محمدرضا سرشار: بهرام بیضایی فیلمنامه «باشو غریبه کوچک» را از من دزدیده!
پارسینه: آقای بیضایی هم افتاد. داستان آن فیلم هم ترکیبی بود از قصه ی «مادر » با ترجمه خانم زهروی و داستان «مهاجر کوچک» که من سالها قبل نوشته بودم.
به گزارش پارسینه به نقل از میزان، محمدرضا سرشار، قصهگوی مشهور ظهر جمعه رادیو و خالق داستانهای کودکانه مشهور دهه ۱۳۶۰ از ناتوانی اغلب فیلمسازان ایرانی از خلق فیلمنامه برای آثارشان گفته است.
سرشار: جز چند نفر، ما کارگردانانی نداریم که در زمینه فیلمنامه نویسی توانا و خلاق باشند. اکثرا سوژه های تکراری و سست انتخاب میکنند . بعضی هایشان هم از داستان های نویسندگان سرقت میکنند. سرقت از داستان ها، اتفاقی است که بارها برای من پیش آمده.
** برای کدامیک از داستان هایتان؟
چندوقت پیش صداوسیمای مرکز بندرعباس بدون اجازه داستان «گرداب سکندر» مرا تبدیل به فیلم کرد. کتاب «جایزه» هم که بارها از شبکه های مختلف پخش شد بدون اینکه اجازه ای گرفته شود و یا حق و حقوقی به من پرداخت شود. چارچوب اصلی داستان فیلم «لنگرگاه» که اقای کیومرث پوراحمد ساخت برگرفته از کتاب «آنجا که خانه ام نیست» من بود. البته ایشان علیرغم اینکه شباهت های این دو داستان را قبول داشت اما مدعی شد که هیچوقت داستان مرا نخوانده بوده؛ که البته برای من قابل قبول نیست. اتفاقی که در ارتباط با «باشو غریبه کوچک» آقای بیضایی هم افتاد. داستان آن فیلم هم ترکیبی بود از قصه ی «مادر » با ترجمه خانم زهروی و داستان «مهاجر کوچک» که من سالها قبل نوشته بودم.
** پس چرا بطور جدی پیگیری نکردید؟
این اتفاقی نیست که فقط برای من افتاده باشد. نویسندگان زیادی هستند که تجربه ی این اتفاق را داشته اند اما نجابتشان باعث شد که پیگیری نکنند. می توانستم دنباله ی این ماجرا را بگیرم و از راه های قانونی وارد شوم. اما مگر چقدر قرار است عمر کنیم که بخواهیم بخشی از آن را صرف رفتن دنبال شکایت کنم. از طرفی هم یاس از به نتیجه رسیدن این ماجرا باعث شده نویسندگان در کمال تواضع و نجابت، از حقوقشان بگذرند. شاید راه درستی نباشد اما فکر کردن به اینکه قرار است زمانی طولانی برای شکایتی صرف شود که به احتمال، نتیجه ای هم نداشته باشد، کمی ما را دلسرد میکند.
جناب محمد رضا سرشار !
درتوانائی آقای بیضائی درخلقِ فیلمنامه تردیدی وجود ندارد . نجابتِ شما هم کار دُرُستی نبوده انگار ؟ حالا هم که ماجرا ازهضمِ رابعه ی سینما گذشته کارِشما به نبشِ قبر می ماند . به قولِ روانشاد قیصرامین پور : این روزها چه زود دیرمیشود ؟ التفات فرمودید جناب قصّه گو ؟
بعد از بیست و چند سال تازه فهمیدی!!!! جالبه
به این در ادبیات میگن توارد نه سرقت! در نقد ادبی جدید هم به این میگن بینامتنیت!
آقای سرشار یا همان رهگذر برای مطرح شدن دوباره خود حاضر است به همه تهمت بزند!
ایشان از این ادعا های عجیب و غریب باز هم دارد. مثلا چند سال قبل گفته بود ما نویسندگانی داریم که یک سر و گردن از نویسندگان اروپا و آمریکا بلند تر هستند!