جوانی که نگرشتان را متحول می کند
پارسینه: ایلیا ایمانی، جوانی است که چند سالی در عرصه مشاوره و برگزاری سمینار فعالیتهای چشمگیری دارد. او با نگاه و تفکر حرفه ای خود دست به تحول بزرگی در زندگی کاریش زد و امروزه یکی از کارآفرینان برتر کشور در عرصه آموزش و مباحث انگیزشی است....
با باور و اراده ام زندگی می کنم
گفته هایم را اینگونه آغاز می کنم که هیچ وقت اسیر شرایط اطرافتان نشوید. شرایطی که وقتی چشم باز کردم دیدم؛ خانه ای به کوچکی یک اتاقک کاهگلی، سهم من و خانواده ام از زندگی شده بود و آهنگ منفی زندگی من دائما این ترانه را می نواخت که تو هم یکی مثل پدرت هستی و باید صبح تا شب در زمین کشاورزی کار کنی و آخرش همین خواهی شد و این طعنهها آهنگ هر روز من شده بود. مدرسه ای که هر آن ممکن بود روی سرمان خراب شود و نمرات تجدیدی من که پای والدینم را به مدرسه باز کرده بود و دنیایی که فکر میکردم آخرش همین روستا و شرایط فعلی است.
شاید همه ما از اینکه بگویند روزی می رسد که مردم به تو افتخار کنند یا در حسابت کلی پول باشد و دست خیلیها را گرفته باشی، لبخند تمسخرآمیزی به خودمان بزنیم وتعجب بگوییم: من یک روز اینگونه میشوم؟ بله تو اگر اراده کنی، خواهی شد. اراده ای که ایلیای ایمانی یک جوان روستازاده و در اوج فقر و تنهایی در خود دید و توانست از آن شرایط بسیار سخت و طاقت فرسا خود را به نقطه ای برساند که امروز هزاران نفر برای شنیدن صحبتهای انگیزشی اش اسم مینویسند و هزاران نفر در کلاسها و اردوهای او شرکت میکنند. این سخنان من از سر خودستایی نیست بلکه از آن جهت می گویم که تو هم میتوانی خودت را همانند من تغییر دهی فقط کافیست عبارت زیبای »چشمها را باید شست، جور دیگر باید دید« را نوشته ای در یک کتاب نبینی و به طور عملی این عبارت را در زندگی ات جاری سازی. پس لطفا جور دیگر به زندگی نگاه کن یک نگاه اسطوره ای.
چقدر زیباست اندیشههایت باورت شوند
من از همان دوران شدید معیشتی ام آرزو میکردم که روزی خودم کمک خرج خانواده ام باشم و آنقدر زندگیمان تامین باشد که هیچ دغدغه ای نداشته باشم و صبح و شب به آرزوهایم فکر میکردم و چقدر زیباست که اندیشههای تو باورت باشند که با تلاش و تفکر صحیح به آنها دست پیدا خواهی کرد.
من و تو پدر مایه دار نداریم پس خودت اسطوره شو
متاسفانه خیلی از ایرانیها تصور میکنند که باید به طور لحظه ای به آروزهایشان دست پیدا کنند و یک لبخند زودگذر و تصنعی بر لباشان بنشیند و عادت کاری روزمره خیلی از ما این شده است که صبح از خواب بلند شویم و به کاری که با اکراه آن را پذیرفته ایم تا بعدازظهر یا شب ادامه دهیم و با خستگی و عدم رضایت در کنار خانواده قرار گیریم و همین منوال را تکرار کنیم. در اینجا سوال من این است هدف تو از زندگی کردن چیست؟ آیا تو هم مثل خیلی از جوانان منتظر سوییچ ماشین مدل بالای پدرت هستی که به هنگام رسیدن به سن قانونی در دستانت قرار دهند؟ یا اگر وضعیتی همچون من روستازاده داری نشسته ای و منتظر اتفاقات جدیدی هستی که بیفتد و شانس در خانه ات را بزند؟ من و تو مثل آن جوان بالاشهری این موقعیت برایمان فراهم نیست و باید خودت قهرمان درونت را زنده کنی. من یادم است وقتی از مینی بوس مدرسه در روستا جا میماندم، باید چند ساعتی تا خانه آن هم در دل جنگلی پر از حیوانات درنده پیاده روی میکردم و این اتفاق برای من بارها افتاد و هر قدمی که بر میداشتم سیلی از ناسزا نثار وضع موجودمان میکردم. پس من و تو پدر مایه داری نداریم که بخواهد لااقل مادیات تو را تامین
کند و این خود تو یعنی درونیات توست که باید وضعیت تو را تغییر دهد.
فقط خودت میتوانی به خودت کمک کنی
حدود چهار ماه دیگر تا کنکور فاصله داریم و سوال من این است چه کسی قرار است من و تو را از خواب بیدار کند وقتی ما خودمان را به خواب زده ایم؟ از همین الان از شما اسطوره ای ها میخواهم از هیچ کس به عنوان سکوی پرتاب و از هیچ زبانی به عنوان زبان تکان دهنده و از هیچ دستی به عنوان دست یاری دهنده استفاده نکنید و به خود واقعیتان بگویید هر آنچه که خداوند به من داده باید به بهترین شکل به آن برسم. فقط خودت میتوانی بیشتر از همه به خودت کمک کنی.
تو پدر مادر والدینت باش
هیچ وقت به پدر و مادر خود نگویید این چه زندگی ای است که برای من درست کردی یا اینکه شما مثل خیلی از پدر و مادرهای دیگر نبودید. به جای این الفاظ به خودتان بگویید من میخواهم با تغییر رفتارم پدر و مادر آنها باشم. تو چه برنامه ای برای آنها داری و چرا همیشه ما جوانان از پدر و مادر طلبکاریم؟ چرا تو نمیخواهی با ذهن جوان و خلاقت همه را خوشبخت کنی؟ چرا همیشه میخواهیاشک مادر را مشاهده کنی یا خجالت پدرت را ببینی در حالیکه تو جوان هستی و پرانرژی. همین الان یک لحظه به خودت بیا و غیر ممکن را ممکن کن.
در پارک درس دادم تا مادرم شرمنده من نشود
این ماجرا را به خوبی بشنوید: روزی به طور اتفاقی مکالمه مادر و پدرم را شنیدم. مادرم: باید دوازده هزار تومان برای کلاس تابستانه علیرضا ( ایلیا ) جور کنی اگر پرداخت نشود از درسش میافتد. پدر: زنگ بزن به فلانی ببین دارد پرداخت کند و مادرم همینطور در حال زنگ زدن به دیگران و جواب منفی شنیدن و من به یکباره خونم به جوش آمد و به خاطر یک مسئله دوازده هزار تومانی اشک مادرم را دیدم و به قول امروزیها غیرتم گل کرد و همان جا محکم سرم را به دیوار کوبیدم و به خودم گفتم من جوان هستم و مادرم دارد به خاطر پول مدرسه من گریه و التماس میکند و وقتی به خودم آمدم زنگ زدم به یکی از دوستانم که مدرس ریاضی بود و از او خواستم کمکم کند تا من زیست تدریس کنم و دوستم خیلی رک گفت که من نمیتوانم کمکت کنم ولی من ناامید نشدم و هر طور بود داخل پارک یکی دو تا شاگرد گرفتم و پول مادرم را جور کردم و خیلی خوشحال شدم چون لبخند مادرم را به چشم دیدم.
من خواستم و شد
بارها شنیده اید که یک شبه نمیتوان به جایی رسید اما میتوان یک شبه چنان تغییر کرد که راه صدساله را طی کنی و این به تفکر ما بر میگردد که چگونه خودمان را باور کرده ایم. این اتفاق برای من افتاد و امروز هزاران نفر در سمینارها و کلاسهای من شرکت میکنند، چون من خواستم.
توجه : این یک گزارش تبلیغاتی است و انتشار آن به معنای تایید محتوای آن از سوی «پارسینه» نیست. پیش از هرگونه تصمیم گیری، بررسی های کافی را انجام دهید.
استاد بی بدیل آرزوی موفقیت روز افزون را برایشان خواستارم
با امید موفقیت بیشتر برای ایشون ولی نقش کانالهای ماهواره ای رو هم نمیشه نادیده گرفت توش...خخ
آقای ایلیا ایمانی جدیداً از پودرهای بدنسازی برای قدرت عضلانی خود استفاده کردن نه تلاش فراوان!
جدیداً توی استوری پیج خودشون هم فیلمهایی از خودشون منتشر کردن که دارن سیگار میکشن!
درضمن برای بچههای نوجوان ایران، چالشهای +18 مسخره توی پیج خودشون قرار دادن!
...
تبلیغات محض، تبل توخالی
یک عدد کلاهبردار
شیاد
هرگز فیلم هاشو نخرید
الکی فقط حرف میزنم
دروغ گووووو
ایلیا آدم دروغگو یی هست کلاه بردار کلاه ما را برداشت کلی پول گرفت و دیگه پاسخگو نبود میتوانید امتحان کنید