روایتی هولناک از خودکشی مردم یک شهر / آلمانیهایی که از ترس ارتش شوروی، مرگ جمعی را انتخاب کردند
پارسینه: در سال ۱۹۴۵ هزاران نفر از مردم آلمان به دلیل شکست کشورشان در جنگ دوم جهانی دست به خودکشی زدند. در این میان اما بزرگترین و دلخراشترین خودکشیهای گروهی و جمعی در شهر دمین و به هنگام و پس از ورود سربازان اشغالگر شوروی به این شهر روی داد.
در سال ۱۹۴۵ هزاران نفر از مردم آلمان به دلیل شکست کشورشان در جنگ دوم جهانی دست به خودکشی زدند. در این میان اما بزرگترین و دلخراشترین خودکشیهای گروهی و جمعی در شهر دمین و به هنگام و پس از ورود سربازان اشغالگر شوروی به این شهر روی داد.
روز هشتم ماه مه، یعنی در همان روزی که ۷۳ سال پیش جنگ جهانی دوم پایان گرفت، صدها تن از راستگرایان مانند هر سال در خیابانهای شهر کوچک دمین رژه رفته و تاج گلهای سوگواری را به آبهای آن رودخانه کوچک سپردند. این عده از طریق این «رژه سوگواری» در واقع یاد و خاطره رویدادی را در پایان جنگ گرامی میدارند یعنی یاد و خاطره آن تقریبا هزار نفری که در این شهر کوچک واقع در مکلنبورگ، دست به خودکشی جمعی زدند.
اکثر این افراد زنانی بودند که در بهار ۱۹۴۵ در شهر دمین جان خود و فرزندانشان را گرفتند. در واقع ترس و وحشت ناشی از لشکرکشی ارتش سرخ شوروی بود که آنها را به خودکشی ترغیب کرد. در آن زمان در همه جای آلمان موارد متعدد خودکشی به وقوع میپیوست و این عده غالبا کارگزاران حزب نازی بودند که به دلیل شکست هیتلر و سقوط رژیم وی دست به خودکشی میزدند. اما شمار بالای خودکشی آن هم در عرض مدتی کوتاه و در یک محل خاص و در میان مردمی با طبقات اجتماعی و جنسیتهای مختلف، در نوع خود امری بیسابقه است.
خودکشیهای دمین از روز ۳۰ آوریل تا سوم ماه مه ۱۹۴۵ اتفاق افتاد. هر کس که امکانش را داشت با شلیک گلوله و یا خوردن زهر، به زندگی خود پایان میداد. با این حال اکثریت انتحارکنندگان یا در آب خفه شده و یا خود را حلقآویز کرده بودند. به عبارت دقیقتر میتوان گفت که این مادران وحشتزده نخست فرزندانشان را در آب خفه کرده و سپس خود را به دار میآویختند.
عدهای دیگر از این مادران پالتو پوستهای سنگین میپوشیدند و یک کولهپشتی پر از سنگ به پشت خود بسته و در حالی که کودکانشان را در آغوش گرفته بودند به میان آبهای رودهای اطراف میپریدند. این رودها غالبا عمیق و خروشان بود. «فلوریان هوبر» مورخ آلمانی در کتاب پرفروش خود به نام «فرزندم به من قول بده که خودت را تیرباران کنی»، در مورد این خودکشیهای گروهی و دستهجمعی در شهر دمین و دیگر نقاط آلمان مینویسد: «اینکه کسی خود را در این آبهای وحشتناک خفه کند، انگیزه بسیار بالایی میطلبیده است.»
دمین شهری بندری و کوچک در ایالت مکلنبورگ - فورپومرن آلمان است. به عبارتی میتوان از دمین به عنوان جزیرهای کوچک واقع در میان سه رودخانه کوچک یعنی سهگانه پنه، ترِبِل و تولنزه یاد کرد. امروزه جمعیت این شهر ۱۰ هزار نفر است و البته نرخ بیکاری بالایی دارد. بخش قدیمی شهر دمین در آخرین روزهای جنگ در آتش سوخت و مرکز شهر تقریبا به طور کامل ویران شد. البته در دوران حکومت کمونیستها در آلمان شرقی سابق بخشی از بافت تقریبا قدیمی مورد بازسازی قرار گرفت.
سرنوشت دمین در شب منتهی به روز اول ماه مه ۱۹۴۵ رقم خورد. روز اول ماه مه یعنی روز کارگر که از زمان انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ یکی از مهمترین جشنهای اتحاد جماهیر شوروی سابق به شمار میآمد، یکی از یگانهای پیشروی ارتش شوروی در تدارک برگزاری این جشن در آن منطقه بود.
دمین تا کوتاه زمانی پیش از پایان جنگ همچنان خسارتی ندیده و سالم مانده بود. هیچ بمبی بر روی این شهر کوچک نیافتاد و گروههای هواپیماهای بمبافکن از آسمان دمین گذشته و به سوی آنکلام، اِشتِتین و یا برلین ادامه پرواز میدادند. در واقع دمین پناهگاه و نقطه امنی در آلمانِ در حال سقوط بود.
اولین غرش انفجار در روز ۳۰ آوریل ۱۹۴۵ در دمین به گوش رسید و این زمانی بود که سربازان ارتش آلمان نازی پس از عبور از پلهای سه رودخانه حومه شهر آنها را منفجر کردند. با انفجار این پلها که در واقع تنها گذرگاه به سوی غرب بود، آخرین امید مردم دمین نیز برای فرار ناامید شد.
ارتش هیتلر شهر کوچک دمین را که یکی از پناهگاههای پناهجویان بخش شرقی کشور بود به دشمن تسلیم کرد و افسران اساس محلی و صد البته بسیاری از اعضای حزب نازی نیز این شهر را ترک گفتند. به دلیل ویران شدن آن پلها به دست نیروهای خودی، نه تنها نیروهای شوروی برای ورود به شهر با تاخیر مواجه شدند، بلکه اهالی دمین نیز نتوانستند در زمان مناسب از آن شهر خارج شده و فرار کنند.
بدین ترتیب مردم دمین تحت محاصره قرار گرفته و احساس میکردند که به آنها خیانت شده و دو دستی تقدیم سربازان شوروی شدهاند. به نوشته یکی از شاهدان عینی مردم احساس میکردند که «در تله افتادهاند.» آنها صدای گوشخراش زنجیر تانکهای نیروهای ارتش سرخ را هر لحظه واضحتر و نزدیکتر میشنیدند و وحشت از «روسها» بیش از اندازه بود. صد البته گوبلز و دستگاه تبلیغاتی او بود که طی چندین سال به وحشت مردم از روسها دامن میزد. ناسیونالسوسیالیستها از ژوئن ۱۹۴۱ و به خصوص بار دیگر از اکتبر ۱۹۴۴ بر آتش این ترس میدمیدند و مردم را از این «گله مغولهای بلشویست» بر حذر میداشتند.
هنگامی که سربازان جبهه دوم روسیه سفید به دروازههای دمین رسیدند، ۲۱ مورد خودکشی در دفتر اموات شهرداری دمین ثبت شد. اما کشتههای تقریبا اندک آن روز در واقع آغازی بر آن تراژدی بود.
بعدازظهر روز ۳۰ آوریل ۱۹۴۵ شهر دمین به صورت کامل تحت اشغال یگانهای شوروی درآمد. پس از دو مورد تبادل آتش، تیپ تانک ارتش ۶۵ به تعقیب نیروهای آلمانی به سمت روستوک ادامه داد اما آلمانیها در برخی روستاها مخفی شده و برای منفجر کردن پلها دست به کار شدند.
آن دسته از مردم دمین که هنوز در شهر بودند، با ملحفههای سفید از پنجره خانههایشان خود را حلقآویز کردند. بسیاری از دیگر زنان و مردان هنوز باقیمانده در شهر نیز که یا سالخورده و یا مریض بودند، با دوده صورتهای خود را سیاه کرده و به امید آن که دیده نشوند با همین وضعیت استتار شده به پناهگاهها خزیدند. البته عدهای از همین افراد نیز مانند هر جنگ دیگری، به خدمت دشمن درآمدند. درست در همین زمان بود که در ۲۰۰ کیلومتر دورتر، آدولف هیتلر به زندگی خود خاتمه داد.
اکنون مردم دمین یعنی همان شهر مصون مانده از ویرانیهای جنگ نیز، سختی و شدت خشونت جنگ را تجربه میکردند. هنگامی که نیروهای ارتش سرخ به داخل شهر وارد شدند چه بسیار خانهها که به آتش کشیده شد و چه بسیار زنان که مورد تجاوز قرار گرفتند و این وضعیت خشونتبار برای روزها ادامه داشت.
آن مورخ یعنی فلورین هوبر احتمال میدهد که همین تجارب وحشتناک و خشن بود که مردم دمین را به سمت خودکشی جمعی سوق داد. تا هفتهها و ماهها بعد اجسادی در جنگلها پیدا میشد و جنازههای افراد خودکشی کرده با آب رودخانهها به سمت شهر میآمد. مشخص نیست که دقیقا چند نفر از مردم دمین به اصطلاح مرگ آزاد و اختیاری را انتخاب کردند اما در یک دفتر موقت اموات تا اواسط جولای همان سال نام ۶۰۰ نفر که بر اثر خودکشی مرده بودند ثبت شده است.
در واقع میتوان گفت که شمار افرادی که در دمین اقدام به خودکشی کردند به هزار نفر میرسد و تقریبا از هر ۲۰ نفر ساکن دمین در پایان آوریل ۱۹۴۵ یک نفر دست به خودکشی زده است. با این حال ارائه آمار دقیق از تعداد افرادی که در آن بازه زمانی سال ۱۹۴۵ در سراسر آلمان خودکشی کردند، امکانپذیر نیست.
داستان غمانگیز و وحشتناک دمین هم به تدریج روشن و زوایای آن تا اندازهای مشخص شد. زیرا طی چندین دهه هرگونه صحبت و نوشته و گزارش در مورد جنایتهای نیروهای شوروی و موارد خودکشی در دوران اشغال ممنوع بود و دولت آلمان شرقی به هیچ عنوان اجازه نمیداد که این موارد مستندسازی شود. البته امروزه برخی از مستندسازان در این مورد دست به کار شدهاند. «مارتین فارکاس» کارگردان و فیلمبردار آلمانی در مستند خود به نام «زندهماندگان دمین» به موضوع این خودکشیها پرداخته است. او برای روشن شدن زوایای این رویداد با بسیاری از بازماندگان و نوادگان قربانیان مصاحبه کرده و راهپیماییها و تجمعات اعتراضی راستگرایان را نیز به تصویر کشیده است.
اما باید توجه داشت که یکی از واقعیتهای دمین این بود که اکثر مردم این شهر در انتخابات رایشتاگ در سال ۱۹۳۳، به نمایندگان حزب نازی رای داده بودند و شمار طرفداران این حزب در دمین البته از جنبه درصدی بیشتر از بقیه آلمان بود. در همین دمین هم البته مخالفان و یهودیان مورد تعقیب قرار گرفته و ترورهای حزب نازی جریان داشت.
شاید امروزه اظهارنظر در مورد چرایی ترس و وحشت مردم دمین و متعاقب آن خودکشی جمعی آنها در سال ۱۹۴۵ کار آسانی نباشد اما همانطور که پیش از این نیز آمد، تبلیغات گسترده ضد روسی و تجارب وحشتناک آنها از ارتش سرخ علل اصلی این اقدام بود. با این حال باز هم این پرسش خودنمایی میکند که وضعیت به چه درجهای از وخامت رسیده بود که این مردم را به سمت خودکشی جمعی سوق داد؟
منبع: تاریخ ایرانی
روز هشتم ماه مه، یعنی در همان روزی که ۷۳ سال پیش جنگ جهانی دوم پایان گرفت، صدها تن از راستگرایان مانند هر سال در خیابانهای شهر کوچک دمین رژه رفته و تاج گلهای سوگواری را به آبهای آن رودخانه کوچک سپردند. این عده از طریق این «رژه سوگواری» در واقع یاد و خاطره رویدادی را در پایان جنگ گرامی میدارند یعنی یاد و خاطره آن تقریبا هزار نفری که در این شهر کوچک واقع در مکلنبورگ، دست به خودکشی جمعی زدند.
اکثر این افراد زنانی بودند که در بهار ۱۹۴۵ در شهر دمین جان خود و فرزندانشان را گرفتند. در واقع ترس و وحشت ناشی از لشکرکشی ارتش سرخ شوروی بود که آنها را به خودکشی ترغیب کرد. در آن زمان در همه جای آلمان موارد متعدد خودکشی به وقوع میپیوست و این عده غالبا کارگزاران حزب نازی بودند که به دلیل شکست هیتلر و سقوط رژیم وی دست به خودکشی میزدند. اما شمار بالای خودکشی آن هم در عرض مدتی کوتاه و در یک محل خاص و در میان مردمی با طبقات اجتماعی و جنسیتهای مختلف، در نوع خود امری بیسابقه است.
خودکشیهای دمین از روز ۳۰ آوریل تا سوم ماه مه ۱۹۴۵ اتفاق افتاد. هر کس که امکانش را داشت با شلیک گلوله و یا خوردن زهر، به زندگی خود پایان میداد. با این حال اکثریت انتحارکنندگان یا در آب خفه شده و یا خود را حلقآویز کرده بودند. به عبارت دقیقتر میتوان گفت که این مادران وحشتزده نخست فرزندانشان را در آب خفه کرده و سپس خود را به دار میآویختند.
عدهای دیگر از این مادران پالتو پوستهای سنگین میپوشیدند و یک کولهپشتی پر از سنگ به پشت خود بسته و در حالی که کودکانشان را در آغوش گرفته بودند به میان آبهای رودهای اطراف میپریدند. این رودها غالبا عمیق و خروشان بود. «فلوریان هوبر» مورخ آلمانی در کتاب پرفروش خود به نام «فرزندم به من قول بده که خودت را تیرباران کنی»، در مورد این خودکشیهای گروهی و دستهجمعی در شهر دمین و دیگر نقاط آلمان مینویسد: «اینکه کسی خود را در این آبهای وحشتناک خفه کند، انگیزه بسیار بالایی میطلبیده است.»
دمین شهری بندری و کوچک در ایالت مکلنبورگ - فورپومرن آلمان است. به عبارتی میتوان از دمین به عنوان جزیرهای کوچک واقع در میان سه رودخانه کوچک یعنی سهگانه پنه، ترِبِل و تولنزه یاد کرد. امروزه جمعیت این شهر ۱۰ هزار نفر است و البته نرخ بیکاری بالایی دارد. بخش قدیمی شهر دمین در آخرین روزهای جنگ در آتش سوخت و مرکز شهر تقریبا به طور کامل ویران شد. البته در دوران حکومت کمونیستها در آلمان شرقی سابق بخشی از بافت تقریبا قدیمی مورد بازسازی قرار گرفت.
سرنوشت دمین در شب منتهی به روز اول ماه مه ۱۹۴۵ رقم خورد. روز اول ماه مه یعنی روز کارگر که از زمان انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ یکی از مهمترین جشنهای اتحاد جماهیر شوروی سابق به شمار میآمد، یکی از یگانهای پیشروی ارتش شوروی در تدارک برگزاری این جشن در آن منطقه بود.
دمین تا کوتاه زمانی پیش از پایان جنگ همچنان خسارتی ندیده و سالم مانده بود. هیچ بمبی بر روی این شهر کوچک نیافتاد و گروههای هواپیماهای بمبافکن از آسمان دمین گذشته و به سوی آنکلام، اِشتِتین و یا برلین ادامه پرواز میدادند. در واقع دمین پناهگاه و نقطه امنی در آلمانِ در حال سقوط بود.
اولین غرش انفجار در روز ۳۰ آوریل ۱۹۴۵ در دمین به گوش رسید و این زمانی بود که سربازان ارتش آلمان نازی پس از عبور از پلهای سه رودخانه حومه شهر آنها را منفجر کردند. با انفجار این پلها که در واقع تنها گذرگاه به سوی غرب بود، آخرین امید مردم دمین نیز برای فرار ناامید شد.
ارتش هیتلر شهر کوچک دمین را که یکی از پناهگاههای پناهجویان بخش شرقی کشور بود به دشمن تسلیم کرد و افسران اساس محلی و صد البته بسیاری از اعضای حزب نازی نیز این شهر را ترک گفتند. به دلیل ویران شدن آن پلها به دست نیروهای خودی، نه تنها نیروهای شوروی برای ورود به شهر با تاخیر مواجه شدند، بلکه اهالی دمین نیز نتوانستند در زمان مناسب از آن شهر خارج شده و فرار کنند.
بدین ترتیب مردم دمین تحت محاصره قرار گرفته و احساس میکردند که به آنها خیانت شده و دو دستی تقدیم سربازان شوروی شدهاند. به نوشته یکی از شاهدان عینی مردم احساس میکردند که «در تله افتادهاند.» آنها صدای گوشخراش زنجیر تانکهای نیروهای ارتش سرخ را هر لحظه واضحتر و نزدیکتر میشنیدند و وحشت از «روسها» بیش از اندازه بود. صد البته گوبلز و دستگاه تبلیغاتی او بود که طی چندین سال به وحشت مردم از روسها دامن میزد. ناسیونالسوسیالیستها از ژوئن ۱۹۴۱ و به خصوص بار دیگر از اکتبر ۱۹۴۴ بر آتش این ترس میدمیدند و مردم را از این «گله مغولهای بلشویست» بر حذر میداشتند.
هنگامی که سربازان جبهه دوم روسیه سفید به دروازههای دمین رسیدند، ۲۱ مورد خودکشی در دفتر اموات شهرداری دمین ثبت شد. اما کشتههای تقریبا اندک آن روز در واقع آغازی بر آن تراژدی بود.
بعدازظهر روز ۳۰ آوریل ۱۹۴۵ شهر دمین به صورت کامل تحت اشغال یگانهای شوروی درآمد. پس از دو مورد تبادل آتش، تیپ تانک ارتش ۶۵ به تعقیب نیروهای آلمانی به سمت روستوک ادامه داد اما آلمانیها در برخی روستاها مخفی شده و برای منفجر کردن پلها دست به کار شدند.
آن دسته از مردم دمین که هنوز در شهر بودند، با ملحفههای سفید از پنجره خانههایشان خود را حلقآویز کردند. بسیاری از دیگر زنان و مردان هنوز باقیمانده در شهر نیز که یا سالخورده و یا مریض بودند، با دوده صورتهای خود را سیاه کرده و به امید آن که دیده نشوند با همین وضعیت استتار شده به پناهگاهها خزیدند. البته عدهای از همین افراد نیز مانند هر جنگ دیگری، به خدمت دشمن درآمدند. درست در همین زمان بود که در ۲۰۰ کیلومتر دورتر، آدولف هیتلر به زندگی خود خاتمه داد.
اکنون مردم دمین یعنی همان شهر مصون مانده از ویرانیهای جنگ نیز، سختی و شدت خشونت جنگ را تجربه میکردند. هنگامی که نیروهای ارتش سرخ به داخل شهر وارد شدند چه بسیار خانهها که به آتش کشیده شد و چه بسیار زنان که مورد تجاوز قرار گرفتند و این وضعیت خشونتبار برای روزها ادامه داشت.
آن مورخ یعنی فلورین هوبر احتمال میدهد که همین تجارب وحشتناک و خشن بود که مردم دمین را به سمت خودکشی جمعی سوق داد. تا هفتهها و ماهها بعد اجسادی در جنگلها پیدا میشد و جنازههای افراد خودکشی کرده با آب رودخانهها به سمت شهر میآمد. مشخص نیست که دقیقا چند نفر از مردم دمین به اصطلاح مرگ آزاد و اختیاری را انتخاب کردند اما در یک دفتر موقت اموات تا اواسط جولای همان سال نام ۶۰۰ نفر که بر اثر خودکشی مرده بودند ثبت شده است.
در واقع میتوان گفت که شمار افرادی که در دمین اقدام به خودکشی کردند به هزار نفر میرسد و تقریبا از هر ۲۰ نفر ساکن دمین در پایان آوریل ۱۹۴۵ یک نفر دست به خودکشی زده است. با این حال ارائه آمار دقیق از تعداد افرادی که در آن بازه زمانی سال ۱۹۴۵ در سراسر آلمان خودکشی کردند، امکانپذیر نیست.
داستان غمانگیز و وحشتناک دمین هم به تدریج روشن و زوایای آن تا اندازهای مشخص شد. زیرا طی چندین دهه هرگونه صحبت و نوشته و گزارش در مورد جنایتهای نیروهای شوروی و موارد خودکشی در دوران اشغال ممنوع بود و دولت آلمان شرقی به هیچ عنوان اجازه نمیداد که این موارد مستندسازی شود. البته امروزه برخی از مستندسازان در این مورد دست به کار شدهاند. «مارتین فارکاس» کارگردان و فیلمبردار آلمانی در مستند خود به نام «زندهماندگان دمین» به موضوع این خودکشیها پرداخته است. او برای روشن شدن زوایای این رویداد با بسیاری از بازماندگان و نوادگان قربانیان مصاحبه کرده و راهپیماییها و تجمعات اعتراضی راستگرایان را نیز به تصویر کشیده است.
اما باید توجه داشت که یکی از واقعیتهای دمین این بود که اکثر مردم این شهر در انتخابات رایشتاگ در سال ۱۹۳۳، به نمایندگان حزب نازی رای داده بودند و شمار طرفداران این حزب در دمین البته از جنبه درصدی بیشتر از بقیه آلمان بود. در همین دمین هم البته مخالفان و یهودیان مورد تعقیب قرار گرفته و ترورهای حزب نازی جریان داشت.
شاید امروزه اظهارنظر در مورد چرایی ترس و وحشت مردم دمین و متعاقب آن خودکشی جمعی آنها در سال ۱۹۴۵ کار آسانی نباشد اما همانطور که پیش از این نیز آمد، تبلیغات گسترده ضد روسی و تجارب وحشتناک آنها از ارتش سرخ علل اصلی این اقدام بود. با این حال باز هم این پرسش خودنمایی میکند که وضعیت به چه درجهای از وخامت رسیده بود که این مردم را به سمت خودکشی جمعی سوق داد؟
منبع: تاریخ ایرانی
ارسال نظر