به گزارش پارسینه ، روزنامه خراسان در ادامه نوشت: براي شنيدنِ حرفها و آشنايي با روحياتِ جوان هايي که يک جورهايي به دور دور، معتاد شدهاند، حواليِ ساعتِ هفتِ عصر به يکي از پاتوقهاي دور دور بازي در مشهد رفتيم، منتها هيچ خبري نبود. وقتي سراغ اين بچهها را از صاحبِ آبميوه فروشيِ آن منطقه گرفتيم، خنديد که: «اوه! ساعت هفته. بچه پولدارهاي بيکار، صاحبانِ خودروهاي چندصدميليوني، الان تازه از خوابِ ناز بعدازظهر بيدار شدهاند و مشغولِ نوشيدنِ آبميوه و شيرنسکافه عصرانه شان هستند. بايد صبر کنيد. حواليِ ده و يازده سر و کله شان پيدا ميشود.»؛ چـــارهاي نبود، آبميوه خورديم و منتظر مانديم.
تفريح ميکنيم حتي اگر ...
امير، 28 ساله، صاحب خودروي اف جي کروزِ مشکي، ميخندد که: «من معمولا شبهاي تعطيل، با رفقا و پسرخاله هايم ميروم دور ميزنم. دور دور کردن از حوالي 11-10 شب شروع ميشود و تا 4-3 صبح ادامه دارد. کلي از اين دور دورها و کوچه پس کوچهها خاطره دارم. توي اين چرخيدنها اتفاقات عجيبي ميافتد. دخترهاي زيادي را ميبيني که ماشيني قرض گرفتهاند و لنگِ شامِ امشب، يک بسته سيگار و ... هستند يا دخترهاي پولدار که تنها هستند و خيانت ديدهاند و فقط دنبالِ يک مرهمِ عاطفي اند. زنهاي مطلقهاي که با چشمهاي اشک آلود دور ميزنند و خيلي خيلي آسيب پذيرند. پسرهايي که پشت شيشههاي دودي خودروي شان، انواع چيزها پيدا ميشود. آقازادههاي محتاط و محافظه کاري که فقط آمدهاند بچرخند و جراتِ دست از پا خطا کردن ندارند و مردهاي عياشِ سن بالا که دنبالِ طعمهاند. بيشتر بچه هايي که اهلِ دور دورند، پولدارها و ثروتمندانِ شهر هستند که خود را يک سر و گردن، بالاتر از بقيه ميبينند و اين حق را براي خودشان قائلند که گاهي، کمي تفريح کنند. حتي اگر اين تفريح براي بقيه، آزاردهنده باشد.»
به من چه که بقيه ندارند؟
خاطره، دختري 25 ساله با بيني عملي، سرنشينِ خودروي آزراي آلبالويي با لبخند ميگويد: «الان کمتر ولي قبلا خيلي اهل دور دور و چرخيدن توي خيابان با دوست و رفقا بودم. معمولا شبهاي جمعه و شبهاي تعطيل، مثل يک قرار نانوشته دور هم جمع ميشديم و سعي ميکرديم با سرعت و هيجان، خودمان را سرگرم کنيم. فکر هم نميکنم کار بدي باشد؛ سرگرمي است ديگر. من دوست دارم و از چنين فرصت هايي استقبال ميکنم. سرعتِ زياد، موزيک با ولومِ بالا، شادي و خنده، رو کم کُني و حالگيري؛ تفريح است ديگر. چرا فکر ميکنيد اين تنها تفريحِ ما، باعث ايجاد ناامني رواني، مزاحمت و سرخوردگي روحي براي بقيهاي است که از چنين امکاناتي محرومند؟ من اصلا اين حرف را قبول ندارم. همه اينها برمي گردد به درک، منطق و انعطاف پذيري آدم ها. اين خيلي طبيعي است که بعضي خانوادهها و آدم ها، به هر دليلي، متمول تر از بقيه باشند و به اصطلاح دستشان به دهانشان برسد. يا تلاش کردهاند، يا شانس آوردهاند. به هر حال بايد اين واقعيت را پذيرفت. شرايط مالي بقيه به من ربطي ندارد. از قديم گفتهاند دارندگي و برازندگي!»
به دنبال فخرفروشي
پدرام، از کارکشتههاي دور دور بازي، سرنشين خودروي بي ام دبليوي ايکس شش، به ماشينِ 800 ميليوني اش تکيه ميدهد و با خونسردي ميگويد: «از حدود ده سال قبل، شبهاي جمعه، خيابانهاي خاصي پاتوق برو بچ عشقِ خودرو بود که سعي ميکردند با به رخ کشيدنِ مدل و رنگ و امکانات ماشين، تيپ و قيافههاي عجيب، موزيکهاي آنچناني و دست فرمان درجه يک و سبقت و ويراژ، يک جورهايي روي بقيه را کم کنند. گاهي اين جور وقتها کار به شکستنِ آينه بغلِ خودروها و تنه زدنِ خودروها و تصادفهاي خطرناک هم ميکشيد. اغلبِ بچه پولدارهاي اصيل، آنها که چشم و دلشان سير هست، دنبالِ جنبه تفريحي اين قضيه هستند و معمولا نوکيسه هايي که يک شبه پولدار شدهاند، دنبال جلب توجه عابران و فخرفروشي اند اما به شکلِ معمول، همه براي سرگرمي و پيدا کردنِ دوست و رفيقِ جديد، دور دور ميکنند. البته اين سال ها، ديگر کمتر فرصت دور زدن پيش ميآيد. خيابانها شلوغند، تازه به دوران رسيده هايي که قبل از هر کاري يک ماشين مدل بالا انداختهاند زير پايشان زيادند و خلاصه اين کارها ديگر چيپ شده. اغلب دور هم جمع ميشويم و آبميوهاي ميزنيم، سيگاري ميکشيم و تمام.»
بيکاريم، پس دور دور ميکنيم!
سميـرا، دخترِ سي ساله صاحبِ خودروي 206 سفيد، با لحني حق به جانب ميگويد: «من اهلِ ورزشم. مدتي کلاسِ اسکواش ميرفتم و مدت کمي ورزشِ اسپلينگ را تجربه کردم. راستش را بخواهيد رفتن به هر دوي اين کلاسها براي منِ کارمند، چه به لحاظ زمانبندي و چه از لحاظِ هزينه، واقعا سخت و سنگين بود. هزينه هر جلسه اسکواش ده هزار تومان و هزينه هر جلسه اسپلينگ، دوازده هزار تومان است و اين تازه جدا از هزينههاي لباس و وسايل و رفت و آمد است.
هزينه وروديِ پيست اتومبيل راني براي هر دور، بيست هزار تومان است و هزينه سرگرميهاي فرهنگي مثل کتاب و کتابخانه و سينما و تئاتر هم با احتساب هزينههاي جانبي، سر به فلک ميکشد. اينها را بگذاريد کنارِ اين که هيچ تفريحِ جمعي براي ما جوانها فراهم نيست و با توجه به سبکِ زندگي اين روزها، فرصتي براي رفت و آمد و مهمانيهاي فاميلي هم نميماند. همه بيکار و علافيم و شايد براي پاسخ به نيازهاي دروني و پر کردن خلاءهاي روحي است که به سرگرميهاي من درآوردي و خطرناک مثل دور دور، رو ميآوريم.»
به جهنم به منو شما چه مربوطیه؟ هر غلطی میخوان بکنن در این شهر هرتکی
منم موافقم دارندگی و برازندگی به شخصه خود من فرسنگ ها زیر خط فقرم ولی باید قبول کنیم یه سری ادم ها دارن یه سری هم ندارن
دارنگی و برازندگی بعدم خدا میزنه کمرشون تصادفای آن چنانی هم میکنن...تبرج و فخر فروشی هم این مکافاتا رو هم داره
برای زندگی کردن نیازمند نقدینگی(ثروت) هستیم و برای تولید ثروت 2 راه قانونی و 1 راه غیر قانونی وجود دارد.
1- تولید
2- ارایه خدمات
راه سوم غیر قانونی همان دلالی می باشد که با ایجاد خلل در امر تولید و شاید ارایه خدمات به کسب ثروت می پردازند که بطور کل این راه سوم باید ریشه کن بشه .
نتیجه اینکه این افراد اکثرآ از راه سوم تولید ثروت کرده اند و بس
مشکل اینه که اینا بچه پولدار هستند یعنی دارند با پول باباشون این کارها را میکنند . چون اگه کسی برای بدست آوردن پول زحمت کشیده باشه این کارها را نمی کنه