تحلیل نیویورک تایمز/زمزمههای پایان یافتن دوران قدرت آمریکا
به گزارش ایران دیپلماتیک، نیویورک تایمز به قلم واسی وارتنگ، از لندن نوشت: انقلاب های عربی، تهدیدی به نام ایران هستهای، ادامه دار بودن خشونتها و ناآرامیها در سوریه و طفره رفتن آمریکا از دخالت در آن مناطق همه و همه بیانگر ضعف آمریکا میباشند البته اگر نخواهیم بگوییم قدرت و نفوذ آمریکا به عنوان پلیس جهان روبه افول رفته است.
این تحلیل ادامه داد: اوباما سال گذشته به صراحت گفت «آمریکا نمیتواند در هر کجای جهان که ناآرامی مشاهده شده مداخله نظامی داشته باشد». وضعیت امروز آمریکا یادآور سال 1954 انگلیس است که شدیدا مقروض بود و تمامی تلاش خود را میکرد تا سیستم خدمات درمانی خود را درست کند. در هر حال دیگر نمیتوان انگلیس را به عنوان یک امپراتور دید.
این گزارش افزود: نقش امپریالیستی آمریکا شکننده تر از هر زمان به نظر می رسد درحالی که در گذشته انگلیس با چنین چیزی مواجه نبوده است، چرا که آمریکا همیشه در قبال این که استیلاء گری جهانی داشته باشد دمدمی مزاج عمل کرده است.
عقب نشینی که امروزه از جانب آمریکا به چشم میخورد نشأت گرفته از انزوای سنتی نمیباشد، بلکه آمریکا نیز مثل انگلیس دیگر توانمندی لازم اقتصادی برای حفظ امپراتوری را ندارد. معضلات اقتصادی و بدهی های مالی فراوان ضربات جبران ناپذیری را به وجهه آمریکا در عرصه جهانی وارد کرده است.
همان طور که بعد از پایان جنگ دوم جهانی دوران امپراتوری انگلیس پایان یافت، بسیاری از کارشناسان امر بحرانهای اقتصادی در سال 2008 را پایان قدرت آمریکا توصیف نموده اند افول قدرت و نفوذ آمریکا در خاورمیانه و در واقع عقب نشینی آن نه تنها خیلیها را دچار تردید کرده، بلکه جهان را با بی ثباتی و عدم یقین محض مواجه ساخته است.
این گزارش ادامه داد: این تردید همیشه از سوی کارشناسان و تحلیلگران به چشم می خورده که آمریکا معمولا اشتیاق چندانی به این نداشته که به عنوان یک ابرقدرت امپریالیستی مشاهده شود. یعنی هیچ گاه نشده بود که آمریکا بخواهد به جایی لشکرکشی کند و صرفا مثل ابرقدرتهایی که در گذشته عمل میکردند عمل کند. در هر حال گفته میشود که حضور پایگاه های آمریکا در اروپا، ژاپن، آلمان و عربستان سعودی و دیگر اماکن نوعی از امپریالیزم نرم بوده است.
در زمان جنگ سرد آمریکا خود را رهبر جهان آزاد توصیف مینمود و حضور آمریکا و نفوذ آن معمولا توسط هم پیمانان خود بوده و یا این که کمکهای سیاسی و اقتصادی به آنها میشده است یعنی آمریکا اشغالگری انجام نمیداده است. فقط ظرف یک دهه اخیر بوده که آمریکا در عراق و افغانستان حضور فعال و اشغالگرایانه داشته است.
طفره رفتن آمریکائی ها برای به حرکت در آوردن شمشیر مخفی انگلیس جزو محورهای اصلی سیاست خارجی آمریکا بوده است، انگلیسی ها دائما به ترغیب آمریکا و نصیحت کردن آن همانند دانش آموزی نوپا میپرداخته تا به اهداف غیر طبیعی خود برسند و در واقع از طرف آنها ایفای نقش کنند.
نیویورک تایمز ادامه داد: آمریکا در زمان جنگ با ویتنام بود که به محدودیتهای خود پی برد. و حتی اخیرا یعنی سال گذشته بود که اوباما به طور غیر مستقیم به محدودیت های آمریکا اشاره داشت. بحران های اقتصادی و کسری بودجه و بدهی های مالی آمریکا باعث شد تا حتی رفتار امپریالیستی آمریکا رو به افول رود.
حتی اگر بحران های اقتصادی بهبود یابند که بهبود آن در آیندهای نزدیک واقعا بعید به نظر میرسد، آمریکا دیگر عملکردی را که در سال 2003 در قبال عراق انجام داد را تکرار نخواهد کرد. تاریخ امپراتوری انگلیس بیانگر این پند و عبرت است که این گونه رفتارها راه به جایی نخواهند برد.
نیویورک تایمز در پایان نوشت: طلوع اقتصادی چین باعث شده که حتی اگر اوضاع اقتصادی آمریکا بهبود یابد حجم اقتصاد آن به مراتب کوچک تر از چین خواهد بود. در هر حال امپراتوری نیازمند محاسبات زیاد و اطلاعات بسیار بیشتر است که در جهان امروزی انجام آن خیلی هم آسان نیست.
این تحلیل ادامه داد: اوباما سال گذشته به صراحت گفت «آمریکا نمیتواند در هر کجای جهان که ناآرامی مشاهده شده مداخله نظامی داشته باشد». وضعیت امروز آمریکا یادآور سال 1954 انگلیس است که شدیدا مقروض بود و تمامی تلاش خود را میکرد تا سیستم خدمات درمانی خود را درست کند. در هر حال دیگر نمیتوان انگلیس را به عنوان یک امپراتور دید.
این گزارش افزود: نقش امپریالیستی آمریکا شکننده تر از هر زمان به نظر می رسد درحالی که در گذشته انگلیس با چنین چیزی مواجه نبوده است، چرا که آمریکا همیشه در قبال این که استیلاء گری جهانی داشته باشد دمدمی مزاج عمل کرده است.
عقب نشینی که امروزه از جانب آمریکا به چشم میخورد نشأت گرفته از انزوای سنتی نمیباشد، بلکه آمریکا نیز مثل انگلیس دیگر توانمندی لازم اقتصادی برای حفظ امپراتوری را ندارد. معضلات اقتصادی و بدهی های مالی فراوان ضربات جبران ناپذیری را به وجهه آمریکا در عرصه جهانی وارد کرده است.
همان طور که بعد از پایان جنگ دوم جهانی دوران امپراتوری انگلیس پایان یافت، بسیاری از کارشناسان امر بحرانهای اقتصادی در سال 2008 را پایان قدرت آمریکا توصیف نموده اند افول قدرت و نفوذ آمریکا در خاورمیانه و در واقع عقب نشینی آن نه تنها خیلیها را دچار تردید کرده، بلکه جهان را با بی ثباتی و عدم یقین محض مواجه ساخته است.
این گزارش ادامه داد: این تردید همیشه از سوی کارشناسان و تحلیلگران به چشم می خورده که آمریکا معمولا اشتیاق چندانی به این نداشته که به عنوان یک ابرقدرت امپریالیستی مشاهده شود. یعنی هیچ گاه نشده بود که آمریکا بخواهد به جایی لشکرکشی کند و صرفا مثل ابرقدرتهایی که در گذشته عمل میکردند عمل کند. در هر حال گفته میشود که حضور پایگاه های آمریکا در اروپا، ژاپن، آلمان و عربستان سعودی و دیگر اماکن نوعی از امپریالیزم نرم بوده است.
در زمان جنگ سرد آمریکا خود را رهبر جهان آزاد توصیف مینمود و حضور آمریکا و نفوذ آن معمولا توسط هم پیمانان خود بوده و یا این که کمکهای سیاسی و اقتصادی به آنها میشده است یعنی آمریکا اشغالگری انجام نمیداده است. فقط ظرف یک دهه اخیر بوده که آمریکا در عراق و افغانستان حضور فعال و اشغالگرایانه داشته است.
طفره رفتن آمریکائی ها برای به حرکت در آوردن شمشیر مخفی انگلیس جزو محورهای اصلی سیاست خارجی آمریکا بوده است، انگلیسی ها دائما به ترغیب آمریکا و نصیحت کردن آن همانند دانش آموزی نوپا میپرداخته تا به اهداف غیر طبیعی خود برسند و در واقع از طرف آنها ایفای نقش کنند.
نیویورک تایمز ادامه داد: آمریکا در زمان جنگ با ویتنام بود که به محدودیتهای خود پی برد. و حتی اخیرا یعنی سال گذشته بود که اوباما به طور غیر مستقیم به محدودیت های آمریکا اشاره داشت. بحران های اقتصادی و کسری بودجه و بدهی های مالی آمریکا باعث شد تا حتی رفتار امپریالیستی آمریکا رو به افول رود.
حتی اگر بحران های اقتصادی بهبود یابند که بهبود آن در آیندهای نزدیک واقعا بعید به نظر میرسد، آمریکا دیگر عملکردی را که در سال 2003 در قبال عراق انجام داد را تکرار نخواهد کرد. تاریخ امپراتوری انگلیس بیانگر این پند و عبرت است که این گونه رفتارها راه به جایی نخواهند برد.
نیویورک تایمز در پایان نوشت: طلوع اقتصادی چین باعث شده که حتی اگر اوضاع اقتصادی آمریکا بهبود یابد حجم اقتصاد آن به مراتب کوچک تر از چین خواهد بود. در هر حال امپراتوری نیازمند محاسبات زیاد و اطلاعات بسیار بیشتر است که در جهان امروزی انجام آن خیلی هم آسان نیست.
یعنی می خواهند اینطور بقبولانند که غرب هیچگونه نقشی در بروز انقلاب های عربی نداشته است ؟