گوناگون

دخترها همچنان جیغ بکشند!

پارسینه: کسی که ولیّ دم ندارد حاکم شرع، ولیّ دمِ او خواهد بود. علی‌الاصول، حاکم شرع به پرداخت دیه اذن می‌دهد و نه به قصاص،

"هیس... دخترها فریاد نمی‌زنند" (۱۳۹۱) دهمین فیلم "پوران درخشنده" است که از چهارشنبه ۹ مرداد به اکران عمومی رسید. فروش هیس... در مدت ۹۰ روز در تهران به ۵۲ر۲ میلیارد تومان رسید و در همین مدت در ۳۵ سینمای شهرستان‌ها از مبلغ ۹۲ر۱ میلیارد تومان گذشت. به این ترتیب فروش این فیلم در مدت سه ماه نمایش، از ۵ر۴ میلیارد تومان عبور کرد.

*******

فیلم هیس... یک موضوع اجتماعی ـ خانوادگی را به یک موضوع جنایی تبدیل کرده است، یک فیلم نفس‌گیر؛ قصه قتل و قاضی و قصاص و کودک‌آزاری.

خلاصه داستان

شیرین (طناز طباطبایی) در روز عروسی خود، نگهبان ساختمان را می‌کشد. با اصرار وکیلش فریماه تولاّیی (مریلا زارعی) و در حضور بازپرس احمد (شهاب حسینی) لب به سخن می‌گشاید و می‌گوید که در سن هشت سالگی توسط سرایدار منزل‌شان مراد صفرخانی (بابک حمیدیان) مورد سوء استفاده جنسی قرار گرفته است. او دو نوبت پیش از این، به دلیل آسیب‌های روحی از ازدواج بازمانده است. در طی حادثه‌ای در نوبت سوم، صدای جیغ و فریاد دختر بچه‌ای را می‌شنود و برای نجات او، سرایدار را به قتل می‌رساند. منزلتی (امیر آقایی) پدر این دختر با اینکه اسنادی از سوء استفاده سرایدار در دست دارد به دلیل حفظ آبروی دخترش حاضر نمی‌شود در دادگاه شهادت دهد و لذا شیرین به قصاص محکوم می‌شود.

مختصری درباره کارگردان

پوران درخشنده در سال ۱۳۳۰ در کرمانشاه متولد شد و در تهران، در مدرسه عالی تلویزیون و سینما تحصیل کرد. فیلم‌های این کارگردان همگی در ژانر اجتماعی ساخته شده‌اند و از سبک خاص فیلم‌سازی او حکایت دارند. نگاه تربیتی و مادرانه، از مشخصات بارز فیلم‌های اوست.

فیلم هیس... دهمین ساخته پوران درخشنده محسوب می‌شود. برخی از آثار مهم این کارگردان عبارتند از: پرنده کوچک خوشبختی (۱۳۶۶)، عبور از غبار (۱۳۶۸)، زمان از دست رفته (۱۳۶۸)، بچه‌های ابدی (۱۳۸۵)، خواب‌های دنباله‌دار (۱۳۸۸).

به جز فیلمنامه‌های پرنده کوچک خوشبختی و خواب‌های دنباله‌دار که از دیگران بوده است، خانم درخشنده فیلمنامۀ سایر فیلم‌هایش را به تنهایی یا با مشارکت دیگران نوشته است. فیلمنامه هیس... نیز توسط درخشنده و میترا بهرامی نوشته شده است. او نیمی از فیلم‌هایش را با سرمایه شخصی ساخته و توانسته است یکی دو فیلم دیگر، از جمله فیلم بیست/ عبدالرضا کاهانی (۱۳۸۷) را نیز تهیه کند.


نقد و نظر

پوران درخشنده، موضوع جذاب و مفیدی برای فیلمش انتخاب اما در پرداخت آن اغراق کرده است. او قصد کرده تا فریاد بلندی علیه سوء استفاده جنسی از کودکان سردهد و در این مسیر تا حد زیادی موفق بوده و باید گفت که فیلم تأثیرگذاری ساخته است. خانم درخشنده که فیلمنامه را نیز نوشته، برای آنکه این موضوع را حاد جلوه دهد فیلمش را به ژانر جنایی کشانده است.

اما از سوی دیگر، فیلم را می‌توان یک ملودرام پرسوز و گداز دانست. فیلم نشانه‌های زیادی از این ژانر را در خود گرد آورده است: مبالغۀ بازیگران، احساسی بودن، کشمکش‌های اغراق‌آمیز، نقطه اوج هیجان‌انگیز و البته موسیقی سوزناک فراوان.

شیرین در دقیقه ۲۶، بالاخره به حرف می‌آید و از دقیقه ۴۰ به بعد، از علت کتمان ماجرا می‌گوید. در دقیقه ۴۵ است که از عکس‌برداری مراد خبر می‌دهد و از قول او می‌گوید: «آبرویت را می‌برم، آبرویت را می‌برم...». آیا یک دختر هشت‌ساله از آبرو چه می‌فهمد؟ او از عکس‌هایی که مراد از او انداخته چه خوفی دارد؟ این موضوع یکی از موارد اغراق‌شدۀ فیلم است که از قضا کارگردان بر روی آن سرمایه‌گذاری کرده و نام فیلمش را از همین‌جاها گرفته است، چیزی که وکیل در مصاحبه مطبوعاتی خود بر آن تأکید می‌کند که برای حفظ آبرو کاری نکنیم که جنایت دنیا را بگیرد. وکیل در آخرین دفاعیۀ خود در دادگاه نیز بر همین موضوع تصریح می‌کند که «ما با سکوت خودمان و حفظ آبروی‌مان باعث ازدیاد جنایت می‌شویم. در چنین مواقعی، یک اصل وجود دارد که به ما می‌گویند: هیس! ساکت! دختر که فریاد نمی‌زنه!»

اغراق مهم دیگر که باعث آسیب به فیلم شده، تعلیق زیاد از حدّ کارگردان است. این موضوع موجب شده تا مخاطبان، ماجرای دو سرایدار متجاوز را با هم خلط ‌کنند. به نحوی که می‌توان گفت حتی تماشاگران حرفه‌ای نیز از این ابهام در امان نیستند. ماجرا آن است که قتل سرایدار، در دقیقه دوم از فیلم رخ می‌دهد و در دقیقه ۵۰ است که خانم وکیل، شیرین را مخاطب ساخته و از علت قتل سرایدار می‌پرسد. ما از سخنان شیرین چیزی نمی‌شنویم زیرا فیلم بلافاصله قطع می‌شود به پدر و مادر او که در ادارۀ پلیس، مراد را در میان متهمان شناسایی می‌کنند. ما به عنوان مخاطب، در دادگاه عمومی است که از علت قتل سرایدار از زبان شیرین باخبر می‌شویم و این در دقیقۀ ۶۹ از این فیلم ۱۰۷ دقیقه‌ای است!

این تعلیق نابجا باعث شده تا مخاطب، دو داستان گذشته و حال را با هم خلط کند. وقتی که وکیل به خانۀ منزلتی می‌رود و با پدر و مادر عسل صحبت می‌کند ما نمی‌فهمیم عسل کیست و آیا ماجرای او مربوط به حال است یا گذشته. اندکی بعد، با قصه عسل آشنا می‌شویم ولی باز هم نمی‌فهمیم که چرا موبایل سرایدار، باید در دست عسل باشد تا او آن را زیر فرش پنهان کرده باشد و مادرش آن را بیابد. یک دیالوگ مهم که مخاطب آن را نمی‌شنود همان است که خانم وکیل در نوبت اول که به خانه منزلتی می‌رود در خطاب به پدر او بر زبان می‌آورد: «موکل من می‌گوید سرایدار یک گوشی دستش بوده که ممکن است عکس یا فیلمی از عسل در آن باشد». اگر این دیالوگ در جای خود بیان می‌شد نیز چندان توفیری نمی‌کرد. چرا پلیس از اتاقی که مقتول در آن کشته شده تحقیق نمی‌کند؟ چرا ما هیچ تصویری از آن اتاق و از مقتول نمی‌بینیم؟ چرا موبایل مقتول، که با آن از عسل فیلم گرفته باید در نزد عسل یافت شود؟ او چه زمانی این موبایل را از مقتول سرقت کرده؟ قبل یا بعد از قتل؟

از ضعف‌های دیگر فیلم آن است که کارگردان، وقایع را به نحوی چیده است که همه چیز به ضرر شیرین تمام می‌شود:

۱ـ در کودکی مراد به او تعرّض می‌کند و او نمی‌تواند این ماجرا را به والدین یا معلمش بگوید.

۲ـ مراد از او عکس می‌گیرد و باعث می‌شود که شیرین برای حفظ آبروی خود، دیگر از این موضوع حرفی نزند حتی به مادرش!

۳ـ این آسیب‌های روحی، دو نوبت نامزدی او را به هم می‌زند و در نوبت سوم عروسی او را.

۴ـ تزئینات لباس عروسی شیرین، پاره می‌شود و او که برای تعمیر می‌رود در راه پله‌ها صدای دختر بچه‌ای را می‌شنود که هیچ‌کس آن را نمی‌شنود. لذا یک‌تنه برای نجات دختر می‌شتابد و تعرض‌کننده را می‌کشد و دختر را فراری می‌دهد. چطور یک عروس می‌تواند تا این حد تنها باشد؟

۵ـ هیچ سندی وجود ندارد که نشان دهد مقتول بارها به این دختر (عسل) تعرض کرده است. حتی موبایل مقتول که فیلم و عکس‌هایی از عسل در آن است توسط عسل قبل از قتل، ربوده شده و در جایی پنهان می‌شود. پدر عسل هم که موبایل را یافته است حاضر می‌شود شیرین که جان دختر او را نجات داده قصاص شود ولی مبادا با ارائۀ این سند، دختر او بی‌آبرو شود!

۶ـ آسیب‌های روحی شیرین در کودکی مورد توجه دادگاه قرار نمی‌گیرد، خصوصاً مراد که اکنون اعدام شده است

۷ـ شیرین در دادگاه به اشدّ مجازات محکوم می‌شود و استیذان از ولی امر (ماده ۲۶۶ قانون مجازات اسلامی) که تقریباً همیشه منجر به پرداخت دیه می‌شود در خصوص او به قصاص منجر می‌شود.

۸ـ جست‌وجو از ولی دم به نتایج خوبی نمی‌رسد. زیرا برادر او در همان لحظه که وکیل در پشت در ایستاده است به فکرش می‌افتد که به خود تزریق کند و از قضا افراط هم می‌کند.

۹ـ ولی دم، در بیمارستان می‌میرد.

۱۰ـ شیرین به قصاص محکوم می‌شود.

باید از کارگردان محترم پرسید که خداوند در این قصه شما، کجاست؟ آیا او نمی‌داند که قاضی و وکیل، دو نام از اسماء مبارک خداوند است و تا حق تعالی نخواهد هیچ‌کس نمی‌میرد؟ آیا خداوند حامی کودکان،‌ زنان و بی‌گناهان نیست؟ خصوصاً در این موضوع حاد که مسئله عفت و حفظ ناموس دختران در میان است؟

خوشبختانه منظر خانم کارگردان، فمینیستی نیست. او باکی ندارد که زنان را در برخی موارد مقصر نشان دهد. (و این درست بر خلاف "تهمینه میلانی" است که زنان در همۀ فیلم‌هایش پاک و بی‌خطا و باشعور تصویر می‌شوند و تمام مردان، بد و شرور؛ مگر آنهایی که ریاست زنان را پذیرفته باشند!) خانم درخشنده در این فیلم به مواردی از خطاکاری زنان تأکید می‌کند:

ـ معلمان بی‌مسؤولیت/ معلم دبستان که به سخنان شیرین توجه نمی‌کند.

ـ اشتغال مادر/ زیبا مادر شیرین (مائده طهماسبی) غرق در کار است و دخترش را به سرایدار می‌سپارد.

ـ دختران بیمار/ مشکلات روحی‌ای که دختران امروز دارند و نامزدهای‌شان از آن بی‌خبرند. او امیرعلی را از دو نامزد قبلی خود و حتی از خودکشی‌اش آگاه نکرده است.

ـ تنبلی یا قصور مادر/ خانم منزلتی (شیرین بینا) مسؤولیت ایاب و ذهاب عسل به مدرسه را، به سرایدار سپرده است بدون آنکه پدر (امیر آقایی) از آن باخبر باشد. وقتی آقای منزلتی از ماجرا باخبر می‌شود همسرش از خوف عصبانیت او به اتاق می‌گریزد و درب را قفل می‌کند.

منبع:سینما پرس

ارسال نظر

  • ناشناس

    اگه این ایرادها را نداشت یه فیلم دست اول اسکاری می شد.
    هنوز فاصله زیاده

نمای روز

داغ

صفحه خبر - وب گردی

آخرین اخبار