نگاهی به فیلم ۱۲ سال بردگی؛همه چیز فدای پرسوز و گدازشدن
پارسینه: ۱۲ سال بردگی، سومین و البته تحسین شدهترین فیلم استیو مککوئین، کارگردان بریتانیایی است.
کارگردانی که پیش از این با دو فیلم گرسنگی (2008) و شرم (2012) توانسته بود نظرها را به سوی خود جلب کند. فیلمهایی که البته، هیچکدامشان نتوانسته بودند به اندازه 12 سال بردگی نظر مثبت منتقدان را بدست آورده و مورد توجه قرار گیرند. جدیدترین فیلم مککوئین، حضور موفقی نیز در فصل جوایز داشته است.
این فیلمی است که از آن به عنوان شانس اصلی دریافت جایزه اسکار بهترین فیلم نام میبرند. فیلمی که توانست در مراسم گلدن گلوب، جایزه بهترین فیلم در شاخه درام را بدست آورد. 12 سال بردگی داستان واقعی زندگی یک مرد سیاهپوست را در دوران بردهداری به تصویر میکشد. مردی آزاد که در شمال آمریکا به همراه خانوادهاش زندگی آرامی داشت.
اما بر اثر یک توطئه، به جنوب آمریکا منتقل میشود و در آنجا به مدت 12 سال به عنوان یک برده، مورد ظلم سفیدپوستان نژادپرست قرار میگیرد. بعد از پیروزی باراک اوباما در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا، تعداد فیلمهایی که بردهداری و یا سوء استفاده از سیاهپوستان را موضوع اصلی خود قرار دادند، به شدت افزایش پیدا کرد. فیلمهایی چون پرشس، خدمتکار، ماندلا: مسیری طولانی تا آزادی و یا پیشخدمت. 12 سال بردگی نیز فیلمی است در ادامه همین آثار. فیلمی که به علت خوش ساخت و تاثیر گذار بودن، بیش از همه این فیلمها مورد استقبال قرار گرفته و از آن به عنوان بهترین فیلم ساخته شده درباره بردهداری و مهمترین فیلم سال 2013 نام میبرند.
با این وجود این سوال مطرح است که آیا 12 سال بردگی شایسته این همه تحسین هست؟ آیا با وجود فیلمهایی چون جاذبه (آلفونسو کوارون) و گرگ وال استریت (مارتین اسکورسیزی)، میتوان چنین فیلمی را در صدر آثار سال 2013 میلادی قرار داد؟
باید تعارف را کنار گذاشت و به این نکته اشاره کرد که 12 سال بردگی، چیزی نیست جز یک ذکر مصیبت تاثیرگذار. چیز نیست جز مرثیهای برای یک دوران. دورانی که گویا آمریکاییها هنوز هم دارند خودشان را برای آن به شدت سرزنش میکنند.
به نظر میرسد علت استقبال فراوان از این فیلم نیز همین باشد. گویا سینمای آمریکا با حمایت از این فیلم میخواهد نشان دهد که بابت دوران بردهداری شرمسار است. گویی هالیوود برای یک بار هم که شده، میخواهد با دادن اسکار بهترین فیلم به فیلمی در مورد بردهداری، انزجار خود را از آن سالها به همگی ثابت کند. 12 سال بردگی از این جهت فرصت خوبی را برای سینمای آمریکا فراهم کرده. به هر حال این فیلمی است که نسبت به آثار شبیه خود، ساختار قابل قبول تری دارد و میتوان از آن به عنوان یک فیلم موفق دفاع کرد. شاید بتوان با این فرض، استقبال فراوان از این فیلم را درک کرد.
انگار 12 سال بردگی فرصتی را در اختیار همه قرار داده که با حمایت از آن، بتوانند خود را مخالف نژادپرستی نشان دهند. وگرنه این فیلمی نیست که بتواند صرفا با تکیه بر ارزشهای سینماییاش تا این اندازه مورد تحسین و توجه قرار گیرد.
بحث اینجاست که فیلم استیو مککوئین، درست مانند مصائب مسیح (مل گیبسن)، تنها میتواند با نشان دادن صحنههای خشن، مخاطب را تحت تاثیر قرار دهد. در حالی که به درد آوردن دل مخاطب که به خودی خود ارزش محسوب نمیشود.
آن هم در حالی که فیلم کاملا در سطح میماند و نمیتواند هیچ نگاه تازه و متفاوتی به دوران بردهداری داشته باشد. 12 سال بردگی فیلمی است که در مدت بیش از 2 ساعت، ستم دیدن سیاه پوستها به وسیله سفید پوستهای بد ذات را به تصویر میکشد. فقط همین. فیلمی که برای تحت تاثیر قرار دادن مخاطبانش، جز به تصویر کشیدن صحنههای بسیار خشن، استراتژی دیگری ندارد. به این میگویند سوء استفاده از احساسات کسانی که دارند فیلم را تماشا میکنند. واقعا اینکه یک کارگردان فیلمی سراسر شکنجه بسازد و با هر ترفندی که شده دل مخاطبان را به درد آورد به خودی خود چه ارزشی دارد؟ ما از یک فیلم مهم انتظار این را داریم که حداقل جهانی قابل تامل خلق کند. نه اینکه با ذکر مصیبت مخاطب را به گریه بیاندازد. رویکرد فیلم به بحث بردهداری تا این اندازه سطحی و شعاری است که در یک سکانس، شاهد صحبتهای برد پیت در مورد زشت بودن بردهداری و برابر بودن انسانها هستیم.
صحبتهای کاملا گل درشت و غیر ضروری که قاعدتا باید مورد تمسخر منتقدان قرار گرفت. جالب اینجاست که 12 سال بردگی از این صحنههای بی ربط کم ندارد.
گویی در این فیلم، فیلمنامه و اصول دراماتیک، کاملا فدای هر چه پر سوز و گداز تر نشان دادن شرایط بردهها شدهاند. جای تعجب دارد که چطور منتقدان این چنین فیلمی که سینما را فدای شعارها و پیامهای مد نظرش میکند، میستایند. فیلمی که در الکن بودن روایتاش همین بس که در نشان دادن گذر زمان کاملا ناموفق است.
یعنی اگر در عنوان فیلم عدد 12 قید نمیشد، ما به هیچ عنوان نمیتوانستیم بفهمیم که شخصیت اصلی چه مدت در اسارت بوده است. بگذریم از اینکه میزان انفعال شخصیت اصلی فیلم به اندازهای است که ممکن است مخاطب لحظهای این فکر به سرش بزند که چنین آدم بیعرضهای باید هم این چنین مورد ظلم قرار گیرد!
جای تاسف دارد که فیلم درخشانی چون جاذبه، باید در فصل جوایز قربانی چنین فیلم سوء استفادهگری شود. فیلمی که برای تحت تاثیر قرار دادن مخاطب دست به هر کاری میزند و در پایان نیز چیزی به او اضافه نمیکند. از طرفی که جاذبه را میتوان از لحاظ تکنیکی نقطه عطفی در سینمای امروز دانست.
متاسفانه امسال قرار است هنر قربانی شعارهای سطحی و تکراری انسانی شود. آلفونسو کوارون هیچ وقت فکرش را نمیکرد که نژادپرستی آمریکاییها در مثلا دویست سال پیش، باعث شود که حق او در فصل جوایز این چنین خورده شود. با این وجود مطمئنا جاذبه جایگاه خود را در تاریخ سینما پیدا خواهد. در حالی که فیلمهایی چون 12 سال بردگی، وقتی هیاهوی شکل گرفته در موردشان فروکش کرد، به راحتی فراموش خواهند شد.
کافه سینما / آریان گلصورت
ارسال نظر