نورهای اضافه و خطر چراغ شدن تاریکی
پارسینه: فلسفه غرب از چراغ کردن خاموشی و تاریکی شروع شد، در قرون وسطی، کلیسا آنقدر نور تقلبی و خسته کننده افکنده بود که خاموشی و تاریکی، تبدیل به یک راه شد، راه غرب شد چشم بستن و نادیده انگاشتن بر هر امر قدسی و حتی عقلی و دوباره کشف کردن و دوباره تفسیر کردن جهان.
. در غرب خبری از بودن و ازل و ابد نیست، بلکه همه چیز در حال «شدن» است، آنهم از راه شگفتانگیز و بیرحمانه تجزیه و دیالکتیک، درست برعکس عرفان یا حتی فلسفههای شرقی که پیمودن یک سلوک روحانی در روشنایی شمع معبد و مسجد و خانقاه و از راه ترکیب و وحدت و درونیات است.
غرب به طرز خطرناک و غول آسایی برای هرچیزی، نو یا کهنه، فلسفهای آفریده است: «فلسفه شادی، فلسفه وجود، فلسفه زبان، فلسفه فیلم، فلسفه فلسفه(فرا فلسفه)،فلسفه جنسیت، فلسفه تاریخ،فلسفه جنگ، فلسفه ذهن، فلسفه رسانه، فلسفه موسیقی و...» که عملا در نهایت میشود بازسازی انسانی- قلابی از «شریعت».
چراغ شدن خاموشی و تاریکی در غرب، واکنش طبیعی به کلام ناقص مسیحی و عملکرد کلیسا در قرون وسطی بود، البته اسلام مسیحیت نیست و بازهم صدالبته که کلام شیعی و میراث اهل بیت(ع) نیز فربهتر و غنیتر و بالاتر از هر کلام و فلسفهای است.
اما در کوره افراط، عقل ستیزی، بیانصافی، نادیده انگاشتن اختیار و آزادی و قربان کردن هر مقدسی پای حقیرترین هدفهای سیاسی و دنیوی به اسم اسلام و دیانت، تاریکیها میروند که چراغ شوند! میدونی؟
ارسال نظر