شهلا رفت و غلامرضا همچنان در مه ماند!
پارسینه: امشب دوست داشتم آن دنيا باشم، وقتي شهلا ميآيد چقدر حرف با غلامرضا دارد، چقدر گلگي، چقدر سكوت...
رفت. رفت. رفت. هميشه پيش از آنكه فكر كني اتفاق ميافتد. بايد براي گوش شكستهها پيام تسليتي بفرستم.
... نرفتيم و رفت... نمرديم و مرد!
داشتم كلك ميزدم به خودم كه همين روزها، يواشكي بروم توي بيمارستانها و از پشت شيشههاي مات، يك دل سير نگاهش كنم. داشتم كلك ميزدم به خودم كه يواشكي بروم، جلوي خانه معروف خيابان نمازي، ساعتها زل بزنم به پنجره و شهلاي جوان را ببينم كه با لباس عروسي در حالي كه بازو بر بازوي غلامرضاي سادهدل فشرده، از ميان تاج گلهاي نشريات كيهان ورزشي و روشنفكر و دانشجوها ميگذرند به سوي آيندهاي مات قدم ميزنند.
پاي تختي كبود شده بود. كفشهاي دامادياش تنگ بود. مثل دل همين روزهاي شهلا كه براي بابك و غلامرضا تنگ بود. داشتم كلك ميزدم به خودم كه بروم جلوي خانه خيابان فرشته عمه نرگس بست بنشينم و بگويم آمدهام تمام دار و ندار داداش را كه توي ايران، آفتاب ميخورد و از جلوه ميافتاد به موزههاي طهران ببرم. عمه نرگس، چشمش را عمل كرده بود و از من رو ميگرفت. گفتم بابك به ديدنت ميآيد؟ لبهايش را ورچيد.
داشتم كلك ميزدم به خودم كه بروم جلوي گلفروشي «رزنوار»، بست بنشينم و هر وقت غلامرضا آمد رد بشود بگويم «نوكر تو من» همان اصطلاحي كه غلامرضا به مادرش ميگفت. داشتم كلك ميزدم به خودم، به تو، به شهلا، به خبرنگار كيهان ورزشي كه وقتي از غلامرضا درباره زن پرسيده، گفت: «زن براي من موجودي لاينحل است!» داشتم كلك ميزدم به خودم كه بروم سرزمين تختي در گردنه قوچك و دنبالش بگردم. زميني كه وقتي وراث تختي، بر سر آن به اختلاف خوردند، رفتند سراغ آقاي طالقاني كه حكميت كند. داشتم كلك ميزدم به خودم كه شماره شهلا خانوم را بگيرم و از سكوتش قصهها بنويسم. ناگهان يادم آمد كه شهلا با رازهاي سياه سر به مهرش، همين امشب به «مينو» كوچيد. تمام آن زخمها و ضدخاطرات و بهتانهاي خاله زنك، جامعه مردسالار كشتي را در دلش تلنبار كرد و با خود برد.
امشب دوست داشتم آن دنيا باشم، وقتي شهلا ميآيد چقدر حرف با غلامرضا دارد، چقدر گلگي، چقدر سكوت...
بانويي كه رازدارترين، صبورترين، زخمخوردهترين موجود جهان بود پيش از آنكه چشمهايش را ببندد چيزي نگفت. خدايا آدم مگر ميتواند اين همه لجوج باشد؟ اين همه روزه سكوت ... غلامرضا همچنان در مه ماند
ابراهيم افشار/روزنامه هفت صبح
... نرفتيم و رفت... نمرديم و مرد!
داشتم كلك ميزدم به خودم كه همين روزها، يواشكي بروم توي بيمارستانها و از پشت شيشههاي مات، يك دل سير نگاهش كنم. داشتم كلك ميزدم به خودم كه يواشكي بروم، جلوي خانه معروف خيابان نمازي، ساعتها زل بزنم به پنجره و شهلاي جوان را ببينم كه با لباس عروسي در حالي كه بازو بر بازوي غلامرضاي سادهدل فشرده، از ميان تاج گلهاي نشريات كيهان ورزشي و روشنفكر و دانشجوها ميگذرند به سوي آيندهاي مات قدم ميزنند.
پاي تختي كبود شده بود. كفشهاي دامادياش تنگ بود. مثل دل همين روزهاي شهلا كه براي بابك و غلامرضا تنگ بود. داشتم كلك ميزدم به خودم كه بروم جلوي خانه خيابان فرشته عمه نرگس بست بنشينم و بگويم آمدهام تمام دار و ندار داداش را كه توي ايران، آفتاب ميخورد و از جلوه ميافتاد به موزههاي طهران ببرم. عمه نرگس، چشمش را عمل كرده بود و از من رو ميگرفت. گفتم بابك به ديدنت ميآيد؟ لبهايش را ورچيد.
داشتم كلك ميزدم به خودم كه بروم جلوي گلفروشي «رزنوار»، بست بنشينم و هر وقت غلامرضا آمد رد بشود بگويم «نوكر تو من» همان اصطلاحي كه غلامرضا به مادرش ميگفت. داشتم كلك ميزدم به خودم، به تو، به شهلا، به خبرنگار كيهان ورزشي كه وقتي از غلامرضا درباره زن پرسيده، گفت: «زن براي من موجودي لاينحل است!» داشتم كلك ميزدم به خودم كه بروم سرزمين تختي در گردنه قوچك و دنبالش بگردم. زميني كه وقتي وراث تختي، بر سر آن به اختلاف خوردند، رفتند سراغ آقاي طالقاني كه حكميت كند. داشتم كلك ميزدم به خودم كه شماره شهلا خانوم را بگيرم و از سكوتش قصهها بنويسم. ناگهان يادم آمد كه شهلا با رازهاي سياه سر به مهرش، همين امشب به «مينو» كوچيد. تمام آن زخمها و ضدخاطرات و بهتانهاي خاله زنك، جامعه مردسالار كشتي را در دلش تلنبار كرد و با خود برد.
امشب دوست داشتم آن دنيا باشم، وقتي شهلا ميآيد چقدر حرف با غلامرضا دارد، چقدر گلگي، چقدر سكوت...
بانويي كه رازدارترين، صبورترين، زخمخوردهترين موجود جهان بود پيش از آنكه چشمهايش را ببندد چيزي نگفت. خدايا آدم مگر ميتواند اين همه لجوج باشد؟ اين همه روزه سكوت ... غلامرضا همچنان در مه ماند
ابراهيم افشار/روزنامه هفت صبح
امروز را برای بیان احساس به عزیزت غنیمت شمار
شاید فردا احساسی باشد اما عزیزی نباشد
درگذشت مرحومه همسر جهان پهلوان غلامرضا تختی بر دوستدارن این پهلوان و فرزندش بابک تسلیت باد .
از دست دادن عزيزان جزئي از زندگي است. به قول بعضي ها «مرگ حق است» يا «اين شتري است که در خانه همه مي خوابد» و راه گريزي از آن نيست. اندوهگين شدن از فوت عزيزان چيزي طبيعي است اما اگر غم و اندوه شما بعد از مدتي کمتر نشد و افسرده شديد بايد از يک مشاور کمک بگيريد. بعضي ها غمگين مي شوند، بعضي ديگر نگران و ناراحت و يا حتي بعضي ها به شدت مي ترسند. شوکه شدن، گيجي و سردرگمي و يا بهم ريختگي ذهني هم از ديگر حالاتي است که بروز مي کند. بعضي ها عصباني مي شوند و احساس مي کنند در حق آنها ظلم شده، بعضي ديگر در خود فرو مي روند، احساس خستگي مي کنند و يا حس مي کنند از درون خالي شده اند. نحوه بروز احساسات هر چه که باشد يک اصل مهم در اين شرايط مطرح است: «تمامي عواطف و احساسات شما در اين شرايط قوي تر و يا عميق تر از گذشته است و چه بخواهيد و چه نخواهيد غم و اندوه به سراغتان مي آيد.» پيامد اين غم و ناراحتي بروز مشکلاتي است که در تمرکز فکر، خواب، خوراک يا علايق سابق شما ديده مي شود. تمامي اين حالات واکنشي طبيعي به مرگ عزيز از دست رفته است و در اصل قسمتي از فرآيند غم و اندوه است که بايد سپري شود. در مطلب زير که برگرفته از پايگاه اطلاع رساني پزشکي ايران سلامت است راه هاي کنار آمدن با غم از دست دادن عزيزان ذکر شده است.
واکنشي به نام اندوه
غم و اندوه حالتي از سيستم عاطفي است و وقتي بروز مي کند که ما فقدان و از دست دادن را تجربه کنيم. بنابراين چون فقدان ها و از دست دادن ها متنوع و متفاوت است، در بسياري از موارد غم و اندوه دامنگير ما انسان ها مي شود و مثلا بعد از طلاق، دوري پدر و مادر و يا از دست دادن شغل هم ما اندوهگين و غصه دار مي شويم. در مورد مرگ عزيزان، اندوه و غم قسمتي از فرآيند به حساب مي آيد. اين فرايند به زمان احتياج دارد و ترميم روحيه بازماندگان معمولا بتدريج صورت مي گيرد. نحوه بروز اين غم و اندوه به شرايط فرد بازمانده و رابطه او با عزيز از دست رفته و حتي شرايطي که در آن مرگ رخ داده بستگي دارد. مثلا اگر فردي مدت هاي زياد بيمار بوده يا بسيار سالخورده است، ديگران احتمال مرگ او را مي دهند. اگر چه در اين شرايط هم نزديکان اندوهگين مي شوند اما مرگ ناگهاني بسيار آسيب زننده و ناراحت کننده است و غلبه بر ناراحتي و اندوه در اين شرايط بسيار زمان بر است.
اين نيز بگذرد
چند روز اول پس از مرگ يک عزيز، روزهاي سخت و پر فشاري است. اطرافيان گريه مي کنند و سعي در آرام کردن و تسلي دادن به يکديگر دارند. مراسم مختلفي که برگزار مي شود باعث تجمع آدم ها و در نتيجه افزايش فشار روحي بازماندگان مي شوند که بايد مقدمات اين مراسم را فراهم کنند. اما بودن آدم ها و انجام مراسم کمک مي کند تا چند روز اول، بازماندگان تنها نبوده و ديگران را در غم خود شريک بدانند. اکثر بازماندگان در طي همين چند روز عواطف و احساسات خود را بروز مي دهند که علامت بسيار خوبي از شروع فرايند ترميم به حساب مي آيد، اما بعضي ها در اين روزها به هيچ وجه احساسات خود را نشان نمي دهند و ترجيح مي دهند در تنهايي و خلوت خود سوگواري کنند. به هر حال آنچه مهم است بيان و بروز احساسات ناشي از غم و اندوه است که بايد حتما انجام شود، چه در خلوت و چه در حضور جمع، تفاوتي ندارد فقط بايد از شر غم و اندوه راحت شد. در اين شرايط بعد از گذشت چند هفته فرد بازمانده احساس سبکي مي کند و حتي مي تواند تا حدي فعاليت هاي عادي خود را از سر بگيرد، اما اگر غم و اندوه به شدت همان روزهاي اول ادامه پيدا کند معلوم است که احساسات منفي در ذهن فرد انبار شده اند.
بايد زندگي کرد
اکثر افراد پس از مرگ عزيز فکر مي کنند ديگر نمي توانند ادامه دهند که اين واکنشي طبيعي است اما بايد زندگي کرد و با مسئله کنار آمد. اگر به نکات زير توجه شود تطابق با شرايط تازه راحت تر مي شود.
- يادتان باشد اندوه يک احساس طبيعي است و مطمئن باشيد که مي توانيد و بايد از شر آن راحت شويد.
- درمراسم ويژه سوگواري فرد از دست رفته شرکت کنيد چون در ترميم روحيه آسيب ديده شما بسيار موثر است.
- با ديگران باشيد. اگر در کنار فاميل يا دوستان باشيد احساس امنيت بيشتري مي کنيد.
- هر زمان که قادر هستيد در مورد اين موضوع صحبت کنيد. صحبت در مورد فرد از دست رفته، خاطرات و احساسات خودتان بسيار کمک کننده است. البته هيچ وقت فرد بازمانده نبايد براي اين کار تحت فشار قرار بگيرد.
- اگر در اين دوران صحبت کردن برايتان مشکل است، هر آنچه که مايليد بنويسيد.
- مطمئن باشيد واکنش هاي شما در اين دوران طبيعي است و با گذر زمان از شدت آنها کاسته مي شود.
- در مورد اوقات خوشي که با فرد از دست رفته داشته ايد فکر کنيد .
- سعي کنيد حواستان را پرت کنيد. بودن در کنار دوستان و بستگان دراين امر به شما کمک مي کند.
- بهتر است از طرف فرد از دست رفته کار خيري انجام دهيد. مثلا هر سال در روز تولد يا فوت او به موسسه اي خاص به نام او کمک کنيد.
- اگر حس مي کنيد اخبار و حوادث ناگوار تلويزيون و مطبوعات باعث تشديد غم و غصه و يا استرس شما مي شوند اصلا به آنها گوش نکنيد.
- به جاي دوري از بستگان و دوستان به آنها نزديک شويد. استفاده از گروه هاي مذهبي و اجتماعي مختلف در اين زمينه کمک کننده است (مثل موسسات خيريه و...) به اين جمله توجه داشته باشيد که ما درخلوت خود اندوهگين مي شويم اما در اجتماع است که اين اندوه التيام پيدا مي کند. افرادي که بدون قضاوت، شنونده خوبي هستند بهترين ها هستند تا با آنها معاشرت کنيد.
- در اين دوران تصميمات بزرگ نگيريد. غم و اندوه مانع از تصميم گيري صحيح مي شود. تصميمات بزرگ و مهم را به 4 تا 6 ماه بعد موکول کنيد.
- ورزش کنيد چون خلق شما را بهتر مي کند. ممکن است اشتها و خواب شما هم تحت تاثير قرار بگيرد و بايد مواظب خودتان باشيد. مواد مغذي و کم حجم در اين دوران بسيار مفيد هستند. -هر چقدر دوست داريد گريه کنيد. اگر موزيک يا موضوع خاصي شما را به ياد او مي اندازد و باعث ناراحتي و حتي گريه شما مي شود تعجب نکنيد چون طبيعي است. به مرور زمان اين حالات تضعيف مي شود.
- زمان کمک کننده است اما درما نگر نيست. از قديم گفته اند گذر زمان التيام بخش تمام دردهاست اما اين مسئله کاملا هم صدق نمي کند. زمان به تنهايي کاري از پيش نمي برد، مگر خودتان به التيام درد کمک کنيد. اگر دائم احساسات منفي را تجديد کنيد و يا آنها را بروز ندهيد مشکل چند برابر مي شود. البته فراموش نکنيد ناراحتي شما هيچ وقت کاملا از بين نمي رود اما با کمک خودتان بسيار کمرنگ مي شود.
وقتي ماجرا بيخ پيدا مي کند
اگر غم و اندوه شما بعد از مدتي کمتر نشد، افسرده شده ايدو بايد از يک مشاور کمک بگيريد. اما از کجا بفهميم که مشکلي بروز کرده است:
- براي مدت چهار ماه يا بيشتر اندوهگين هستيد و اصلا بهتر نشده ايد.
- آنقدر غم و اندوه شما شديد است که اصلا نمي توانيد فعاليت هاي عادي را از سر بگيريد.
- اندوه بر روي تمرکز، خواب، خوراک و اجتماعي بودن شما تاثير شديدي گذاشته است.
-احساس مي کنيد نمي توانيد به زندگي ادامه دهيد و حتي به خودکشي و آسيب به خود فکر مي کنيد.
- يادتان باشد بازگشت به زندگي طبيعي به اين معنا نيست که عزيزتان را فراموش کرده ايد. عشق به او در وجود شماست و خودتان به آن واقفيد، پس اصلا مهم نيست ديگران چه مي گويند. هر چه زودتر به زندگي عادي برگرديد و خوشحالي طبيعي خود را بدست بياوريد. مطمئن باشيد که عميق ترين غم ها با کمک خود افراد به خوبي سپري شده اند و آدم ها همچنان به زندگي ادامه مي دهند.
پارسینه در غم از دست رفتن این عزیز بچاپ که مرگ برای همه حق است .
خدا بیامرزتش
خیلی عالی بود...
خدا دوباره به هم برسونتشون
ینی چی؟؟؟؟؟من گیجم یا این مقاله پیچیده ست؟