شخصیت شناسی (بخش اول)
پارسینه: آیا تمایل دارید دیگران را بهتر بشناسید ؟ آیا می خواهید تا در دوستی ها ، کار و شراکت ، ازدواج و ... با پیش بینی شخصیت مقابل تصمیمات درستی اتخاذ کنید ؟
آیا تمایل دارید دیگران را بهتر بشناسید ؟ آیا می خواهید تا در دوستی ها ، کار و شراکت ، ازدواج و ... با پیش بینی شخصیت مقابل تصمیمات درستی اتخاذ کنید ؟
سوالات در مورد شخصیت، بشر را به چالش کشیده است:آیا انسان ها قادر به تغییر هستند؟ دیگران چگونه مرا می نگرند؟ تفاوت میان رفتار عادی و غیرعادی چیست؟ شخصیت هر فرد همواره درخور توجه و مهم است اما شناخت شخصیت خودمان بسیار دشوار و درک شخصیت دیگران نیز گاهی غیرممکن است.
ویژگی هایی که ما را می سازند در طول زمان ثابت هستند،آنها نزدیک ترین نشانه ها برای پیش بینی رفتارهستند. اگر می خواهید که خودتان رابسنجید، شایستگی شریکی را بسنجید، پیش بینی کنید که نتیجه یک دوستی چه خواهد بود، یا پیشرفت یک کودک را بررسی کنید 6 مورد کلیدی و قابل توجه زیربرای کمک به شما وجود دارد.
در ابتدا یک مثال واقعی از عدم شناخت شخصیت ذکر می کنم ،دقت کنید که این راهکارها تا چه اندازه می تواند موثر باشد :
پس از چند ثانیه که تراما به دفترش هدایت شد، مایکل می دانست که در مورد اعضای خلاق تیم تبلیغاتی که تراما اداره می کند ، حق با اوست.در طول یک سال، آن ها نه تنها از لحاظ حرفه ای زوجی موثر بودند، بلکه دائما با هم قرار ملاقات می گذاشتند. او سریعا به شرکتی دیگر پیوست تا آن ها بتوانند راحت تر با هم زندگی کنند. یکسال بعد، آن ها ازدواج کردند و نقشه هایشان را برای افتتاح یک نمایندگی فروش عملی کردند. کارشان به راحتی اما نه به گونه ای غیرعادی پیشرفت کرد- تا زمان رکود اقتصادی. تراما تلاش زیادی کرد. مایکل مانند همیشه خستگی ناپذیری تراما را تحسین می کرد.
هرچه تراما بیشتر تلاش می کرد، تحسین مایکل بیشتر باعث آزارش می شد:از اینکه خستگی ناپذیر قلمداد شود متنفر شد.او می گوید در میانه پایانی سال 2008 "نگرانی به شدت روی من اثر گذاشت." تراما متوجه شد که مایکل با اینکه شریک خوبی در زندگیست،اما "اراده" لازم در کار را ندارد. بحران بهترین زمان ممکن برای درک آن بود و بدترین زمان برای پذیرفتنش. تراما ناامید از اینکه بتواند زندگیش را از فروپاشی نجات دهد، با یک مشاور تماس گرفت. برنامه این بود : نمایندگی را تعطیل کنید، دنبال شغل های متفاوت یا کارهای پاره وقت بروید، و به زندگیتان هم ادامه دهید. تراما می توانست با این اوضاع زندگی کند؟
2 سال بسیار سخت و پر از شرم و عصبانیت طول کشید تا این ناامیدی فروکش کرد. تراما توانست تمام آن اتفاق تاسیس نمایندگی را از ذهنش پاک کند. اکنون می گوید:" باید به گرایش مایکل نسبت به کار بیشتر توجه می کردم. بله او اعتبار بالایی دارد؛ اما نشانه هایی وجود داشت که نشان می داد او مصمم نیست. او بسیار مطمئن است اما شم رقابت ندارد. هیچگاه ماهیت خودش را مخفی نمی کند. تا حدی خودم را سرزنش می کنم؛ می توانستیم از سال ها تجربه بدجلوگیری کنیم.
هیچ یک از ما می دانیم که معشوق، دوستان، شرکای اقتصادی، بچه هایمان- و حتی خود ما- خصوصا هنگام برخورد با شرایط جدید چگونه عمل خواهیم کرد؟ روانشناسی ثابت کرده که آینده از دل گذشته شکل می گیرد، و هر دوی آن ها بر پایه جنبه های مشهود شخصیت و رفتار استوارند. پیش بینی کردن وقایع از امروز تا فردا امکان پذیر است، اگر بدانید که به چه چیزی باید توجه کنید.
سوزان انجل، روانشناس کالج ویلیامز می گوید: "پیشرفت حتی در مورد کودکان یک راز نیست. یک گوی پیش بینی است. فقط باید بلد باشید که چگونه آن را بخوانید." زیرکانه ترین قسمت ممکن ، یافتن- یا ایجاد کردن- شرایطی است که بتوانید ویژگی هایی را که می خواهید تشخیص دهید، در عمل ببینید.
انجل می گوید، مهم ترین نشانه های روش یک فرد در آینده شش حوزه گسترده را در بر می گیرد: هوش، اراده، معاشرت پذیری،ظرفیت صمیمیت، شادی و خوبی. تمام این شش ویژگی ازاوایل زندگی بروز می کنند و در طول زندگی چندان تغییر نمی کنند. انجل در کتاب اخیرش ،' پرچم ها یا شاه ماهی های قرمز؟ پیش بینی اینکه فرزندتان چگونه خواهند شد' ،6 ویژگی را که قادرند فهرستی از موارد مهم در زندگی را نشان دهند، بازگو کرده است.
بعضی از ویژگی ها کم و بیش به شخصیت وابسته اند، مانند میزان علاقه به دیگران. اما بعضی از ویژگی ها مولفه های مهارتی قابل توجهی دارند. برای مثال، چگونه اتفاق های زندگیمان را شرح می دهیم. به عنوان مثال، تغییر اندکی در نسبی نگری تاثیر زیادی بر انگیزه و تمایل فرد به شادی دارد. معاشرت پذیری ممکن است مولفه اساسی شخصیت باشد،اما همچنان امکان دارد که با یاد گرفتن چگونگی نزدیک شدن به دیگران آن را تحت تاثیر قرار داد.
هرچه بیشتر اهمیت هر حوزه را در پیش بینی آینده درک می کنیم، بازهم در شناختن اینکه به دنبال چه چیزی باشیم مشکل خواهیم داشت.لحن کلی یکی از عوامل گیج کننده است. برای مثال،آرام بودن آنگونه که برخی می پندارند مانع شادی نمی شود. اینگونه به نظر می رسد که متغیرهایی که بر ما بیشترین تاثیر را دارند، همان ماهیت متفاوت شناخته شده به عنوان شخصیت را شکل می دهند،و در طول زمان نسبتا ثابت و پایدار هستند . در نتیجه، می توانیم آن ها را با دقت مورد بررسی قرار دهیم و در آینده مورد استفاده قرار دهیم.
1 هوش : بزرگترین کمک
از میان ویژگی هایی که در مورد دیگران مورد توجه قرار می گیرد، هوش در صدر فهرست قرار دارد. زیرا پایدارترین ویژگی در طول زمان است، و عمدتا نتیجه وراثت ژنتیکی است- گرچه محرک های محیطی هم باعث شکوفایی آن می شود- اغلب راهنمایی مطمئن در مورد کودکان و همچنین بزرگسالان است. بیش از هر ویژگی دیگری،بیانگر احتمالات و نشان دهنده احتمال موفقیت در زندگی است.
اگرتلاش کنید که هوش را تعریف کنید ، یکی از طولانی ترین تلاش های روانشناسی راپی خواهید گرفت. با اندکی اغماض می توان گفت: هوش شامل توانایی و سرعت در پردازش و تحلیل اطلاعات است. گرچه هوش درک عمیق تری از زندگی، تجربه ها و دیگر افراد را تضمین نمی کند، امکان درک عمیقتر را در پی دارد. تاثیر زیادی بر توانایی سرو کار داشتن با پیچیدگی ها را به همراه دارد.
همان گونه که اسکات بری کافمن روانشناس شناختی می گوید، هوش دو نوع عمده دارد: ارادی و غیر ارادی (controlled and spontaneous). این دو متفاوت عمل می کنند و فواید متفاوتی هم دارند. در صدر این هاظرفیت تفکر آگاهانه، عمیق و انتزاعی است که عموما در تست های هوش سنجیده می شود. کافمن می گوید: "هوش آگاهانه ظرفیت حافظه فعال و عملکرد آن، و مهارت هایی که تمرکز و کنترل آگاهانه به آن نیاز دارد را نشان میدهد." کاملا بر هدف ها استوار است و به سیستم محدودی از منابع وابسته است.
هوش غیرارادی است ، فرآیندی غیرارادی شامل توانایی کسب خود به خودی اطلاعات است. کافمن، محقق مدعو دانشگاه نیویورک سیتی می گوید:این فرآیند مربوط به یادگیری تلویحی(ضمنی)، و اکتساب تصادفی الگوهای پیچیده است. آن را فرآیند ناخودآگاه بنامید. " همان قابلیت آمادگی در برابر احتمالاتی است که ممکن است ظاهرا به موضوع مورد نظرتان مربوط نباشند." مانند یک تفکر خلاقانه ناگهانی، بدون تفکر بر مسئله مورد نظر.
هیچ یک از مولفه های هوش از دیگری مهم تر نیستند، اما چیزی که اهمیت دارد توانایی انعطاف پذیری دریافت هاست ، آنگونه که موضوع مورد نظر ایجاب می کند. کافمن می گوید:" برخی مواقع عدم تمرکز هم مهم است. زیرا باعث ایده های جدید و ناگهانی برای حل مشکل می شود." انعطاف پذیری ادراکی زمانی فعال می شود که هوش آگاهانه غیرفعال شود.کافمن اشاره می کند که دستیابی به بالاترین درجات خلاقیت به احتمال زیاد نیازمند توانایی استفاده از هر دو نوع هوش و انعطاف پذیری برای تعویض استراتژی های تفکر است.
نشانه هایی از هوش:
انجل توصیه می کند،"به اینکه یک فرد چگونه فکر می کند توجه کنید،به اینکه چگونه بحثی را پیش می برد دقت کنید." بری لوبتکین، روانشناس بالینی دانشگاه نیویورک توصیه می کند که دقت کنید که هر فرد چگونه نکات مثبت و منفی یک مشکل را می سنجد و به چه میزان قادر است ابعاد یک مشکل را تعریف کند. " دنبال کسی باشید که افکار واضحی داشته باشد."
همچنین مطمئن شوید که فرد تفاوت میان اینکه در مورد مسئله ای چگونه حس می کند و اینکه در موردش چه فکر می کند را درک می کند. انجل دریافت که:"احساسات و افکار گیج کننده مشکل بزرگی هستند." سنجش دیگری از هوش اینست که فرد با چه سرعتی اطلاعات جدید را به ذهن می سپارد و مخصوصا اینکه به چه میزان قادر به درک شرایط پیچیده است. لوبتکین می گوید، توانایی در نظر گرفتن راه حل های متفاوت از طریق افکار ناگهانی برای یک مشکل، نشانه دیگری از هوش است، خصوصا هوش غیر ارادی. توانایی دست کشیدن از راه های متفاوت انجام یک کار هم به این موضوع مربوط است.
روانشناسان تکاملی، توانایی شوخ طبعی را به عنوان نشانه ای قوی از هوش تلقی می کنند. زیرا شوخ طبعی آرایش پیچیده ای ازمهارت های آگاهانه است که شامل استفاده از زبان و تفکر انتزاعی و توانایی به دست آوردن دیدگاه جدیدی می باشد.
2 اراده: هدف هایی که تعیین کرده اید
هر کسی به گونه ای تعریفش می کند، اما فرد زنده ای وجود دارد که خواهان موفقیت نباشد؟ انجل بر انجام دادن چیزی که دوستش دارید تاکید می کند. هدف خوبی است؛برای برخی افراد بیشتر محاسبه ای اقتصادی است. و هنوز هم بعضی ها توجه یا شناخته شدن توسط عموم مردم را می خواهند، حتی افراد مشهور. اینکه هر فرد چگونه هدفش را تعریف می کند و اینکه چقدر برای رسیدن به آن تلاش می کند، دو متغیر مهم برای تمرکز کردن است.
انجل بر تلاش و فقط تلاش تاکید می کند. ورای سر سخت کار کردن خصوصیتی وجود دارد- برخی آن را ضرورت می نامند- انرژی برای تلاش سرسختانه با اشتیاق و احساس لذت همراه است. دیگران آن را احساسات شدید می نامند، به هر حال باعث پشتکار می شود. در حقیقت اساس انگیزه است. لوبتکین می گوید:" اراده موتورمحرکه اتمام کار است. به فرد امکان می دهد که به اهداف زندگیش برسد." با این حال پافشاری موجب احساسات و اشتیاق می شود. به علاوه، هر دوی آن ها تنها با یک حس خوش بینی امکان پذیرند.
آمیزه ای از پشتکار- اشتیاق بود که تراما و مایکل را با تفاوت رو به رو کرد و باعث شکست شراکتشان شد. تراما کماکان می گوید، درک نمی کند که شکست مایکل به خاطر سختی کاربوده است. اما می داند دیگر هیچ گاه خود را در چنین موقعیتی قرار نخواهد داد.
محققان دریافته اند؛ اراده به موفقیت ختم می شود و با ویژگی های بزرگ شخصیتی در ارتباط است: آمادگی، سازمان یافتگی و توانایی کنترل محرک ها.همینطور اراده توانایی خطر کردن را افزایش می دهد که به نوآوری منجر می شود. لوبتکین اضافه می کند که عبور کردن از راه های همیشگی نیازمند استقلال فکر و گنجایش مستقل از دیگران عمل کردن است. هیچ محدودیتی برای پیشرفت آنچه که او "ساختن اعتماد به خود" می نامد، وجود ندارد.
نشانه های اراده:
لوبتکین می پرسد:"فرد در مورد مشکلات زندگیش چگونه صحبت می کند؟ وقتی با مانعی مواجهه می شود چه می گوید . ببینید که آیا آن ها به اهمیت تلاش در زندگی معتقدند و برایش ارزش قائل هستند؟ ببینید که خودشان را به گونه درستی ارزیابی می کنند؟ این کار شامل درک اتفاقی بودن زندگی است. فرد ناسالم در برابر بدشانسی بسیار عصبانی می شود."
3 شادی: توانایی به دست آوردن رضایتمندی
در مورد اینکه شادی چیست و چگونه باید آن را به دست آورد پریشانی فرهنگی گسترده ای وجود دارد.روانشناسان و فلاسفه دریافته اند که شادی از هدفمندی و احساس ارزش نسبت به خود نشئت می گیرد. اما فرهنگ مصرف گرایی مانند فرهنگ ما پیام های اغوا کننده ای را مطرح می کند که می گویند شادی محصول لذت بردن از یک سری اتفاقات مثبت ، یک زندگی راحت یا به دست آوردن چیزهای متفاوت است. این تعریف به عنوان خوشی لذت گرایی مشهور است.
جستجوی عقاید یک فرد در مورد شادی نه تنها گرایش فرد را به سوی شادی، بلکه احتمالا تلاش فرد را برای به دست آوردنش نیز آشکار می کند. هر کسی که خوشبختی را در به دست آوردن چیزهای زیادی جستجو کند، محکوم به ناامیدی خواهد بود. لذت گرایی ماندگاری کمی دارد.
علم اعصاب چیزی مهمی در این مورد برای گفتن دارد : اینکه خوشبختی چیزی نیست که بتوانید مستقیما دنبال آن باشید. بلکه محصول چیزهای دیگر است، بیش از همه محصول تلاش به سوی هدف های معنا دار. بیشترین احساسات مثبت در مغزتان هنگامی که به دنبال دست یابی به هدفتان هستید تولید می شوند و احساسات منفی از کار می افتند. نه زمانی که به هدف رسیده اید، زمانی که 100 درصد مطمئن نیستید که به آن دست خواهید یافت، زمانی که باید از تمام قوایتان استفاده کنید. در مرحله نهایی تلاش به سوی هدف است که افراد بیشترین احساس شادی را دارند. بدون چالش، خطر و رشد هیچ نوع شادی وجود ندارد.
شادی ممکن است فقط یک احساس باشد. اما در طول 50 سال گذشته روانشناسان به این دیدگاه رسیده اند که در مقیاس بالا، شادی بازتابی از نحوه تفکر ماست. درمان های شناختی بر این اساس که ما دائما درگیر الگوهای فکر و تجربه کردن هستیم، استوار است. ما از وجود این الگوها که ما را به سوی احساسات مثبت و منفی سوق می دهند آگاه نیستیم. گرایش به افسردگی به علت وجود سختی ها نیست، بلکه به دلیل تصوراتیست که در مورد تجارب و عقایدمان نسبت به خودمان داریم، که تحریفی از واقعیت هستند.
به علاوه، عقاید معمولا به عللی که به وقایع نسبت می دهیم مربوط می شود.لوبتکین میگوید، شایع ترین آن ها گرایش به سمت فیلتر کردن برخی از اطلاعات است، تمرکز بر جزئیات منفی یک اتفاق، چشم پوشی و کوچک شمردن جوانب مثبت آن. فاجعه آمیز انگاشتن هم، در نظر گرفتن شوم ترین نتیجه از یک اتفاق منفی، به همین میزان مخرب است. نتیجه ای که افراد از تجارب روزانه شان می گیرند در صحبت هایشان منعکس می شود. این نتایج نشان دهنده میزان موانعی است که آن ها ناآگاهانه در راه شادی شان علم می کنند.
نشانه های شادی:
فرد در مورد کاستی های شخصی خود چقدر واقع بین است؟ و تا چه اندازه حاضر است بر پایه عقاید وارزش هایش عمل کند، حتی زمانی که در خطر نقد قرار می گیرد؟
شادی از قدرتی جادویی برای فرار از موانع نشئت نمی گیرد، بلکه از توانایی تغییر شرایط یا همان قابلیت برگشت پذیری ناشی می شود. فرد تجاربش را چگونه تفسیر می کند؟ گرایشی که تمام شکست ها را به تقدیر نسبت می دهدممکن است اراده را فلج کند. همچنین اعتقاد به اینکه همه چیز در اختیار فرد است واقعیت را دگرگون ساخته و مقدمه بدبختی است.
ادامه مطلب را در بخش دوم خواهید خواند.
نوشته : استروف مارانو
ارسال نظر