گوناگون

چامسکی: بحران بسیار عمیق‌تر از چیزی است که فکر می‌کنیم

پارسینه: دوسومِ مردم امریکا حامی پیوستن کشورشان به معاهدۀ کاهش انتشار گازهای گلخانه‌ای هستند.» همچنین سه‌پنجمِ مردم معتقدند که مسئلۀ تغییرات آب‌وهوایی مهم‌تر از اقتصاد است؛ اما این امر برای سیاست‌مداران اهمیتی ندارد.

در ژانویۀ ۲۰۱۵، بولتن دانشمندان هسته‌ای۱ ساعت آخرالزمانِ۲ مشهور خود را به سه دقیقۀ قبل از نیمه‌شب جلو برد و این یعنی ما هم‌اکنون با چنان تهدیدی مواجهیم که در سی‌سالۀ اخیر بی‌سابقه است. بولتن برای این کار دو علت اصلی را نام برد که بقای بشر را تهدید می‌کند: سلاح‌های هسته‌ای و «تغییرات لجام‌گسیختۀ آب‌وهوایی». بولتن در بیانیۀ خود رهبران جهان را محکوم کرد که نتوانسته‌اند «به‌سرعت واکنش نشان داده یا دست به اقداماتی بزنند که برای محافظت از شهروندان در برابر فاجعۀ آینده ضروری است... اکنون تک‌تک افراد روی زمین در معرض خطر نابودی‌اند؛ چون رهبران جهان نتوانسته‌اند به مهم‌ترین وظیفه‌شان جامۀ عمل بپوشانند، یعنی تضمین و مراقبت از سلامت و حیات تمدن انسانی».

از همین رو، دلایل خوبی داریم تا توجهمان را معطوفِ دست‌های آلوده‌ای کنیم که ما را تا آستانۀ آخرالزمان پیش برده است.

در پایان سال ۲۰۱۵ رهبران جهان در پاریس گرد هم آمدند تا دربارۀ مشکل حاد «تغییرات لجام‌گسختۀ آب‌وهوایی» به بحث بنشینند. هر روز که می‌گذشت، شاهد تازه‌ای دربارۀ شدت این بحران از راه می‌رسید. اگر بخواهم از میان انبوهی از شواهد به یکی اشاره کنم، تحقیق جدید ناسا را انتخاب می‌کنم. درست پیش از نشست پاریس، آزمایشگاه پیش‌رانش جت۳ ناسا نتایج یکی از تحقیقاتش را منتشر کرد. این نتایج برای دانشمندانی که دربارۀ یخ‌های قطبی مطالعه می‌کنند، هم زنگ خطر بود و هم مایۀ شگفتی. بر اساس این تحقیق، «یخچال غول‌پیکر گرینلند موسوم به زکریا ایستروم که تا سال ۲۰۱۲ از منظر یخرفت‌شناسی۴ پایدار بود، اکنون ثبات خویش را از دست داده و وارد مرحلۀ عقب‌نشینی فزاینده شده است» و این یعنی مرحله‌ای غیرمنتظره و سخت شوم. این یخچال «بدان میزان آب دارد که اگر تماماً آب شود، به‌تنهایی می‌تواند سطح آب دریاها را حدود ۱۸ اینچ (۴۶ سانتی‌متر) بالا ببرد. این یخچال اکنون وارد مرحلۀ فروپاشی شده و سالانه حدود پنج‌میلیارد تن از حجمش را از دست می‌دهد. تمامی تکه‌های فروپاشیدۀ این یخچال وارد اقیانوس آتلانتیک شمالی می‌شود».

بااین‌حال کمتر کسی انتظار داشت که رهبران جهان «به‌سرعت واکنش نشان داده یا دست به اقداماتی بزنند که برای محافظت از شهروندان در برابر فاجعۀ آینده ضروری است». حتی اگر معجزه شود و رهبران جهان چنین کنند، اقداماتشان ارزش چندانی نخواهد داشت؛ زیرا بحران بسیار عمیق‌تر از چیزی است که فکر می‌کنیم.

وقتی که موافقت‌نامۀ پاریس منعقد شد، لوران فابیوس، وزیر امور خارجۀ فرانسه که میزبان نشست بود، اعلام کرد که این موافقت‌نامه «از نظر قانونی الزام‌آور است». این گفته چه‌بسا امیدوارکننده به نظر برسد؛ اما موانعی نه‌چندان معدود وجود دارد که نیازمند توجه دقیق هستند.

شاید بتوان ادعا کرد که در میان انبوه خبرهایی که رسانه‌های جمعی دربارۀ نشست پاریس منتشر می‌کردند، چند جملۀ زیر از همه مهم‌تر بودند. این جملات در انتهای تحلیلی در نیویورک‌تایمز از چشم‌ها پنهان ماندند: «به‌طور سنتی، در چنین نشست‌هایی مذاکره‌کنندگان درصدد انعقاد موافقت‌نامه‌ای هستند که از نظر قانونی الزام‌آور باشد و این امر مستلزم آن است که کشورهای شرکت‌کننده در نشستْ موافقت‌نامه را امضا کنند تا توافقْ ضمانت اجرایی پیدا کند؛ اما به‌علت حضور ایالات متحده امکان رسیدن به چنین توافقی در نشست پاریس وجود ندارد؛ چون جمهوری‌خواهان دوسومِ اکثریت سنا را در اختیار دارند و به‌محض رسیدنِ توافق به کپیتال هیل۵ با آن مخالفت می‌کنند. لذا برنامه‌های داوطلبانه جایگزین اهدافِ الزامیِ از بالا به پایین۶ شد.» اقدامات داوطلبانه هیچ معنایی ندارد، مگر شکست موافقت‌نامه.

شکست، آن هم «به‌خاطر ایالات متحده»، به‌عبارت دقیق‌تر، به‌خاطر جمهوری‌خوا‌هان که اکنون بدل به خطری جدی برای بقای بشریت شده‌‌اند.

در مقالۀ دیگری از تایمز دربارۀ نشست پاریس، می‌توان نتیجۀ این نشست را دید. نویسندۀ مقاله، پس از به‌به‌ و چه‌چه‌کردنِ بسیار دربارۀ نشست پاریس، می‌نویسد سیستمی که در نشست پاریس بر سر آن توافق رفت، «عمدتاً مبتنی است بر دیدگاه‌های رهبران آیندۀ جهان که قرار است مجری این سیاست‌ها باشند». در ایالات متحده، تمام جمهوری‌خواهانی که برای شرکت در انتخابات ریاست‌جمهوری ۲۰۱۶ نامزد شده‌اند، در علن، یا علم تغییرات آب‌وهوایی را منکر شده‌اند یا آن را زیر سؤال برده‌‌اند و به سیاست‌های اوباما در راستای مقابله با تغییرات آب‌وهوایی اعتراض کرده‌اند. در سنا، میچ مک‌کانل، رهبر جمهوری‌خواهان، هدایت اعتراضات علیه اوباما در زمینۀ برنامۀ مقابله با تغییرات آب‌وهوایی را به دست دارد. او در این باره می‌گوید: «قبل از اینکه رفقای بین‌المللی‌ اوباما شامپاین‌هایشان را با سروصدا بازکنند، بهتر است بدانند که این توافق غیرعملی است؛ چون مبتنی بر برنامه‌ای دربارۀ انرژی داخلی است که احتمالاً غیرقانونی است و نه‌تنها نیمی از ایالت‌ها خواهان ممنوعیت آن هستند، بلکه کنگره هم قبلاً علیه آن رأی داده است.»

در دوران نئولیبرالِ نسل گذشته، هر دو حزب به راست متمایل شده‌اند. اکنون می‌توان جریان اصلی حزب دمکرات را «جمهوری‌خواهان میانه‌رو» نامید. حزب جمهوری‌خواه نیز به منتهاالیه این طیف خزیده است و به چیزی بدل شده که محافظه‌کارانِ شناخته‌شده‌ای مانند تامس مان و نورمن اورنستاین آن را «شورش رادیکال»۷ می‌نامند که در فرجام خود چیزی نیست مگر وداع با سیاست‌ورزی پارلمانتاریستی متعارف. با برخاستن جمهوری‌خواهان از دندۀ راست، این حزب چنان خود را وقف زر و تزویر کرده است که سیاست‌های فعلی‌اش نمی‌تواند برای رأی‌دهندگان جذابیتی داشته باشد. برای علاج این مسئله نیز به جست‌وجوی مبنای عوام‌پسندِ جدیدی افتاده است که حول محورهای دیگری شکل گرفته باشد: مسیحیان اوانجلیست که در انتظار رجعت مجدد عیسی هستند؛ بومی‌گروانی که می‌ترسند «آنها» کشورِ ما را از چنگالمان بربایند؛ نژادپرست‌های مرتجع؛ مصیبت‌زدگانی که نمی‌دانند علت واقعی بدبختی‌شان چیست و دیگرانی که در حلقۀ کمند عوام‌فریبان، صید لاغری بیش نیستند و به‌آسانی بدل به شورشیانی رادیکال می‌شوند.

در چند سال گذشته، هستۀ مرکزی جمهوری‌خواهان تصمیم گرفته‌ بودند که بر سروصداهای اردوگاه خود سرپوش بگذارند؛ اما این دیگر میسور نیست. در پایان سال ۲۰۱۵، هستۀ مرکزی حزب از ناتوانی‌شان در ادارۀ اوضاعْ سخت وحشت‌زده و مستأصل شده بودند؛ حالا دیگر قاعدۀ جمهوری‌خواهانْ در کنترلِ رأس نیست.

مقامات و رقبایی که برای انتخابات دورۀ بعدی ریاست‌جمهوری از جانب جمهوری‌خواهان برگزیده شده‌اند، آشکارا از نتایجِ به‌دست‌آمده در نشست پاریس تبرّی می‌جویند و حتی حاضر نیستند در مذاکرات مرتبط شرکت کنند. سه نامزد جمهوری‌خواهی که در زمان نشست پاریس پیشتاز بودند، یعنی دونالد ترامپ، تد کروز و بن کارسن، موضعی عمدتاً اوانجلیستی اتخاذ کرده‌اند: به‌فرض که گرمایش جهانی را بپذیریم؛ باز هم انسان هیچ نقشی در آن ندارد.

باقی نامزدها اعتقاد داشتند که این مسئله هیچ دخلی به دولت ندارد. اوباما در پاریس وعده می‌داد که ایالات متحده در صف مقدم نبرد علیه گرمایش جهانی خواهد بود. بلافاصله پس از این صحبت‌ها کنگره که در اختیار جمهوری‌خواهان است، علیه برنامۀ اخیر او برای «آژانس حفاظت از محیط‌زیست» در راستای کاهش تأثیرات کربن رأی داد. چنان‌که رسانه‌ها گزارش دادند، «این اقدامْ پیامی تحریک‌کننده برای بیش از صد تن از رهبران جهان داشت: دولت امریکا نمی‌تواند از سیاست‌های اوباما دربارۀ تغییرات آب‌و‌هوایی صد‌درصد حمایت کند.» البته این گفته نمی‌تواند تماماً نشانگر ماهیت این اقدام کنگره باشد. در همین حین، لامار اسمیت، رئیسِ جمهوری‌خواه کمیسیون علم، فضا و تکنولوژی، در گیرودار پیکار با آن دسته از دانشمندان دولت بود که به خود جرئت داده بودند واقعیت‌ها را بیان کنند.

پیام آشکار است: شهروندان امریکایی اکنون در خانه‌شان مسئولیتی سنگین بر دوش دارند.

بر اساس یکی دیگر از گزارش‌های نیویورک تمایز: «دوسوم از مردم امریکا حامی پیوستن ایالات متحده به معاهدۀ الزام‌آور بین‌المللی برای کاهش انتشار گازهای گلخانه‌ای هستند.» از هر پنج امریکایی سه نفر معتقدند که مسئلۀ تغییرات آب‌وهوایی مهم‌تر از اقتصاد است؛ اما این امر برای سیاست‌مداران اهمیتی ندارد. نظرات عموم مردم همواره نادیده گرفته می‌شود. این واقعیت بار دیگر پیامی قدرتمند به مردم امریکا می‌فرستد. این وظیفۀ آن‌هاست که فکری به حال این سیستم آشفتۀ سیاسی کنند که در آن، رأی و نظر مردم امری فرعی و تجملی محسوب می‌شود. تفاوت میان نظر عموم مردم با سیاست‌های جاری، در این موردِ بخصوص، لوازم و نتایج فوق‌العاده مهمی برای سرنوشت جهان دارد.

البته نباید هیچ توهمی دربارۀ «عصر طلاییِ» گذشته داشته باشیم. بااین‌حال، تحولاتی که بدان‌ها اشاره کردیم، می‌توانند تغییرات عمده‌ای را موجب شوند. نئولیبرالیسم، در نسل گذشته، با تخریب پایه‌های دمکراسی‌های کارآمد، شورشی تمام‌عیار را علیه عموم مردم در سرتاسر جهان سامان داد. این امر صرفاً در ایالات متحده اتفاق نیفتاده است؛ تأثیر نئولیبرالیسم در اروپا حتی وحشتناک‌تر بوده است.

قوی سیاهی که هرگز نمی‌توانیم ببینیمش
بگذارید برویم به‌سراغ یکی دیگر از دل‌نگرانی‌های قدیمی دانشمندان هسته‌ای که ساعت آخرالزمان را ابداع کردند: سلاح‌های هسته‌ای. تهدید فزایندۀ سلاح‌های هسته‌ای تصمیم این دانشمندان برای جلوبردن دودقیقه‌ایِ ساعت آخرالزمانی در ژانویۀ ۲۰۱۵ را توجیه می‌کند. آنچه از آن زمان رخ داده، آشکار ساخته که این خطرِ فزاینده نزدیک‌تر از چیزی است که تصور می‌کردیم. در نگاه من، این مسئله به‌اندازۀ کافی توجهات را برنینگیخته است.

آخرین باری که ساعت آخرالزمانی به فاصلۀ سه دقیقه‌ای از نیمه‌شب رسید، سال ۱۹۸۳ و در زمان مانُورِ ایبل آرچر۸ در دوران ریاست‌جمهوری ریگان بود. این تحرکات نظامی علیه اتحاد جماهیر شوروی بدین منظور صورت می‌گرفت که سیستم‌های دفاعیِ آنها را بیازماید. اسنادی که اخیراً از آرشیو روسیه منتشر شده است، نشان می‌دهد که روس‌ها عمیقاً نگران عملیات ناتو بودند و خود را آمادۀ واکنش کرده بودند. این فقط یک معنا داشت: پایان.

امروزه ما دربارۀ این تحریکات نظامی عجولانه و بی‌فکرانه که جهان را تا لبۀ نابودی پیش برده بود، اطلاعاتِ بیشتری در دست داریم. ملوین گودمن، تحلیلگر نظامی و اطلاعاتی امریکا که در آن زمان رئیس بخش امور شوروی و تحلیلگر ارشد سیا بود، دربارۀ این مانور می‌نویسد: «علاوه‌بر بسیج نیروها در طی مانور ایبل آرچر که زنگ خطر را برای کرملین به صدا درآورده بود، دولت ریگان به مقامات نظامی اجازه داده بود به اقدامات نظامی تعرض‌آمیز و نامتعارفی در امتداد مرزهای شوروی دست بزنند. این اقدامات در برخی موارد به درون مرزهای شوروی نیز کشیده شد.» ازجمله اقدامات خطرناک پنتاگون، می‌توان به موارد زیر اشاره کرد: روانه‌کردن بمب‌افکن‌های استراتژیک به قطب شمال برای آزمودن قدرت رادارهای شوروی، اقدامات نظامی جنگی در مرزهای دریایی شوروی، ورود ناوهای امریکایی به محدوده‌هایی که تا پیش از آن بدان‌ها وارد نشده بودند و نیز عملیات مخفی نظامی برای شبیه‌سازی حملۀ دریایی غافلگیرانه به اهدافی در خاک شوروی.

می‌دانیم که در آن روزهای هراسناک، جهان از فاجعۀ هسته‌ای نجات پیدا کرد؛ آن‌هم با تصمیم افسر روسی، استانیسلاو پتروف که تصمیم گرفت گزارش سیستم‌های اتوماتیک تشخیص راداری را دربارۀ حملۀ موشکی به خاک شوروی، به مقامات بالاتر منتقل نکند. پتروف با این عمل خویش، در کنار فرماندۀ زیردریایی روسی واسیلی آرخیپوف قرار گرفت که در لحظات خطرزای بحران موشکیِ کوبا در سال ۱۹۶۲، اجازۀ شلیک اژدرهای اتمی روسیه را صادر نکرد؛ آن‌هم در هنگامی که زیردریایی‌اش در معرض حملۀ ناوشکن‌های امریکایی‌ای بود که کوبا را در قرنطینۀ دریایی قرار داده بودند.

اخیراً نمونۀ دیگری از‌این‌دست موارد فاش شده است که پروندۀ وحشت‌آفرینِ این‌گونه لحظات را قطورتر کرده است. بروس بلر، کارشناس امنیت هسته‌ای می‌نویسد: «در سال ۱۹۷۹ رئیس‌جمهور ایالات متحده در آستانۀ اتخاذ سهل‌انگارانه‌ترین تصمیم ممکن برای پرتاب موشک بود. در این زمان رادارهای واحدِ دفاع هوافضای امریکای شمالی۹، درنتیجۀ اشتباه محاسباتی، هشدار دادند که شوروی حملۀ موشکی همه‌جانبه‌ای به ایالات متحده صورت داده است. همان شب بلافاصله دو بار با زبیگنیو برژینسکی، مشاور امنیت ملی، تماس گرفته شد که شوروی به امریکا حمله کرده است. برژینسکی می‌خواست تلفن را بردارد و کارتر را قانع کند که باید بی‌معطلی فرمان حملۀ همه‌جانبه بدهد؛ اما با او تماس گرفتند و گفتند هشدار اشتباه بوده است.»

این خبرِ تازه‌فاش‌شده یادآور واقعۀ بسیار خطرناکی در سال ۱۹۹۵ است که در جریان آن مسیر یکی از راکت‌های امریکایی‌نروژی که حامل مقدار معتنابهی تجهیزات بود، مشابهت بسیاری با مسیر یک موشک هسته‌ای داشت. این اتفاقْ افسران روسی را بسیار نگران می‌کند و آنها سریعاً با بوریس یلتسین تماس می‌گیرند تا او در این باره تصمیم بگیرد که موشک هسته‌ای شلیک بشود یا نه.

بلر نیز دربارۀ موارد مشابهی ازاین‌دست سخن گفته است؛ مثلاً در دوران جنگ ۱۹۶۷ در خاورمیانه، به‌اشتباه، «به خدمۀ یکی از هواپیماهای حامل بمب هسته‌ای فرمان حمله داده می‌شود، درحالی‌که این فرمان قرار بوده است آزمایشی/تمرینی باشد». چند سال بعد در اوایل دهۀ هفتاد، واحد هوایی استراتژیک امریکا در اوهاما «فرمان آزمایشیِ حمله را به‌عنوان فرمان حملۀ واقعی به واحدها منتقل کردند». در هر دو مورد، مراکز کنترلِ کدها اشتباه کردند و دخالت انسانی مانع انجام حمله شد. بلر ادامه می‌دهد: «بگذارید راحتتان کنم. گندکاری‌هایی مثل اینها به‌دفعات رخ می‌دهد.»

بلر این اظهارات را در واکنش به گزارش جان بردن، یکی از افسران نیروی هوایی امریکا بیان کرده است. این گزارش را همین تازگی‌ها نیروی هوایی امریکا عمومی کرده است. بردن در سال ۱۹۶۲ که امریکا درگیر بحران موشکی کوبا بود و تنش‌ها نیز در آسیا بالا گرفته بود، یکی از افسران امریکایی در اوکیناوا بود. روز ۲۸ اکتبر، سیستم هشداردهندۀ هسته‌ای «وضعیت اضطراری دو» را اعلام می‌کند که به‌معنی جواز شلیک موشک‌های هسته‌ای است. در اوج بحران کوبا، خدمۀ بخش موشک‌های هسته‌ای در اوکیناوا، به‌اشتباه، جواز شلیک موشک هسته‌ای را دریافت می‌کنند؛ اما تصمیم می‌گیرند چنین نکنند. بدین‌ترتیب از وقوع جنگی هسته‌ای جلوگیری می‌کنند و در کنار پتروف و آرخیپوف، در گروه مردانی جای می‌گیرند که از پروتکل‌ها نافرمانی کرده و جهان را نجات داده‌‌اند.

چنان‌که بلر می‌گوید، چنین وقایعی اصلاً نامعمول نیستند. یکی از تحقیقاتی که اخیراً صورت گرفته است، نشان می‌دهد که در بازۀ زمانی بررسی‌شده، فاصلۀ سال‌های ۱۹۷۷ تا ۱۹۸۳، چنین اشتباهاتی هر ساله ده‌ها بار صورت گرفته‌‌اند. بر اساس این تحقیق، گسترۀ اشتباهاتِ سالانه از ۴۳ تا ۲۵۵ مورد در نوسان بوده است. ست باوم، پژوهشگر این تحقیق، گزارشش را با کلماتی مناسب خاتمه می‌دهد: «جنگ هسته‌ای قوی سیاهی است که هرگز نمی‌بینیمش؛ مگر در همان لحظۀ گذرایی که ما را می‌کشد. ما ازمیان‌برداشتن خطر را به تأخیر می‌اندازیم و دود این کار نهایتاً به چشمان خودمان خواهد رفت. اکنون زمان آن رسیده است که متوجهِ این خطر شویم؛ چون هنوز زنده‌ایم.»

مواردی ازاین‌دست، مانند مواردی که در کتاب فرمان و کنترل۱۰ اریک اشلوسر آمده است، عمدتاً در سیستم‌های امریکایی رخ داده است. البته روزگاری روسیه بسی بیشتر از امریکا در معرض چنین اشتباهاتی بوده است. ناگفته پیداست که اشتباهاتی ازاین‌دست در سایر کشورها که بارزترینشان پاکستان است، چه تبعاتی ممکن است داشته باشد.

جنگ دیگر ناممکن نیست
چنان‌که در قضیۀ ایبل آرچر دیدیم، گاهی‌اوقات تهدیدها امری تصادفی و اتفاقی نیستند؛ بلکه به‌خاطر ماجراجویی کشورها پیش می‌آیند. خطرناک‌ترین تهدید هسته‌ای در جریان بحران موشکی کوبا در سال ۱۹۶۲ اتفاق افتاده است؛ یعنی زمانی که فاجعه از بغل گوش بشریت گذشت. نحوۀ مدیریت بحران موشکی کوبا و نیز تفسیری که عموماً از این بحران صورت می‌گیرد، هر دو تکان‌دهنده است.

حال که به این لحظات رعب‌آور نگاهی انداختیم، بد نیست نگاهی هم بیندازیم به برنامه‌ریزی‌ها و گفت‌وگوهای استراتژیکی که در این باره صورت پذیرفته است. یکی از این برنامه‌ریزی‌های بسیار مخوف را می‌توان در پژوهش فرماندهی استراتژیک ایالات متحده۱۱ مشاهده کرد که ذیل عنوان «ضروریات بازدارندگی در دوران پس از جنگ سرد» در دوران کلینتون صورت گرفته است. این برنامه حق حملۀ پیش‌دستانۀ هسته‌ای را حتی در برابر کشورهای غیرهسته‌ای، برای ایالات متحده محفوظ می‌داند. این برنامه بیان می‌کند که سلاح‌های هسته‌ای پیوسته باید به کار گرفته شوند؛ یعنی باید از آن‌ها به‌عنوان ابزاری استفاده کرد که بر «هر نزاع یا بحرانی سایه می‌افکند». این برنامه خواهان این می‌شود که ایالات متحده نقابی از بی‌خردی و کینه‌توزی بر چهره بزند تا بقیۀ دنیا را بترساند.

دکترین‌ فعلی امریکا در این زمینه را می‌توان در سرمقالۀ نشریۀ اینترنشنال سکیوریتی۱۲ یافت؛ این سرمقاله یکی از مراجع اصلی در حیطۀ دکترین‌های استراتژیک است. نویسندگانِ این مقاله توضیح می‌دهند که ایالات متحده ملزم به حفظ «تفوق استراتژیک» خود است؛ یعنی ایمن‌سازی خود در برابر حملۀ تلافی‌جویانه. این مطلبْ بیانگر همان منطقی است که در پشت «سه‌گانۀ جدید»۱۳ اوباما نهفته است؛ یعنی تقویت زیردریایی‌ها، پایگاه‌های موشکی زمینی و بمب‌افکن‌ها و نیز تقویت دفاع موشکی برای پاتک‌زدن در مقابل حملات تلافی‌جویانه. نویسندگانِ مقاله از این مسئله اظهار نگرانی می‌کنند که خواست امریکا برای تفوق استراتژیک ممکن است چین را بر آن دارد تا سیاست «عدم‌اقدام اولیه» را کنار بگذارد و برنامۀ بازدارندگی‌ محدودش را توسعه دهد. نویسندگان مقاله تصور می‌کنند که چین دست به چنین اقدامی نخواهد زد؛ اما آینده همچنان در پردۀ ابهام است. واضح است که به‌کارگیری این سیاست‌ها در منطقه‌ای که درگیر نزاع و تنش است، بسیار خطرناک خواهد بود.

همین مطلب دربارۀ گسترش ناتو به شرق نیز صادق است. در زمان فروپاشی شوروی، سران کشورهای غربی شفاهاً به گورباچف قول دادند که ناتو به شرق کشیده نخواهد شد و او نیز درعوض، اجازۀ اتحاد آلمان و پیوستنش به ناتو را صادر کرد. هنگامی که دربارۀ تاریخ این قرن می‌اندیشیم، درمی‌یابیم که گورباچف امتیاز بسیار بزرگی به غرب داده است. ناتو به‌ناگهان تا آلمان شرقی گسترش یافت. در سال‌های بعدی، ناتو توسعه‌طلبی‌اش در مرزهای روسیه را ادامه داد. اکنون که ناتو می‌خواهد اکراین، قلب ژئواستراتژیک روسیه را به خود ملحق سازد، اوضاع بسیار خطرناک‌تر از قبل شده است. لحظه‌ای تصور کنید که پیمان ورشو همچنان پابرجا می‌بود و بسیاری از کشورهای امریکای لاتین بدان ملحق شده بودند و کانادا و مکزیک نیز در انتظار عضویت در آن بودند. امریکا چگونه به این مسئله واکنش نشان می‌داد؟

فارغ از این ملاحظات، روسیه و چین و نیز استراتژیست‌های امریکایی به‌خوبی می‌دانند که سیستم دفاع موشکی امریکا در مرزهای روسیه در اصل برای حملۀ پیش‌دستانه طراحی شده و هدفش تثبیت تفوق استراتژیک امریکاست تا از حملۀ تلافی‌جویانه مصون باشد. شاید چنان‌که برخی متخصصین می‌گویند، مأموریت این سیستم‌ها کاملاً غیرممکن باشد؛ اما کشورهایی که هدف این سیستم هستند، هیچ‌گاه نمی‌توانند از این موضوع مطمئن باشند. ناتو واکنش نظامی روسیه را که کاملاً طبیعی است، تهدیدی برای غرب تفسیر می‌کند.

یکی از پژوهشگران برجستۀ اکراینیِ بریتانیایی‌تبار عبارت «پارادوکس جغرافیایی سرنوشت‌ساز» را در این باره به کار برده است: «ناتو برای ازمیان‌بردنِ خطراتی وجود دارد که خودش به وجود آورده است.»

این تهدیدها اکنون بسیار واقعی هستند. خوشبختانه سقوط هواپیمای روسی که مشغول مأموریت نظامی در سوریه بود، توسط یکی از اف‌16 های ترکیه در نوامبر ۲۰۱۵ منجر به نزاع بین‌المللی نشد؛ اما با درنظرگرفتن اوضاع فعلی، شاید این مسئله دور از نظر نباشد. هواپیمای روسی فقط ۱۷ ثانیه وارد مرزهای ترکیه شد و سپس در حال برگشتن به درون خاک سوریه بود که سرنگون شد. ساقط‌کردن این هواپیما به‌نظر، عملی غیرضروری، تحریک‌کننده و بی‌خردانه بود که مطمئناً پیامدهای خودش را دارد.

روسیه در واکنش به این اقدام اعلام کرد که ازاین‌به‌بعد بمب‌افکن‌هایش را با جت‌های جنگنده اسکورت خواهد کرد و سیستم‌‌های پیشرفتۀ ضد موشکی را در سوریه مستقر خواهد کرد. به‌گفتۀ وزیر دفاع روسیه، سرگی شویگو، این کشور رزم‌ناو موشکی‌اش، مسکووا را به‌همراه سیستم دفاع دوربردش به ساحل نزدیک‌تر کرد تا «به‌سرعت هر هدف هوایی‌ای را که تهدیدی بالقوه برای هواپیماهایش محسوب می‌شود، نابود کند». همۀ اینها مقدمات درگیری‌ای است که می‌تواند مرگبار باشد.

تنش در مرزهای ناتو و روسیه به مسئله‌ای دائمی بدل شده است. این تنش با مانورهایی در هر دو طرفِ مرز همراه بوده است. بلافاصله پس از آنکه ساعت آخرالزمانی به نیمه‌شب نزدیک شد، مطبوعات امریکا گزارش کردند که «ماشین‌های نظامی ارتش امریکا روز چهارشنبه از شهری در استونی به داخل خاک روسیه جولان داده‌اند». حرکتی نمادین که در هنگامۀ بدترین تنش‌ها میان غرب و روسیه از زمان جنگ سرد تاکنون، آتشِ نزاع را باز هم داغ‌تر کرد. کمی قبل از این ماجرا نزدیک بود یکی از هواپیماهای جنگی روسی با یکی از هواپیماهای مسافربری دانمارکی برخورد کند. درحال‌حاضر هر دو طرفْ تجهیز و آرایش نظامی سریع نیروها را در مرزهای ناتو و روسیه تمرین می‌کنند و البته باور دارند که جنگ دیگر «ناممکن» نیست.

شانس بقا
اگر اوضاع این‌گونه باشد، پس هر دو طرف از مرز دیوانگی هم فراتر رفته‌اند؛ چون جنگ می‌تواند همه‌ چیز را نابود کند. در طول دهه‌ها، باور عمومی بر این بود که حملۀ پیش‌دستانه از طرف یکی از قدرت‌های بزرگ، حتی بدون انتقام‌جویی رقیب و تنها به‌علت تأثیرات زمستان هسته‌ای۱۴، می‌تواند سبب نابودی مهاجم شود.

اما جهانِ امروز در معرض چنین خطری است و نه‌تنها امروز، بلکه هفتاد سال‌ است که ما با این خطر دست‌وپنجه نرم می‌کنیم. استدلال‌هایی که برای توجیه این وضع مطرح می‌شوند، واقعاً قابل‌توجه‌اند. همان‌طور که دیدیم، امنیتِ مردم غالباً جزو نگرانی‌های اصلی سیاست‌گذاران نیست. این مسئله از نخستین روزهای دوران هسته‌ای صادق بوده است؛ یعنی زمانی که در مراکز تصمیم‌گیری سیاسی‌ هیچ تلاشی و ظاهراً حتی هیچ ایدۀ به‌زبان آمده‌ای برای ازمیان‌برداشتنِ تنها تهدید بالقوۀ جدی علیه ایالات متحدۀ امریکا صورت نمی‌پذیرفته است. به همین دلیل است که این مشکلات به‌نحوی که به‌اختصار بیان شد، تا به امروز ادامه دارند.

این جهانی است که ما در آن زندگی می‌کنیم، جهانی که «امروز» در آن زندگی می‌کنیم. تسلیحات اتمیْ ما را در معرض خطرِ مستمرِ نابودی لحظه‌ای قرار داده‌اند؛ اما دست‌کم به‌لحاظ نظری می‌دانیم که چطور تهدید را خنثی و حتی نابود کنیم. ضرورتی که قدرت‌های هسته‌ای جهان که پیمان منع گسترش سلاح‌های هسته‌ای را امضا کرده‌اند، آن را دست‌کم و شاید نادیده می‌گیرند. خطر گرمایش جهانی خطری آنی نیست؛ بااین‌حال در درازمدت تهدید جدی‌تری است و به‌علاوه خطری است که ممکن است ناگهان شدت پیدا کند. اینکه ما ظرفیت مبارزه با این بحران را داریم یا نه، کاملاً روشن نیست؛ اما شکی نیست که هرچه تأخیر در واکنشْ طولانی‌تر شود، شدت فاجعه بیشتر خواهد شد.

چشم‌انداز پیشِ رو برای بقای انسان چندان امیدوارکننده به نظر نمی‌رسد؛ مگر آنکه در مسیر حرکتمان تغییراتی بنیادین ایجاد کنیم. بر دوش ما مسئولیت‌های بزرگی سنگینی می‌کند و پیشارویمان نیز فرصت‌های بی‌نظیری قرار دارد.

منبع: ترجمان

* این نوشتار برشی از کتاب جدید نوام چامسکی، چه کسی بر جهان حکومت می‌کند، است.
پی‌نوشت‌ها:
* این مطلب در تاریخ ۱۳ ژوئن ۲۰۱۶ با عنوان It's Time to Get Serious About Climate Change. Seriously در وبسایت نیشن منتشر شده است.

[۱] Bulletin of the Atomic Scientists
[۲] Doomsday Clock
ساعت آخرالزمانی یک شبه‌ساعتِ نمادین است که شمارش معکوس آخرین فاجعۀ جهانیِ ممکن را نشان می‌دهد. فجایعی نظیر تغییرات آب‌وهوایی یا جنگ هسته‌ای. این شبه‌ساعت نخستین بار در سال ۱۹۴۷ توسط اعضای بولتن دانشمندان هسته‌ای برپا شد.
[۳]  NASA's Jet Propulsion Lab (JPL)
[۴]  Glaciologically
یخرفت‌شناسی یا یخچال‌شناسی: دانش مطالعه یخچال‌های طبیعی در نواحی قطبی و کوهسارها یا به‌صورت کلی‌تر مطالعه همه نمودهای یخ و پدیده‌های حاصل از آن در سطح زمین است و در آن خصوصیات مختلف آب در حالت جامد (برف و یخ) بررسی می‌شود.
[۵] Capitol Hill ساختمان کنگرۀ ایالات‌متحده. [مترجم]
[۶] top-down targets
[۷] radical insurgency
[۸] Able Archer مانور نظامی ناتو در سال ۱۹۸۳ که حوادث پیرامون آن جهان را تا آستانۀ جنگ هسته‌ای پیش برد. [مترجم]
[۹] North American Aerospace Defense Command (NORAD) مرکز دفاع هوافضای امریکای شمالی. [مترجم]
[۱۰] Command and Control
[۱۱] United States Strategic Command
[۱۲] International Security
[۱۳] new triad
[۱۴] nuclear winter
زمستان هسته ای از عواقب اقلیمی احتمالی یک جنگ هسته‌ای است. هوای بسیار سرد و کاهش نور خورشید - که می‌تواند ماه‌ها و سال‌ها به درازا بکشد - از پیامدهای محتمل و پیش‌بینی‌شدهٔ یک جنگ هسته‌ای هستند.

ارسال نظر

نمای روز

داغ

صفحه خبر - وب گردی

آخرین اخبار