گوناگون

ترامپ و آن سراب...!

ترامپ و آن سراب...!

پارسینه: من ادعا نمی‌کنم که ریاست‌جمهوری ترامپ فقط با هدف ترسیم این سراب جلوی چشمان ماست. می‌گویم این فقط یکی از اهداف است

پارسینه: در رابطه با ترامپ، ما با دو سوال مهم مواجهیم. اولاً، آیا مخالفت با مداخله‌گری (Interventionism) سیاسی-نظامی آمریکا الزاماً با هدف خیر صورت می‌پذیرد؟ ثانیاً، آیا برای گرایشات نژادپرستانه ترامپ باید در حد رذالت فردی وی اهمیت قائل شد یا مسئله‌ای مهم‌تر مطرح است؟ اگر مسئله مهم‌تری مطرح است، آیا این مسئله فقط مربوط به امور داخلی آمریکاست یا به شکل مستقیم‌تری برای ایران و منطقه پیرامون آن نیز اهمیت می‌یابد؟

جنجال بر سر دیوید دوک

چند روز پیش از «سه‌شنبه بزرگ» (Super Tuesday)، یعنی روزی که تکلیف چندین ایالت جنوبی در رقابت‌های درون‌حزبی برای انتخابات ریاست‌جمهوری روشن می‌شود، دیوید دوک در برنامه رادیویی خود در حمایت از دونالد ترامپ می‌گوید «رای به هر کسی غیر از ترامپ، رای علیه ترامپ و در این مقطع خیانت به میراث خودتان است» و ادامه می‌دهد «بروید برای ترامپ داوطلبانه کار کنید. آنها به شما نیاز دارند و سراغشان که بروید، خواهید دید از خودتان هستند».

مخاطبان دیوید دوک، که سابقه نمایندگی حزب جمهوری‌خواه در کنگره آمریکا را دارد، اعضای فعلی کوکلاکس کلان و سمپات‌های آنها هستند. کوکلاکس کلان سازمانی مخفی است که بر پایه اعتقاد به برتری سفیدپوستان (White Supremacy) شکل گرفته و در دوره‌هایی به قتل گسترده سیاه‌پوستان نیز دست زده. سه دوره حیات برایش قائل‌اند. پدر ترامپ عضو این سازمان در دوره دوم بوده و دیوید دوک سرکرده این سازمان در مقطعی از دوره سوم. دوک علاوه بر دامن زدن به گرایشات نژادپرستانه، مطالبی هم در خصوص افسانه بودن هولوکاست، توطئه جهانی یهود و ضدیت با اسرائیل منتشر می‌کند که مخاطب خاص خود را دارد.

پایگاه و خواستگاه اصلی این سازمان ایالت‌های جنوبی آمریکا هستند که رای‌گیری «سه‌شنبه بزرگ» در آن‌ها برگزار شد. یک روز قبل از رای‌گیری «سه‌شنبه بزرگ»، مجری برنامه تلویزیونی CNN از ترامپ می‌خواهد تا حمایت دیوید دوک و کوکلاکس کلان را رد کند. ترامپ با این توجیه که دوک را نمی‌شناسد و نمی‌داند کوکلاکس کلان چیست سربازمی‌زند. حرفی ‌می‌زند با این مضمون که «من که نمی‌شناسم. شاید آدم‌های خوبی باشند. حالا تحقیق می‌کنم و اگر بد بودند حمایتشان را رد می‌کنم».

ترامپ دوک را می‌شناسد. حزب آمریکایی ریفرم به ترامپ پیشنهاد می‌دهد که به عنوان نامزد حزب‌سوم در انتخابات ریاست‌جمهوری سال 2000 شرکت کند. ترامپ پس از رد این پیشنهاد، عضویت دیود دوک را به عنوان علت رد این پیشنهاد مطرح می‌کند. همین چند ماه پیش نیز، در مصاحبه با سایت بلومبرگ، می‌گوید من به تایید دوک نیازی ندارم. به علاوه در مصاحبه با CNN که جنجالی شد، مجری به صراحت گفته بود کوکلاکس کلان یک گروه معتقد به برتری نژاد سفید است و ترامپ بازهم گفته بود من نمی‌دانم برتری نژاد سفید یعنی چه! علت سرباززدن ترامپ مشخص است. او برای پیروزی در ایالات جنوبی نیازمند بسیج عمومی معتقدین به برتری نژادی سفیدپوستان بود و دیوید دوک مامور به رهبری این بسیج عمومی. ترامپ نمی‌خواست ماموریت دوک را مختل کند.

همان روز حملات نامزدهای جریان اصلی (Establishment) حزب جمهوری‌خواه علیه ترامپ بر سر این موضوع شروع شد. این قبل از رای‌گیری بود و واکنش روپرت مرداک را به همراه داشت در قالب چنین توئیتی: «هم جریان اصلی جمهوری‌خواهان و هم ترامپ نیاز دارند کمی فتیله را پایین کشیده و بر دشمن اصلی تمرکز کنند. ترامپ، روبیو و کی‌سیچ هر سه می‌توانند انتخابات نهایی را پیروز شوند».

حملات تا یکی دو روز ادامه پیدا کرد و کار بعد از پیروزی ترامپ در «سه‌شنبه بزرگ» بالاتر هم گرفت. میت رامنی و جان مک‌کین هم سخنانی ابزاز داشتند مبنی بر خطر ترامپ برای آینده آمریکا. پس از این، مرداک توئیت دیگری فرستاد که ترامپ نیز آن را ری‌توئیت کرد: «همانطور که پیش‌بینی می‌شد، ترامپ برای صلح دست به سوی جریان اصلی حزب دراز کرده. اگر او گزینه ناگزیر باشد، رد دست او از طرف حزب، جنون خواهد بود». فردای این توئیت، ترامپ طی سخنان گفت «دیوید دوک آدم بدی است» و «من پیش از این حمایت کوکلاکس کلان را رد کرده بودم». حدس می‌زنم پس از این سخنان ترامپ، سران حزب ‌جمهوری‌خواه نیز حملات را به همان سطح پیش از «سه‌شنبه بزرگ» کاهش دهند.

در تابستان و پاییز سال گذشته میلادی که ترامپ حرکت صعودی را آغاز کرده بود، مرداک در همین توئیتر او را مایه‌ شرم آمریکایی‌ها توصیف می‌کرد. حال چه شده که مراسم آشتی‌کنان بین ترامپ و حزب برگزار می‌کند؟ به نظرم این خیمه‌شب‌بازی یکی از مواردی است که به خوبی نشان ‌می‌دهد نباید فریب دسته‌بندی‌های ظاهری (مثلاً نئوکان/غیرنئوکان یا مداخله‌گرا/غیرمداخله‌گرا) را خورد. بله، ممکن است خیلی از سران حزب جمهوری‌خواه ندانند که چه بازیی در جریان است. ولی برای اجرای خوب بازی، نیازی نیست همه همه‌چیز را بدانند. کافی است تحت کنترل باشند. در موقع لازم، افسارشان کشیده خواهد شد.

پَت بوکانان: معتمد نیکسون و تحت الحمایه لری کینگ

یکی دیگر از کسانی که طی این حملات، به حمایت از ترامپ برخواست، پَت بوکانان بود. او در مصاحبه‌ای با شبکه فاکس‌نیوز گفت «[با حمله به ترامپ،] روبیو ممکن بود دوران مشغله سیاسی‌اش را پایان‌یافته بیابد».

بوکانان مشهور است به عنوان چهره مخالف مداخله‌گری سیاسی-نظامی ایالات متحده و منتقد جریان نزدیک به نئوکان‌ها در حزب جمهوری‌خواه. این جریان را به عنوان جریانی که آمریکا را به آلت دست یهودیان تبدیل کرده تخطئه می‌کند. من منکر صداقت افرادی چون ران پل نیستم که مخالف مداخله‌گری سیاسی-نظامی آمریکایند. ولی اولاً کسی با درجه خلوص ران پل حتی به سطوح مدیریت میانی در دولت‌های ریگان و نیکسون نمی‌رسد. بله، برخی افراد نسبتاً صالح و صادقی هم ممکن است در سطوح میانی دولت‌هایی به شرارت دولت‌های نیکسون و ریگان مسئولیت داشته باشند. پل کرگ رابرتز و دیوید استاکمن را می‌توان از دولت ریگان مثال زد. ولی این افراد صداقت و روراستی تحسین‌برانگیز ران پل را ندارند.

در مورد پت بوکانان، فقط مسئولیت‌های رسمی‌اش در دولت‌های نیکسون و ریگان مسئله نیست. وی را از اعضای حلقه داخلی نیسکون (Nixon's absolute inner circle) می‌دانند. نیکسون از او به عنوان معتمد خودش دفاع کرده. مجری اصلی «حقه‌های کثیف نیکسون» بوده در رقابت‌های انتخاباتی. کارهایی می‌کرده از جنس جعل دفترچه به اسم نامزد رقیب در رقابت‌های انتخاباتی و البته نقش فعال و موثر داشته در واترگیت. در دولت ریگان مورد اعتماد بود در حدی که مسئولیت ماستمالی کردن غائله موسوم به ایران‌کنترا را به عهده‌اش می‌گذارند.

حالا همین فرد از توطئه یهود می‌گوید علیه آمریکا. از بسته بودن حلقه‌ قدرتمندان و اصحاب رسانه می‌گوید در حالیکه خودش تمام عمر تحت حمایت آنها بوده. علناً از این می‌گوید که هولوکاست به آن بدی‌ها هم که می‌گویند اتفاق نیافتاده و مثلاً اتاق‌های گاز اصلاً عمل نکرده‌اند. کنگره آمریکا را «سرزمین تحت اشغال اسرائیل» می‌نامد. واقعاً طبیعی است کسی که چنین مواضعی دارد مرتب میهمان شبکه‌های مختلف تلویزیونی باشد که ظاهراً امنیت اسرائیل خط قرمزشان است؟ او مرتب میهمان شبکه‌هایی از قبیل CNN، MSNBC و Fox News است. می‌بینید که لیبرال و محافظه‌کار هم ندارد. هر دو از وی دعوت می‌کنند.

هر کس که چنین مواضعی راجع به هولوکاست و اسرائیل و توطئه یهود داشته باشد به راحتی در این شبکه‌ها آنتن می‌گیرد یا تحت عنوان «منکر هولوکاست» و «یهودستیز» کاملاً بایکوت می‌شود؟ البته بوکانان هم هدف چنین برچسب‌زدن‌هایی بوده. ولی به محض اینکه زیر ضربه قرار گرفته، از طرف کسانی چون ریچارد نیکسون، رئیس‌جمهور محبوب نئوکان‌ها، و لری کینگ، مجری یهودی و بسیارمشکوک شبکه CNN، مورد حمایت واقع شده و از چنین القابی مبرا شده است.

نازیسم، آمریکا و نئوکان‌ها

آقای شهبازی دو مقاله‌ دارند که مطالعه‌شان ضروری است برای تبارشناسی اصحاب قدرت آمریکا در لایه‌هایی عمیق‌تر از دوگانه‌‌هایی چون نئوکان/غیرنئوکان. شناختی که می‌تواند روشنگر خیلی «شگفتی‌های» انتخابات 2016 آمریکا نیز باشد. این دو مقاله تحت این عناوین در وبسایت‌شان موجود است: «رازهای پنهان صعود نازیسم» و «سیمای خانوادگی جرج بوش».
درک رایج از نازیسم، آن را پدیده‌ای سیاسی جلوه می‌دهد که به طوبر طبیعی از گرایشات نژادپرستانه موجود در مردم آلمان دهه‌های اولیه قرن بیستم میلادی سربرآورده. مطابق این درک رایج، نقش‌ اصلی در دامن‌زدن به این گرایشات را دولتمردانی به عهده داشته‌اند با چهره‌ای هیولایی به وضوح هیتلر. دو مقاله فوق اما، که خود بر پایه تحقیقات مفصل محققین دیگر نوشته شده، تصویر دیگری ترسیم می‌کند.

آنچه از این دو مقاله راجع به صعود نازیسم می‌فهمیم و در تغایر با درک رایج است، سه جنبه دارد: اولاً نازیسم پدیده‌ای صرفاً محلی (آلمانی) نیست بلکه عوامل فراملی دارد؛ ثانیاً طبیعی نبوده بلکه حاصل چند دهه برنامه‌ریزی و زمینه‌چینی است؛ ثالثاً هیولامنشی آنها که نقش اصلی را به عهده دارند الزاماً به وضوح هیتلر نیست. ما به یمن این تحقیقات می‌فهمیم که در صعود نازیسم دربار بریتانیا، سرویس‌ اطلاعاتی بریتانیا، بانکداران آلمانی-یهودی آمریکایی شده در نیویورک و نهایتاً کارگزاران سیاسی بریتانیایی، آمریکایی و آلمانی نقش اصلی را داشتند. به علاوه می‌فهمیم که برای دامن زدن به گرایشات نازیستی در آلمان، چندین دهه فرقه‌های طریقتی و شبه‌مذهبی مخفی را اشاعه داده‌اند.

ماجرای صعود نازیسم وقتی به سیاست روز آمریکا گره می‌خورد که به نام پرسکات بوش، پدر جرج بوش اول و پدربزرگ جرج بوش ثانی، در تحقیقات فوق‌الذکر توجه کنیم. آقای شهبازی از کتاب «زندگینامه غیررسمی جرج بوش»، نوشته وبستر تارپلی و آنتون چایتکین، اینچنین نقل می‌کنند: «برای درک میزان خطری که جرج هربرت واکر بوش برای بشریت دارد باید به این امر به‌درستی توجه نمود که ثروت خاندان او در نتیجه پروژه هیتلر به دست آمده است.

آن شبکه قدرتمند انگلیسی-آمریکایی که بعدها جرج بوش را به آژانس مرکزی اطلاعات (سیا) و سپس کاخ سفید وارد کردند، همان شرکای پدر او در پروژه هیتلر هستند». به همین طریق می‌توان به یقین گفت که جرج بوش ثانی نیز ریاست‌جمهوری‌اش را مدیون همان «شبکه قدرتمند آمریکایی-انگلیسی» است.

نئوکان‌ها فقط جزئی از این شبکه هستند با مسئولیتی معین: تئوریزه کردن بخشی از مطامع این شبکه در دانشگاه‌ها، ترجمه این تئوری‌ها در قالب خط مشی سیاسی (Policy) در تینک‌تنک‌ها و نهایتاً جلب اقبال عمومی به این سیاست‌ها بین توده مردم از طریق حضور در رسانه‌ها. نئوکان‌ها بیش از این نیستند و سم مهلک است محدود دانستن شر اصحاب قدرت در آمریکا به این مجموعه. مورد عجیب پت بوکانان موید این ادعاست. او همواره در مقابل اصول نئوکان‌ها، از قبیل یکتا بودن هولوکاست در تاریخ یا اولویت اسرائیل در همه مسائل مربوط به سیاست‌خارجی آمریکا، موضعگیری کرده و در مواقع خطر زیر چتر حمایتی افرادی چون نیکسون و لری‌کینگ قرار گرفته. اگر بخشی از مجموعه در مقطع خاصی و برای هدف خاصی ناکارآمد باشد، اهمیتش برای شبکه کمتر می‌‌شود و ممکن است اجزای دیگر شبکه برخلاف میل این‌ها نیز اقداماتی کنند.

بازگشت به ترامپ

در ابتدا این سوال را مطرح کردم: آیا گرایشات نژادپرستانه ترامپ را باید رذالت فردی وی دانست یا مسئله‌ای مهم‌تر مطرح است؟ به نظرم مسئله مهم‌تری مطرح است که باید حول دو محور بررسی شوند: سازماندهی پیاده‌نظام و مصادره به مطلوب خواست موجه. به احتمال خیلی زیاد، ماجرا بسیار پیچیده‌تر از اینی است که من خواهم گفت. ولی نوک کوه یخ در همین نقاط برای من نمایان شده و چاره‌ای ندارم جز اینکه به همین موارد اکتفا کنم.

اول به کوکلاکس کلان و فعالیت‌های دیوید دوک توجه کنیم. همگرا کردن باورمندی به برتری نژاد سفید و اشکال مبتذل انزجار از دسیسه‌‌گری یهودیان کار چند سال اخیر دیوید دوک نیست. دوک مدتهاست که به این امر مشغول است و تلاش کرده همان پایگاه کوکلاکس کلان را به زمینه‌ای برای تحت کنترل گرفتن گرایشات ضد یهودی در توده‌‌‌ها تبدیل کند. یعنی حضرات می‌دانسته‌اند روند تخریب آمریکا توسط لابی‌های نزدیک به اسرائیل و بانکداران عمدتاً یهودی طی چندین دهه اخیر، کار را به جایی می‌رساند که حفظ قدرت به جز از طریق مصادره به مطلوب گرایش ضد یهودی ممکن نخواهد بود. اگر پنج سال پیش به سایت دیوید دوک یا برنامه رادیویی وی رجوع می‌کردیم گیج می‌شدیم که چرا کسی که تا سطح نمایندگی یکی از دو حزب اصلی آمریکا در کنگره حضور داشته، به تولید محتوایی چنین سخیف روی آورده. ولی امروز که دیدیم چطور دیوید دوک پیاده‌نظامش را به خدمت ترامپ درآورد، معما آسان و بالطبع حل می‌شود.

شاید تاکید بیش از حد بر دیوید دوک و جنجال اخیری که در رابطه با او پیش آمد، برخی را به این استدلال بدبین کند. گفتم که من مجبورم به همین نوک کوه یخی که می‌بینم اکتفا کنم. ولی فقط دیوید دوک نیست.

از زمانی که ترامپ اعلام نامزدی کرده، حساب‌های توئیتر متعددی فعال شده‌اند که اشاعه عقاید برتری نژاد سفید را از یک طرف و نفرت از دسیسه‌گری یهودی را از طرف دیگر با حمایت از ترامپ توامان می‌کنند. برخی از این حساب‌ها متعلق به افراد عادی است. یعنی میزان فعالیت و تنوع موضوعی توئیت‌ها نشان می‌دهد فردی عادی صاحب حساب است. ولی برخی دیگر اینطور نیستند. فقط به همین موضوع دفاع از ترامپ و برتری نژاد سفید و توطئه یهود علیه آمریکا می‌پردازند و میزان فعالیت‌شان هم نشان می‌دهد نه متعلق به یک فرد عادی، که تحت مدیریت سازمانی هستند.

در مورد پت بوکانان نیز همین موضوع می‌بایست بررسی شود. او که ظاهراً گرایشات کاتولیک شدید دارد، با پیشوایی کاتولیک نیز در ارتباط است که به اشاعه عقایدی در ضدیت با یهودیان می‌پردازد. عقایدی از این دست که قوم برگزیده همان «آریایی‌ها» یا «سلتیک‌ها» هستند و نه یهودیان که مطابق تفسیر وی از «کتاب مقدس» لجن و کثیفند. میزان ارتباط این پیشوای دینی با بوکانان را نمی‌دانم. فقط جایی خواندم که وی عضو ستاد انتخاباتی بوکانان در سال 1992 بوده که پس از جنجال رسانه‌ای مجبور به خروج می‌شود. ولی بعید نیست که بخشی از رای‌دهندگان به ترامپ نیز از طرق چنین رهبران دینی سازماندهی شده باشند. این رابطه و روابط مشابه بوکانان نیز باید بررسی شود.

به نظرم یکی دیگر از وظایف بوکانان مصادره به مطلوب گرایش مخالف مداخله‌گری بوده است. می‌خواسته‌اند پایگاه اصلی‌شان در حزب جمهوری‌خواه باشد. در این حزب، به صورت تاریخی، زمینه خوش‌بینی به تمرکز بر قدرت درونی آمریکا و اجتناب از مداخله در امور دیگر کشورها، با فراز و نشیب‌هایی، وجود داشته و دارد. آیا معقول است این اشرار هیچ نماینده‌ای در این گرایش حزب نداشته باشند؟ معقول نیست و حتماً نمایندگانی در بین این گرایش درون حزب دارند. یکی از این نمایندگان به احتمال زیاد همین بوکانان است با ماموریت جهت‌دهی به گرایش غیرمداخله‌جو در بزنگاهی که امروز است و هدایت این گرایش به حمایت از ترامپ.

آیا اقداماتی از این دست یادآور زمینه‌سازی‌هایی که به صعود نازیسم در آلمان منجر شد نیست؟ آیا با این توصیفات می‌توان هنوز به ابراز نظرات نژادپرستانه توسط ترامپ در حد رذالت فردی وی نگریست؟ با توجه به تمهیداتی که برای فتح کاخ سفید توسط ترامپ اندیشیده شده، آیا نباید یکی از اهداف برکشیدن وی را در رابطه با همین ضدیت فوق‌العاده مشکوک امثال دوک و بوکانان با اسرائیل و نفوذ یهودیان در سیاست آمریکا تحلیل کرد؟

شر عدم‌مداخله و ضدیت با اسرائیل

شنیده‌ام که عده‌ای می‌گویند «آقا جان، دنیا به این نتیجه رسیده که آمریکا باید امنیت دنیا را تامین کند» یا «وقتی ابرقدرت دنیا پشت اسرائیل است، ما چرا با ضدیت علیه این دولت برای خود دردسر می‌خریم». من دو ریال بابت چنین حرف‌هایی پول نمی‌دهم هیچ، حتی شاید روزی به خاطر خراشیده شدن روحم از کسانی که در حضورم چنین گفته‌اند طلب غرامت کنم! ولی با این همه، معتقدم از هر چیزی، مطلقاً هر چیزی، تکرار می‌کنم مطلقاً هر چیزی، می‌توان سوءاستفاده کرد من‌جمله مخالفت با مداخله‌گری آمریکا در امور سایر کشورها و همچنین ضدیت با اسرائیل و لابی‌های آشکار صهیونیستی در آمریکا.

پیش از شرح مهم‌‎ترین سناریویی که به ذهنم می‌آید، یک توضیح ضروری است. آقای شهبازی مکرر این موضوع را گوشزد کرده‌اند و من هم همان گفته ایشان را تکرار می‌کنم: امنیت اسرائیل اصل نیست؛ اصل، کارکرد اسرائیل است. به همین طریق باید گفت، نئوکان‌ها، لابی اسرائیل و حتی مجتمع نظامی-صعنتی در آمریکا اصل مشکل نیستند. مشکل اصلی درجه اهمیتی است که طرح «خاورمیانه جدید» برنارد لوئیس دارد برای اشرار متنفذ و مقتدر در هیئت حاکمه آمریکا از هر جنس، رنگ و گروهی. اگر بتوان این طرح را محقق کرد ولو طی اجرا نئوکان‌ها، لابی‌های اسرائیلی و مجتمع نظامی-صنعتی جیغ بنفش بکشند، به اجرای طرح اقدام خواهند کرد.

نتیجه چه خواهد شد بحث دیگری است. هیچ نیازی نیست تمام نئوکان‌ها و تمام سرکردگان لابی‌های آشکار صهیونیستی یا مدیران شرکت‌های تسلیحاتی در جریان اجرای این طرح باشند. هر کدام، در هر مقطعی که لازم باشد، متناسب با کارکردشان می‌توانند به کار گرفته یا رها شوند؛ از طرح مطلع شوند و متناسب با وضعیت صدایشان را تطبیق دهند یا بی‌اطلاع رها شوند تا به واق‌واق و زوزه فریبایشان ادامه دهند.

یک پیش‌زمینه هم بگوییم برای کسانی که نمی‌دانند، توجه نکرده‌اند یا به فراموشی سپرده‌اند. قبلاً تلاش‌هایی صورت گرفته بود برای کشیدن پای ایران به درگیری مستقیم نظامی با اسرائیل. این تلاش‌ها شامل تئوریزه کردن ضرورت حمله یکجانبه ایرن به اسرائیل نیز می‌شد از طریق سوءاستفاده از باور به نقش زمینه‌ساز جمهوری اسلامی ایران در ظهور امام زمان (عج). چنین تلاش‌هایی، که حتی فردی با سابقه حضور در سطوح عالی نظامی در آن دخیل بوده، به موازات اقداماتی مشابه در بستر «مسیحیت تبشیری» صورت می‌پذیرفتند. اقداماتی برای اشاعه این باور که در جنگ آرماگدون، اسرائیل توسط ایران و چند کشور دیگر، به پشتیبانی روسیه، اشغال خواهد شد و غرب اسرائیل را تنها خواهد گذاشت.

اینکه هدف از اشاعه چنین باورهایی در غرب چیست را نمی‌دانم. ولی مشخص است که کار یک مشت کودن بی‌اهمیت نیست. یا هدف بسیج توده‌ای برای برخی اقدامات است یا اینکه چنین تفاسیری برآمده از اعتقاد برخی اصحاب قدرت به نزدیکی آنچه «آخر الزمان» می‌پندارند. بد نیست یادآوری شود که، مطابق کتاب خاطرات ژاک شیراک، جرج بوش ثانی قبل از اشغال عراق طی تماسی تلفنی، با دستاویز قرار دادن اعتقادات «آخرالزمانی»، سعی در متقاعد کردن شیراک برای مشارکت فرانسه در حمله داشته است. این در حالی است که در آن زمان حتی اسامی «یاجوج و ماجوج» که بوش در مکالمه تلفنی استفاده می‌کند به گوش شیراک آشنا هم نبوده.
این تلاش‌ها برای کشاندن پای ایران به درگیری مستقیم نظامی با اسرائیل تا به امروز، به یمن هشیاری رهبری و احتمالاً برخی از اعضای برجسته شورای عالی امنیت ملی در مقاطع مختلف، عقیم مانده است. اما طرف مقابل همان اعمال گذشته‌اش را عیناً تکرار نمی‌کند. دور از ذهن نیست که تلاش کنند با ترسیم سرابی در جلوی چشم‌مان از یک طرف و قراردادن‌مان در شرایط اضطرار از طرف دیگر، ما را در محاسبه هزینه-فایده دچار اشتباه کنند.

دنیایی را تصور کنید که در آن بین اتحادیه اروپا و بریتانیا اختلاف افتاده و بریتانیا از اتحادیه خارج شده؛ دنیایی که روسیه در شرف پیوستن به اتحادیه اروپاست و ناتو در جهت حل اختلافات با روسیه حرکت می‌کند؛ همان روسیه‌ای که می‌تواند در مواقع حساس به ایران تضمین امنیتی دهد؛ دنیایی که در آن جرمی کُربین به نخست‌وزیری و به تبع آن فرماندهی نیروهای نظامی بریتانیا رسیده؛ دنیایی که در آن نخست‌وزیر بریتانیا بر ضرورت خلع سلاح اتمی جهان و ضرورت پیوستن اسرائیل به ان.پی.تی. سخن می‌گوید؛ دنیایی که در آن دونالد ترامپ رئیس‌جمهور آمریکا شده، محکم بر سر اتخاذ خط مشی عدم مداخله و بی‌طرفی نسبت اختلافات مربوط به اسرائیل ایستاده. آیا این همان دنیای «اسرائیل تنها خواهد ایستاد» تصویر شده توسط «مسیحیت تبشیری» نیست؟
تصور کنید در چنین دنیایی ضربه‌ای دردناک به پیکره مقاومت در لبنان وارد آید یا تحولات سوریه به شکلی رقم خورد که واکنش عاجل و هم‌وزن ضربه وارده را بطلبد. به علاوه تصور کنید نقش و تقصیر اسرائیل در وارد آوردن این ضربه به قدری واضح باشد که چند تن از دولتمردان غربی، من‌جمله پرزیدنت ترامپ با بی‌پروایی بی‌نظیرش، نیز اسرائیل را به این دلیل ملامت کنند. به این وضعیت بیافزایید انباشت انرژی سیاسی برای خلاص شدن از شر کثافت مسلط بر سرزمین‌های اشغالی را نزد جوانان حامی رهبری و دلبسته حزب‌الله لبنان.

توجه کنیم که در چنین شرایطی حتی آن طیف از نیروهای سیاسی‌-اجتماعی ایران، که طی چند سال گذشته برای حمایت از سیاست «عادی‌سازی روابط با غرب» تاکید بسیار زیادی بر وقوع شکاف بی‌سابقه بین آمریکا و محور اسرائیل-سعودی داشته‌اند، در میل‌شان برای اجتناب از ورود ایران به جنگ با اسرائیل دست‌بسته خواهند بود. یعنی در شرایطی قرار خواهند گرفت که یا باید نکته‌ای که خود بیش از حد بر آن تاکید داشته‌اند را نقض کنند یا استدلال درخوری علیه فشارها برای ورود ایران به جنگ نخواهند داشت. چنین شرایط بغرنجی حتی رهبرانی بزرگ چون آیت‌الله خامنه‌ای و سید حسن نصرالله را نیز تحت فشار شدید قرار می‌دهد.
پس از حصول توافق هسته‌ای در تابستان 2015، مجله اکونومیست تصویری از رهبری روی جلد کار کرد در حال نشان دادن علامت پیروزی (V) و با عینکی که تصویری سوال‌برانگیز بر آن نقشه بسته بود. تصویری به مانند سرابی در کویر.

در سرمقاله همان شماره مجله اکونومیست می‌خوانیم: «این حس که ایالات متحده قدرتی رو به افول است، که اسرائیل و متحدین آمریکا در خلیج [فارس] را نگران می‌کند، می‌تواند در جاه‌طلبی‌های ایران بدمد». آیا دنیای فرضی‌ بالا همان سرابی نیست که تصور می‌کنند قادرند برای رهبری ایران تصویر کنند؟ و آیا یکی از اهداف ریاست‌جمهوری ترامپ و هدف از بالا گرفتن گرایشات ضدیهودی/ضداسرائیلی/ضدصهیونیستی در آمریکا برداشتن یک قدم‌ مهم برای ترسیم این سراب نیست؟

کلام آخر
ممکن است عده‌ای شبهه وارد کنند راجع به هزینه‌ چنین طرح‌هایی. یعنی مثلاً بگویند «معقول نیست که با ریاست‌جمهوری ترامپ آبروی خود را ببرند فقط برای اینکه پای ما را به جنگ با اسرائیل باز کنند که خود هزینه‌زاست». ولی باید از ایشان پرسید: هزینه را چه کسی متحمل شده و فایده را چه کسی خواهد برد؟ باید پرسید: مگر خیلی‌ها قبل از اشغال عراق در سال 2003 نمی‌دانستند که سراسر هزینه خواهد بود برای آمریکا؟ سراسر هزینه بود و حمله کردند.

به علاوه، من ادعا نمی‌کنم که ریاست‌جمهوری ترامپ فقط با هدف ترسیم این سراب جلوی چشمان ماست. می‌گویم این فقط یکی از اهداف است. مضافاً اینکه بخش مهمی از بدنه کارشناسی آمریکا، که در دوران اوباما دست بالا را داشتند، امروز هزینه را بر اساس تجربه‌های همین دو-سه دهه گذشته می‌سنجند.

گرایش ضد مداخله‌گری و بی‌طرفی نسبت به اختلاف اسرائیل-فلسطین کاملاً به مذاق این بخش از بدنه کارشناسی آمریکا خوش می‌آید. شاید لازم باشد این را هم تکرار کرد: فایده‌ای که به دنبالش هستند فقط وقتی رخ می‌نماید که بفهمیم برایشان طرح «خاورمیانه جدید» برنارد لوئیس مهم‌تر از هر چیز دیگری است.

به هر حال، این بود از «توهم توطئه» امروز ما. تا «توهم توطئه‌ای» دیگر شما عزیزان را به خدای بزرگ می‌سپاریم.

ارسال نظر

  • Maria Poltzel

    جهت اطلاع دوستان عزيز بايد عرض كنم:

    طبق تحقيقات شخصى خودم و بر خلاف پيش بينى هايى كه در مورد پيروزى ترامپ (كه بسيار ايران ستيز هست) ميشه، بايد گفت كه شانس پيروزى ترامپ (جمهورى خواه) و كلينتون (دموكرات) كاملا برابره!
    و اين در حاليه كه 40 رصد مردم آمريكا كه بيشتر از ايالت هاى شمالى آمريكا (بوستون-پنسيلوانيا و... ) و اكثرا هم
    از طبقه روشنفكران هستند، هنوز تصميمشون رو نگرفتن! و احتمال اينكه نامزد منتخبشون يك دموكرات باشه بسيار بالاست!

    در هر صورت اميدوارم كه يك نامزد دموكرات پيروز انتخابات بشه و نه جمهورى خواهان تندرو

    به اميد پيروزى خانم هيلارى كلينتون

  • ایرانی

    هرچند با همه ی این تحلیل موافق نیستم ولی به قول چامسکی این حقیقت دارد که در رابطه ی اسرائیل و آمریکا هرچند گاهی به نظر می رسد که دم (اسرائیل) دارد سگ (آمریکا) را حرکت می دهد؛ ولی آنگاه که منافع سرمایه داری مسلط بر آمریکا اقتضا کند این سگ (آمریکا) خواهد بود که دم (اسرائیل) را علیرغم خواست آن تکان خواهد داد.

  • ناشناس

    لطفاانصاف داشته باشید و مأخذ مطالبی که استفاده می کنید را درج نمایید. نویسنده این مطلب آقای وزنده می باشند.

  • کسری

    این بتده خدا خودش در انتهای ملاقه اش به متوهم بودن انهم از نوع توطئه مقر امده تا پیشاپیش جاخالی داده باشد

  • ناشناس

    این مرتیکه ی مو زرد سگی دیوانه است!

نمای روز

داغ

صفحه خبر - وب گردی

آخرین اخبار