غلتیدن در تونلها / غزه به روایت اسلاوی ژیژک
پارسینه: آنگاه که ما فکر میکردیم آنها مشغول کندن گور خود هستند، آنها باور داشتند مشغول حفر روزنهای برای زندگی هستند.
شفقنا (پایگاه بین المللی همکاری های خبری شیعه)- "اسلاوی ژیژک" فیلسوف چپ و نظریه پرداز فرهنگی، در یادداشتی در وبسایت "ماندایس" به مسئله غزه و تونلهای زیرزمینی از منظر خود پرداخته است.
به گزارش سرویس ترجمه شفقنا در این یادداشت آمده است:
در فیلم "بخشش" ساختهٔ "اودی آلونی"، یکی از بازماندگان هولوکاست که به یک مرکز روانپزشکی بر فراز یک روستای فلسطینی منتقل شده است، برای روانپزشک خود این داستان را تعریف میکند: یک افسانهٔ قدیمی از این قرار است که یهودیهای متدین که در غربت کشته شدهاند، در تونلهای زیرزمینی غلت میزنند تا بدین وسیله بخشیده شوند و هنگام ظهور "مسیحا" روی "جبل الزیتون" برانگیخته شوند. (این افسانه مبتنی بر معنای دوگانهای است که واژهٔ عبری mechilot دارد: "تونهای زیرزمینی" و "بخشش"). بعدا صهیونیسم پیشتر رفت و تونل نمادین را واژگونه کرد و به استعمار عینی (aaliyah) در سرزمین اسراییل/فلسطین مبدل ساخت. اگرچه جنبش صهیونیسم به عنوان یک مجموعه سکولار-ناسیونال آزادیبخش/استعماری عمل میکرد، اساس خود را بر ساختارهای مذهبی بنا نهاد؛ درست مثل جنبش همسرشت خود، استعمار مسیحی. بنابراین معروف است که: علیرغم این واقعیت که اسراییلیهای سکولار به خدا اعتقا ندارند، همچنان بر این باورند که خدا این سرزمین مقدس را به آنها داده است. اما موازی با این جریان سکولار و ناخودآگاه مذهبیاش، یک روند معکوس هم در جریان مذهبی شهرکنشینان در حال وقوع است. بدین
معنی که: اگرچه شهرکنشینان متقاعد شدهاند خدا سرزمین مقدس را به ایشان بخشیده است، ابدا به او اعتقاد ندارند. تنها کسانی که خدا را از قدوسیتش خالی کردند توانستند پروژهٔ سکولار صهیونیسم را به انحرافی چنان شدید سوق دهند که تمام الوهیت را منحصر در سرزمین قدسی (ارض مقدس) بداند. بدان ترتیب، یهودیان سرزمین اسراییل، چه مذهبی و چه سکولار، در تعصب شهوتآمیز خود نسبت به "ارض مقدس" متحد شدند. و آنها، به واسطهٔ انباشتن آن سرزمین با تقدس، خدا و بشریت را از تقدس تهی کردند.
امروز در غزه، ارتش اسراییل نه تنها در تونلهای زیرزمینی، بلکه بر ضد بومیان این سرزمین نیز میجنگد. آنها نه فقط با حماس، بلکه با خود فلسطین نیز در حال نبرد هستند. آنها - دوشادوش غرب - بر ضد ملتی میجنگند که اکنون حدود 70 سال است کوشیدهاند از این سرزمین بیرونشان کنند. جنگ آنها فقط به خاطر این تونلها نیست، بلکه در ضمن آن و دقیقا برای تصرف سرزمینی است که تونلها درون آن حفر شدهاند. کمپهای پناهندگی، شاهد زندهای بر این سرقت بزرگ ارضی، آن گناه نخستین، است. از سال 1948، تلاشی در جریان بوده است تا فلسطینیها را دو پاره کنند، و آنها را از خودآگاه ملی خود خلع کنند؛ کوششی در میان بوده است تا حافظهشان پاک شود، انگار که حافظه فقط مایملک غیر قابل انتقال اندیشهٔ یهودی-مسیحی است. چنین میپنداشتند که بعدها میتوانند آنها را با خودآگاهی نو و دوپاره همچون عرب-اسراییلیها، عرب-اورشلیمیها، غزهایهای بنیادگرا، کرانهغربیها، برچسب بزنند، و فلسطینیها را بی آنکه حق بازگشت داشته باشند اخراج کردند. لیکن ما که در غرب هستیم، پیشبینی نمیکردیم فلسطینیها همچنان خود را همچون قومی واحد خواهند انگاشت. و با این حال، علیرغم تلاش برای
پاکسازی حافظهٔ جمعیشان، دوباره با یکدیگر متحده شدهاند. این دلیل واقعی ضربهٔ مفقودهٔ چهارم است [یعنی، امتناع اسراییل از آزادسازی چهارمین و آخرین گروه از زندانیان فلسطینی در مارس 2014 که طی مذاکرات صلح به پشتیبانی آمریکا تضمین شده بود]، و این دلیل اصلی جنگ و کشتار است. الباقی همه پاورقی است.
و بدین ترتیب، کاشف به عمل آمد که هرچه بیشتر برای اخراج آنها از فراز سرزمین بکوشیم، فلسطینیان هم برای نقب زدن به زیر زمین و پیچیدن خود در آن، مثل یک شال نماز یهودی، متحدتر میشوند. آنگاه که ما فکر میکردیم آنها مشغول کندن گور خود هستند، آنها باور داشتند مشغول حفر روزنهای برای زندگی هستند. این جوهر "صمود" [واژهٔ عربی برای تعهد فلسطینیان نسبت به سرزمینشان] است، و صمود از همهٔ دستهبندیها بزرگتر است؛ بزرگتر از حماس و فتح، بزرگتر از کشاورزان و شهرنشینان، بزرگتر از سکولار و مذهبی. در بافتار "صمود"، واقعا فرقی ندارد شما که هستید. چرا که گذشته از هر چیز، شما فلسطینی هستید، یکی از فرزندان این سرزمین.
اکثر فلسطینیها مایل به سهمبندی این سرزمین هستند؛ خیلیها هم، دیگر مایل نیستند. اما هیچ فلسطینیای از این سرزمین صرف نظر نخواهد کرد. تلاش برای اخراج آنها از سطح زمین، تلاشی بود برای پاکسازی آنها از خودآگاهمان. ولی آنها به بطن زمین و قلب خودآگاه ما مهاجرت کردند. آنها فرزندان این سرزمین هستند، سرزمینی که در آن دفن میشوند و درون تونلها برانگیخته میشوند. تونلهایی که درونش همچون پناهندگان مرده-زنده پرسه میزنند، به دنبال روزنهای میگردند که از آن سر برکشند و در خانهها و روستاهای خود حلول یابند.
وقتی از تونلها برای قاچاق غذا، ابزار، یا یک عروس و یک داماد استفاده میکنند، کارکرد تونلها را میتوان تجسم زندگی دانست. یا، وقتی نظامیان مسلح از آن ظاهر میشوند، تونلها میتواند معابری برای مرگ باشد. ممکن است تونلهای رهایی اینجا روی زمین باشند، رهایی از جنس زندگی به معنای واقعی کلمه. یا ممکن است به رهایی آخرالزمانی تبدیل شوند، رهایی با تسلیحات و ویرانی. ما میتوانیم در تعریف معنای آیندهٔ تونلها سهیم باشیم. میتوانیم به تعیین اینکه از دروازههای آن مسیحای صلح و عدالت عبور کند، یا فرشتهٔ مرگ، نقش داشته باشیم. دروازههای غزه، بر ما بسیار سخت گرفته است. چه بسا اگر این دروازهها را به اتفاق به سوی زندگی بگشاییم، mechilot (تونلهای زیرزمینی) به mechilot (بخشش) بدل بشود.
communism will win