۱۳ تله ذهنی که کنترل زندگی ما را در دست گرفتهاند
پارسینه: حتما شما نیز همانند اغلب مردم به نیروی ذهن ایمان دارید و میدانید که با قوهی خیال و افکار خود به هر آنچه میخواهیم برسیم. اما همین ذهنِ دوستداشتنی و عزیز قادر است بهگونهای ما را فریب دهد تا بدون اینکه متوجه باشیم در مسیر اشتباه و خطر گام برداریم.
حتما شما نیز همانند اغلب مردم به نیروی ذهن ایمان دارید و میدانید که با قوهی خیال و افکار خود به هر آنچه میخواهیم برسیم. اما همین ذهنِ دوستداشتنی و عزیز قادر است بهگونهای ما را فریب دهد تا بدون اینکه متوجه باشیم در مسیر اشتباه و خطر گام برداریم. برخی از تلههای فکری برای آدمی بسیار مضر و خطرناک هستند و پیامدهای ناگواری بدنبال خواهند داشت. از اینرو بسیار مهم است که سطح آگاهی و توانایی تشخیص خود را ارتقا بخشیده و در مسیر زندگی سالمتر و موفقتر حرکت کنیم. برای این منظور، در ادامه این مطلب برخی از رایجترین تلههای ذهنی را برایتان برشمردهایم تا هرگز در آنها گرفتار نشوید.
بحث تا پیروزی
دو دانشمند به نامهای هوگو مرسیه و دن اسپربر فرضیهای ارائه دادهاند که میگوید، مردم آموختهاند که چگونه بحث کنند تا در نهایت بتوانند روی همدیگر تاثیر بگذارند. جامعه مدرن امروزی نیز دقیقا به همین مساله بستگی دارد، که مردم نمیتوانند حتی وقتی بحث در حال تمام شدن است، به مشاجره و جدل کردن خاتمه ببخشند. در دوران باستان، کم آوردن در بحث به معنای کاهش شانس حیات بود. یعنی اگر کسی در مشاجرهها و دعواها برنده نمیشد، امکان کشتهشدنش زیاد بود. شاید به همین خاطر است که انسانها یاد گرفتهاند تا حد امکان باید برای محق جلوه دادن خود تلاش کنند.
قیاس معالفارق
قیاس معالفارق یعنی مقایسه نادرست و زمانی استفاده میشود که شما دو سوژه یا دو موضوع کاملا نامرتبط را با هم مقایسه کنید. بهطور مثال، برخی این اعتقاد را دارند که هر چه جثه سگ بزرگتر باشد، میزان سبعیت آن نیز بیشتر خواهد بود. اما واقعیت این است که اندازهی بدن سگ به عصبانیت یا رفتار آن هیچ ارتباطی ندارد و چنین باور یک قیاس معالفارق بشمار میرود.
«فقط» به آشناها اعتماد کردن
از زمانی که جمعیت انسانها افزایش یافت، دستهها و گروههای مختلفی هم در جوامع شکل گرفت. همیشه هم اینطور بوده که انسانها به کسانی که در گروه خودشان حضور دارند (خانواده، دوستان، همکاران یا همکلاسیها) بیشتر از اعضای گروههای دیگر اعتماد داشتهاند. ما اغلب به اعضای تیم مقابل بیاعتماد هستیم و همیشه با شک و ظن به آنها مینگریم. محققان این پدیده را «جانبداری درونگروهی» یا «تبعیض درونگروهی» مینامند. مردم اغلب در ارزش و اعتبار گروههایی که خودشان در آن حضور دارند، اغراق میکنند و در مقابل، کسانی که نمیشناسند را دستکم میگیرند.
عمومیت دادن یک اتفاق به کل زندگی
اگر تصور میکنید که اگر یک اتفاق یکبار بیانگر واقعیتی بوده، حتما در دیگر شرایط هم همین مفهوم را باید داشته باشد، سخت در اشتباه هستید و در تلههای ذهنی گرفتار شدهاید. اگر یک فروشنده سر شما کلاه گذاشته و مبلغ بیشتر از خریدتان از کارتتان برداشت کرده، دلیل نمیشود که به همه فروشندهها شک کنید.
اعتماد کورکورانه به باورهای جمعی
اغلب مردم خیال میکنند اگر گروهی از افراد به یک موضوع باور داشته باشند، یا یک مسیر را بروند یا یک کار مشخص را انجام دهند، پس آن موضوع، مسیر یا کار حتما درست است؛ یعنی تصور میکنند که «امکان ندارد اکثریت مردم اشتباه کنند». این افراد اغلب اگر متوجه شوند که باور شخصی آنها مورد قبول بقیه نیست، سریعا از آن دست میکشند زیرا به صحت آن شک میکنند. تمایل درونی انسان برای قبول نظرات گروهی باعث میشود تا ما پیش از قبول هر نظری، دادههای آماری را با دید منتقدانه بررسی و ارزیابی کنیم. به این صورت میتوانیم از پیروی کردن کورکوانه یک ایده نادرست دست برداریم.
فقط رفتارها و کارهای «مثبت» خود را به یاد آوردن
همه مردم همیشه فقط کارهای خوب و مثبت خود را با خاطر میآورند و بعضا حتی در این کار زیادهروی هم میکنند. دنیل کانمن، برنده جایزه نوبل در این رابطه گفته: بسیار عجیب است که فقط عده محدودی از انسانها نظرات و عقاید خود را تغییر میدهند. از آن عجیبتر اینکه وقتی چنین کاری را میکنند خودشان متوجه این امر نیستند. پس از تغییر عقیده دادن همه تصور میکنند که از اول همینطور فکر و رفتار میکردهاند.
تغییر شرایط زندگی در آینده
چندین مطالعه علمی متفاوت نشان داده، وقتی انسان خود را در آینده تصور میکند، بخشی از مغز که مسئول فکر کردن به دیگران است، فعال میشود. به زبان سادهتر، وقتی از ما خواسته میشود تا به آینده خود فکر کنیم، اغلب فردی را در ذهنمان مجسم میکنیم که به خودِ واقعیمان در زمان حال هیچ شباهتی ندارد.
«اثر پلتزمن»
ایده این اثر این است که فراوانی امکانات حفاظتی و امنیتی مختلف این احساس را به فرد میدهد که او شکستناپذیر و مغلوب نشدنی است. به همین خاطر، احتمال تصادف بالا میرود. بهطور مثال، اگر شما کلاه ایمنی را از یک موتوسوار بگیرید، بسیار ایمنتر رانندگی خواهد کرد تا زمانی که همه تجهیزات ایمنی را پوشیده باشد.
تلهی ذهنی «انتظار مثبت»
این دام فکری اغلب در کسانی مشاهده میشود که علاقه زیادی به قمار کردن دارند. آنها تصور میکنند که پس از چندین بار باختن در بازی، حتما در دست بعدی برنده خواهند شد. تصور غلط در مورد خوششانسی و اقبال در مورد کار انسانها هم میتواند مصداق داشته باشد.
عبارات قافیهدار و موزون
مردم وقتی با عبارتهای ریتمدار مواجه میشوند، بیشتر به آن اعتماد میکنند. به همین خاطر است که اغلب کمپانیها برای شعارهای تبلیغاتی خود از عبارات موزون و خوشقافیه بهره میگیرند.
توجه به خبرهای بد
مردم اغلب به سمت خبرهای بد گرایش بیشتری دارند. دانشمندان گمانهزنی میکنند که از نظر مردم، خبرهای بد اهمیت بیشتری دارد. همچنین این خبرها باعث میشود تا مردم اعتماد بیشتری به آن پیدا کنند. شاید به این خاطر که اخبار خوب همیشه مورد سوءظن قرار دارند و خیلی جذاب نیستند.
تاثیر ایکیا
اگر مادر یا مادربزرگ ما برایمان یک دستکش ببافد، آن را بسیار دوست خواهیم داشت. این در حالیست که اگر همان دستکش را در مغازه ببینیم، به هیچ عنوان نظرمان را جلب نمیکند. دلیلش این است که انسان عادت دارد برای مسایل و وسایلی که به خویشاوندان، خانواده و نزدیکان او مربوط میشود ارزش و اعتبار بیشتری قایل باشد.
برتری بر دیگران
بر اساس مطالعات جدید، گفته میشود کسانی که رانندگی میکنند بسیار دوست دارند دستفرمان خود را به رخ دیگران بکشند. تقریبا بیشتر مردم، مهارتهای خود را بیشتر از حد متوسط میدانند و به توانایی خودشان شک ندارند. همین بزرگپنداریِ مهارتها باعث میشود تا باور درست و واقعی نسبت به خود نداشته باشند.
در آخر این سوال پیش میآید که چگونه میتوان از این دامهای ذهنی و فکری رهایی یافت؟ بهترین روش برای این منظور این است که از کلیشههای فکری موجود دست بکشید. هرگز احساسات خود را با آنچه اجتماع یا دیگران سعی در القاء آن دارند، اشتباه نگیرید.
بحث تا پیروزی
دو دانشمند به نامهای هوگو مرسیه و دن اسپربر فرضیهای ارائه دادهاند که میگوید، مردم آموختهاند که چگونه بحث کنند تا در نهایت بتوانند روی همدیگر تاثیر بگذارند. جامعه مدرن امروزی نیز دقیقا به همین مساله بستگی دارد، که مردم نمیتوانند حتی وقتی بحث در حال تمام شدن است، به مشاجره و جدل کردن خاتمه ببخشند. در دوران باستان، کم آوردن در بحث به معنای کاهش شانس حیات بود. یعنی اگر کسی در مشاجرهها و دعواها برنده نمیشد، امکان کشتهشدنش زیاد بود. شاید به همین خاطر است که انسانها یاد گرفتهاند تا حد امکان باید برای محق جلوه دادن خود تلاش کنند.
قیاس معالفارق
قیاس معالفارق یعنی مقایسه نادرست و زمانی استفاده میشود که شما دو سوژه یا دو موضوع کاملا نامرتبط را با هم مقایسه کنید. بهطور مثال، برخی این اعتقاد را دارند که هر چه جثه سگ بزرگتر باشد، میزان سبعیت آن نیز بیشتر خواهد بود. اما واقعیت این است که اندازهی بدن سگ به عصبانیت یا رفتار آن هیچ ارتباطی ندارد و چنین باور یک قیاس معالفارق بشمار میرود.
«فقط» به آشناها اعتماد کردن
از زمانی که جمعیت انسانها افزایش یافت، دستهها و گروههای مختلفی هم در جوامع شکل گرفت. همیشه هم اینطور بوده که انسانها به کسانی که در گروه خودشان حضور دارند (خانواده، دوستان، همکاران یا همکلاسیها) بیشتر از اعضای گروههای دیگر اعتماد داشتهاند. ما اغلب به اعضای تیم مقابل بیاعتماد هستیم و همیشه با شک و ظن به آنها مینگریم. محققان این پدیده را «جانبداری درونگروهی» یا «تبعیض درونگروهی» مینامند. مردم اغلب در ارزش و اعتبار گروههایی که خودشان در آن حضور دارند، اغراق میکنند و در مقابل، کسانی که نمیشناسند را دستکم میگیرند.
عمومیت دادن یک اتفاق به کل زندگی
اگر تصور میکنید که اگر یک اتفاق یکبار بیانگر واقعیتی بوده، حتما در دیگر شرایط هم همین مفهوم را باید داشته باشد، سخت در اشتباه هستید و در تلههای ذهنی گرفتار شدهاید. اگر یک فروشنده سر شما کلاه گذاشته و مبلغ بیشتر از خریدتان از کارتتان برداشت کرده، دلیل نمیشود که به همه فروشندهها شک کنید.
اعتماد کورکورانه به باورهای جمعی
اغلب مردم خیال میکنند اگر گروهی از افراد به یک موضوع باور داشته باشند، یا یک مسیر را بروند یا یک کار مشخص را انجام دهند، پس آن موضوع، مسیر یا کار حتما درست است؛ یعنی تصور میکنند که «امکان ندارد اکثریت مردم اشتباه کنند». این افراد اغلب اگر متوجه شوند که باور شخصی آنها مورد قبول بقیه نیست، سریعا از آن دست میکشند زیرا به صحت آن شک میکنند. تمایل درونی انسان برای قبول نظرات گروهی باعث میشود تا ما پیش از قبول هر نظری، دادههای آماری را با دید منتقدانه بررسی و ارزیابی کنیم. به این صورت میتوانیم از پیروی کردن کورکوانه یک ایده نادرست دست برداریم.
فقط رفتارها و کارهای «مثبت» خود را به یاد آوردن
همه مردم همیشه فقط کارهای خوب و مثبت خود را با خاطر میآورند و بعضا حتی در این کار زیادهروی هم میکنند. دنیل کانمن، برنده جایزه نوبل در این رابطه گفته: بسیار عجیب است که فقط عده محدودی از انسانها نظرات و عقاید خود را تغییر میدهند. از آن عجیبتر اینکه وقتی چنین کاری را میکنند خودشان متوجه این امر نیستند. پس از تغییر عقیده دادن همه تصور میکنند که از اول همینطور فکر و رفتار میکردهاند.
تغییر شرایط زندگی در آینده
چندین مطالعه علمی متفاوت نشان داده، وقتی انسان خود را در آینده تصور میکند، بخشی از مغز که مسئول فکر کردن به دیگران است، فعال میشود. به زبان سادهتر، وقتی از ما خواسته میشود تا به آینده خود فکر کنیم، اغلب فردی را در ذهنمان مجسم میکنیم که به خودِ واقعیمان در زمان حال هیچ شباهتی ندارد.
«اثر پلتزمن»
ایده این اثر این است که فراوانی امکانات حفاظتی و امنیتی مختلف این احساس را به فرد میدهد که او شکستناپذیر و مغلوب نشدنی است. به همین خاطر، احتمال تصادف بالا میرود. بهطور مثال، اگر شما کلاه ایمنی را از یک موتوسوار بگیرید، بسیار ایمنتر رانندگی خواهد کرد تا زمانی که همه تجهیزات ایمنی را پوشیده باشد.
تلهی ذهنی «انتظار مثبت»
این دام فکری اغلب در کسانی مشاهده میشود که علاقه زیادی به قمار کردن دارند. آنها تصور میکنند که پس از چندین بار باختن در بازی، حتما در دست بعدی برنده خواهند شد. تصور غلط در مورد خوششانسی و اقبال در مورد کار انسانها هم میتواند مصداق داشته باشد.
عبارات قافیهدار و موزون
مردم وقتی با عبارتهای ریتمدار مواجه میشوند، بیشتر به آن اعتماد میکنند. به همین خاطر است که اغلب کمپانیها برای شعارهای تبلیغاتی خود از عبارات موزون و خوشقافیه بهره میگیرند.
توجه به خبرهای بد
مردم اغلب به سمت خبرهای بد گرایش بیشتری دارند. دانشمندان گمانهزنی میکنند که از نظر مردم، خبرهای بد اهمیت بیشتری دارد. همچنین این خبرها باعث میشود تا مردم اعتماد بیشتری به آن پیدا کنند. شاید به این خاطر که اخبار خوب همیشه مورد سوءظن قرار دارند و خیلی جذاب نیستند.
تاثیر ایکیا
اگر مادر یا مادربزرگ ما برایمان یک دستکش ببافد، آن را بسیار دوست خواهیم داشت. این در حالیست که اگر همان دستکش را در مغازه ببینیم، به هیچ عنوان نظرمان را جلب نمیکند. دلیلش این است که انسان عادت دارد برای مسایل و وسایلی که به خویشاوندان، خانواده و نزدیکان او مربوط میشود ارزش و اعتبار بیشتری قایل باشد.
برتری بر دیگران
بر اساس مطالعات جدید، گفته میشود کسانی که رانندگی میکنند بسیار دوست دارند دستفرمان خود را به رخ دیگران بکشند. تقریبا بیشتر مردم، مهارتهای خود را بیشتر از حد متوسط میدانند و به توانایی خودشان شک ندارند. همین بزرگپنداریِ مهارتها باعث میشود تا باور درست و واقعی نسبت به خود نداشته باشند.
در آخر این سوال پیش میآید که چگونه میتوان از این دامهای ذهنی و فکری رهایی یافت؟ بهترین روش برای این منظور این است که از کلیشههای فکری موجود دست بکشید. هرگز احساسات خود را با آنچه اجتماع یا دیگران سعی در القاء آن دارند، اشتباه نگیرید.
ارسال نظر