سرگذشت عجیب ۷۲ پاسدار جنگ تحمیلی
پارسینه: روایت محمدحسن نظرنژاد درباره مقاومت ۷۲ پاسدار در سوسنگرد قرابتی عجیب با حادثه کربلا دارد.
روز میلاد امام حسین(ع)، سید و سالار شهیدان به عنوان روز «پاسدار» در تقویم به ثبت رسیده است. پاسداران در دوران دفاع مقدس و عرصههای مختلف همواره با بذل جان خود حافظ جان و میهنمان بودهاند. شرح دلیری و شهامت و فداکاری پاسداران برای خودش منظومهای است که باید آن را در لابلای خاطرات و زندگینامه شهدا کاوید.
در میان کاوشها بیشک روایتی از سردار شهید «محمدحسن نظرنژاد» (بابانظر) در رابطه با مقاومت «۷۲ پاسدار»در سوسنگرد پیرامون شهادت طلبی پاسداران به طور عجیبی با حادثه کربلا قرابت دارد.
این فرمانده شهید روایت میکند: وقایع عملیات سوسنگرد و بهطور کل چیزهایی که در آن روزگار در این منطقه گذشت از این قرار بود که دشمن بعد از محاصره کامل خرمشهر به این فکر افتاد که باید ارتباط ما را از جنوب به شمال قطع کند و راه دیگری جز با قطع کردن جاده سوسنگرد نبود، چون رسیدن به جاده سوسنگرد و بعد گرفتن پادگان دشت آزادگان و قطع کردن جاده اهواز دزفول اگر به دست عراقیها انجامشده بود، شاید دیگر غیرممکن بود که ما بتوانیم اهواز و یا منطقه خوزستان را بهطور کل حفظ کنیم.
این بود که برادران مسئول به فکر این افتادند که منطقه سوسنگرد را به هر نحو هست حفظ کنند. دشمن هم با تمام توان در این منطقه فعالیت داشت. ما آن زمان مسئول گردان بودیم. با یکی از برادران دیگرمان به نام «بزمآرا». مأموریت به ما محول شد که در منطقه سوسنگرد باشیم و از این منطقه حفاظت کنیم و یک گردان هم از ارتش در منطقه «فولیآباد» مستقر بود؛ این کل نیرویی بود که ما در این منطقه داشتیم و یک مقدار نیروهای مردمی هم که مربوط به (شهید) دکتر چمران بود.
دشمن عواملی در داخل منطقه داشت یعنی در سوسنگرد و درجاهای دیگر. در آن روزگار منافقین و نیروهایی که از جمهوری اسلامی ایران ضربه خورده بودند بهطور فعال برای عراق گزارش تهیه میکردند. ما به این فکر افتادیم که در منطقه چندین عملیات ضربتی داشته باشیم و مسئولین سپاه و بسیج این فکری که برادران رزمنده در منطقه داشتند را تأیید فرمودند و قرار شد که ما در دو طرف جاده سوسنگرد - حمیدیه مستقر باشیم تا زمان مناسب این دشمن را از منطقه بیرون کنیم. عراق هم به فکر این بود که به هر نحوی شده سوسنگرد و جاده سوسنگرد تا حمیدیه را به تصرف دربیاورد.
خوب به خاطر دارم که قبل از محاصره سوسنگرد، دشمن با دو گردان به حمیدیه حمله کرد. حمیدیه در منطقهای است که در سهراهی پادگان دشت آزادگان، اهواز و سوسنگرد قرار میگیرد. دشمن حرکت کرد تا با دو گردان زرهی این سهراهی را قطع کند. ما ۷۲ نفر به نام «۷۲ تن شهید کربلا» آماده شدیم که این منطقه را حفظ کنیم و در مقابل این دو گردان بایستیم. البته این را یادآوری میکنم که این هفتاد و دو نفر کلاً پاسدار بودند. از بچههای خود سپاه بودند که یک مقدار بچههای سپاه حمیدیه بودند و یک مقدار هم از بچههای خراسان که ما دو نفر هم از بچههای مشهد بودیم.
حدود ساعت چهار بعدازظهر دشمن به جاده رسید و ما کلاً سلاحی که در اختیار داشتیم، «آر. پی.جی» بود، قرار شد این ۷۲ نفر با «آر. پی.جی» به جان تانکها بیفتیم. نبرد تقریباً تا ساعت۹ شب به طول انجامید، بعد از حدود تقریباً هفت، هشت ساعت زد و خورد خیلی شدید، ما توانستیم در بعضی نقاط ۳۰ کیلومتر دشمن را به عقب برانیم. ۱۳ تا ۱۴ تانک دشمن در منطقه منهدم شد و بقیه نیروهایشان پا به فرار گذاشتند.
بعد که ما از منطقه برگشتیم. اینجا برای ما خیلی عجیب بود. فرمانده سپاه حمیدیه وقتی چشمش به من افتاد، اشک در چشمانش حلقه زد و گفت خبر داری که از بچههای دیگر چند تا برگشتند؟ گفتم: «من فکر میکنم که همه برگشته باشند.» گفت: «نه! یک نفر دیگر برگشته. یکی شمایید و یکی او. ۷۰ نفرشان در این راه شهید شدند.» یعنی حفظ منطقه سوسنگرد و دشت آزادگان به این شکل بود.
جان ما !!! عجب
خداوند با مولایشان حسین ابن علی محشورشان فرماید.واقعا نمی دانیم با چه کلماتی از دلاوری و ایثار این عزیزان تشکر و قدردانی بکنیم که با جان شیزین شان تمامیت ارضی و استقلال این خاک اهورایی را حفظ کرده اند.