فکر میکنید چرا اين افراد به ورزش و به طور خاص فوتبال آمدند؟ بیشتر بهخاطر این که می خواستند تبلیغات كنند تا دیده شوند؟
ببینید خیلی آدمها شاید به ذهن شما نرسد. مثلا بهمن مداح آمد با باشگاه بهمن. شفیعزادهها با استقلال اهواز. در گذشته نهچندان دور در رشت يك بزرگواری آمد و تیم استقلال رشت را راه انداخت. آقاي درويش آمد تیمی در نوشهر را به دست گرفت. آقای رموزی برای گسترش فولاد. آقای بابک زنجاني راهآهن و آقای مه آفرید امیر خسروی و ... ببینید من اعتقاد دارم یك اتفاقي افتاد. ورزش می تواند برند بسازد و می تواند یک برند را تبلیغ کند.
اسپانسرینگ اصلا معنا و مفهومش همين است. دنیا این دوره را گذراند. مرسدس بنز روزی تیم داشت. اين كمپاني امروز به جای اینکه تیم داشته باشد اسپانسر می شود. دنیا به این نتیجه رسیده که اگر اسپانسر شود برد تبلیغاتیاش شاید بیشتر جواب بدهد. بخش صنعت چه چيزي به مردم یک منطقه محروم می دهد؟ مثال می زنم. مثلا دورود. نگاه کنید واقعا در آنجا چه چيزي پیدا میکنید؟ براي جوانانش چه کردیم؟ بروید در آن منطقه یک کارخانه بزرگی که در سطح خاورمیانه هم بی نظیر باشد احداث كنيد. یك کارخانه آب میخواهيد بزنيد، بايد مدتها خاک برداری کنید. سوله بسازید. خط لوله بکشید. فقط خاک به خورد مردم مي دهيد.
در قبال اينكه مردم حس ميكنند زمينهايشان در حال از بين رفتن است چه پاسخي به آنها خواهيد داد؟ اما به محض اینکه می روید یك تیم درست میکنید براي آنها ایجاد هنجار میکنید. مردم معطوف میشوند به یك هویت. نتيجه آن می شود گهر دورود لرستان. زماني كه به لیگ برتر صعود ميكند جشن بزرگي در سراسر منطقه به راه ميافتد. اين اتفاق براي مردم آن منطقه كمتر از صعود به جام جهاني نيست. این چیزی است که پشت دیدگاه یك آدم مقتصد به اسم زیبایی کار دیده میشود. فردي میتواند بگويد من فقط صنعتی هستم. اما فرد ديگري مي گويد من می خواهم هنجارسازی کنم. در اجتماع فرهنگسازی ميکنم. ميخواهم به جوان آنجا هویت بدهم. احداث کارخانه نهايتا هشتصد شغل ايجاد مي كند. ما این جوانها را معطوف کردیم به تیم گهر. امروز هم همان تيم گهر در لیگ یک است. شما بررسی کنید ببينید چه هویتسازیاي شد. مدير موفقي گفت هرجا من کار صنعتی بکنم می خواهم هویت سازی منطقهای هم انجام بشود. اين واقعا زيباست. در نتیجه همان فرد رفت در گیلان تیم زد. در خوزستان همينطور. در تهران و کرج هم تیم درست كرد. حتی ميخواهد
تیمها را به اسم شرکتهايش کند تا پایدار بماند.
یعنی میخواست ساختار سازی كند؟
ساختارسازی هم از مهمترين برنامهها بود. ببینید استقلال اهواز هم كه می بینید لیگ دو رفته شفیع زاده رها نکرد. لیگ یک بوده رها نکرد.
اما شما مي گوييد مهآفريد مي خواسته باشگاهها را به نام شركتهايش كند. در صورتي كه شفيع زاده اين كار را نكرد. يا همين بابك زنجاني ساختارسازياي نكرده است. فقط پول داده و يك باشگاه را خريده است.
بله. بنده عرض می کنم که نام آن شهر را يدك ميكشيد. در بخش صنعت گفت استقلال صنعتی خوزستان. گهر دورود اسم آب معدنی گهر بود و او هم گفت گهر دورود. نگفت آب معدنی گهر.
اما ضربههایی هم زد. در همان سال بعد مشکلی که برای آقای خسروی پیش آمد نصف تیمهای لیگ برتر ما آسیب دیدند. یعنی از داماش گرفته تا استقلال اهواز و چندتا تیمی که اسپانسرشان به یك نحوی آقای خسروی بود؟
بله. ببینید دو سال همه چيز خوب و طبیعی بود. اگر عنایت سيستم قضایی نبود که مشكلات چندين برابر مي شد. خوشبختانه دوستان قضايي هم این اعتقاد را داشتند كه این هنجارسازی نباید از بین برود. من خیلی صریح به شما میگويم كه از آقای اژهای مجوز برداشت يك ميليارد تومان گرفتم. تا قبل از اينكه آقاي اژه اي شروع به صحبت درباره فوتبال كرد و زيباییهای فوتبال را شکافت من اصلا فکر نمیکردم ایشان راجع به فوتبال اطلاعاتی داشته باشد. گفتم آقای اژهای من تنها چیزی که باور نمیکردم این بود که شما راجع به فوتبال اينقدر اطلاعات داشته باشید. بچههاي قضايي تمام مسائل پرونده را دنبال و بررسی و تجزیه و تحلیل کردند اما نگذاشتند به ورزش خللي وارد شود.
در واقع آقاي اژهاي از فعاليتهاي ورزشي مهآفريد حمايت كردند؟
در بخش ورزش بله. هرگز نگفتند شما بروید تعطیل کنید.
این سیاست را آقای هدایتی هم دنبال میکند؟
اخیرا من جلسهاي با آقاي هدايتي داشتم. احساس كردم به این نتیجه رسیده که در تیمداری ناموفق است و موفقيت و برندسازي خاصي صورت نگرفته است. بلکه تبعات منفی هم داشته است. هدايتي الان به اين نتيجه رسيده كه اگر مي خواهد به ورزش خدمت كند بايد بيايد جاهايي كه احساس مي كند نياز به كمك او هست وارد شود. مثلا پرسپوليس به پول نياز دارد كمك كند. اگر گهر گرفتار است کمک کند.
تا اینجا سودی هم برایش داشته است؟
بعضیها دوست دارند مطرح باشند.
یعنی بهخاطر شهرت؟
من فکر می کنم هدايتي الان به اندازه کافی شهرت دارد. اكنون به دنبال محبوبیت است. شهرت سریع میرود. اما محبوب شدن کار میبرد. مردم بايد احساس كنند كه صادقانه خدمت مي كنيد.
شما فکر می کنید آقای هدایتی توانسته این را بدست بیاورد؟
خير.
چرا؟
باور مردم دیر شکل میگیرد. وقتی شکل گرفت ساده از دست نمیرود. آقای هدایتی چون از استیلآذین به پرسپولیس و از پرسپولیس باز به استیلآذین دائم در رفت و آمد بوده است. باز از استیل آذین به ملوان. از ملوان به گهر. اینکه خودش نمیدانست به دنبال چیست طبيعتا مردم هم نمي دانند. مردم احساس ميكنند آقای هدایتی یکی از معروفهاست در ورزش اما محبوب نیست. شما محبوبیت را از علیپروین نمی توانید، بگیرید. علی پروین به عنوان یك آدم محبوب در فوتبال ایران همیشه هست. ناصر خان حجازی به عنوان یک اسطوره فوتبال بود و محبوب. بنده افتخار می کنم کنار ناصر خان عکس داشتم. کنار ایشان بازی کردم. ناصرخان یك آدمی بود یك شخصیتی بود که همه دوستش داشتند. پس مردم فقط به پول توجه نمي كنند.
ما اكنون دو نمونه مدیریت باشگاه داریم. مدیریت دولتی كه نمونه آن آقای رویانیان است، مدیریت هزینه بی ثمر. مدیریت بخش خصوصی هم با هر نیت خيري هم آسیب زد. استقلال اهواز با مديريت شفیع زاده بی نتیجه ماند. آقای مه آفرید وضعیتش مبهم است و مشخص نيست چه سرانجامي خواهد داشت. بابک زنجانی راهآهن را خريده است. ما در هر دو نمونه دولتي و خصوصي نتیجه مثبتی ندیدیم. بالاخره باید وضعیت باشگاه داری در این کشور مشخص شود. دولت که موفق نبود. بخش خصوصی هم كه موفق نبوده است. آقای هدایتی 10 بار تغيير تيم داده و در هر 10 مورد ناكام بوده است. واقعا نميشود گفت كدام شخصيت حقيقي يا حقوقي صلاحيت باشگاه داري دارد؟
سخن شما صحيح است. اما بگذارید تعمیم بدهیم به سیاست کلان كشور. سیاست کلان اقتصادی ما تعریف خاص خودش را پیدا نکرد. ما سه روش در قانون اساسی داريم. یا باید بخش خصوصی باشد یا بخش دولتی یا تعاونی. غیر از این سه در قانون اساسی تعریف دیگری وجود ندارد. خب، بخش خصوصی وابسته به بخش دولتی معنای خصوصی ندارد. بخش خصوصی مستقل گرفتار سیستم دولتی است. بانک دولتی رفتارها و موافقتهای اصولی دولتی و درهایی که باید دولتیها بازکنند اما مي بندند. بخش خصوصی را نحیف می کنند. اصلا بخش دولتی دوست نداشت که بخش خصوصی بزرگ بشود.به همين دليلي اصل 44 قانون اساسی هیچ موقع به صورت درست و با قدرت پیاده نشد.
اگر هم كسي در بخش ورزش مورد اطمينان مردم قرار بگيرد وقتي در اثر يك اشتباه پايش در چاله بيفتد ما هم مي زنيم او را به زمين مياندازيم. اعتقاد دارم که تمام كساني كه در بخش ورزش سرمايه گذاري كردند یک علقهای به مسائل اجتماعی داشتند اما نمي توانم بگويم آمدند صرفا برندسازی كنند. راهآهن چه برندی می تواند بسازد؟ من از بابك زنجاني نه شناختی دارم نه دفاع می کنم. چيزهایی هم که تا به حال شنیدم راجع به این شخص مثبت نیست. اما می گويم اگر ایشان یک مقداری به عقل و خردجمعی بها مي داد مي فهميد راه آهن که نمی تواند برايش برندسازی کند.
پس چرا این کار را کرد؟
راه آهن هزار تا تماشاچی دارد اما ریشه اش به 50 سال پيش بازمي گردد. آقاي زنجاني اصلا نمی داند کجا رفته است. من اعتقاد دارم الان مدیری که گذاشتهاند در راهآهن مدیر جواني است كه خوب هم كار مي كند. اما نمیتوانند راه آهن را به یك سیستمی برسانند تا قهرمان کشور شود چون هویت استانی هم ندارد. هویت منطقهای ندارد. استقلال و پرسپولیس هویت ملی دارند. سپاهان هویت استانی دارد. تراکتورسازی هویت استاني دارد. یعنی توجه همه آذری زبانها به تراكتور معطوف است. در گیلان ملوان هویت انزلی دارد. تیم داماش هویت گیلکی دارد و ...
دقيقا همین نكته است كه من را به شک واميدارد. می گويم راهآهن نه هویت استانی دارد و نه هویت ملی. پس این آدم براي چه چيز ميآيد هزینه ميکند. بههمین دليل می گويم بالاخره باید صلاحیت باشگاه داری مشخص بشود؟
کاملا حق با شماست. اما وقتی تیمها می روند به سراغ این آدمها موضوع تغيير مي كند. ببینید یك موقع هست که اینها جمع مي شوند و مي روند پيش آقای زنجانی كه ما در وضعيت بدي هستيم و شما بياد اينجا هزینه کن. اگر بابک زنجانی تا حالا آمده عکس گرفته با تیم مي توانيد شك كنيد.
اما همين چند هفته پيش حتي درباره داوري بازي هم نظر ميداد؟
شما در مورد همين تيم داماش مي بينيد كه دوسالونیم مه آفرید نیست و زندان است. 5 سال تیم داری می کرد. شما اگر یک عکس آوردید از مه آفرید در کنار تيم و يا در زمین فوتبال و يا در یک استادیومی که مسابقه دارد. نمونه اي نداريم چون او به بنده اعتماد داشت. مي گفت مدیر ورزشی من هستي و برو کار ورزشی کن. فقط برنامه بده.
شما هم از مهآفريد تا پيش از بازداشت نامي نميآورديد. همه فکر می کردند شما مالک اصلی باشگاه هستيد.
اصلا نمی خواست. هیچ موقع دنبال تبلیغات نبود برای شخص خودش اما دوست داشت که داماش مطرح شود. داماش در یک منطقه کوهستانی است. او بلافاصله احساس کرد باید یک پیوندی بین کارخانه و ورزش ایجاد کند و این حسی که ورزش به جوانها می دهد به وجود ميآورد. وقتی هم به من گفت برویم در آن منطقه تیم ببريم من پذيرفتم. در آن زمان تیم من لیگ یک تهران بود. قبول كردم. یك روز هم به من گفت درخواستي از تو دارم. گفت چرا استعدادیابی را نمیبرید در ارتفاعات. برويد از هزارمتر به بالا شروع كنيد. گفتم چه فرقی می کند؟ گفت بچههاي کوهستان قدرتی هستند. برويد در آنجا استعداد پیدا کنيد و در دو رشته والیبال و فوتبال سرمايه گذاري كنيد.
پس آدم باهوشي بود؟
بله. گفت اینها از داشتن زمينهاي مسطح محرومند و بايد به آنها خدمت كنيد. ما هم شروع كرديم. رفتيم تا لينكهاي خود را شكل دهيم. حتی پیش جلال طالبی رفتم از طریق یکی از دوستان. ما به دنبال این بودیم که یک هیاتی ايجاد کنیم. مهآفريد می گفت به صد نفر برسيد. من براي این صد نفر پانسیون درست می کنم. مي گفت برويد مجارستان، چک، اسلواکی ، کرواسی و هر جا كه می توانید. با یك باشگاه که این بچهها بتوانند دورههاي لازم را آنجا بگذرانند. ما چنين سازماني داشتیم و شروع کرده بودیم. ما در همان دوره در مصاحبهها گفتيم یك آدمی آمده كه فقط فکر برند سازی نيست.
خب، چرا اين اهداف محقق نشد؟
اگر سیستم صنعتی کشور ما خودش بیايد در گود و به ورزش بگويد تو میتوانی برای من برند بسازی و من هزینه را تقبل میكنم. تو براي من تبلیغ کن ما تبلیغ می کنیم. در آن صورت تكليف همگان روشن مي شود. من اعتقاد دارم آنجا که صنعت آمده به کمک ورزش کار خوبی کرده اما این فرصت را به بخش خصوصی هم بدهیم. درهای بخش خصوصی رو نبندیم. بگذاریم بیايد در حوزه ورزش كار كند و تا یك جایی حمایتش کنیم. ما باید باور کنیم که اقتصادی که امروز می تواند مشکل كشور ما را حل کند اقتصاد بخش خصوصي است. وزرای دانشمند و با تجربه ما به محض اینکه در دولت جديد آمدند گفتند ما اینجاها دخالت نمی کنیم.مثلا گفتند اصلا دولت نباید متولی انبوهسازی بشود. آزاد راه ها را باید بخش خصوصی بسازند.
آفت اينجاست كه سیستم اقتصادی کشور ما روشن نیست. مخصوصا بعد از تحریمها ما یك کلیدواژه داشتیم در اقتصاد به نام اقتصاد رانتي. مي بينيم كه كسي مانند مه آفريد هم در زدوبندهاي همين اقتصاد رانتي قرباني مي شود. درباره بابک زنجانی هم كه حرف و حديثهاي خوبي نمي شنويم. همين چندي پيش وزیر نفت گفت دو میلیارد دلار پول نفت را به دولت نميدهد. من اصلا سوالم اینجاست این آدم چون پول دارد میآيد باشگاه داری می کند. اگر دو روز دیگر بابک زنجانی هم به سرنوشت مه آفريد دچار شد تکلیف آن باشگاه و کسانی که از این طریق امرار معاش می کنند چيست؟
این سوال را من نباید جواب بدهم. این سیستم کنترلی و نظارتی باید جواب شما را بدهد. ما به افراد اجازه مي دهيم در یك بسترهایی رشد کنند که این بستر جایگاه آنها نیست. مهآفرید امیر خسروی را نگاه میکنیم و مي بينیم از کجا شروع کرد و به کجا رسید. يك بخشی رو تاسیس کرده و شروع به کار کرده، کلنگ زده است. شركتهاي زيان ده را تحويل گرفته و اقتصادي كرده است. آن مقدار از بدهي هم كه داشته و دادگاه حكم داده كه رد مال كند مشخص شده و در حال پرداخت است. همین الان بضاعت پرداختش وجود دارد، بیش از آن چيزي كه تصور شود.
يعني آزاد مي شود؟
خير. من نمی گويم آزاد می شود اما تمام بدهي خود را پرداخت مي كند چون مه آفريد خسروي ريالي از كشور خارج نكرده است. مطلبي كه الان ثابت شده این است كه آن چیزی که اتفاق افتاده براي دیگران مثلا شفیع زاده با اینکه یکی از برادرانش رفت به خارج اما برادر ديگر ماند و تیمداری کرد. من اعتقاد دارم اینها سرمایهدار نیستند بلكه سرمایه گذارند. مثلا شما از بابک زنجانی مي گوييد. بابک زنجانی میگويد من با روزی 17 میلیون تومان پولدار شدم، ارز فروختم. ميگويد به من یك پولی می دادند و من پولدار شدم.
من میگويم این روش یك روشی بوده که در این كشور کنترل نداشته است. یک سازمان یک تشکیلات یک نظامی نبوده است که بیايد تعریف کند که این کار خلاف بوده یا نه. این آدم پول ندارد بلكه رفته از سیستم بانکی وام گرفته است. شخص ديگري ال سي باز کرده است. این سیستم های نظارتی و کنترلی كه داريم براي آنها هزینه می کنیم کجا هستند که اجازه مي دهند یک آدمی بیايد تا اين مرحله که بگويیم هيهات؟ حالا که درست براي 18 هزار نفر اشتغال ایجاد شده و هزاران نفر وابسته به اين فرد و سيستم او شدند به يكباره گرفتار مي شود. من اعتقاد دارم مهآفريد از ابتدا قصدي براي تخلف و فساد نداشت. من توقع دارم كسي كه از صنعت وارد بحث ورزش مي شود و خدمت مي كند در كنار معايب او محسناتش را هم ببينند.
عاقبت مهآفريد كه همچنان نامعلوم است. شما فکر می کنید آینده بابک زنجانی چه خواهد شد؟
با این چیزهایی که می شنوم آینده خوبی ندارد. استنباطم این هست که به هر حال ایشان الان می گويد پولهايش بلوکه شده و از آن طرف دولت می گويد بلوکه نیست و می تواند بازگرداند. اینها حرفهای ضد و نقیضی هست که به ضرر بابک زنجانی است. باید سريعتر شفاف سازی کند. معتقدم اگر دوستان نظارتی ما قبل از گرفتن و بستن بیايند بشینند و کنترل شده بگويند فلان موضوع را اصلاح کن. برخي دوستان هستند كه قصد خدمت دارند اما واقعا نمي دانند بعضي كارهايشان اشتباه است.
يعني اين ايراد سيستم نظارتي است كه اجازه ميدهد جواني سي و چند ساله به آن حد از ثروت برسد و بعد به يكباره تا سر حد مفسد اقتصادي سقوط كند؟
ما دوره جنگ را که پشت سر گذاشتیم اتفاقاتی افتاد كه برايش تعریف ساختاری نکردیم. آقاي هاشمی نام دولت خود را سازندگي گذاشت. دولت سازندگی موظف بود عقب ماندگیها را جبران کند و با سرعت به طرف ساخت و ساز رفت. تعدیل در وضعیت بودجه، تعدیل در وضعیت اقتصادی، تعدیل در نرخاند. همه این ها در زمان آقای هاشمی اتفاق افتاد. بسياري از پيش فرضها محقق نشد اما کلنگش خورد. بعد به خاطر اینکه به اجتماع هویتی داده شود حتی قبل از اینکه کاملا پروژه اي تمام شود افتتاح مي شد. دولت آقای خاتمی می آيد همین را هدایت می کند.فرصتي پيدا مي شود تا دولت به فرهنگ و هنر بپردازد. این بحث فرهنگی و سياسي یك اصطلاحی هم استفاده میشود به نام اصلاح طلبی.
اصلاحطلبی خارج از چارچوب و موازین قانون اساسی نيست. اصلا معنا ندارد که در خارج از قالب قانون اساسی اصلاح طلبی رو معنا کنیم اما بر خلاف آقاي خاتمي عدهاي فکر کردند وقتی شما گفتی ما اصلاح طلبیم کل اصول را كنار ميگذاريم. شما ببینید که همان اصلاح طلبی كه شكل گرفت مجبور شديم به بسياري بگوييم بياييد داخل نظام. با ايدههاي جديد و منتقدانه هم بياييد و اين خوب بود. خب به بخش خصوصی هم گفتيم بیا در كشور سرمایهگذاری کن. پس رفتیم یك گفتمان جدیدی را مطرح کردیم. در دنیا یک باورهایی رو ایجاد کردیم. دوست بعدی آمد حرف و حدیثهایی زد و مطالبی گفت که گاهی انسان تعجب می کرد كه چطور بعضی از دوستان کورس گذاشته بودند تا سخنان او را تاييد كنند. آنهايي هم كه تكذيب مي كردند نميدانستند بايد كجاي آن را تكذيب كنند.
من سوالم این است كه دولت گذشته این جوانانی که هزاران میلیارد ثروت به دست آوردند از جمله خود آقای خسروی یا آقای زنجانی. اینها زاییده این دولتند دیگر چون نه در دولت آقای رفسنجانی از این نمونه جوانها دیدیم نه دولت اصلاحات. بالاخره اگر كساني هم بودند به قول شما سالها کار کرده بودند و يا كسي مانند شهرام جزايري به ندرت يافت مي شد.
آنچه که درباره مهآفريد در این مکتوبات اخیر دیدیم و آن چیزی که در گذشته از او می دانستم اين بود كه روزی که دانشگاه را رها می کند و به بستر کار می رود باید بگویم خودش پشت تراکتور می نشیند. خودش زمین را شخم می زند و کار می کند. می رود گاوداری میثاق را باز می کند. 200 هکتار زمین از جهاد سازندگی می گیرد و کشت برنج می کند تا میرسد به کارخانه آب. بعد كم كم با برندسازی که براي کارخانه آبش می کند تا زمانیکه فولاد را گرفته در سال 88. از آنجا به بعد ال سی در سيستم او معنا پيدا مي كند. حالا نميتوانم وارد بحث حقوقي شوم. زماني هست كه شما طبق یك برنامه از پیش تعیین شده ای خلاف می کنید که این یك بحث است اما واقعا من این را قبول ندارم که مهآفريد طراحی شده به سمت تخلف و فساد رفته باشد.
بابك زنجاني چطور؟
گفتم كه من او را نمي شناسم. اما آنچه از بیرون می شنوم می توانم بگويم اوضاع او هم خوب نيست. در مورد مهآفريد بايد بگويم قانون کار خود را انجام می دهد. قوه قضاییه کار خود را انجام مي دهد. این طرف هم وکلای او دنبال این هستند که تخفیف بگیرند، اما من بحثم این است که در قالب ورزش کسانی که وارد گود می شوند نه فقط برای حمایت از خود آنها بلکه براي حمايت از ورزش به آنها كمك شود.
- دولت گذشته از ورزش بيشتر به دنبال تبليغات براي خود بود.
- همه کسانیکه در 8 سال گذشته به پرسپوليس آمدند نتيجه یک بده بستان سیاسی بود.
- بضاعت فکری من پاسخ نمیدهد که چرا حسن روحاني صالحي اميري را براي ورزش معرفي كرد.
- مه آفريد خسروي تمام بدهي خود را پرداخت مي كند چون از كشور پولي خارج نكرده است.
- گفتم آقای اژهای من تنها چیزی که باور نمیکردم این بود که شما راجع به فوتبال اطلاعات داشته باشید.
- حسين هدايتي خودش نمی دانست در فوتبال به دنبال چیست.
- مهآفريد هیچ موقع دنبال تبلیغات برای شخص خودش نبود اما دوست داشت که داماش مطرح شود.
- چيزهاي مثبتي در مورد بابك زنجاني نشنيدهام.
ارسال نظر