گوناگون

معماي جسد بي‌سر زن

پارسینه: هيچ كس مرد را نديده. قاتل چاقو را پشت گردن زن و پسربچه گذاشته. عمق ضربه‌هاي چاقو گردن زن را از تنش جدا كرد و مرد قاتل را بي‌جان كرد، آنقدر كه قدرت ضربه‌هايش نتوانسته گردن پسربچه را بشكافد و زنده مانده است. اينها گزارش پليس و حرف‌هاي اهالي خيابان ثارالله در نزديكي ميدان امام حسين است. كسي هنوز نمي‌داند زن و بچه با مرد قاتل چه نسبتي داشته‌اند، تنها موضوع مشخص شده اين است كه اين سه نفر چند روزي بوده كه در اين خانه مهمان بوده‌اند و البته بدون حضور كسي كه خانه را اجاره كرده بود. مرد صاحبخانه نخستين كسي بود كه بعد از فرار قاتل با جسد زني رو به رو شد و با صداي هراسان از خانه بيرون آمد و از همسايه خواست تا براي ديدن جنازه همراهش بروند.

قتل در زيرزمين
خانه‌اي كه قتل در آن اتفاق افتاده سه تا در ورودي دارد. يكي براي آرايشگاه زنانه كه به رنگ صورتي است، يكي براي انبار و يكي براي زيرزمين كه قتل در آن اتفاق افتاده. پليس دري را كه به زيرزمين باز مي‌شود با كاغذ پلمب كرده است. مردي ميانسال از يكي از درهاي خانه بيرون مي‌آيد. ما را كه مي‌بيند خودش را به نديدن مي‌زند و با ميز نئوپاني تكه تكه شده راهش در خانه را محكم به هم مي‌كوبد و مي‌رود. آرايشگري كه يك تكه از اين خانه سه قسمتي را اجاره كرده تابلوي آرايشگاهش را از ديوار بيرون خانه برداشته تا تصويرش ميان عكس‌هايي كه از در ورودي برداشته مي‌شود نيفتد. پيرزني كه چادر مشكي براق پوشيده وارد كوچه مي‌شود و سرراست جلوي در خانه زن مي‌ايستد. كاغذ پلمب پليس را مي‌بيند و زير لب نچ نچ مي‌كند. «رفته بودم مغازه فاميلمون بهم گفت اينجا يه زن‌رو كشتن.» لبش را مي‌گزد و با دست به صورتش مي‌زند: «اينجا؟ تو اين خونه سر زنه رو بريدن.»
اهالي محل مي‌گويند: پسر قهوه چي كه مغازه‌اش رو به روي كوچه خانه زن است ماجرا را مي‌داند.
روايت پسرك قهوه چي از جنازه پيچيده در پتو
نزديك ظهر است و قهوه‌خانه كوچك و قديمي كم كم شلوغ مي‌شود. پرده مشمايي مغازه ديزي فروشي كه كنار مي‌رود بوي املت و ديزي و چاي تازه دم، جاي دود و دم خيابان را مي‌گيرد. نان‌هاي بربري تكه تكه شده را مرتب و منظم روي ميز گذاشته‌اند. يكي از سه پسر ماهي‌تابه‌هاي كوچك پر از املت را روي ميز مشتري‌ها مي‌گذارد. همين كه اسم زن كشته شده مي‌آيد مردها با هيجان همديگر را تماشا مي‌كنند، اما كسي چيزي نمي‌گويد. پسرك پشت دخل هم چشم‌هايش را گرد مي‌كند و مي‌خندد: « والا من آن زن را نديده بودم. همه مي‌گويند كه در اين خانه مهمان بوده اما اين طور نبود. مردي او را با خودش به اين خانه آورده بود. در اين دو، سه روز پسربچه هشت ساله‌اش صبح و شب به اينجا مي‌آمد، غذا مي‌گرفت و براي مادرش مي‌برد. اول آمد و پرسيد كه عمو املت چند تومان است. گفتم چهارتومان بعد به خانه رفت و پول آورد و ظرف املت را برد. ظهرها ظرف املت شب را مي‌آورد و ديزي مي‌برد و شب‌ها ظرف ديزي را مي‌آورد و املت مي‌برد. پليس از صبح تا شب اينجا بود. همه همراه اهالي محل ايستادند به تماشاي كروكي كشيدن پليس.» اين را كه مي‌گويد مردهاي توي قهوه‌خانه شروع مي‌كنند به خنديدن. آنها كه غذاي‌شان را خورده‌اند منتظر رسيدن استكان‌هاي چاي هستند.
پسرك قهوه‌چي تند استكان چاي را روي ميز مي‌گذارد و مي‌گويد: «من حاضرم به شما قول بدهم كه هيچ كدام از اهالي اين محل زن را نديده‌اند. در اين چند روزي كه زن در اين خانه بود او حتي يك‌بار هم بيرون نيامده بود. هر كاري هم داشت به پسرش مي‌گفت برايش انجام مي‌داد. روزي كه اين اتفاق افتاد صاحبخانه از زيرزمين كه قتل در آن اتفاق افتاده بود بيرون آمد و از مغازه دارهاي نزديك خواست تا همراهش داخل خانه بروند. اما هيچ كس قبول نكرد اين كار را انجام دهد. ساعت هشت و نيم تا ٩ صبح بود داشتم چاي مي‌خوردم كه او را ديدم و همراهش به داخل خانه رفتم و جلوي در كه رسيدم فهميدم كه زني در آنجا كشته شده. هيچ كدام از همسايه‌ها صداي داد و فرياد زن و پسربچه‌اش را نشنيده بودند. زيرزمين خانه تاريك بود و وسايل زندگي در حد خيلي ابتدايي در آن گذاشته بودند. معلوم بود كه خانه براي زندگي طولاني مدت آماده نشده است. ديدم يك زن آن طرف خانه دراز افتاده و پسربچه هم يك طرف ديگر. از بالاي پله‌ها متوجه نشدم كه كشته شده‌اند. گفتم شايد زن و بچه‌اش در خانه خواب هستند.» پسرقهوه چي به اينجاي ماجرا كه مي‌رسد كلمه‌هايش بريده‌بريده‌تر مي‌شود و چرخش مردمك چشم‌هايش تندتر «وقتي از پله‌ها پايين رفتم ديدم زن را داخل پتو پيچيده‌اند تنها موهاي طلايي زن و پاهايش كه خوني بود معلوم بود. پشت گردن پسربچه هم خوني بود و خون‌ها خشك شده بود، خيلي ترسيده بود. جواب صاحبخانه را نمي‌داد. تا من را ديد شناخت، گفت: عمو يه ليوان آب به من ميدي؟ همان وقت صاحبخانه با اورژانس تماس گرفت تا بيايند او را ببرند. مامور اورژانس صداي بچه را از پشت تلفن شنيد و به مرد صاحبخانه گفت: به بچه آب ندهيد. من هم ليوان آبي كه دستم بود را كنار خانه گذاشتم و از خانه بيرون آمدم.»
او ادامه مي‌دهد: «قاتل ساعت دو و نيم يا سه نصف شب وقتي زن و بچه خواب بودند به آنها حمله كرده و شاهرگ‌شان را بريده است. انگار پسرك با نخستين ضربه چاقو از هوش مي‌رود و قاتل به خيال اينكه او كشته شده خانه را ترك مي‌كند.» مردهاي داخل قهوه‌خانه هم نشسته‌اند به گوش دادن روايت‌هاي پسرك قهوه‌چي. داستانش كه تمام مي‌شود همديگر را تماشا مي‌كنند و چيزي نمي‌گويند. پسرك قهوه‌چي نگران مشتري‌هاست. به آشپزخانه مي‌رود تا ديزي‌هاي آماده شده را به مغازه بياورد. نه صداي استكان نعلبكي مي‌آيد و نه صدا از كسي بلند مي‌شود. يكي از مشتري‌هاي داخل قهوه‌خانه همراه ما بيرون مي‌آيد. مي‌گويد: «من مي‌دانم چه كسي اين زن را كشته و با دست مغازه قديمي تعميرات راديو و تلويزيوني را كه چند قدم با قهوه‌خانه فاصله دارد نشان مي‌دهد و مي‌گويد صاحب مغازه مردي كه شب قبل پيش زن بوده را ديده.»
مقتول؛ مهمان رفيق مستاجر
صاحب مغازه پشت صفحه‌هاي تلويزيون قديمي و جديد مشغول است. صداي ما را كه مي‌شنود خودش شروع مي‌كند به تعريف كردن ماجرا: «مالك خانه‌اي كه اين زن سه روز در آن زندگي مي‌كرد مردي است كه در يكي از بنگاه‌هاي همين اطراف كار مي‌كند. خانه را به سه قسمت تقسيم كرده و زيرزمينش را به يكي از دوستانش اجاره داده تا از مهمان‌هايش پذيرايي كند. اما اين زن مهمان يكي از دوستان مستاجر اصلي بوده است. شب قبل از حادثه ديدم كه مردي با ماشين اينجا آمد و سر كوچه ايستاد. مي‌خواست آدرس پستي خانه را به كسي بدهد. من خصوصيات مرد را به پليس گفتم و حالا دنبالش هستند.»
گزارش پليس از حادثه
به گزارش تسنيم، در حدود ساعت ٩ صبح روز يك شنبه خبر قتل زن ٣٥ ساله‌اي و مجروح شدن پسر ٨ ساله‌اش توسط ماموران كلانتري ١٢٨ تهران‌نو به بازپرس كشيك قتل اعلام شد. با حضور قاضي ايلخاني، بازپرس شعبه هشتم دادسراي جنايي تهران در محل حادثه، در خيابان ١٧ شهريور، مشخص شد زني ٣٥ ساله توسط قاتل سر بريده شده و پسر ٨ ساله وي نيز كه با ضربات چاقو مجروح شده بود به بيمارستان منتقل شده است. با بررسي بيشتر در صحنه وقوع جرم مشخص شد، مقتول و پسرش در زيرزمين خانه محل حادثه ميهمان بوده‌اند و ظاهرا از صاحب اين خانه خواسته بودند كه منزلش را براي ساعاتي در اختيار آنها قرار دهند كه گويا صاحبخانه چند بار با آنها تماس داشته و به اين دليل كه مقتول تلفن صاحبخانه را جواب نمي‌داده است، صاحبخانه به اين موضوع شك مي‌كند و در برگشت به خانه‌اش با جسد اين زن و پسر ٨ ساله روبه‌رو شد. جسد زن به پزشكي قانوني منتقل شده است و تحقيقات براي شناسايي عامل يا عاملان اين حادثه ادامه دارد.


منبع: اعتماد، هديه كيميايي

ارسال نظر

  • ناشناس

    " زیر پوست شهر "

  • Mohsen Beyrami

    چی شد اخرش
    کی کشتش؟

نمای روز

داغ

صفحه خبر - وب گردی

آخرین اخبار