گوناگون

داستانی کوتاه از پائولو کوئیلو


یه پسر و دختر کوچولو داشتن با هم بازی میکردن. پسر کوچولو یه سری تیله داشت و دختر کوچولو چندتایی شیرینی با خودش داشت. پسر کوچولو به دختر کوچولو گفت من همه تیله هامو بهت میدم؛ تو همه شیرینی هاتو به من بده. دختر کوچولو قبول کرد

پسر کوچولو بزرگترین و قشنگترین تیله رو یواشکی واسه خودش گذاشت کنار و بقیه رو به دختر کوچولو داد. اما دختر کوچولو همون جوری که قول داده بود تمام شیرینی هاشو به پسرک داد

همون شب دختر کوچولو با آرامش تمام خوابید و خوابش برد. ولی پسر کوچولو نمی تونست بخوابه چون به این فکر می کرد که همونطوری که خودش بهترین تیله اشو یواشکی پنهان کرده شاید دختر کوچولو هم مثل اون یه خورده از شیرینی هاشو قایم کرده و همه شیرینی ها رو بهش نداده

: نتیجه اخلاقی داستان

عذاب وجدان همیشه مال كسی است كه صادق نیست
آرامش مال كسی است كه صادق است
لذت دنیا مال كسی نیست كه با آدم صادق زندگی می كند آرامش دنیا مال اون كسی است كه با وجدان صادق زندگی میكند

ارسال نظر

  • ناشناس

    ممنون...

  • ناشناس

    شاید قشنگ ترین داستانی بود که تو این مدت خوندم

  • يك ايراني

    جالب بود و پرمعنا كاش در دنياي سياست
    ( كه البته بقول خود سياست مدار نه پدر دارد و نه مادر ! ) كمي صداقت وجود داشت !

  • حسام

    دمت گرم.
    خیلی با داستانت حال کردم
    عالی بود

  • شهر دریایی

    نوشتن نتیجه اخلاقی زیبایی داستان را بیشتر می کند

نمای روز

داغ

صفحه خبر - وب گردی

آخرین اخبار