جنگ قره باغ؛ روایت مردم عادی از غمها و شادیها + تصاویر

پارسینه: جنگ قره باغ برای ناظران بیرونی بیشتری تحولی سیاسی است، اما برای آنها که در بطن آن قرار دارند چیزی بیشتر است؛ عزیزان جان باخته، خانههای ویران شده، یا سرزمینهای بازگشته.

به گزارش خبرنگار «پارسینه»، در هفتههای اخیر بار دیگر آتش جنگ میان جمهوری آذربایجان و ارمنستان شعله ور شد، اما این بار بر خلاف گذشته این ارتش آذربایجان بود که توانست مناطق اشغال شده را آزاد کند و در نهایت با توافق آتش بسی که با میانجیگری روسیه حاصل شد، توانست دستاوردهای خود را تثبیت کند.
خبرهای این مدت بیش از هرچیزی به عملیاتهای نظامی و پیامدهای سیاسی و اقتصادی این نبرد برای دو طرف جنگ، همسایگان آنها و قدرتهای فرامنطقهای پرداخت و کمتر از آثار آن بر زندگی مردم عادی گفته شد. خبرنگاران نیویورک تایمز در قره باغ و باکو نمای نزدیک تری از آنچه بر مردم میرود را به تصویر کشیده اند که گوشهای از آن را میخوانید:
خودروها سواری، کامیونها و ونها شنبه شب در جادههای کوهستانی صف کشیده اند و پر شده اند از تمام آنچه ارمنیهای فراری میتوانستند با خود ببرند: مبلمان، دام، درهای شیشه ای.
خبرهای این مدت بیش از هرچیزی به عملیاتهای نظامی و پیامدهای سیاسی و اقتصادی این نبرد برای دو طرف جنگ، همسایگان آنها و قدرتهای فرامنطقهای پرداخت و کمتر از آثار آن بر زندگی مردم عادی گفته شد. خبرنگاران نیویورک تایمز در قره باغ و باکو نمای نزدیک تری از آنچه بر مردم میرود را به تصویر کشیده اند که گوشهای از آن را میخوانید:
خودروها سواری، کامیونها و ونها شنبه شب در جادههای کوهستانی صف کشیده اند و پر شده اند از تمام آنچه ارمنیهای فراری میتوانستند با خود ببرند: مبلمان، دام، درهای شیشه ای.

آنها در حالی فرار میکنند که بسیاریشان خانه هایشان را به آتش کشیده اند. در کنار خانههایی که خاکستر میشوند خرابههای قدیمی تری وجود دارند: باقی مانده خانههایی که ربع قرن پیش خالی شدند، زمانی که آذربایجانیها فرار کردند و ارمنیها به منطقه وارد شدند.
آشوت خانسیان، ۵۳ ساله، با اشاره به خانهای که خودش در شهر کِلبَجَر ساخته بود میگوید: «چطور آن را آتش بزنم؟». همسایه هایش به او فشار میآورند که خانه را خراب کند، اما میگوید «وجدانم به من اجازه نمیدهد.»
او مرغ و خروس هایش را جمع کرده، پاهایشان را با طنابی سفید بسته، اما میگوید سیب زمینی هایش را رها خواهد کرد.

ورجین وارطانیان، ۲۴ ساله، در حالی که میگرید میگوید «زمانی که یک ارمنی به دنیا میآید، همه چیز را درباره آرتساخ میداند.» او از نامی که ارامنه برای منطقه قره باغ کوهستانی به کار میبرند استفاده میکند. ورجین به همراه صدها ارمنی دیگر در صومعه «دادیوانک» در احتمالا آخرین جمعهای که آنجا حضور دارد، نیایش میکند.
در باکو صحنه، اما متفاوت است. پرچمهای شادی تقریبا همه جا حضور دارند؛ در بالکن خانه ها، روی سقف و پنجره خودرها و روی شانه نوجوانی که در گورستان «خیابان شهدا» در دامنه تپهای رو به دریای خزر.
بسیاری از آذربایجانیها روز پنجشنبه و پس از آن که الهام علیف، رئیس جمهور، در اولین ساعات بامداد اعلام کرد جنگ به پایان رسیده است، در خیابانها جشن گرفتند.

ابراهیم ابراهیموف، دانشجوی ۱۸ ساله علوم رایانه، در حالی که با دو دوست دیگرش در اسکله باکو قدم میزد گفت: «ما خیلی خوش حالیم، چون که شکر خدا بالاخره پیروز شدیم. مردم قره باغ بالاخره میتوانند به خانه هایشان بروند.
ارمنیها و آذربایجانیها زمانی که هر دو بخشی از اتحاد شوروی بودند، در کنار هم زندگی میکردند، اما با فروپاشی بلوک شرق دشمنی آنها بار دیگر شعله ور شد. قره باغ کوهستانی که بیشتر جمعیتش ارمنی هستند در نهایت به عنوان بخشی از آذربایجان به رسمیت شناخته شد. ارمنستان در اوایل دهه ۱۹۹۰ در جنگی پیروز شد که ۲۰ هزار نفر کشته و میلیونها نفر آواره داشت که بیشتر آنها آذربایجانی بودند.
آذریها نه تنها از قره باغ، بلکه از هفت منطقه مجاور مانند کلبجر هم که بیشتر ساکنانش آذربایجانی بودند، رانده شدند. منطقه به «جمهوری قره باغ کوهستانی» یا «آرتساخ» تبدیل شد، اما هیچ گاه از سوی جامعه بین المللی به رسمیت شناخته نشد.
به دنبال ربع قرن مذاکره بی سرانجام، از روز ۲۷ سپتامبر آذربایجان جنگ برای بازپسگیری سرزمینهای قره باغ را آغاز کرد. در حالی که اوایل نوامبر آنها به شهر شوشا رسیدند، منطقهای به لحاظ تاریخی نمادین برای هر دو طرف، آذربایجانیها خواب را فراموش کرده و برای دریافت خبرها پای تلویزیون نشسته بودند.
تیمور ۳۷ ساله، با یادآوری لحظهای که علیف اعلام کرد آذربایجان شوشا را تصرف کرده است میگوید «ما همه گریه میکردیم.» او به همراه عمه اش در آپارتمان یک اتاقه شان شاهد اعلام پیروزی بودند در حالی که همسایهها برای تبریک گفتن به یکدیگر روانه شده بودند. بسیاری از آنها، از جمله خانواده تیمور، اهل شوشا بودند.
او میگوید: «این پایان اشتیاق و لحظات بد زندگی است. وقتی شما یک فرد آواره هستید و زمانی که مشتاق آن مکان هستید و نمیتوانید آن را ببینید، آنجا به چیزی بیشتر از سنگ و کوه تبدیل میشود، مانند یک معشوق میشود. میخواهید او را ببوسید، دراز بکشید و انرژی زمین را احساس کنید.»

پس از جنگ نخست نزدیک به یک میلیون نفر آواره شده و در شهرها و سکونت گاههای اطراف آذربایجان ساکن شدند. بسیاری از خانوادهها هنوز در آپارتمانهای کوچک متراکم در باکو و حاشیه آن زندگی میکنند و شادی آنها برای بازگشت با غمی همراه است.
الناره مامدووا، ۴۸ ساله، درباره جنگ اخیر میگوید: «ما خیلی خوشحالیم، اما بسیاری از جوانان ما آنجا کشته شدند. پیکر آنها اکنون در حال بازگشت است.»
او در گوشی تلفن همراهش تصویری از پسر همسایه را نشان میدهد، سربازی در یک بیمارستان با گلولهای در سرش، و میگوید «او چهر روز در کما بود.» الناره درباره پسر همسایهای دیگر میگوید که مفقود شده است: «نمی دانیم او کجاست، شاید اسیر شده باشد.»
هنوز زمان بازگشت آوارگان مشخص نیست. علیف وعده داده است که پیش از بازگشت خانواده ها، زیرساختها را بازسازی کرده و منطقه را از مینهای کاشته شده پاکسازی کند.

روز شنبه، در ساعات بی قراری که گمان میشد آذربایجان کنترل منطقه کلبجر را در اختیار خواهد گرفت، به نظر میرسید ارمنیهای آواره مصمم هستند تا سکونت در این منطقه را تا جای ممکن سخت کنند. آنها خطوط انتقال برق را پایین کشیدند و اجزائ رستورانها و پمپ بنزینها را جدا کردند. مردانی با اره برقی در اطراف جادهها حضور داشتند و الوار تازه بریده شده را بار کامیونها و ونها میکردند.
یکی از مردان که برای جمع کردن چوبها از ارمنستان آمده بود گفت: «بگذارید آنها از سرما بمیرند.»

در یک بانک کارکنان دیوارهای داخلی را خراب کرده و کارگران مشغول انتقال پنجره ها، میزها و درها به داخل یک کامیون بودند. در ایستگاه پلیس افسران در حالی که یک بطری مشروب را برای مراسم خداحافظی آورده بودند، اسناد و مدارک را در یک بشکه سفید میسوزاندند.
یکی از افسران در پاسخ به این که قبلا چه کسی در کلبجر زندگی میکرد، نعره کشان گفت که «اینجا همیشه سرزمین ارمنیها بوده است!»
یکی از معدود افرادی که در منطقه کلبجر باقی مانده، هووهانس هووهانسیان، اسقف صومعه دادیوانک است. او میگوید سال ۱۹۹۳ که همراه سربازان ارمنی وارد منطقه شد، متوجه شد که این صومعه دلپذیر کوهستانی به یک طویله تبدیل شده است.

در ایروان، مردم حال و روز دیگری دارند و از نیکول پاشینیان، نخست وزیر، خشمگینند. کارین ترتریان، ۴۳ ساله در حالی که کنار یک ساختمان اپرا در مرکز ایروان گریه میکند میگوید: «آنها گفتند ما پیروزیم، ما پیروزیم، و ناگهان معلوم شد ما پیروز نیستیم. این خیانت است.»
در میدان جمهوری در مرکز ایروان، ویدیویی که سربازان ارمنی با تلفن همراه خود ضبط کرده اند در اندازهای بزرگ در حال پخش است. یکی از آنها تهدید میکند که انتقام خواهند گرفت.
او میگوید: «برای هر پنجره شکسته، برای هر خانه شکسته ما وارد خانه هایتان خواهیم شد. شما نمیتوانید آرام بخوابید.»

علی رغم وضعیت غمباری که وجود دارد، ارمنیهای سالخورده روزهای خوشی را به یاد میآورند که همراه آذربایجانیها به عنوان دوست و همسایه زندگی میکردند، تصویری که اکنون تصورش برای جوانان غیرممکن است.
ایگور بادالیان ۵۳ ساله که ربع قرن پیش مجبور شد از خانه اش در باکو فرار کند، میگوید این سیاستمداران هستند که باید برای درگیریها سرزنش شوند، نه مردم عادی.
او که روز جمعه برای زیارت دادیوانک و جمع آوری سنگ به همراه همسرش به این صومعه رفته بود ادامه میدهد: «مردم مانند سگ با هم میجنگند. ناراحت کننده است که رخدادها به این سمت کشیده شد. ما نمیخواستیم این گونه باشد.»
تا چند وقت دیگه مسئولین ما میفهمن چه بلایی سر مرز هامون آمد
وزارت خارجه و برخی از محافل قدرت با جانب گیری کورکورانه از آذربایجان و عدم رعایت موضع میانه موجبات همسایگی مزدوران جهادی، نیروهای ترکیه و ایستگاههای اطلاعاتی اسرائیل در مرزهای شمال غربی ایران شدند. یکی دیگر از منافذ تنفس ایران برای دور زدن تحریمها از دست رفت و زیر ذرهبین اسرائیل افتاد. این هم دستاوردی دیگر برای تندروهای زبان دراز و متحجرین احمق! حالا بیایید بگوئید انشالله گربه است! ببینید آش چقدر شور شده است که داد مشرق نیوز هم در آمده.
استقرار نیروهای ترکیه و برتری آذربایجان شروع سناریوی جدایی استانهای ترک زبان از ایران است. ارمنستان و قره باغ نقش تعدیل کننده را برای ایران داشتند.
این حماسه تاریخی ، بیش از اشغالگران اونجا ، جوجه فاشیستهای اینجا رو دپرس کرده ، و به اندازهی عزیزانمان در آنسوی آراز، ترکان اینسوی آراز رو خوشحال کرده، این یعنی که آزربایجان عصر جدیدی را در منطقه خلق کرده است.
اگر فقط موشک با برد ۵۰۰ کیلومتر به ارمنستان میدادن الان حال و روزمون این نبود.