گوناگون

بازاریابی برای خیانت و جنایت

پارسینه: زنی ۲۳ دی سال گذشته به پلیس آگاهی تهران رفت و اطلاع داد شوهر ۴۰ ساله‌اش برای کار مثل هرروز خانه را ترک کرده و بازنگشته است. بعد از این شکایت بود که پلیس تحقیقات را آغاز کرد و متوجه ارتباط شاکی پرونده با مرد غریبه‌ای که همکارش بود، شد. همین باعث شد ماموران به آنها شک کنند.

این در حالی بود که در یکی از شهرهای اطراف تهران اوایل عید امسال جسد سوخته شوهر او کشف شد. همکار همسر مقتول به نام مجتبی با توجه به اسنادو مدارک به دست آمده از سوی پلیس بازداشت و اعتراف کرد آن زن شوهرش را کشته و او فقط جسد را به آتش کشیده است. بعد همسر مقتول بازداشت و منکر جنایت شد و قتل را به گردن همکار خود انداخت. این در حالی بود که یکی از همدستان آنها هم بازداشت شد. او نیزگفته بود مجتبی هر نیم ساعت در داخل خودرو به آن مرد با سرنگ چیزی تزریق می‌کرده است که به نظر می‌رسیده داروی بیهوشی در آن بوده است. چهارمین همدست آنها نیز زمانی که بازداشت شد، گفت فقط راننده بوده و در این جنایت نقشی نداشته است.

از کارت بگو؟

من سال‌ها در کار خلاف بودم و کارم جا‌به‌جایی و فروش مواداولیه ساخت مرفین بود. کارهایم خلاف بود و آخر و عاقبت نداشت.

تا به حال زندان رفتی؟

خیر. اصلا بازداشت نشده‌ام؛ اما امروز پایم به یک پرونده جنایت باز شد و بازداشت شدم.

قتل چه کسی؟

قتل یک مردی که تا زمانی که به قتل رسید، یک بار هم ندیده بودمش.

قتل چه زمانی رخ داد؟

در آخرین روزهای سال گذشته.

همدست داشتی؟

بله دو نفر را اجیر کرده بودم که با من همدست شدند، اما ما سه نفر قتل را انجام ندادیم. همسر مقتول او را کشت.

چند وقت است بازداشت شدی؟

بیش از هفت ماه است.

چه زمانی اعتراف کردی؟

یک هفته از این هفت ماه که گذشت دیگر نتوانستم طاقت بیاورم و اعتراف کردم.

چطور پای تو به این جنایت باز شد؟

ماجرا به آشنایی من و همسر مقتول بر‌می‌گردد. آبان سال گذشته ما با هم آشنا شدیم.

چطور با هم آشنا شدید؟

می‌خواستم از خلافکاری‌های گذشته‌ام دست بردارم و یک کار جدید را شروع کنم. خیلی دنبال کار گشتم تا این‌که آگهی یک روزنامه که درباره استخدام در یک شرکت بازاریابی و مشاوره فروش در زمینه صادرات بود توجهم را جلب کرد. با شماره درج شده در آگهی تماس گرفتم و روز بعد برای دیدن مدیر شرکت به آنجا رفتم.
بعد چه شد؟

آنجا از افراد زیادی مصاحبه گرفته بودند. نوبت که به من رسید از من هم سوال‌های مختلفی را پرسیدند. این مصاحبه ۳۰ دقیقه طول کشید. بعد هم به من گفتند شما انتخاب شدید و باید تا چند روز دیگر کارتان را شروع کنید. من هم چند روز بعد به آن شرکت رفتم و به طور رسمی کارم شروع شد.

متاهلی؟

به خاطر مشکلات و اختلافی که با همسرم داشتم به مرز جدایی رسیده بودیم. او درخواست طلاق داده بود و شرایط درستی در زندگی‌ام نبود. از نظر عاطفی‌ هم خیلی آسیب‌دیده بودم.

با همسر مقتول همکار شدی؟

بله. آن زن مدیر فروشم بود و من زیرنظر او در آن بخش کار می‌کردم.

ارتباط شما چطور شکل گرفت؟

اول این ارتباط یک ارتباط دوستانه و مثل دو همکار بود. گاهی تلفنی با هم در ارتباط بودیم. بعد با من درددل می‌کرد. از زندگی‌اش، کارش، اختلاف با شوهرش، کارهای شوهرش، در آمد او و جزئیات زندگی خصوصی‌اش با من حرف می‌زد. من هم کم‌کم به او اعتماد کردم و علاقه‌ای بین ما دو نفر شکل گرفت. من در آستانه جدایی از همسرم بودم و باید کسی در این دوران بدی که سپری می‌کردم کنارم بود و به درد دل‌هایم گوش می‌داد. اما اکنون که بازداشت شدم احساس می‌کنم آن زن دنبال یک نفر برای جنایت بود و برای اجرای نقشه‌اش اعتمادم را جلب کرد تا با او در اجرای نقشه‌اش همراه شوم. افسوس که من فریب حرف‌هایش را خوردم و خودم و زندگی‌ام را تباه کردم.

درس خواندی؟

بله. مدرکم لیسانس روابط بین‌الملل است. کمی هم دروس جامعه شناسی خوانده‌ام.

واقعا فریب خوردی؟

بله. من تحت تاثیر گریه‌ها و حرف‌های ناراحت‌کننده این زن قرار گرفتم و زندگی‌ام ر ا باختم. حرف‌های او را بدون چون و چرا و بی‌آن‌که درباره آن تحقیق کنم کورکورانه قبول کردم. به عاقبت کارم فکر نکردم. ای‌کاش قبل از این که با او همراه می‌شدم و عاقبتم به بازداشتگاه و زندان کشیده نشده بود کمی درباره حرف‌هایی که آن زن درباره شوهرش و زندگی‌اش می‌گفت بیشتر تحقیق می‌کردم و با طناب او این طور ته چاه نمی‌افتادم.

همسر مقتول در بازجویی‌هایش گفته تو دست به جنایت زده‌ای؟

این زن دروغ می‌گوید. خودش مرتکب قتل شد. من او را نکشتم. من و دو مردی که قرار بود شوهر او را از خانه خارج کنیم، وقتی مقابل آپارتمان محل زندگی آنها رفتیم و شوهرش را تحویل گرفتیم، آن مرد مرده بود.

همسر مقتول نقشه جنایت را طراحی کرده بود؟

بله. او طراحی و اجرا کرد. حتی یک‌بار به من گفته بود اگر یک سلاح دو لول داشت به صورت شوهرش شلیک می‌کرد و او را می‌کشت تا برای همیشه از دست او خلاص شود.

تو انگیزه‌ات از همدستی در قتل چه بود؟

من مشکل مالی آنچنانی نداشتم. انگیزه‌ام مالی نبود. بی‌خودی به آن زن اعتماد کردم و فقط می‌خواستم شوهرش را گوشمالی دهم. اصلا قرار نبود آن مرد کشته شود. آن زن خودش شوهرش را کشت و ما را به دردسر انداخت. حتی قرار نبود من بعد از جدایی از همسرم با همسر مقتول ازدواج کنم. من فریبش را خوردم و خودم را بدبخت کردم. من نمی‌توانستم با این زن ازدواج کنم. او شوهرش را کشت و هیچ تضمینی نبود که مرا هم به قتل نرساند. این حماقت خودم بود که سرنوشت و زندگی‌ام این طور تلخ شد.

از نقشه قتل بگو؟

قرار نبود قتلی انجام بشود. دو ماه قبل از کشته شدن آن مرد، همسرش با من حرف زد. او برنامه‌ریزی همه چیز را کرده بود. به من گفت نفراتی برای گوشمالی همسرش پیدا کنم که در این باره موافقت کردم اما گفتم من پولی ندارم به این افراد بدهم و تو خودت باید هزینه دو مردی را که می‌خواستم اجیر کنم، بپردازی که قبول کرد.

بعد چه شد؟

من به خاطر فروش مواداولیه مرفین و رفت و آمدم به پاکستان، افغانستان و سیستان و بلوچستان افراد زیادی را می‌شناختم که در قبال دریافت پول هر کار خلافی را انجام می‌دادند.
چرا با نقشه‌اش مخالفت نکردی؟

اوایل کمی مخالف بودم، اما بعدگفتم اگر فقط گوشمالی دادن و ربودن او باشد، هستم؛ اما اگر قتل باشد من نیستم که گفت باشد هیچ اتفاقی نمی‌افتد و قتلی در کار نیست.

چند نفر را اجیر کردی؟

دو نفر را که در کار خلاف بودند، برای این کار انتخاب کردم.

چقدر سهم آنها می‌شد؟

قرار شد یکی ۱۵ میلیون و دیگری ۳۰ میلیون تومان بگیرد. این پول‌ها را قرار بود همسرمقتول بپردازد. من نقشی در پرداخت پول نداشتم.

قرار بود چطور مقتول را از خانه‌اش خارج کنید؟

ما روز اول برای ربودن او اقدام کردیم، اما همسرش قرص‌های بی‌هوشی کمی به شوهرش خورانده بود و او به طور کامل بی‌هوش نشد و نتوانستیم او ر ا با خود ببریم. روز بعد نقشه دوباره تکرار شد.

بعد چه شد؟

قرار بود ما طبق نقشه آن مرد را درحالی که فقط بی‌هوش است و نمی‌تواند در مقابل ما مقاومت کند ربوده و با خود ببریم.

قرار بود بعد از آدم‌ربایی چه کنید؟

طبق نقشه قرار شد او ابتدا بی‌هوش شود. بعد ما او را که بی‌هوش است داخل پتویی بگذاریم و با انداختن داخل خودروی خود آن مرد، او را برای مدت شش تا ۱۲ ماه به سیستان و بلوچستان، افغانستان یا پاکستان منتقل کنیم. در این مدت او را کتک بزنیم و شکنجه‌اش دهیم که آدم‌ربایی واقعی به نظر برسد. قرار بود در این مدت همسر مقتول برود و گم شدن شوهرش را به کلانتری خبر دهد. بعد از مدتی او به دادگاه خانواده برود، پرونده طلاق خود را به جریان بیندازد، مهریه‌اش را طلب کند. با توجه به نبود شوهرش بتواند طلاق غیابی بگیرد و مهریه‌اش را از خانواده شوهرش طلب کند. علاوه برآن بعد از مدتی ما شوهرش را آزاد کنیم، اما همه معادلات با مرگ آن مرد به‌هم ریخت .

۲ همدستت از ماجرا خبر داشتند؟

آنها تا شب حادثه بدرستی نمی‌دانستند باید چه کاری انجام دهند.

از شب آخر بگو؟

آن شب من و دو مرد اجیر شده سوار خودرویمان شده و به حوالی خانه آن زن رفتیم. خودرو را کمی پایین‌تر از آنجا پارک کردیم. یکی در خودرو ماند و کشیک می‌داد. من و یکی از افراد اجیر شده وارد آپارتمان شدیم. سراغ شوهرش را گرفتیم که گفت در اتاق خواب است. ما به آنجا رفتیم. آن مرد به نظر می‌رسید خوابیده است، اماصدای نفس‌هایش بریده بریده می‌آمد. انگار به نفس‌های آخرش رسیده بود. کف از دهانش آمده بود. همسرش گفت زودتر او را ببرید. سپس خودروی خود را پارک کردیم تا مقتول را با خودروی خودش منتقل کنیم. وقتی دوباره به خانه برگشتیم متوجه مرگ او شدیم.

جسد را چه کردید؟

آن زن گفت شوهرش هنوز زنده است و داروی بیهوشی اثر کرده است. اما ظاهر آن مرد را که دیدم احساس کردم او مرده است. هر اتفاقی که برای او افتاده در آن ۱۵ دقیقه‌ای بوده که ما برای جا‌به‌جایی خودروی مقتول و خودروی خودمان اقدام کردیم. جسد را داخل پتویی گذاشته و از خانه خارج کردیم. اول خواستیم او را درصندوق عقب بگذاریم که نشد و وی را روی صندلی عقب قراردادیم. بعد بسرعت حرکت کردیم. به او چیزی تزریق نکردیم. مسافتی که گذشت نبض او را گرفتم که نمی‌زد، نفس نمی‌کشید و چهره‌اش کاملا سرد و بی حرکت بود. همان جا وحشت کردیم و دیگر مطمئن شدیم او در همان خانه فوت شده بود. باید جسد را ناپدید می‌کردیم.

چرا جسد را به آتش کشیدید؟

ما بعد از این که از تهران خارج شدیم، به یکی از شهرهای اطراف تهران رسیدیم. ۲۰۰ متری جاده یک کانال پیدا کردیم. ما باید او را می‌سوزاندیم تا با سوختن او کسی جسد را پیدا نکند. جسد را از داخل پتو خارج کردیم. لباس‌های مقتول را در آوردیم. بنزین پاشیده و جسد او را سوزاندیم و در همان کانال انداختیم. بعد هم برگشتیم و ماجرا را به همسر مقتول اطلاع دادیم.

حرف پایانی؟

من اشتباه کردم و به خاطر اعتماد به یک زن با او همکاری کردم که پدری کشته شود و فرزندی داغ پدر ببیند. همسر مقتول قاتل است او شوهرش را کشت و ما با او در انتقال جسد و به آتش کشیدن پیکر مقتول همدستی کردیم. دلم برای خانواده‌ام تنگ شده است. زن مقتول با اعتراف‌های دروغین می‌خواهد طناب دار را به گردن من بیندازد. من چیزی برای از دست دادن ندارم. او قاتل است و فریبم داد.
منبع: جام جم

ارسال نظر

نمای روز

داغ

صفحه خبر - وب گردی

آخرین اخبار