بحران ۳۰ سالگی واقعی است؟
پارسینه: «بحران ۳۰ سالگی!» چیزی که اگر هم با آن برخورد نکرده باشید و یا سنتان به آن قد ندهد حداقل باید نام آن را در کنار سایر بحرانهای تعریف شده در طول زندگی انسانها شنیده باشید...
کارشناس ارشد روانشناسی بالینی در پاسخ به اینکه بحران سی سالگی چیست و در آن چه اتفاقاتی میافتد، عنوان کرد: طبق اطلاعاتی که من دارم این بحران تقریبا از سن ۲۸ سالگی شروع میشود و ممکن است تا ۳۲ یا ۳۳ سالگی بروز یافته و یا ادامه داشته باشد و در خانمها نیز بیشتر دیده میشود. مثل تمام بحرانهایی که در زندگی آدمها شکل میگیرد و پشت سر میگذاریم یا پیش رو داریم؛ بحران هویت در دوران نوجوانی و یا بحران سالمندی یا میانسالی و بحران پیری...
فاطمه مرادی نسب با توضیح اینکه علت بحران سی سالگی چیست و چطور شکل میگیرد و چگونه تشخیص داده میشود، گفت: این شرایط با تجربه یک سری تفکرات و احساسات جدید همراه است که بر اساس آن میتوانیم بفهمیم که دچار بحران شدهایم، مسائلی که شاید خیلی اوقات برایمان خیلی مهم نبوده و به آن فکر نمیکرده ایم و یا اگر بوده برای آن اهمیتی قائل نبوده ایم. بحران سی سالگی اینگونه است.
علائمی که میتواند نشانه بروز بحران ۳۰ سالگی باشد
وی معتقد است اینکه این بحران در همه افراد به یک میزان شکل گرفته یا خود را نشان میدهد جای بحث دارد؛ و اینکه این بحران در افراد مختلف متفاوت است و علت آن نیز میتواند این باشد که با توجه به موقعیت فرد و آن چیزهایی که توانسته در زندگی خود به دست بیاورد و از خودش رضایت کسب کرده باشد باعث میشود که فرد آن بحران را بهتر بگذراند و یا اگر به دستاوردها، موقعیتها و اهدافی که داشته نرسیده باشد قطعا آن بحران را بیشتر احساس میکند. حالتهای این بحران میتواند به شکل سردرگمی بروز پیدا کند، فرد سوالات بیشتری در ذهن خود احساس کند، احساس ناامیدی بیشتری کند، بی حوصله باشد و پرخاشگری کند، زودرنج شود و این بحران بر روی اشتهای او تاثیر بگذارد، انرژی فرد کاهش پیدا کند و اینکه اصلا چیزی برایش مهم نیست. ممکن است در همان لحظه یعنی در برهه ۳۰ سالگی و بدون اینکه مطمئن باشد تصمیمات جدید و غیرمنتظرهای بگیرد، مثلا تصمیم به ازدواجی که منجر به شکست میشود.
این روانشناس با بیان اینکه ممکن است فرد بر اثر این حس پوچی که به سراغش آمده تصمیماتی را بگیرد که بعدها هم باز آسیب به دنبال داشته باشد یا اینکه کلا از جامعه دوری کند و جدا شود و حالت گوشه گیری به خود بگیرد، افزود: بحران سی سالگی بیشتر زمانی که انسان میخواهد به یک ثبات و آرامش مورد انتظار خود در زندگی برسد دیده میشود، چون سی سالگی دوره ثبات و به آرامش رسیدن است یا همان دستاوردهایی که گفته شد که اگر آن را به دست آورده باشد آرامش یافته و اگر نه تردید به سراغ او میآید که من در زندگی خود چه کرده ام؟
مرادی نسب ادامه میدهد: اینکه سی سال از عمر من گذشت و حالا چه شده؟ آیا رشته تحصیلی که انتخاب کردم همان بود که میخواستم و آیا استعداد لازم را داشتم؛ کاش این رشته را انتخاب نکرده بودم یا کاش پزشکی خوانده بودم که برای هر آدمی ممکن است پیش بیاید... کاش یک شغل دیگر انتخاب میکردم و یا کاش ازدواج نمیکردم. چرا من الان اینجا هستم، چرا مهاجرت نکردم یا افراد متاهل نسبت به همسرانشان احساس میکنند که این کسی نبود که من میخواستم و بدبین میشوند.
این کارشناس میگوید: در حالت دیگر فرد دچار شک و تردید میشود، نسبت به دین و اعتقادات، شغل، رشته و حتی خانواده خود و بسیاری مواردی که در افراد متفاوت است. اینکه کاش من هم مثل فلانی بودم، و دیگر موارد. در مورد اینکه بحران سی سالگی در اکثریت افراد شکل میگیرد، اما احساس من طبق آنچه مشاهده کرده ام این است که در متولدین دهه شصت بیشتر و شدیدتر است، چون خیلی جاها آن شرایطی که باید برای تصمیمات مهم زندگی آنها فراهم بود مثل ازدواج کردن، شغل مناسب داشتن و یا آن رشتهای که در آن استعداد داشته اند برای این دوره فراهم نبوده و پذیرش این موضوع برایشان دشوار است که باعث پیش آمدن سوالاتی که گفته شد و همچنین سردرگمی میشود. در حقیقت فرد احساس میکند به آنچه که در زندگی لایق آن بوده دست نیافته است و افسرده و زودرنج شده و بی حوصلگی، ناامیدی و پوچی را تجربه میکند و در نتیجه میزان رضایت از زندگی در او پایین میآید.
وی تاکید میکند: آن چیزی که امروز به عنوان بحران میانسالی از آن یاد میشود ماحصل ایجاد تضاد میان خوداکتسابی یعنی آنچه که از کودکی به آن رسیده ایم و خود واقعی یعنی آنچه که در ذات ما وجود دارد است؛ فردی که در نیمه دوم عمر خود قرار میگیرد گیج و سرگردان شده و میگوید نمیدانم چه کسی هستم و چه میخواهم و چه باید بکنم.
فاطمه مرادی نسب در توضیح راهکارهای ممکن برای مقابله با این بحران گفت: هیچ آدمی با پای خود به سمت خودآگاهی نمیرود مگر آنکه مجبور شود و احساس نیاز کند، در نتیجه سیستم خودتنطیمی انسان در یک سنی برای او بحران ایجاد میکند تا از خود بپرسد من که هستم، چه کار دارم میکنم و به کجا میروم؟
***
من سی ساله ام؛ آیا زندگی چیزی بیش از این برای من دارد؟ آیا اکنون باید فرد موفقی باشم؟ زندگی شغلی من آن طور که میخواهم پیش نمیرود؛ تمام دوستانم ازدواج کرده و به خانه جدید نقل مکان کرده اند، اما من هنوز تنها هستم... چرا همه چیز به دشواری پیش میرود و من در برابر تغییر آن ناتوان هستم؟ اینها مواردی است که ممکن است شخص بحران زده به آنها فکر کند.
این کارشناس ارشد روانشناسی بالینی در خصوص علائم و نشانههای بحران موسوم به سی سالگی، به ایسنا گفت: پرخوری، کم خوری، احساس کلافه بودن و سردرگمی؛ همه اینها زمانی است که انسان احساس میکند به چیزهایی که میخواسته نرسیده است و این تمام حالتهایی است که به بحران سی سالگی معروف است.
وی یادآور شد: در دوره نوجوانی که تقریبا یک دوره هویت یابی است طبق نظریات علمی رشد روانی اجتماعی، اریکسون هشت مرحله را برای رشد در نظر میگیرد که مراحل پنجم و ششم این نظریه به دوره مالکیت و نوجوانی میپردازد که به نظر من در بحران سی سالگی میتواند تاثیرگذار باشد. مرحله پنجم این نظریه میگوید که هویت در برابر سردرگمی نقش مییابد، یعنی این مرحله از ۱۲ سالگی تا بیست سالگی که نوجوانان در این مرحله سوال معروف "من کیستم" را از خود میپرسند. اینکه دنبال هویت اجتماعی و شغلی خود برای فراهم کردن شرایط مناسب و شغل و پایگاه اجتماعی هستند.
فاطمه مرادی نسب ادامه داد: مرحله ششم نیز صمیمیت را در برابر کناره گیری مطرح میکند که از سن ۲۰ تا ۳۰ سالگی به وجود میآید و فرد دوست دارد بتواند با دیگران هویت مشترک تشکیل دهد، یعنی در این سن بتواند ازدواج مناسب کرده و یا کسی را پیدا کند که بتواند رابطهای فراتر از روابط خود با دیگر افراد جامعه با او داشته باشد و صمیمی شود و با آن فرد هویت مشترکی پیدا کند. ولی اگر فرد در آن سن نتواند به هویت مشترک برسد، باعث میشود که ترسیده و به نوعی تنهایی و انزوا را انتخاب کند. بحران سی سالگی نیز به این شکل است که فرد اگر در دوره نوجوانی نتوانسته مراحلی که لازم بوده از لحاظ انتخاب شغل و رشته مناسب و تشکیل خانواده را بگذراند و به سوالات و اهداف خود در زندگی پاسخ مناسب دهد در دوره سنی ۲۸ تا ۳۲ و یا ۳۳ سالگی دچار بحران میشود و با هجوم سوالات مختلفی روبرو شده که ثبات و آرامش او را به هم میریزد و علائم این بحران یک به یک خود را نشان میدهد.
چطور از بحران سی سالگی به سلامت عبور کنیم؟
این روانشناس عنوان میکند: اینکه اصلا میتوانیم این بحران را به سلامت بگذرانیم مسئله مهمی است، مشخصا، چون به وجود آمدن این بحران طبیعی است و برای هر فردی پیش میآید و نمیتوان در مقابل آن ایستادگی کرد و چه بخواهید یا نخواهید با آن روبرو میشوید نمیتوان آن را نادیده گرفت، اما اینکه بحران ادامه پیدا کند و بماند و بدتر شده و باعث شود در دورههای بعدی نیز بر روی بحرانهای پیش روی زندگی تاثیرگذار باشد مسائلی قابل کنترلی است که فرد میتواند کنترل آن را در دست گرفته و با به کار گرفتن راهکارهایی از این بحران به سلامت عبور کند.
وی بیان کرد: اینکه چه راهکارهایی برای کاهش بحران در پیش بگیریم موضوع مهمی است، باید یک سری چیزها را رعایت کنیم، به عنوان اولین راهکار باید بخواهیم که تغییر ایجاد کنیم و این خواستن بخش زیادی از مسیر است. یکی از دیگر کارها اینکه اشتباهاتی که در گذشته انجام داده ایم را تکرار نکنیم و سعی کنیم از افکار منفی و بیهوده جلوگیری کنیم و در این دوره بحرانی عجولانه تصمیم نگیریم مثلا اینکه برای جبران اشتباهات گذشته یک سرمایه گذاری بی برنامه انجام دهیم، یا بسیاری از افراد با ظاهر خود نیز مشکل پیدا میکنند و دست به عملهای زیبایی میزنند یا میبینیم که بعضی جوانان در این سن بیشتر به خالکوبی تمایل پیدا میکنند.
مرادی نسب افزود: باید سعی کنیم در سالهای پیش رو -بعد از سی سالگی- مراقبت بیشتری از خود کرده، ورزش و رژیم غذایی مناسب را رعایت کنیم. مراوده بیشتری با افراد و دوستان قدیمی و همچنین ارتباط عمیق تری با خانواده داشته باشیم و حواسمان بیشتر به جسم و روح و روانمان باشد.
با این بی معنایی چه باید کرد؟
این روانشناس بالینی با اشاره به روش مبارزه با احساس پوچی و بی معنایی گفت: راهکاری وجود دارد که آدمی که تا امروز بوده ایم را جایگزین یک آدم دیگر کنیم، و منی که تاکنون بوده باید بمیرد و من جدیدی یک متولد شود چرا که طبیعت زندگی تغییر است. شاید این بحران هدیه میانسالی به انسان باشد تا با استفاده از آنچه با تفکر به دست آورده و آنچه دارد و ندارد فصل جدیدی از زندگی کردن را تجربه کند و اگر آنچه به دست آورده را دوست ندارد و نمیتواند خود را با آن تطبیق دهد سعی کند هویت جدیدی را برای خود تعریف کرده و به خواستهها و اهداف درست و مورد انتظارش برسد.
«گذشته خود را به یاد بیاورید، و سعی کنید نسبت به کارهایی که در گذشته انجام داده اید اقدامات مثبت خود را در نظر گرفته و به آنها اهمیت دهید و اینطور نباشد که بگوئید من هیج کاری نکرده ام و حتی فعالیتهای مثبت خود را از یاد ببرید. همچنین افراد سعی کنند یک سری اهداف برای خود در نظر گرفته و با برنامه ریزی بر روی اهداف خود تمرکز و برای رسیدن به آنها تلاش کنند و از کمک و راهنمایی و تجربیات دیگران هم استفاده نمایند.» اینها بخش دیگری از توصیههای "فاطمه مرادی نسب"، کارشناس ارشد روانشناسی بالینی به کسانی است که با چنین بحرانی مواجه شده اند...
ارسال نظر