این همه نهاد فرهنگی، خود فرهنگ کجاست؟
پارسینه: نوه ها، پیرزن را راضی کرده بودند که بیاید شمال و جنگل را تماشا کند وقتی کسی از او پرسی جنگل را چطور می بیند، پیرزن خسته و کوفته، گفت:« از بس دار و درخت اینجا هست جنگل را نمی بینم»
سالها به ما دیکته کرده بودند که ضرب المثلها برای کاستن از اطناب و طولانی کردن جمله به کار میرود. اما هیچ وقت به ما نیاموختند که وقتی جمله خودش کوتاه بود چه کار باید کرد.
مدیران فرهنگ انگار که فوت کوزه گری بدانند، ساده و روان حرف میزنند، اما معلوم نیست چرا ما شبیه کابویی بازنده در دوئل، نقش بر زمین شویم.
این همه حرفهای جور واجور مدیران نمیگذارد اصل ماجرا را ببینیم که برایش رنج سفر را تحمل کرده ایم. وقتی به خودت میآیی انگار کنار برج پیزای ایتالیا ایستادهای شبیه مثل معروف خشت اول و کج رفتن تا ثریا، هرکس طبقهای برآن میافزاید بی این که به خمیدگی اش توجه کند. از «دیوتیسالوی» که خشت اول پیزا را گذاشت و صد سال نیمه کار ماند تا «بونانو پیزانو» که او هم برای نفر بعد این برج را نیمه تمام گذاشت.
صالحی، وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی از ایجاد وزارت فرهنگ شماره دو خبر داده است. این نیم خط در انبوه تصمیمات و حرفها آدم را کنار آن پیرزن میگذارد و با خودت میگویی: «این همه نهاد فرهنگی، خود فرهنگ کجاست؟»
این که صرفا یک حرف باشد و بازخوردی در حد یک سخنرانی داشته باشد جای نگرانی ندارد، اما اگر این حرف را از قله به سمت پایین قل بدهند نگرانی در پایین دست خودش را نشان میدهد.
برج فرهنگ ایران اما، پنجاه و پنج متر نیست. آن قدر خط اسلیم و فرّ شکوه مکتب تبریز و اصفهان و خراسان در بن و ریشه اش جای خوش کرده که نمیشود پیش بینی کرد شبیه برج کج پیزا در سال ۲۰۸۰ فروخواهد ریخت.
"این جا ایران است"، تنها جملهای که میشود در دو سمتش ایستاد یا غر زد و به اصطلاح تریپ دانایی برداشت. یا سمت دیگرش به تماشای لالایی ترمه گونه مادران نشست و هزار افسانه و اسطوره بیرون کشید و رستم شد بعد از شکست دیو سپید و پیروزمندانه خندید.
یکی از همین خشتها که هم چنان مدیران ما بر کج گذاشتنش پافشاری میکنند. اصطلاح فضای Cyber است که به غلط «فضای مجازی» ترجمه شده است و انگار دنیایی بیرون از زندگی ما ساخته شده است. این دنیای دیگر بودن برای دهه هفتاد و دیال آپ جواب میداد، اما امروز، نه...
نیوزلند به دنبال پرداخت حقوق کارمندها با ارز دیجیتال است، ولی ما هنوز دنبال اثبات فضای Cyber به اژدهای هفت سر هستیم و مدام میجنگیم و زخمی میدهیم که سری از این سرها را ببریم.
چرا نمیخواهیم قبول کنیم حتی در ساخت واژگانی هم، خود سازندگان این تعبیر را نداشته اند و منظورشان از واژه فضای سایبر، سایبرنتیک است که در اصل از واژه κυβερνήτης یونانی باستان برآمده و بهمعنای فرماندار یا راننده میباشد.
کی قرار است تصویر ذهنی مان را از دیو هفت سر به فرمانده یا راننده تغییر دهیم یا باور کنیم دو گیگ اینترنت هیچ تأثیری بر افزایش شاخص جمعیت ندارد و اعتماد کنیم به تخصص افراد کاربلد حوزه سایبری تا از میدان مین عبورمان دهند و تا بیاموزیم چگونه و چطور از ابزار دنیای مدرن، برای افزایش کیفیت زندگی بهره ببریم.
این که وزیر ارشاد میخواهد برای ساماندهی فضای سایبری تن به تأسیس وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی شماره ۲ بدهد شبیه تصمیم معماران دوره میانه ساخت برج پیزا است که برای جلوگیری از کج شدن، ستونها سمت مقابل را بلندتر گرفتند تا وزن آنها مانع کج شدن شود که موفق نشدند.
این همه موازی کاری در حوزه فرهنگ شبیه قوز بالای قوز شده است و خود نیاز به درمان دارد. سالی بیش از سیصد عنوان جشنواره فرهنگی توسط نهادهای مختلف برگزار میشود که اگر قرار بود اتفاقی در حوزه فرهنگ بیفتد تا حالا باید میافتاد و ما تأثیراتش را در فرهنگ عمومی میدیدیم.
وقتی از مهندسی فرهنگ حرف میزنیم دقیقا نمیدانیم از چه چیزی حرف میزنیم، یعنی هنوز فرهنگ را برای خودمان معنا نکردیم.
موازی کاری باعث شده نوعی رانت و گروه در هر بخش ایجاد شود و این گروهها تمام منابع را بر اساس توانایی تبلیغی خودشان تعریف میکنند. نه بر اساس نیازمندی ها، قواعد حمایت نیز، آن قدر پیچیده و متفاوت از هم طراحی شده اند که بسیاری ترجیح میدهند بیرون از گود این شماره گذاریها نفس بکشند بعد میپرسیم چرا فرهنگ رسمی ریزش دارد؟
مدیران فرهنگ انگار که فوت کوزه گری بدانند، ساده و روان حرف میزنند، اما معلوم نیست چرا ما شبیه کابویی بازنده در دوئل، نقش بر زمین شویم.
این همه حرفهای جور واجور مدیران نمیگذارد اصل ماجرا را ببینیم که برایش رنج سفر را تحمل کرده ایم. وقتی به خودت میآیی انگار کنار برج پیزای ایتالیا ایستادهای شبیه مثل معروف خشت اول و کج رفتن تا ثریا، هرکس طبقهای برآن میافزاید بی این که به خمیدگی اش توجه کند. از «دیوتیسالوی» که خشت اول پیزا را گذاشت و صد سال نیمه کار ماند تا «بونانو پیزانو» که او هم برای نفر بعد این برج را نیمه تمام گذاشت.
صالحی، وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی از ایجاد وزارت فرهنگ شماره دو خبر داده است. این نیم خط در انبوه تصمیمات و حرفها آدم را کنار آن پیرزن میگذارد و با خودت میگویی: «این همه نهاد فرهنگی، خود فرهنگ کجاست؟»
این که صرفا یک حرف باشد و بازخوردی در حد یک سخنرانی داشته باشد جای نگرانی ندارد، اما اگر این حرف را از قله به سمت پایین قل بدهند نگرانی در پایین دست خودش را نشان میدهد.
برج فرهنگ ایران اما، پنجاه و پنج متر نیست. آن قدر خط اسلیم و فرّ شکوه مکتب تبریز و اصفهان و خراسان در بن و ریشه اش جای خوش کرده که نمیشود پیش بینی کرد شبیه برج کج پیزا در سال ۲۰۸۰ فروخواهد ریخت.
"این جا ایران است"، تنها جملهای که میشود در دو سمتش ایستاد یا غر زد و به اصطلاح تریپ دانایی برداشت. یا سمت دیگرش به تماشای لالایی ترمه گونه مادران نشست و هزار افسانه و اسطوره بیرون کشید و رستم شد بعد از شکست دیو سپید و پیروزمندانه خندید.
یکی از همین خشتها که هم چنان مدیران ما بر کج گذاشتنش پافشاری میکنند. اصطلاح فضای Cyber است که به غلط «فضای مجازی» ترجمه شده است و انگار دنیایی بیرون از زندگی ما ساخته شده است. این دنیای دیگر بودن برای دهه هفتاد و دیال آپ جواب میداد، اما امروز، نه...
نیوزلند به دنبال پرداخت حقوق کارمندها با ارز دیجیتال است، ولی ما هنوز دنبال اثبات فضای Cyber به اژدهای هفت سر هستیم و مدام میجنگیم و زخمی میدهیم که سری از این سرها را ببریم.
چرا نمیخواهیم قبول کنیم حتی در ساخت واژگانی هم، خود سازندگان این تعبیر را نداشته اند و منظورشان از واژه فضای سایبر، سایبرنتیک است که در اصل از واژه κυβερνήτης یونانی باستان برآمده و بهمعنای فرماندار یا راننده میباشد.
کی قرار است تصویر ذهنی مان را از دیو هفت سر به فرمانده یا راننده تغییر دهیم یا باور کنیم دو گیگ اینترنت هیچ تأثیری بر افزایش شاخص جمعیت ندارد و اعتماد کنیم به تخصص افراد کاربلد حوزه سایبری تا از میدان مین عبورمان دهند و تا بیاموزیم چگونه و چطور از ابزار دنیای مدرن، برای افزایش کیفیت زندگی بهره ببریم.
این که وزیر ارشاد میخواهد برای ساماندهی فضای سایبری تن به تأسیس وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی شماره ۲ بدهد شبیه تصمیم معماران دوره میانه ساخت برج پیزا است که برای جلوگیری از کج شدن، ستونها سمت مقابل را بلندتر گرفتند تا وزن آنها مانع کج شدن شود که موفق نشدند.
این همه موازی کاری در حوزه فرهنگ شبیه قوز بالای قوز شده است و خود نیاز به درمان دارد. سالی بیش از سیصد عنوان جشنواره فرهنگی توسط نهادهای مختلف برگزار میشود که اگر قرار بود اتفاقی در حوزه فرهنگ بیفتد تا حالا باید میافتاد و ما تأثیراتش را در فرهنگ عمومی میدیدیم.
وقتی از مهندسی فرهنگ حرف میزنیم دقیقا نمیدانیم از چه چیزی حرف میزنیم، یعنی هنوز فرهنگ را برای خودمان معنا نکردیم.
موازی کاری باعث شده نوعی رانت و گروه در هر بخش ایجاد شود و این گروهها تمام منابع را بر اساس توانایی تبلیغی خودشان تعریف میکنند. نه بر اساس نیازمندی ها، قواعد حمایت نیز، آن قدر پیچیده و متفاوت از هم طراحی شده اند که بسیاری ترجیح میدهند بیرون از گود این شماره گذاریها نفس بکشند بعد میپرسیم چرا فرهنگ رسمی ریزش دارد؟
منبع:
عصر ایران
ارسال نظر