وسوسه های سپیده و رویا کارخانه دار تهرانی را به دام کشاند / او زنش را طلاق داد !
پارسینه: زن رمال برای پیرمرد بیمار تهرانی نسخه ای عجیب پیچید.
«عزتالله» 80 ساله بود و دوست نداشت زود بمیرد تا اینکه بیماری سرطان به جانش نشست و وی را قربانی دردسری عجیب انداخت.
چندی پیش یک وکیل دادگستری با مراجعه به دادسرا ادعای عجیبی کرد و پرده از یک کلاهبرداری فریبکارانه برداشت. این وکیل گفت موکلش پیرمردی پولدار بوده که پایش لب گور است و به خاطر بیماری سرطان در بیمارستان بستری بوده و برای دیدن همسرش ثانیهشماری میکند.
دامی برای پیرمرد سرطانی
عزتالله و «محبوبه» 55 سال پیش با هم ازدواج کردند و هر دو از خانوادههای مرفه بودند و هیچ دغدغهای نداشتند.
این زوج همدیگر را دوست داشتند و خیلی زود صاحب 4 پسر و 2 دختر شدند. عزتالله کارخانهداری موفق بود و با دلگرمیهای محبوبه هر روز بیشتر پیشرفت میکرد. بچهها وقتی بزرگ شدند، با حمایت مالی پدر برای ادامه تحصیل راهی اروپا و آمریکا شدند و همگی در خارج از ایران ساکن ماندند و عزتالله و محبوبه هر از گاهی میهمان آنها میشدند و مرد کارخانهدار با ثروتاندوزی زیادی سفرهای اروپایی را با همسرش تجربه میکرد و همه از شرایط زندگیشان راضی بودند.
عزتالله پا در سن 80 سالگی گذاشت و محبوبه که 73 ساله است، دربهدر بیمارستانها شد و خیلی زود پزشکان عنوان کردند پیرمرد کارخانهدار بیماری سرطان دارد و باید مراحل درمان را نسبت به مقاومت بدنش پشت سر بگذارد.
به پیشنهاد بچههای عزتالله، وی راهی بیمارستانهای خارج از ایران شد، اما همه قطع امید کردند و سرطان بدخیم روز به روز پیرمرد را دچار بیماری جسمی و روحی میکرد و وی به هر دری میزد که بیشتر زنده بماند.
هراس از مرگ عزتالله را شکننده کرده بود و هر تجویزی را چشمبسته میپذیرفت تا اینکه سرایدار اتاق مدیرعامل کارخانه که در جریان بیماری رییس خود بود، ادعا کرد زنی را میشناسد که میتواند این بیماری را از تن پیرمرد دور کند.
عزتالله وقتی شنید زنی با قدرت ماورایی وجود دارد، با وجود اینکه میدانست زنان و مردان رمال دروغگو هستند، در شرایط بد بیماری پذیرفت نزد «سپیده» برود تا وی برایش نسخهای بپیچد.
نسخه رمال برای بیماری پیرمرد کارخانهدار
سپیده با دیدن پیرمرد رنجور از او خواست هر هفته یکبار نزدش برود و هر بار یک بطری از مایعهای بیرنگ که مزههای متفاوتی داشتند را به عزتالله داد و در ازای هر بطری 5 میلیون تومان پول گرفت.
پیرمرد کارخانهدار وقتی محبوبه از او خواست این مایعها را نخورد، نپذیرفت و هر دو از هم دلخور شدند تا اینکه در پنجمین جلسه، زن رمال نسخه عجیبی پیچید.
طلاق زوج پیر دسیسه زن رمال
عزتالله وقتی شنید تا زمان شفای کامل باید همسرش را طلاق دهد، شوکه شد، مهمتر اینکه وی باید با دختر جوانی ازدواج میکرد.
سپیده ادعا کرد بعد از درمان شدن بیماری پیرمرد، وی میتواند دوباره با محبوبه ازدواج کند و زن جوان خود را نیز طلاق دهد.
پیرمرد ابتدا نپذیرفت، اما زن رمال با قاطعیت چنین درخواستی میکرد تا اینکه عزتالله نزد همسرش رفت و اجازه خواست از هم جدا شوند.
پیرزن نمیخواست بپذیرد، اما میدید شوهرش برای زنده ماندن حاضر است دست به هر کاری بزند. عزتالله قول داد بعد از علاج بیماریاش با هم ازدواج خواهند کرد و نزد بچههایشان خواهند رفت.
محبوبه و عزتالله به دادگاه خانواده رفتند و از هم جدا شدند. پیرزن بار سفر بست و به خانه بچههایش در خارج رفت تا منتظر تماس شوهرش باشد و عزتالله با دختر 29 سالهای که سپیده ادعا میکرد بخت سفیدی دارد و انرژیهای مثبتی برای رفع بلاها و بیماریها در او نهفته است، ازدواج کرد.
«رویا» باید عقد دائم میشد و مهریه سنگین 1000 سکهای میداشت. عزتالله همه شرایط را پذیرفت و آن دو سر سفره عقد نشستند و با هم ازدواج کردند.
عزتالله و رویا به خانه اعیانیشان رفتند. پیرمرد هیچ حس خوبی نداشت. همان شبهای نخست بود که دوستان رویا خانه تمیز و مرتب عزتالله را پاتوق خود کردند و وقتی وی اعتراض کرد، رویا با عصبانیت جوابش را داد و پیرمرد به اتاق خودش در طبقه دوم عمارت رفت و به سختی خوابید. هنوز یک هفته نشده بود که عزتالله از رویا خواست دیگر دوستانش را به خانه وی دعوت نکند و همین کافی بود تا بین آنها دعوایی درگرفته و رویا با مشت و لگد به جان پیرمرد بیفتد.
وقتی عزتالله نزد سپیده رفت تا گلایه کند، زن رمال همه این رفتارها را طراحی شده و برای درمان سرطان دانست و ادعا کرد باید بخشی از ثروت موقتا به نام رویا زده شود تا انرژیهای منفی و سایه سیاه مرگ از بالای سرش برداشته شود.
پیرمرد که نمیخواست چنین کاری را انجام دهد، وقتی زن رمال گفت که جز این کار چارهای وجود ندارد، با ناراحتی به خانهاش برگشت و تصمیم گرفت یک خانهباغ و بخشی از زمینهایش در شمال را به نام رویا بزند.
فردای آن روز پیرمرد وقتی از خواب بیدار شد و برای رفتن به محضرخانه شال و کلاه کرد، هنوز عمارت خود را ترک نکرده بود که پاهایش سست شد و به زمین افتاد.
رویا که در یکقدمی عزتالله بود، هیچ کمکی به او نکرد و سرایدار در تماس با اورژانس آنان را خبر کرد.
عصر همان روز عزتالله از پزشک یکی از بیمارستانهای پیشرفته تهران شنید که سرطان همه وجودش را گرفته و اگر تن به شیمیدرمانی و داروهای تجویز شده میداد عمرش بیشتر میشد.
همانجا بود که فهمید زن رمال وی را فریب داده است و هیچ شفایی در کار نبوده و رویا همدست سپیده بوده تا از وی کلاهبرداری کند.
تحقیق از زن رمال
با طرح شکایت وکیل پیرمرد کارخانهدار، بازپرس پرونده دستور داد تیمی از پلیس کلانتری زن رمال را در خانهاش دستگیر و محل کار وی را نیز تحت بازرسی قرار دهند.
وقتی سپیده بازداشت شد و پلیس در تجسسهایش چند کتاب قدیمی، جانوران و حشرات خشک شده، بطریهایی پر از مایعهای مرموز، اسطرلاب و مهرههای مار را پیدا کرد، وی پیش روی بازپرس نشست.
زن رمال چارهای جز اعتراف نداشت. وی پذیرفت به بهانههای مختلف از جمله شفابخشی بیماران لاعلاج، بختگشایی دختران جوان، رفع بلا، محبت شوهر به همسر یا خانوادههای زن و شوهر به کلاهبرداری از زنان و مردان سادهلوح پرداخته و توانسته با پولهای بادآورده 4 آپارتمان را در شرق تهران خریده و اجاره دهد.
وی در زمینه کلاهبرداری از پیرمرد کارخانهدار گفت: روزهای نخست وی را نیز مانند دیگر مشتریانم میدانستم و با دادن مایعهای بیخاصیت از وی کلاهبرداری میکردم تا اینکه شنیدم همسرش مخالف آمدن او به محل کار من است و انگار به بچههایش در خارج خبر داده بود و آنها پیرمرد را تحت فشار قرار داده بودند تا نزد من نیاید.
وی افزود: از آنجایی که میدیدم عزتالله از من بیشتر حرفشنوی دارد و از مرگ میترسد، نقشهای کشیدم و بعد رویا را که گاهی با هم شیشه میکشیم راضی کردم در نقش نجاتبخش با پیرمرد ازدواج کند.
عزتالله همسرش را طلاق داد و با رویا ازدواج کرد. من در این مدت نزدیک 100 میلیون تومان گرفته بودم که 10 میلیون آن را به رویا داده بودم. باز نقشهمان عوض شد، میخواستیم پیش از مرگ عزتالله مهریه 1000 سکهای را بگیریم، اما تصمیم گرفتیم او را تحت فشار گذاشته تا داراییاش را به نام رویا بزند. عزتالله از رفتارهای رویا راضی نبود و آخرینبار تلفنی وقتی از کتک خوردن خود به دست رویا حرف میزد، گریه کرد. با رویا تماس گرفتم و او گفت چون شیشه کشیده بود، در حال خودش نبوده و پیرمرد را کتک زده است.
از شانس بد روزی که عزتالله میخواست بخشی از داراییاش را به نام رویا بزند، حالش بد شد و به بیمارستان آمد. از رویا خواستم سریع در دادگاه خانواده مهریهاش را به اجرا بگذارد و وی نیز همین کار را کرده است.
با این اقرارها، رویا نیز شناسایی و در حالی که در غیاب پیرمرد در ویلای وی بزم شیشهای راه انداخته بود، همراه همپاتوقیهایش دستگیر شد.
رویا ابتدا حق به جانب حرف میزد و ادعای بیگناهی میکرد، اما وقتی پیش روی زن رمال قرار گرفت، سر به زیر انداخت و گفت: اگر نفعی نمیبردم، هیچگاه راضی نمیشدم با این پیرمرد ازدواج کنم. قرارمان گرفتن مهریه بود، اما سپیده طمع کرد و به این روز افتادیم.
وی افزود: وقتی پیرمرد را کتک زدم، در توهم شیشه بودم. عزتالله هر روز با همسرش در خارج تلفنی حرف میزد و مشخص بود او را خیلی دوست دارد و اصلا فکر نمیکردم این پیرمرد شکایت کند و ما گرفتار شویم.
بنابر این گزارش، با توجه به شرط عزتالله مبنی بر اینکه رویا مهریهاش را ببخشد، وسایلی که از خانهاش به سرقت برده، بازگرداند و سپیده نیز 100 میلیون تومان را برگرداند، رضایت خواهد داد. این دو زن با پذیرفتن این شرط و با سپردن وثیقه آزاد شدند.
این گزارش حاکیاست، تحقیق در پرونده کلاهبرداری زن رمال از جنبه عمومی جرم و شناسایی دیگر طعمههایش ادامه دارد.
توصیه کارشناس
محمد مینایی، جامعهشناس در خصوص خرافهگرایی گفت: متاسفانه با وجود سطح گسترده تبلیغات در رسانهها بویژه صدا و سیما و شفافسازیهایی که صورت میگیرد تا همه بدانند خرافهگرایی چه لطماتی میتواند به کانون خانوادهها و حتی جامعه بزند، ما شاهد فعالیت رمالان زیادی هستیم که گاهی مشتریانی تحصیلکرده در حد استاد دانشگاه، پزشک، مهندس و... دارند.
وی افزود: خرافهگرایی، رمالی و جادوگری خاص کشور ایران نیست و در کشورهای جهانسومی و حتی پیشرفته دنیا مانند آمریکا چنین انسانهایی وجود دارند که از سادهلوحی و خرافهگراییها برای اهداف شوم خود استفاده میکنند.
این جامعهشناس گفت: جز با فرهنگسازی مستمر نمیتوان جلودار این رمالان و خرافهها بود و امیدواریم مردم مشکلاتشان را با کارشناسان در میان بگذارند و با نسخههای علمی مشکلات را حل کنند
چندی پیش یک وکیل دادگستری با مراجعه به دادسرا ادعای عجیبی کرد و پرده از یک کلاهبرداری فریبکارانه برداشت. این وکیل گفت موکلش پیرمردی پولدار بوده که پایش لب گور است و به خاطر بیماری سرطان در بیمارستان بستری بوده و برای دیدن همسرش ثانیهشماری میکند.
دامی برای پیرمرد سرطانی
عزتالله و «محبوبه» 55 سال پیش با هم ازدواج کردند و هر دو از خانوادههای مرفه بودند و هیچ دغدغهای نداشتند.
این زوج همدیگر را دوست داشتند و خیلی زود صاحب 4 پسر و 2 دختر شدند. عزتالله کارخانهداری موفق بود و با دلگرمیهای محبوبه هر روز بیشتر پیشرفت میکرد. بچهها وقتی بزرگ شدند، با حمایت مالی پدر برای ادامه تحصیل راهی اروپا و آمریکا شدند و همگی در خارج از ایران ساکن ماندند و عزتالله و محبوبه هر از گاهی میهمان آنها میشدند و مرد کارخانهدار با ثروتاندوزی زیادی سفرهای اروپایی را با همسرش تجربه میکرد و همه از شرایط زندگیشان راضی بودند.
عزتالله پا در سن 80 سالگی گذاشت و محبوبه که 73 ساله است، دربهدر بیمارستانها شد و خیلی زود پزشکان عنوان کردند پیرمرد کارخانهدار بیماری سرطان دارد و باید مراحل درمان را نسبت به مقاومت بدنش پشت سر بگذارد.
به پیشنهاد بچههای عزتالله، وی راهی بیمارستانهای خارج از ایران شد، اما همه قطع امید کردند و سرطان بدخیم روز به روز پیرمرد را دچار بیماری جسمی و روحی میکرد و وی به هر دری میزد که بیشتر زنده بماند.
هراس از مرگ عزتالله را شکننده کرده بود و هر تجویزی را چشمبسته میپذیرفت تا اینکه سرایدار اتاق مدیرعامل کارخانه که در جریان بیماری رییس خود بود، ادعا کرد زنی را میشناسد که میتواند این بیماری را از تن پیرمرد دور کند.
عزتالله وقتی شنید زنی با قدرت ماورایی وجود دارد، با وجود اینکه میدانست زنان و مردان رمال دروغگو هستند، در شرایط بد بیماری پذیرفت نزد «سپیده» برود تا وی برایش نسخهای بپیچد.
نسخه رمال برای بیماری پیرمرد کارخانهدار
سپیده با دیدن پیرمرد رنجور از او خواست هر هفته یکبار نزدش برود و هر بار یک بطری از مایعهای بیرنگ که مزههای متفاوتی داشتند را به عزتالله داد و در ازای هر بطری 5 میلیون تومان پول گرفت.
پیرمرد کارخانهدار وقتی محبوبه از او خواست این مایعها را نخورد، نپذیرفت و هر دو از هم دلخور شدند تا اینکه در پنجمین جلسه، زن رمال نسخه عجیبی پیچید.
طلاق زوج پیر دسیسه زن رمال
عزتالله وقتی شنید تا زمان شفای کامل باید همسرش را طلاق دهد، شوکه شد، مهمتر اینکه وی باید با دختر جوانی ازدواج میکرد.
سپیده ادعا کرد بعد از درمان شدن بیماری پیرمرد، وی میتواند دوباره با محبوبه ازدواج کند و زن جوان خود را نیز طلاق دهد.
پیرمرد ابتدا نپذیرفت، اما زن رمال با قاطعیت چنین درخواستی میکرد تا اینکه عزتالله نزد همسرش رفت و اجازه خواست از هم جدا شوند.
پیرزن نمیخواست بپذیرد، اما میدید شوهرش برای زنده ماندن حاضر است دست به هر کاری بزند. عزتالله قول داد بعد از علاج بیماریاش با هم ازدواج خواهند کرد و نزد بچههایشان خواهند رفت.
محبوبه و عزتالله به دادگاه خانواده رفتند و از هم جدا شدند. پیرزن بار سفر بست و به خانه بچههایش در خارج رفت تا منتظر تماس شوهرش باشد و عزتالله با دختر 29 سالهای که سپیده ادعا میکرد بخت سفیدی دارد و انرژیهای مثبتی برای رفع بلاها و بیماریها در او نهفته است، ازدواج کرد.
«رویا» باید عقد دائم میشد و مهریه سنگین 1000 سکهای میداشت. عزتالله همه شرایط را پذیرفت و آن دو سر سفره عقد نشستند و با هم ازدواج کردند.
عزتالله و رویا به خانه اعیانیشان رفتند. پیرمرد هیچ حس خوبی نداشت. همان شبهای نخست بود که دوستان رویا خانه تمیز و مرتب عزتالله را پاتوق خود کردند و وقتی وی اعتراض کرد، رویا با عصبانیت جوابش را داد و پیرمرد به اتاق خودش در طبقه دوم عمارت رفت و به سختی خوابید. هنوز یک هفته نشده بود که عزتالله از رویا خواست دیگر دوستانش را به خانه وی دعوت نکند و همین کافی بود تا بین آنها دعوایی درگرفته و رویا با مشت و لگد به جان پیرمرد بیفتد.
وقتی عزتالله نزد سپیده رفت تا گلایه کند، زن رمال همه این رفتارها را طراحی شده و برای درمان سرطان دانست و ادعا کرد باید بخشی از ثروت موقتا به نام رویا زده شود تا انرژیهای منفی و سایه سیاه مرگ از بالای سرش برداشته شود.
پیرمرد که نمیخواست چنین کاری را انجام دهد، وقتی زن رمال گفت که جز این کار چارهای وجود ندارد، با ناراحتی به خانهاش برگشت و تصمیم گرفت یک خانهباغ و بخشی از زمینهایش در شمال را به نام رویا بزند.
فردای آن روز پیرمرد وقتی از خواب بیدار شد و برای رفتن به محضرخانه شال و کلاه کرد، هنوز عمارت خود را ترک نکرده بود که پاهایش سست شد و به زمین افتاد.
رویا که در یکقدمی عزتالله بود، هیچ کمکی به او نکرد و سرایدار در تماس با اورژانس آنان را خبر کرد.
عصر همان روز عزتالله از پزشک یکی از بیمارستانهای پیشرفته تهران شنید که سرطان همه وجودش را گرفته و اگر تن به شیمیدرمانی و داروهای تجویز شده میداد عمرش بیشتر میشد.
همانجا بود که فهمید زن رمال وی را فریب داده است و هیچ شفایی در کار نبوده و رویا همدست سپیده بوده تا از وی کلاهبرداری کند.
تحقیق از زن رمال
با طرح شکایت وکیل پیرمرد کارخانهدار، بازپرس پرونده دستور داد تیمی از پلیس کلانتری زن رمال را در خانهاش دستگیر و محل کار وی را نیز تحت بازرسی قرار دهند.
وقتی سپیده بازداشت شد و پلیس در تجسسهایش چند کتاب قدیمی، جانوران و حشرات خشک شده، بطریهایی پر از مایعهای مرموز، اسطرلاب و مهرههای مار را پیدا کرد، وی پیش روی بازپرس نشست.
زن رمال چارهای جز اعتراف نداشت. وی پذیرفت به بهانههای مختلف از جمله شفابخشی بیماران لاعلاج، بختگشایی دختران جوان، رفع بلا، محبت شوهر به همسر یا خانوادههای زن و شوهر به کلاهبرداری از زنان و مردان سادهلوح پرداخته و توانسته با پولهای بادآورده 4 آپارتمان را در شرق تهران خریده و اجاره دهد.
وی در زمینه کلاهبرداری از پیرمرد کارخانهدار گفت: روزهای نخست وی را نیز مانند دیگر مشتریانم میدانستم و با دادن مایعهای بیخاصیت از وی کلاهبرداری میکردم تا اینکه شنیدم همسرش مخالف آمدن او به محل کار من است و انگار به بچههایش در خارج خبر داده بود و آنها پیرمرد را تحت فشار قرار داده بودند تا نزد من نیاید.
وی افزود: از آنجایی که میدیدم عزتالله از من بیشتر حرفشنوی دارد و از مرگ میترسد، نقشهای کشیدم و بعد رویا را که گاهی با هم شیشه میکشیم راضی کردم در نقش نجاتبخش با پیرمرد ازدواج کند.
عزتالله همسرش را طلاق داد و با رویا ازدواج کرد. من در این مدت نزدیک 100 میلیون تومان گرفته بودم که 10 میلیون آن را به رویا داده بودم. باز نقشهمان عوض شد، میخواستیم پیش از مرگ عزتالله مهریه 1000 سکهای را بگیریم، اما تصمیم گرفتیم او را تحت فشار گذاشته تا داراییاش را به نام رویا بزند. عزتالله از رفتارهای رویا راضی نبود و آخرینبار تلفنی وقتی از کتک خوردن خود به دست رویا حرف میزد، گریه کرد. با رویا تماس گرفتم و او گفت چون شیشه کشیده بود، در حال خودش نبوده و پیرمرد را کتک زده است.
از شانس بد روزی که عزتالله میخواست بخشی از داراییاش را به نام رویا بزند، حالش بد شد و به بیمارستان آمد. از رویا خواستم سریع در دادگاه خانواده مهریهاش را به اجرا بگذارد و وی نیز همین کار را کرده است.
با این اقرارها، رویا نیز شناسایی و در حالی که در غیاب پیرمرد در ویلای وی بزم شیشهای راه انداخته بود، همراه همپاتوقیهایش دستگیر شد.
رویا ابتدا حق به جانب حرف میزد و ادعای بیگناهی میکرد، اما وقتی پیش روی زن رمال قرار گرفت، سر به زیر انداخت و گفت: اگر نفعی نمیبردم، هیچگاه راضی نمیشدم با این پیرمرد ازدواج کنم. قرارمان گرفتن مهریه بود، اما سپیده طمع کرد و به این روز افتادیم.
وی افزود: وقتی پیرمرد را کتک زدم، در توهم شیشه بودم. عزتالله هر روز با همسرش در خارج تلفنی حرف میزد و مشخص بود او را خیلی دوست دارد و اصلا فکر نمیکردم این پیرمرد شکایت کند و ما گرفتار شویم.
بنابر این گزارش، با توجه به شرط عزتالله مبنی بر اینکه رویا مهریهاش را ببخشد، وسایلی که از خانهاش به سرقت برده، بازگرداند و سپیده نیز 100 میلیون تومان را برگرداند، رضایت خواهد داد. این دو زن با پذیرفتن این شرط و با سپردن وثیقه آزاد شدند.
این گزارش حاکیاست، تحقیق در پرونده کلاهبرداری زن رمال از جنبه عمومی جرم و شناسایی دیگر طعمههایش ادامه دارد.
توصیه کارشناس
محمد مینایی، جامعهشناس در خصوص خرافهگرایی گفت: متاسفانه با وجود سطح گسترده تبلیغات در رسانهها بویژه صدا و سیما و شفافسازیهایی که صورت میگیرد تا همه بدانند خرافهگرایی چه لطماتی میتواند به کانون خانوادهها و حتی جامعه بزند، ما شاهد فعالیت رمالان زیادی هستیم که گاهی مشتریانی تحصیلکرده در حد استاد دانشگاه، پزشک، مهندس و... دارند.
وی افزود: خرافهگرایی، رمالی و جادوگری خاص کشور ایران نیست و در کشورهای جهانسومی و حتی پیشرفته دنیا مانند آمریکا چنین انسانهایی وجود دارند که از سادهلوحی و خرافهگراییها برای اهداف شوم خود استفاده میکنند.
این جامعهشناس گفت: جز با فرهنگسازی مستمر نمیتوان جلودار این رمالان و خرافهها بود و امیدواریم مردم مشکلاتشان را با کارشناسان در میان بگذارند و با نسخههای علمی مشکلات را حل کنند
منبع:
رکنا
ارسال نظر