یشنهادی برای کیروش، کیارستمی ببین!
پارسینه: کسی خبر دارد این روزها کارلوس کیروش چه فیلمی میبیند؟ چه موسیقیای گوش میدهد؟ چه کتابی میخواند؟ هنر جنگ؟ گلادیاتور؟ ترمیناتور؟
احسان محمدی در عصر ایران نوشت: «میگویند فلیپه اسکولاری، سرمربی تیم ملی فوتبال برزیل در جام جهانی ۲۰۰۲ شب قبل از دیدار فینال مقابل آلمان، کتاب «هنر جنگ» نوشته سان تسو را به بازیکنانش داد که بخوانند.
«هنر جنگ» نوشته مردی است که او را فرمانده - فیلسوف لقب دادهاند. بیش از ۴۰۰ سال قبل از میلاد در چین باستان. یک کتاب کوچک و ساده با ۱۳ فصل. در هر فصلی استراتژی و تاکتیکهای جنگی گنجانده شده است که باید فرمانده نیروی زمینی از آن پیروی کند تا بر دشمن پیروز شود.
کارلو آنچلوتی هم اعتراف کرد که قبل از فینال لیگ قهرمانان سال ۲۰۰۳ برای بازیکنانش حرفهای آل پاچینو در فیلم "Any Given Sunday" - هر یکشنبه کذایی - را پخش کرده است تا آنها را تحریک به پیروزی کند. او برای بازیکنان میلان قبل از دیدار مقابل یوونتوس این فیلم را پخش کرد. پلانی که آل پاچینو در نقش یک مربی در رختکن با لحن استثناییاش به بازیکنان خود انگیزه میداد و آنها را با شوری جنونآسا روانه زمین میکند. کارلتو میگوید تنها فرقی که وجود داشت این بود که من چهره بازیکنانم در میلان را جایگزین چهره هنرپیشههای فیلم کردم. آن لحظه برای من لحظهای بسیار احساسی بود.
اما مربیانی هستند که این شیوههای انگیزهبخشی با کتاب و فیلم را جدی نمیگیرند و به آن پوزخند میزنند. وقتی کلودیو رانیری سرمربی وقت رم به تیم اینتر تحت مدیریت ژوزه مورینیو ایراد گرفت که بازیکنانش مثل گلایاتور همه را سلاخی میکنند، او طعنهآمیز گفت: من هیچوقت بازیکنانم را نمیبرم که فیلم گلادیاتور را ببینند. اگر این کار را بکنم به من میخندند یا یک روانپزشک را صدا میکنند تا من را معاینه کند. به جای این کار روی تیمم، تاکتیک و برنامههایم تمرکز میکنم.
کسی خبر دارد این روزها کارلوس کیروش چه فیلمی میبیند؟ چه موسیقیای گوش میدهد؟ چه کتابی میخواند؟ هنر جنگ؟ گلادیاتور؟ ترمیناتور؟... چرا او این همه پرخاشگر، غیرقابل کنترل و عصبانی است؟ چرا نیمکت تیم ملی ایران این همه پرهیاهوست. دیدار تیم ملی مقابل قطر در تهران را در ذهن مرور کنید! آن مُشتهای گره کرده، آن فریادها سر داور، آن همه خشم و انرژی رها شده و غیرقابل مهار...
انتظار میرفت بعد از دیدار کم رمق و بیهیجان و بیحاشیه مقابل چین آرامش به تیم برگردد اما گفتوگوی توفانی کیروش نشان داد او سرآرام ندارد. او این بار به جای تاختن به رقیبان مرئی و نامرئیاش و متهم کردن آنها به کارشکنی به موضوع حمله به سفارت عربستان پرداخت. به علی کفاشیان حمله کرد، به فدراسیون فوتبال و مهدی تاج تاخت و... این رفتار او به نظر بیش از آن که یک هیجان مدیریت شده برای طیفی از مخاطبان باشد که آن را با «تعصب» و «غیرت» و «جنگندگی» یکسان میدانند، از خشم و عصبانیت مفرطتش خبر میدهد.
کار به جایی رسید که فلاحتپیشه، عضو کمیسیون امنیت ملی مجلس شورای اسلامی به او یادآوری کرد که نباید به حیطه سیاست وارد شود و صلاحیت آن را ندارد که در خصوص مسائل سیاسی داخل کشور نظری بدهد چون اتباع خارجی باید به پروتکل کشور میزبان احترام بگذارند و این ادبیات منجر به تحریک تماشاگران سوری و لبنانی میشود.
فارغ از قضاوت سخنان کیروش، زمان بیان کردن آنها مهم است. این که همین حرفها به تیم سرایت میکند. این که این دست رفتارهای عموما عصبی از مردی سرد و گرم چشیده مثل او بعید است و حتما میداند که حرف زدن در مورد حمله به سفارت عربستان بعد از این همه وقت ماجرای تازهای نیست.
این نوشتار در پی نقد کیروش نیست؛ گر چه تردیدی نیست که به شخصه تیم ملی ایران را از او هزاران بار بیشتر دوست دارم. تجربه نشان داده است که مربیان خارجی معمولا به تنها چیزی که سختتر وفادارند، قراردادشان است. بعد از پایان کار فارغ از هر نتیجهای که به دست بیاید چمدانهایشان را میبندند و به کشورشان برمیگردند و ما میمانیم و اندوه نرفتن به جام جهانی و المپیک که تا لحظه زنده بودن مثل یک خالکوبی کج و کوله و آزاردهنده پیش چشممان است.
تیم ملی ایران و در راس آن کارلوس کیروش این روزها بیش از هر چیزی به آرامش نیاز دارد. آرامش و آرامش. ما در طول سالهای گذشته از فضاهای پرتنش، از جنجال و هیاهو، از غبارآلود شدن هوا همیشه ضرر کردهایم. اگر کسی به کارلوس کیروش دسترسی دارد، به او فیلمهای عباس کیارستمی را بدهد تا نگاه کند. طعم گیلاس، خانه دوست کجاست؟، مشق شب... شاید کمی آرامتر، ملایمتر و مهربانتر پیرامونش را نگاه کرد و آرامش گرفت و تیم ملی را هم آرام کرد.
ما راه دشواری به سوی جام جهانی داریم. مباد آن که روزی افسوس بخوریم چرا کیروش را، نیمکت ذخیره را و آدمهای پیرامون تیم ملی را آرامتر نکردیم. ما به اندازه کافی حسرت و اندوه و آرزوی بر باد رفته داریم. این یکی را به آن همه اضافه نکنیم!»
«هنر جنگ» نوشته مردی است که او را فرمانده - فیلسوف لقب دادهاند. بیش از ۴۰۰ سال قبل از میلاد در چین باستان. یک کتاب کوچک و ساده با ۱۳ فصل. در هر فصلی استراتژی و تاکتیکهای جنگی گنجانده شده است که باید فرمانده نیروی زمینی از آن پیروی کند تا بر دشمن پیروز شود.
کارلو آنچلوتی هم اعتراف کرد که قبل از فینال لیگ قهرمانان سال ۲۰۰۳ برای بازیکنانش حرفهای آل پاچینو در فیلم "Any Given Sunday" - هر یکشنبه کذایی - را پخش کرده است تا آنها را تحریک به پیروزی کند. او برای بازیکنان میلان قبل از دیدار مقابل یوونتوس این فیلم را پخش کرد. پلانی که آل پاچینو در نقش یک مربی در رختکن با لحن استثناییاش به بازیکنان خود انگیزه میداد و آنها را با شوری جنونآسا روانه زمین میکند. کارلتو میگوید تنها فرقی که وجود داشت این بود که من چهره بازیکنانم در میلان را جایگزین چهره هنرپیشههای فیلم کردم. آن لحظه برای من لحظهای بسیار احساسی بود.
اما مربیانی هستند که این شیوههای انگیزهبخشی با کتاب و فیلم را جدی نمیگیرند و به آن پوزخند میزنند. وقتی کلودیو رانیری سرمربی وقت رم به تیم اینتر تحت مدیریت ژوزه مورینیو ایراد گرفت که بازیکنانش مثل گلایاتور همه را سلاخی میکنند، او طعنهآمیز گفت: من هیچوقت بازیکنانم را نمیبرم که فیلم گلادیاتور را ببینند. اگر این کار را بکنم به من میخندند یا یک روانپزشک را صدا میکنند تا من را معاینه کند. به جای این کار روی تیمم، تاکتیک و برنامههایم تمرکز میکنم.
کسی خبر دارد این روزها کارلوس کیروش چه فیلمی میبیند؟ چه موسیقیای گوش میدهد؟ چه کتابی میخواند؟ هنر جنگ؟ گلادیاتور؟ ترمیناتور؟... چرا او این همه پرخاشگر، غیرقابل کنترل و عصبانی است؟ چرا نیمکت تیم ملی ایران این همه پرهیاهوست. دیدار تیم ملی مقابل قطر در تهران را در ذهن مرور کنید! آن مُشتهای گره کرده، آن فریادها سر داور، آن همه خشم و انرژی رها شده و غیرقابل مهار...
انتظار میرفت بعد از دیدار کم رمق و بیهیجان و بیحاشیه مقابل چین آرامش به تیم برگردد اما گفتوگوی توفانی کیروش نشان داد او سرآرام ندارد. او این بار به جای تاختن به رقیبان مرئی و نامرئیاش و متهم کردن آنها به کارشکنی به موضوع حمله به سفارت عربستان پرداخت. به علی کفاشیان حمله کرد، به فدراسیون فوتبال و مهدی تاج تاخت و... این رفتار او به نظر بیش از آن که یک هیجان مدیریت شده برای طیفی از مخاطبان باشد که آن را با «تعصب» و «غیرت» و «جنگندگی» یکسان میدانند، از خشم و عصبانیت مفرطتش خبر میدهد.
کار به جایی رسید که فلاحتپیشه، عضو کمیسیون امنیت ملی مجلس شورای اسلامی به او یادآوری کرد که نباید به حیطه سیاست وارد شود و صلاحیت آن را ندارد که در خصوص مسائل سیاسی داخل کشور نظری بدهد چون اتباع خارجی باید به پروتکل کشور میزبان احترام بگذارند و این ادبیات منجر به تحریک تماشاگران سوری و لبنانی میشود.
فارغ از قضاوت سخنان کیروش، زمان بیان کردن آنها مهم است. این که همین حرفها به تیم سرایت میکند. این که این دست رفتارهای عموما عصبی از مردی سرد و گرم چشیده مثل او بعید است و حتما میداند که حرف زدن در مورد حمله به سفارت عربستان بعد از این همه وقت ماجرای تازهای نیست.
این نوشتار در پی نقد کیروش نیست؛ گر چه تردیدی نیست که به شخصه تیم ملی ایران را از او هزاران بار بیشتر دوست دارم. تجربه نشان داده است که مربیان خارجی معمولا به تنها چیزی که سختتر وفادارند، قراردادشان است. بعد از پایان کار فارغ از هر نتیجهای که به دست بیاید چمدانهایشان را میبندند و به کشورشان برمیگردند و ما میمانیم و اندوه نرفتن به جام جهانی و المپیک که تا لحظه زنده بودن مثل یک خالکوبی کج و کوله و آزاردهنده پیش چشممان است.
تیم ملی ایران و در راس آن کارلوس کیروش این روزها بیش از هر چیزی به آرامش نیاز دارد. آرامش و آرامش. ما در طول سالهای گذشته از فضاهای پرتنش، از جنجال و هیاهو، از غبارآلود شدن هوا همیشه ضرر کردهایم. اگر کسی به کارلوس کیروش دسترسی دارد، به او فیلمهای عباس کیارستمی را بدهد تا نگاه کند. طعم گیلاس، خانه دوست کجاست؟، مشق شب... شاید کمی آرامتر، ملایمتر و مهربانتر پیرامونش را نگاه کرد و آرامش گرفت و تیم ملی را هم آرام کرد.
ما راه دشواری به سوی جام جهانی داریم. مباد آن که روزی افسوس بخوریم چرا کیروش را، نیمکت ذخیره را و آدمهای پیرامون تیم ملی را آرامتر نکردیم. ما به اندازه کافی حسرت و اندوه و آرزوی بر باد رفته داریم. این یکی را به آن همه اضافه نکنیم!»
منبع:
روزنامه ایران
ارسال نظر