چگونگی انتصاب حجت الاسلام دری نجف آبادی به عنوان وزیر اطلاعات دوره اصلاحات
كتاب خاطرات و مبارزات قربانعلي دري نجف آبادي در ده فصل و به همت حيدر نظري تدوين شده است.
اثر ياد شده در برگيرنده 259 صفحه و شامل فصول «از نجف آباد تا قم»، «آغاز نهضت امام خميني»، «تبعيد امام(ره) و راه سخت مبارزه»، «جريانهاي سياسي و فرهنگي در حوزه»، «از تاسيس مجاهدين تا فوت شريعتي»، «اوج اعتراض»، «پس از پيروزي» و «قضاياي پس از رحلت حضرت امام» است.
فصل دهم كتاب، شامل موضوعاتي مهم از جمله مهدي هاشمي و عزل آقاي منتظري، اعتصاب نجف آباد و چگونگي تصدي وزارت اطلاعات توسط وي است.
بخشي كه از نظر خواهد گذشت، آخرين بخش از خاطرات دري نجف آبادي از چگونگي انتصابش به مقام وزارت اطلاعات است.
متن اين بخش كه با عنوان «تصدي وزارت اطلاعات» نگاشته شده، به شرح ذيل است:
در هفتمين دوره انتخابات رياست جمهوري آقاي خاتمي به عنوان رئيس جمهور توانست اكثريت آرا را به دست آورد. من چون هميشه در برابر راي و نظر مردم خاضع بودهام و نيز به دليل اين كه با آقاي خاتمي از سال 44 رفاقت داشتم و پس از انقلاب، به خصوص در زماني كه در كميسيون برنامه و بودجه مجلس بودم و ايشان مسئوليت وزارت ارشاد را به عهده داشتند با هم ارتباط داشتيم و هم من و هم ايشان با شهيد بهشتي و شهيد مطهري در ارتباط بوديم و حتي به هنگام تحصيل در مدرسه فيضيه با يكديگر سلام و عليك داشتيم؛ پس هنگامي كه ايشان به عنوان رئيس جمهور انتخاب شد در محل نزديك كاخ رياست جمهوري با ايشان ملاقات كردم و به عنوان يك برادر نه به عنوان كسي كه آمادگي پذيرش مسئوليت در دولت وي دارد، به ايشان گفتم همانند دوره رياست جمهوري آقاي هاشمي رفسنجاني آماده همكاري با شما هستم.
اين جانب در زمان نخستوزيري آقاي ميرحسين موسوي نيز هميشه به دولت كمك ميكردم. در اين زمان يك بار اختلافي در استان مازندران {متن اصلي كتاب در اين قسمت ظاهرا افتادگي دارد} به اين جريان آقاي موسوي گفتند: هر چه آقاي دري نظر دادند بايد عمل شود.در تدوين برنامه اول و دوم توسعه، در شوراي عالي انرژي، در اختلافاتي كه در انتخابات مجلس سوم در گلپايگان پيش آمد و نيز همانطور كه گفتم در قضاياي نجفآباد بعد از عزل آقاي منتظري و قضاياي ديگر هميشه به دولت و نظام خدمتكردهام.
پس از آن كه آقاي خاتمي تصميم به تشكيل كابينه گرفت، بحث وزير اطلاعات به شدت گرم شد. حتي عدهاي در صدد جمع كردن امضا براي انتخاب افراد مورد نظر خود براي اين پست بودند. به عنوان مثال، يكي از نمايندگان به نام علي قنبري براي وزارت آقاي مجيدانصاري امضا جمع ميكرد. البته در برابر اين اقدام من تذكر دادم كه اين عمل قرار دادن رهبري و نظام در برابر يك محذور است، بگذاريد امور سير طبيعي خود را دنبال كند نه اين كه فشار خارجي باعث تصميم گيري در اين باره گردد.
البته غير از آقاي انصاري، آقاي يونسي و آقاي نيري هم مطرح بودند. خود آقاي موسوي خوئيني هم افراد متعددي را براي اين پست مطرح ميكرد.
دو شرط هميشه براي وزير اطلاعات مطرح بود: يك داشتن مقام اجتهاد و ديگر غيرحزبي بودن. بيشتر اشخاصي كه مطرح ميگرديد فاقد اين دو ويژگي بودند.
اواسط مرداد ماه سال 76 چند روز قبل از معرفي كابينه به من زنگ زدند و گفتند آقاي خاتمي با شما كار دارد. پيش از آن مقالهاي درباره عدالت اجتماعي نوشته بودم و آن را براي ايشان فرستاده بودم و بيش از اين ارتباطي با ايشان جز همان ملاقاتي كه گفتم نداشتم. فكر ميكنم افرادي مانند آقاي خسرو تهراني و اشخاصي ديگر، چون ديدند انتخاب وزير اطلاعات به بن بست رسيده است مرا پيشنهاد دادند. از طرفي چون همه وزرا معرفي شده بودند و شهريورماه بايد كابينه آماده كار ميشد، هيچ وقتي نمانده بود و وزير اطلاعات بايد سريع معرفي ميشد.
وقتي نزد آقاي خاتمي رفتم ايشان از من خواست وزارت اطلاعات را بپذيرم. در آن زمان، من رئيس كميسيون برنامه و بودجه و عضو هيات رئيسه و ناظر مجلس در شوراي پول و اعتبار بودم. هم چنين عضو خبرگان رهبري و امام جمعه موقت شهر ري ونيز دبير كل گزينش كشور و عضو مجمع تشخيص مصلحت و معاون مركز استراتژيك بودم و البته چند پست مهم ديگر نيز داشتم. بنابراين با اين همه مسئوليت نيازي به پست و مقام نداشتم و تا حدودي به زور و اجبار از سوي دوستان به من تكليف شد كه آن را بپذيرم.
وضعيت به گونهاي درآمد كه ناچار شدم بپذيرم و به آقاي خاتمي گفتم: خانه من نزديك خانه شماست و جدا از مسئوليت، مانند يك برادر حاضر به هرگونه همكاري هستم و نيازي به مسئوليت هم نيست. آقاي خاتمي گفت: مسئلهاي خدمت شما به نظام جدا از مسئوليتها جاي خودش را دارد ولي اكنون مسئله وزارت اطلاعات به يك چالش عليه دولت تبديل شده و بايد آنرا بپذيريد، البته من در اين ملاقات هيچ قول قطعي ندادم فقط در حال مذاكره با هم صحبت كرديم.
در آن زمان رسانههاي خارجي به خصوص بيبيسي و به طور كلي دشمنان اسلام در مورد وزير احتمالي اطلاعات خيلي تبليغات ميكردند و سعي داشتند از اين مسئله سوء استفاده كنند آنها چنين وانمود ميكردند كه گويا دولت نميتواند براي وزارت اطلاعات تعيين تكليف نمايد.
فرداي ملاقات با آقاي خاتمي مجمع تشخيص مصلحت تشكيل جلسه داد. در اين جلسه، يادداشتي به دكتر ولايتي دادم و در مورد تصدي وزارت با ايشان مشورت كردم. آقاي ولايتي در جواب من نوشتند كه وزارت اطلاعات مانند يك شهر است و گرايشها و بينشهاي مختلفي در آنجا حاكم است. آقاي دكتر مبيني كه الان جزء دبيران مجمع تشخيص مصلحت است و زماني در چهارمحال و بختياري استاندار بود هم به من گفتند كه وزارت الان دچار بنبست است و خارج ساختن آن از بن بست خود يك ارزش است.
من در برابر توصيههايي كه براي پذيرش وزارت اطلاعات من را دعوت به احتياط كرده، خطرات پذيرش آن را گوشزد ميكردند،گفتم: فرض كنيد درينجف آبادي را به بهشت زهرا ميبرند، ما كه از شهدا عزيزتر نيستيم، اگر آبرويي هم داشته باشيم آن را در طبق اخلاص گذاشته و در راه نظام خرج كنيم.
باتمام آن چه گفته شد من باز در پذيرش اين پست مردد بودم در جنوب شهر كنار پارك بابايي، من در مسجد جامع حجت اقامهي نماز ميكردم كه الان هم ادامه دارد. در آنجا دو مدرسه حوزوي مخصوص برادران و خواهران دارم. از دفتر رياست جمهوري به آنجا هم زنگ زده بودند و گفتند آقاي خاتمي با آقاي دري كار فوري دارد. من نماز مغرب و عشا را خواندم و ما بين نماز شروع به سخنراني كردم كه يكي از برادران آمد و گفت: رئيس جمهور پشت خط است و با شمار كار دارد. من آمدم در صندوق قرض الحسنه مسجد و با تلفن با آقاي خاتمي شروع به گفتوگو كردم.
آقاي خاتمي گفت: شما كجا هستيد؟ گفتم: مسجد، گفت: در اين شرايط؟ گفتم: ما آخوند هستيم و كار اصلي ما مسجد است و كار ديگري جز اين نداريم. ايشان گفتند: كي ميتوانم شما را ببينم. گفتم تا نيم ساعت ديگر خدمت شما هستم. ساعت 5/9 شب خدمت ايشان رسيدم ديدم وي مسئله را جدي تلقي كرده است و گفتند شما بايد با مقام معظم رهبري هم ملاقات داشته باشيد. من گفتم صحيح نيست بروم و بگويم من ميخواهم وزير اطلاعات شوم و تقاضاي ملاقات دارم. معظم له اگر امري داشته باشند در آن صورت من در خدمت ايشان هستم. آقاي خاتمي گفتند من اين نكته را پيگيري ميكنم.
به منزل كه رسيدم جناب آقاي حجازي از دفتر آقا زنگ زدند كه فردا ساعت 15/6 آقا منتظر شما هستند. خدمت آقا رسيدم. به ايشان گفتم: من از مدتها پيش به شما ارادت داشتهام. در مسجد كرامت و مسجد امام حسن پاي صحبتهاي شما ميآمدم و در سال 52 و 53 تفسير خطبههاي نهج البلاغه شما را گوش ميدادم. پس از پايان اين صحبتها، ايشان چند تذكر مهم به من دادند. اول اين كه برخي از افرادي كه با وزارت اطلاعات مسئله دارند و گاه به دلائلي ارتباط دارند براي شما مشكلي ايجاد نكنند. دوم اين كه شما به وزارتخانهاي ميرويد كه تجربه لازم را براي تصدي آن جا نداريد و بايد از تجربه افرادي كه در آن جا بودهاند استفاده كنيد.
از خدمت آقا كه بيرون آمدم با آقاي خاتمي رو به رو شدم ايشان مي خواستند خدمت آقا بروند. گفتند: رفتيد ملاقات آقا؟ گفتم: بله و ايشان خوشحال شدند. به اين ترتيب مسئله وزارت اين جانب براي آقاي خاتمي قطعي شد.
قبل از اين كه بحث را ادامه دهم، توضيح نكته مهمي را ضروري ميدانم و آن اين كه در آن روزها بحث در ميان نمايندگان مطرح گرديد كه بر مبناي آن وزارت اطلاعات به سازماني كه زير نظر رهبري باشد تغيير نمايد. اين موضوع را در ملاقاتي كه با رهبر معظم انقلاب داشتم مطرح نمودم. آقا در جواب فرمودند كه شما اين بحث را مطرح نكنيد. البته منظور ايشان اين بود كه شما نماينده رئيس جمهور هستيد و نبايد اين چنين بحثهايي را مطرح نماييد. البته من اين مسئله را چون نمايندگان مجلس از من خواستند تا از رهبري آن را بپرسم، مطرح ساختم. فرمايش آقا به طور كامل درست بود؛ چون در مقام وزير اطلاعات مطرح ساختن چنين بحثي از جانب وزير اطلاعات بزرگترين نقطه ضعف وي به حساب ميآمد.
بسياري از بچههاي وزارت اطلاعات پس از شنيدن اخبار مربوط به وزارت اين جانب اظهار خوشوقتي كردند و به نزد من آمدند. پس از پايان استراحت يك شب حدود ساعت 5/1 به نوشتن برنامهاي براي هدايت اين وزارت شروع كردم. درحدود نه صفحه استراتژي خود را نوشتم پس از آن كپي گرفتم و يك نسخه براي آقاي عباد و نسخه ديگر براي آقاي معيري از بچههاي وزارت فرستادم.
هدفم از فرستادن كپي نوشتههايم براي آنها، دريافت تجربهها و پيشنهاداتشان بود و يا اين كه اگر نكتهاي مورد نياز بود از آنها دريافت نمايم. ضمن اين كه ، آقاي عباد از نزديكان آقاي خاتمي بود و با آقاي معيري هم رفيق بود.
هر دو، از نوشته و برنامههاي من با توجه به اين كه هيچ تجربهاي در زمينه اطلاعات نداشتم، اظهار تعجب كرده بودند و به من گفتند: آقاي دري كه سابقه در وزارت اطلاعات ندارند چگونه توانستند چنين طرحي را ارائه دهند.
نكته جالب اين است كه هنگامي كه در دوران مهندس موسوي بحث انتخاب اولين وزير اطلاعات مطرح بود، باز من هم مطرح بودم. در آن موقع، در نهايت، آقاي فردوسيپور نامزد وزارت گرديد كه راي نياورد و آقاي ري شهري توانست راي اعتماد بگيرد.
بعد از اين كه برخي از برادران اطلاعات از برنامه من مطلع شدند، برنامه مكتوب خود را براي آقاي خاتمي فرستادم و در جريان راي اعتماد، من به هيچ وجه صحبت نكردم.
اين جا نكتهاي را لازم است توضيح دهم و آن اين كه انتخاب اين جانب به عنوان وزير اطلاعات از سوي جناح دوم خرداد از روي اجبار و ناچاري بود؛ چون آنها در گزينش اين منصب دچار مشكل شده بودند، راي به اين جانب دادند و گرنه از من هم راضي نبودند. هر دستگاه سياسي يا اجرايي به يقين همان گونه كه نقاط قوتي دارد معايب و نقايصي نيز دارا مي باشد. دستگاههاي اطلاعاتي هفت سازمان و وزارت درهم ادغام گرديد و وزارت اطلاعات از ميان آنها براي نخستين بار شكل گرفت. به عنوان مثال، نيروهاي دادستاني، سپاه، نخستوزيري و از اين قبيل در يكديگر ادغام و وزارت فوق از تركيب آنها تاسيس گرديد. اين نهاد، در بحراني ترين شرايط خدمات فراواني انجام داد. به عنوان مثال، درجريان سركوب منافقين، كومله و دموكرات و ديگر مسائل كارنامه درخشاني دارد. به يقين نقطه ضعفهايي كه در كارنامه آن وجود دارد، نبايد باعث ناديده گرفتن موفقيتهاي آن باشد. يكي از اين ايرادها آن است كه وظايف آن به طور دقيق و جزء به جزء روشن نشده بود. اين ضعف حتي به هنگام انتخاب اين جانب به عنوان وزير نيز براي من رخ داد. من هيچ وقت با رئيسجمهور شرط نكردم كه چه وظايفي در اين منصب دارم و چه
وظايفي ندارم. اين از بزرگترين اشتباهات من بود.
مهمترين وظيفه من به هنگام پذيرش مسئوليت وزارت، روشن ساختن دقيق اختيارات و وظايفم بود كه رودربايستيها و برخي عوامل ديگر مانع از اين مسئله گرديد. همان هنگام كه كابينه آقاي خاتمي به مجلس معرفي شد، بعضي از خبرنگاران از من پرسيدند: علت انتخاب شما چه بود؟ من درجواب گفتم: اعتماد رهبري، اعتماد رئيس جمهور و مجلس. براي مردم چهره شناخته شدهاي بودم، رهبري به من اعتماد كردند و رئيس جمهور هم لطف نمودند مجلس شوراي اسلامي هم با تقريبا 240 راي من را تائيد كردند.
آقاي خاتمي و به طور كلي جريان دوم خرداد نسبت به وزارت اطلاعات حساس شده بود؛ زيرا در جريان انتخابات هفتم رياست جمهوري، وزير اطلاعات آن زمان به نفع يك جريان و عليه ديگري موضعگيري كرد. وي گفته بود كه اگر فلاني يا بعضيها انتخاب شوند براي مملكت خطر امنيتي دارد. برخي نيروهاي اطلاعاتي كه با ستاد انتخاباتي دوم خرداد ارتباط داشتند، اين اخبار را سريع منتشر ميكردند. مثل آقاي عباد معاون پارلماني وزارت اطلاعات كه، پيش از آن مديركل اطلاعات آذربايجان غربي بود، منتصب {منتسب} به جريان دوم خرداد بود. بنابراين هميشه اين دغدغه در آقاي خاتمي وجود داشت كه وزارت از اين پس چگونه اقدام خواهد كرد.
هنگامي كه جلسه توديع براي آقاي فلاحيان گرفتند، من در آن شركت نكردم؛ چون به طور رسمي مسئوليت وزارت را به عهده نگرفته بودم و به مصلحت نميدانستم سازماني كه رئيس و مديري دارد و در آن جا مشغول است، ولو هنوز به طور موقت كس ديگر به عنوان رئيس به آن جا برود.
به هنگام معرفي رسمي اين جانب حديثي از رسول اكرم (ص) خواندم. در مورد سه مسئله است كه احدي در آن معذور نميباشد و عذرخواهي پذيرفته نيست: يك اخلاص عمل و اين كه كارها براي خدا باشد؛ دوم نصيحت و خيرخواهي براي زمامداران مسلمانان، سوم از اجتماع مسلمانها فاصله نگرفتن. جالب اين است كه هنگام توديع نيز اين حديث را قرائت كردم. به هنگامي كه وزارت را تحويل گرفتم فقط يك كليد به من داده شد و آقاي فلاحيان هم يك صفحه از يك پرونده را به من نشان داد.
عصر همان روزي كه مشغول كار شدم، غير از تلفنچي كس ديگري در آن جا نبود. روز بعد از معارفهام آقاي گلبدين حكمتيار را خواستم و از او تقاضا كردم كه مجاهدين نگذارند قندوز به دست طالبان بيفتد، چون اگر اين منطقه سقوط ميكرد شمال افغانستان به دست طالبان ميافتاد.
در ابتداي تصدي وزارت اطلاعات متوجه شدم كه كارها در اين وزارتخانه در شش ماه آخر به حال خود رها شده است. به طور كلي، شرايط به هيچ وجه براي كار مناسب به نظر نميرسيد. اولين قدم من اين بود كه وزارت اطلاعات را تثبيت كنم. جالب اين است اين جانب دو سه روز قبل از معارفهام به كار مشغول شدم.
جريان دوم خرداد پس از آن كه متوجه شدند، اين جانب دست نشانده آنها نيستم گفتند: آقاي دري آدم امنيتي نيست و آدم اقتصادي است و حتي پنج دوست امنيتي ندارد كه در وزارت خانه به يارياش بشتابند. اين جريان فكر ميكرد كه من يك مهره هستم و تسليم مطلق آنها ميگردم. به هيچ وجه باورشان نميشد كه اين جانب براي خودم شخصيت مستقل دارم. من اگر قرار بود در تحولات سياسي تغيير شخصيت بدهم، ميبايست در جريان آقاي منتظري اين وضعيت پيش ميآمد. در رابطه با اين جانب آنها اشتباه كردند و اشتباهشان اين بود كه فكر ميكردند ميشود دري را دور زد يا به طور مثال، ابطحي ميتواند به او دستور دهد؛ چون تسليم محض است.
يكي از برنامههاي اين جانب براي وزارت اطلاعات، تقويت و ارتقاء آموزشهاي نيروهاي انساني وزارت بود، چون در برخورد با دستگاههاي بينالمللي و دستگاههاي مختلف اطلاعات تنها نيروهاي كارآمد، لايق و شايسته ميتوانستند جوابگو باشند. در ابتداي مسئوليت اين جانب، رئيس دفتر وزير وجود نداشت بعد از مدتي تامل آقاي خزاعي كه مدتي مسئول اطلاعات قم بود را به سمت رئيس دفتر قرار دادم در حالي كه آقاي خاتمي براي رئيس دفتر نظرشان به آقاي توكليان بود. به سرعت دبيرخانه را فعال كرديم. فردي را به نام آقاي تهراني به سمت معاونت پارلماني گذاشتيم.
بعد از مسئله معاونت، موضوع مديران كل اطلاعات استان مطرح گرديد و سپس مديران حراستي و حفاظتي؛ مهمترين چيزي كه در وزارت بايد حاكميت پيدا ميكرد آرامش بود؛ بايد نوسانات از بين ميرفت و ثبات جاي آن را ميگرفت.
بعضي از وزرا پس از آن كه راي اعتماد گرفتند هنوز از مجلس بيرون نيامده با موبايل از معاونين خود ميخواستند كه استعفا دهند. من اين گونه برخوردها را نه شرعي و نه اخلاقي ميدانستم و آن را يك كودتا تصور ميكردم. به عنوان مثال، برخورد تند با مديران پيشين در وزارت كشور و وزارت راه رخ داد؛ ولي چنين چيزي هيچ گاه در دوره وزارت من رخ نداد. من نگاه ميكردم تا شايستهترين فرد را براي عهدهدار شدن مسئوليتها انتخاب نمايم. تصور من اين بود كه روند گذشته را البته با اصلاح و تكميل ادامه بدهيم.
از همان روزهاي اول، نسبت به سعيد امامي حساسيت وجود داشت. ايشان در آن زمان معاونت بررسي وزارت بود. با توجه به اين مسائل به وي حكم مشاوره دادم. البته وي نزديك به 5/6 يا 7 سال معاونت بود و به خاطر بعضي از مسائلي كه درخارج از كشور اتفاق افتاد و در آن رابطه مسئوليت داشته يا متهم بوده از آن منصب بركنار و حكم معاونت بررسي به ايشان داده شد پس از 6 ماه معاونت بررسي را به عهده داشت ما ايشان را از اين كار هم حذف كرديم و حكم مشاوره به او داديم.
در واقع در كشور ما موقعي كه ميخواهند كسي را از كار بركنار كنند، حكم مشاوره به او ميدهند. آشنايي من با سعيد امامي در حد يكي دو گزارش بود كه در جلسه غيرعلني مجلس داده بود. البته اسمش را شنيده بودم ولي آشنايي زيادي با او نداشتيم.
در زماني كه وزارت را به عهده گرفتم آقاي آزاده معاونت امنيتي بود. در انتصاب چنين فردي، هم بايد نظر رئيس جمهور و هم رهبري تا حدودي تامين ميشد. چند نفر در اين زمينه مورد نظر بود: يكي از آقاي راشد كه در تهران بودند، ديگري آقاي عليرضا كه در مشهد بودند همچنين آقاي سرمدي و آقاي موسوي كه با برادران دوم خرداد و ستاد انتخاباتي خاتمي هم رابطه نزديك داشتند مطرح بودند. اين آقاي موسوي اهل شيراز بود و با آقاي عباد رابطه دوستي داشت.
من ناچار بودم از داخل وزارت اطلاعات و از ميان بچههاي آن كسي را به عنوان معاون امنيتي انتخاب كنيم. آقاي علي رضا كه در مشهد بود به دليل موقعيت حساس خراسان و مقابله با طالبان و مواد مخدر، لازم بود كه در همانجا بماند و چون سفرهاي مقام معظم رهبري به خراسان نيز حساس بود، لازم بود كه فردي در آن جا باشد كه قابل اعتماد باشد.
معاونت امنيت حساسترين منصب در وزارت اطلاعات بود. در سال بحث تشكيل كنفرانس اسلامي هم وزارت اطلاعات به راستي در اين زمينه سنگ تمام گذاشت و خيلي زحمت كشيد.
سرانجام آقاي سرمدي را كه در بخش مربوط به پاكستان و افغانستان بود براي معاونت امنيت انتخاب كردم و آقاي خليل را از سيستان و بلوچستان آورده و به معاونت ضد جاسوسي گماشتم. البته بعدها در اين ميان مشخص شد كه انتخاب آقاي سرمدي انتخاب چندان موفقي نبوده است. [وي الان سفير ايران در تاجيكستان است] او نتوانست به معاونت انسجام لازم را بدهد و به خاطر همين تشكيلات با آقاي خزاعي درگيري داشت.
در يك جلسه كه مسئولان وزارت با آقاي خاتمي داشتند، آقاي موسوي را به ايشان معرفي كردم آقاي خاتمي سريع گفتند: من ايشان را ميشناسم و از دوستان ماست و ايشان نياز به معرفي ندارند. در زمان معرفي، آقاي موسوي به جاي آقاي سرمدي قرار داشت و چون اين نكته را به آقاي خاتمي گفت ايشان گفتند آقاي موسوي جاي خودشان آمدهاند.
در معاونت آموزشي آقاي تاجيك را گذاشتم كه آقاي خاتمي خيلي به ايشان علاقهمند بود آقاي خاتمي خيلي مايل بود كه به ايشان مسئوليت بدهم. من يك بار در منزل خودم رئوس برنامههاي آقاي تاجيك را برايش توضيح دادم. سعيد امامي هم آن روز در خانه ما بود.
آقاي شفيعي را به عنوان معاون حفاظت قرار دادم. حفاظت بسيار مهم بود در آن زمان، عدهاي ميگفتند مسئول حفاظت اطلاعات را بايد رهبري تعيين كند؛ اما با آمدن من مقام معظم رهبري گفتند حالا كه آقاي دري آن جا است ديگر اين مباحث مطرح نشود.
هيچ يك از انتصابها عكس العملي عليه ما برنينگيخت، بلكه با استقبال مواجه شد. در مورد معاونت ويژه نيز حساسيتها زياد بود افراد متعددي در اين زمينه مورد نظر بودند. چون اين معاونت با علما و روحانيون و نيز مراجع و رهبري و خبرگان و مجمع تشخيص مصلحت سرو كار داشت؛ بسيار حساس بود اين معاونت در واقع صندوق خانه يا محرم خانه نظام بود. من آقاي محسني را مدنظر داشتم و مقام معظم رهبري هم موافقت كرد اما آقاي خاتمي با اين انتصاب مخالفت كرد و ما هم ناچار شديم آقاي آشنا را براي اين منظور پيشنهاد كنيم. معاونت خارجي آقاي پورمحمدي و معاونت مردمي هم آقاي شفيعي گرديد.
من به دنبال تقويت علمي وزارت اطلاعات بودم؛ ولي در عمل به خاطر كارشكنيها توفيق چندان زيادي نبود. من هم چنين شوراي هماهنگي اطلاعات كشور را كه مدتي دچار ركود شده بود فعال ساختم.
ایشان در جایی گفتهاند که آشناییشان با سعید امامی در حد یکی و دو گزارش بود و در جایی گفتهاند:سعيد امامي هم آن روز در خانه ما بود.