گوناگون

روانکاوی چارلی چاپلین توسط فروید

روانکاوی چارلی چاپلین توسط فروید

پارسینه: در سال ۱۹۳۱، زیگموند فروید و چارلی چاپلین در اوج شهرت خود بودند. درخشش چارلی چاپلین در گیشه فروش باعث ایجاد تجارت وسایلی چون عروسک‌های چارلی و نشر کتاب‌های کمدی شده بود در همین زمان آهنگی نیز به نام «نور ماه بر چارلی چاپلین می‌تابد» ساخته می‌شود که بیانگر شهرت و محبوبیت این شخصیت بوده است

به گزارش پارسینه ؛ از طرفی فروید در جامعه دانشگاهی به عنوان فردی معروف در نظر گرفته می‌شد. همان‌طور که چاپلین شناخته شده‌ترین چهره دنیا به شمار می‌رفت، فروید شناخته شده‌ترین ذهن متفکر آن دوران بود. اما دلیلی وجود نداشت که این دو با یکدیگر رو به رو شوند چرا که هر یک در زمینه‌ای خاص و متفاوت تخصص داشتند. چاپلین به ندرت کارش را برای بیرون رفتن از لس آنجلس رها می‌کرد و فروید علناً تنفر خود را از صنعت سینما اعلام کرده بود.

احساس فروید به سینما و احساس سینما به فروید متقابل نبود. در حالی که فروید از هالیوود نفرت داشت، هالیوود نمی‌توانست از افکار و دانش وی چشم پوشی کند. در سال ۱۹۲۵ ساموئل گلدوین رئیس یک کمپانی فیلم سازی، از فروید به عنوان یک متخصص عشق در جهان یاد نموده و به او ۱۰۰ هزار دلار برای مشاوره روانشناسی در فیلم "آنتونی و کلئوپاترا" پیشنهاد داده بود.

گلدوین از وی خواست تا تئوری‌های روانکاوی خود را در سینما اعمال کند اما فروید در نامه‌ای کوتاه و نه چندان مؤدبانه این خواسته را رد کرد، نامه وی در روزنامه نیویورک تایمز به چاپ رسید. فروید تنها مطالبی در مورد هنرمندان به اصطلاح بزرگ می‌نوشت.

وی به بررسی مسئله پدرکشی در داستان‌های داستایوفسکی پرداخت و در مورد دوران کودکی لئوناردو داوینچی چیزهایی نوشته بود، همچنین تفکرات خود را در مورد تأثیرات عاطفی کارهای میکل آنژ بیان کرده بود. اما در سال ۱۹۳۱، در نامه‌ای به دوست خود علاقه‌اش را به چارلی چاپلین افشا کرد. تماشای فیلم‌های چارلی چاپلین توسط این انسان متنفر از سینما و از آن عجیب‌تر ستایش این ستاره برای همگان غیر قابل باور بود.

چرا که به جای کوچک شمردن چاپلین، وی از او به عنوان نابغه‌ای بزرگ یاد کرده و علاقه خود را برای ملاقات با این ستاره ابراز کرده بود. در آن زمان چاپلین به تازگی از وین بازدید کرده اما خیلی زود از سفر بازگشته بود (فروید معتقد بود وی به خاطر سرمای شدید تحملش تمام شده و سفر خود را کوتاه کرده بود). در این نامه، فروید نگاه روانکاوانه خود را معطوف به فیلم‌های چاپلین کرده است. به گفته او تمام کارهای هنرمندان با دوران کودکی‌های آن‌ها رابطه مستقیمی داشته و چارلی چاپلین از این قاعده مستثنی نبود.

فروید در تحلیلی از فیلم «خانه به دوش» چاپلین مدعی شد که وی دقیقاً دوران ملامت بار کودکی خود را در این فیلم به نمایش گذاشته است.

بزرگ شدن در لندن قرن ۱۹ با پدری همیشه غایب و فقر بسیار و با وجود مادرش "حنا" که بیمار بوده و گاه و بیگاه در موسسات روانی بستری می‌شد. چاپلین دوران کودکی خود را در یک نواخانه و موسسه مخصوص کودکان فقیر گذراند.

در سال‌های بعد، وی شروع به گنجاندن جزئیاتی از زندگی خود و خاطرات کودکی خود در فیلم‌هایش نمود. برای مثال در فیلم کوتاه «خیابان آرام» چاپلین نقش یک پلیس احمق را ایفا کرد که برای اصلاح یک همسایه بد به آنجا فرستاده شده بود. لوکیشن این فیلم خیابان‌های جنوب لندن بود، جایی که وی به دنیا آمده بود. حتی شخصیت مشهور لنگان فیلم «خانه به دوش» براساس شخصیتی حقیقی به نام رامی بينگز خلق شده بود، یک دائم الخمر که همیشه در حال تلو تلو خوردن بود و بخشی از خاطرات کودکی چاپلین را تشکیل می‌داد.


متن کامل نامه فروید به دوستش در رابطه با تحلیل زندگی چارلی چاپلین را می‌توانید در ادامه بخوانید:

دکتر عزیز: برای شخص من توجیه تئوری‌های روان‌شناختی خود تجربۀ ارزشمندی است. اگر چه در صحبت کردن و گوش دادن مهارتی ندارم، آرزو می‌کردم می‌توانستم به شیوه‌ای دیگر و نه با نامه نگاری با شما صحبت کنم، می‌دانید که چند روز گذشته چارلی چاپلین و من در وین بودیم و می‌توان گفت تقریباً موفق به دیدن وی شدم اما چارلی تحمل سرمای سخت وین را نداشت و خیلی زود آنجا را ترک کرد. بی‌شک وی یک هنرمند بزرگ است.

اگرچه همیشه در یک تیپ شخصیتی ظاهر می‌شود: یک جوان دست و پاچلفتی، درمانده، فقیر و ضعیف که در نهایت همه چیز برای او به خوبی و خوشی به پایان می‌رسد. اما آیا فکر می‌کنید که او برای ایفای نقش، منِ واقعی خود را فراموش می‌کند؟ برعکس، وی دقیقاً شخصیت واقعی خود را در دوران آشفته کودکی‌اش به تصویر می‌کشد. چرا که انسان نمی‌تواند از خاطرات‌اش فرار کند و کاری که امروز چاپلین انجام می‌دهد جبران ناکامی‌ها و تحقیرهای دوران کودکی‌اش است. می‌توان اظهار کرد که وی یک نمونه ساده و روشن از اثبات تأثیر گذشته بر شخصیت کنونی افراد است. این فرضیه که دستاوردهای هنرمندان کاملاً مربوط به خاطرات کودکی آن‌ها، سرکوب‌ها و ناامیدی های‌شان است ما را به آگاهی جدیدی رسانده که بسیار ارزشمند است.

اینجانب یک‌بار جرأت یافتم تا به تحلیل یکی از بزرگ‌ترین شخصیت‌های دنیا لئوناردو داوینچی بپردازم که متأسفانه چیز زیادی در مورد او نمی‌دانیم، و حداقل این را به دیگران بفهمانم که تابلوی «the virgin and the child» که در لوور نگه داری می‌شود بدون شناختن دوران کودکی نقاش آن کاری بی‌معناست.

ممکن است بگویید خانم یرت (یک بازیگر دهه ۱۹۰۰) در تیپ های شخصیتی متفاوتی در فیلم‌هایش ظاهر شده و با استادی تمام در ایفای هر کدام از آن‌ها موفق بوده است: یک انسان پرهیز کار و گناهکار، عشوه گر و پاکدامن، مجرم و بی‌گناه، و این بیانگر توانایی بالای وی در سازگار شدن با نقش‌هاست. من هم با شما موافقم، اما قصد ندارم با گرفتن ردپای کودکی وی و تجربه‌های دوران جوانی‌اش هنر او را زیر سوال ببرم. گرچه دوست دارم این کار را انجام دهم اما چیزی مرا منع می‌کند چرا که می‌دانم تحلیل ناخواسته ممکن است موجب ایجاد کدورت و توهم شود. بنابراین نمی‌خواهم دوستی قلبی ما که دلیل ایجاد رابطه ماست با این کار کمرنگ شده و از بین برود. درود فراوان به شما و خانم یرت. ارادتمند شما زیگموند فروید.

نارون مگ

ارسال نظر

  • شیرین صفوی

    واقعا هیچ کمدینی مثل چارلی عزیز و گرامی و جهانی و دوست داشتنی نیست روحش شاد

  • ناشناس

    مگر فضول هست بیچاره

  • شیرین صفوی

    بلبل جان تو به جای همه بلبل زبانی کن خوب مگه من چی گفتم که شما درافشانی دانش و ادبیات میفرمایید !!!

نمای روز

داغ

صفحه خبر - وب گردی

آخرین اخبار