آیا همه ایرانیان ممنوعالخروج شدهاند؟
پارسینه: امیر هاشمی مقدم؛ به تازگی افزایش سیصد درصدی عوارض خروج از کشور در بودجه سال ۱۳۹۷ شگفتیآفرین شدهاست. چند توجیه ظاهری برای این افزایش وجود داشت: اینکه ثروتمندان فقط میتوانند به سفر خارجی بروند و برای آنها هم دویست و بیست هزار تومان چیزی نیست؛ اینکه بخشی از این عوارض صرف توسعه زیرساختهای گردشگری کشور میشود؛ و البته این نکته تلویحی را هم نگارنده میافزاید که سفر به خارج از کشور با اهداف ضدفرهنگی و در محیطهایی است که با فرهنگ ما همخوان نیستند. بهعنوان پژوهشگر انسانشناسی گردشگری، نکاتی را لازم میدانم یادآوری نمایم.
برای نمونه، جوانان خیلی از کشورهای جهان پس از دبیرستان، تقریبا یک سال یا کمتر را به سفر به کشورهای مختلف میروند تا تجربه کسب کنند. خیلی از این افراد بر پایه تجربیاتی که در این سفرها به دست آوردهاند رشته دانشگاهی و آینده شغلیشان را برمیگزینند.
دوم: برخلاف تصور بالا، اتفاقا درصد بالایی از سفرهای خارجی ایرانیان مربوط به قشر متوسط است. سه مقصد اصلی گردشگری ایرانیان به ترتیب ترکیه، دوبی و گرجستان است. آذربایجان و ارمنستان هم در ردههای بعدی جای میگیرند (البته اگر عراق را که مقصدی زیارتی است کنار بگذاریم). اینها نشان میدهد که ایرانیان در سفرهای خارجیشان، آنچنان که به نظر میآید دستشان باز نیست و ثروتمند نیستند. دسترسی به این کشورها ساده و ارزان است و جزو معدود گزینههای ایرانیان است. بهویژه که برخیشان ویزا نمیخواهند و نیازی نیست ایرانیان شب تا صبح پشت در سفارتخانهشان منتظر باشند.
سوم: یک تصور رایج و باطل درباره گردشگران ایرانی در ترکیه وجود دارد و آن هم بیبند و باریشان است. سال پیش پژوهشی را درباره گردشگران ایرانی در ترکیه به سفارش نهادهای دولتی ایران انجام دادم که نتایجش بر این تصور خط بطلان میکشید.
اگرچه بسیاری از ایرانیان در ترکیه به جاهایی که در ایران غیرمجاز است هم میروند و یا حجاب ندارند، اما هدف اصلیشان اینها نیست. اینها جاذبههای حاشیهای و مکمل، آن هم تنها برای گروهی از گردشگران ایرانی است. این را هم اضافه کنم یکی از محورهای اصلی که درباره تعریف آکادمیک گردشگری، بهویژه بین انسانشناسان وجود دارد، تاکید بر رهایی گردشگران از قید و بندهای روزمره زندگی است (که البته لزوما به معنای بیبند و باری نیست. تا جایی که بسیاری از جامعهشناسان و انسانشناسانی همچون ویکتور ترنر و یا اریک کوهن که گردشگری را مطالعه کردهاند، آنرا نوعی مناسک مدرن میدانند).
بنابراین شخصا و برخلاف بسیاری از افراد، پشتیبان تفریحات ایرانیان در بیرون از ایران هستم. چند پیمایش و گزارش ملی و بینالمللی دیگر باید درباره افسردگی و عصبانیت بالای ایرانیان منتشر شود تا مسئولین به هشدارآمیز بودن شرایط روانی، فرهنگی و اجتماعی کشور اعتراف کنند؟
چهارم: برخلاف ادعای مسئولین که میگویند با این کار، بخشی از عوارض به گردشگری داخلی تزریق شده و مایه توسعه آن میشود، چشمانداز روشنی برای گردشگری داخلی دیده نمیشود و یا دستکم به اندازهای که مدعیاند، توسعه به دست نمیآید. اسفبار اینکه بسیاری از گردشگران ایرانی برای مصرف فرهنگ ایرانی به خارج ایران میروند.
شخصاٌ تنها در ترکیه بود که فرصت حضور در کنسرت استاد شجریان یا محسن نامجو را به دست آوردم. برای چنین کنسرتهایی، بسیاری به ترکیه آمده بودند.
آقای روحانی قول فضای باز فرهنگی را داد؛ اما عملا هیچ کاری که نتوانست بکند هیچ، فضای فرهنگی دستکم در برخی زمینهها همچون موسیقی بستهتر هم شد. مثالی دیگر، مراسم «شب عروس» مولانا در این روزها در قونیه است که شخصا همهساله به آنجا میروم و با گردشگران ایرانی گفتگو دارم.
چنین برنامههایی برای جذب گردشگر در ایران آیا میتواند عملی شود؟ همین یک ماه پیش «اولین همایش ملی تصوف: شاخصهها و نقدها» در ایران برگزار شده بود که همه سخنرانیها و مقالاتش حمله به مولانا و تصوف و عرفان بود (نام ابتدایی این همایش، «خرقه تزویر» بود که بعدا تغییر کرد؛ اما ماهیتش باقی ماند).
در چنین فضایی جای توسعه و رشد هیچ گونهای از گردشگری باقی نمیماند. آنچه در ایران به نام گردشگری رواج دارد، نه گردشگری پایدار، که گردشگری انبوه است و نتیجهاش تعرض و تخریب جنگلهای شمال، ایجاد معضل زباله و ترافیک در استانهای شمالی، از بین رفتن کشاورزی و فرهنگ شمالیها و... است.
پنچم: تجربه در ایران نشان داده گرفتن عوارض و مالیات بالا برای گسترش تولیدات و خدمات داخلی، نتیجه عکس میدهد و راه را برای گسترش فساد و... بازتر میکند. نمونهاش صنعت خودروسازی است که ایرانیان بنا به گزارش «ارزیابی کفیت خودروهای داخلی» که همین چند روز پیش منتشر شد، بیکیفیتترین خودروها را تولید و به گرانترین بها به دست مصرفکننده میرسانند.
چه در افغانستان و چه در مغولستان که هر دو از فقیرترین کشورهای دنیا هستند، وقتی مردمان را سوار بر آخرین مدلهای تویوتا میدیدم، علامت سوالی درشت در ذهنم ایجاد میشد.
ششم: اینکه آقای روحانی زورش به چند نهاد دانهدرشت که بیشترین میزان مالیات را باید بپردازند، نرسیده باعث نمیشود اجازه داشته باشد دست در جیب ملت بکند برای جبران قانونشکنی دیگران.
هفتم: برخلاف سخن آقای نوبخت که گفته بود همه کشورها عوارض خروج میگیرند، در دنیا تنها حدود سی کشور هستند که عوارض خروجی دارند و ایران یکی از گرانترین عوارض خروجیهای دنیا را میگیرد. مثلا عوارض خروج در ترکیه (که بخش عمدهای از درآمد دولت از راه مالیات و عوارض به دست میآید و البته درآمد و سطح رفاه مردمش هم از ایرانیان بیشتر است) ۱۵ لیره یا حدود ۱۷ هزار تومان است. البته دولت یقینا میداند که این رقم از سوی مجلس تعدیل خواهد شد؛ اما اصطلاحا به مرگ گرفته که مردم به تب راضی شوند. یعنی مجلس هر چقدر هم فشار بیاورد، نهایتا بخشی از این مبلغ را کم خواهد کرد و بیگمان بسیار بیشتر از هفتاد و پنج هزار تومان پیشین خواهد شد. اما کسی نمیگوید همان مبلغ هفتاد و پنج هزار تومان هم غیرمنصفانه و غیرمنطقی بود.
هشتم: بحث افزایش عوارض خروجی، «گل بود، به سبزه آراسته شد». روز چهارشنبه شورای پول و اعتبار بانک مرکزی تصمیم گرفت که هر ایرانی هنگام خروج از کشور تنها مبلغ پنج میلیون تومان همراه داشته باشد؛ در حالیکه تاکنون پنج هزار دلار یا ۲۲ میلیون تومان میتوانسته همراه داشته باشد.
این مسئله را اگر کنار تحریم سیستم بانکی ایران در دنیا بگذاریم، برجستهتر میشود. یعنی تاکنون هر ایرانی مجبور بود هرچقدر نیاز دارد همراه خودش ببرد. اما حالا همان هم محدودتر شده است. اینکه میدیدم یک گردشگر مصری در افغانستان میتواند از سیستم بانکی آنجا پول بگیرد، اما منِ ایرانی مجبور بودم پولهایم در کشوری که بیشترین نزدیکی فرهنگی و تاریخی به ما دارد، توی لباس زیرم پنهان کنم، دردآور بود. در سفر بعدی خیالم آسودهتر است که اصلا پول چندانی نمیتوانم با خودم ببرم.
همه این موارد بالا نگارنده را با این پرسش روبرو میکند که آیا چنین قوانینی، عملا به معنای ممنوعالخروج کردن همه ایرانیان نیست و آیا ایرانیان در زمینه محدودیتهای سفر به دیگر کشورها یا محدودیتهای بانکی و ارزی، هم از جانب ابرقدرتها و هم از جانب دولت باید تحریم و محدود شوند؟
ایران همینجوریش به رسمیت شناختن دنیا نیست و ایرانیهای نرددهایشان محدود هست و ویزای ایران و...