پارسینه- گروه سیاست: رسیدن به جایگاه ریاست یک جمهوری، داستان پر فراز و نشیبی است که برخی سیاسیون با هر نیت و قصدی که دارند به سراغ آن می آیند. هزینه های گزافی می کنند و انرژی فراوانی برای جلب نظر مردم صرف می کنند. کمپین های مردمی یا سازمانی تشکیل می دهند و تب جامعه را بر دست می گیرند تا نامشان روی برگه های رای اکثریت ایرانیان قرار بگیرد و تا صبح فردای انتخابات بیدار بمانند و نام خود را به عنوان پیشتاز رای آوری ببینند. این ها آرزوهایی است که طی چند ماه قبل از انتخابات ریاست جمهوری اوج می گیرد.
ولی همیشه وقتی عده ای با این شور و حال به فکر فردای انتخابات خود هستند، یک شخص وجود دارد که حال و روزش قابل مقایسه با هیچ ایرانی دیگری نیست و آن رییس جمهوری است که در ماه های پایانی دور دوم ریاست جمهوری خود قرار دارد. انتخابات برای او هر نتیجه ای داشته باشد، درآمدن نام شخص او از صندوق ها نیست و شاید بیشتر یک نگاه نوستالژیک برای مرور خاطرات 8 سال قبل است.
با یک بررسی می توان فهمید که رئیس جمهورها در دور دوم ریاستشان شخصیت عریان تری از خود را نشان می دهند و چون دغدغه رای آوری ندارند به سمت تصمیمات و اعتقادات شخصی نزدیکتر می شوند. با همین اوصاف برخی که عصیان گر تر هستند به تمام پشتوانه های انتخاباتی خود علنا پشت می کنند و کسانی که مصالحه گرتر هستند آرام آرام به طیف مقابل خود نزدیکتر می شوند. خلاصه اینکه یک تغییر حال جدی در دور اول و دوم رئیس جمهورها وجود دارد که خود موضوعی است برای بررسی جداگانه. اما نکته ای اساسی که در دو رئیس جمهور اخیر از دو جناح مخالف وجود داشته و جالب است، این بوده که در ماه های اخر به فکر نجات آینده می افتند.
البته باید یادآور شد مقایسه زیر درباره دو اتفاق مشابه در پایان دوره هشت ساله این دو رئیس جمهور است و نه کل عملکرد و شخصیت آنها.
خاتمی و ماه های پایانی
سید محمد خاتمی رئیس جمهور اصلاح طلبی بود که در دور دوم ریاستش از طرفدارانش دور شد و فاصله عمیق بین جریان های حامی او به وجود آمد. نمونه اش همان اتفاق معروفی است در دانشگاه تهران آن هم در روز دانشجو برای او افتاد و حتی این مرد همیشه خندان، چهره ای عبوس از خود رونمایی کرد و مطرح کننده طرح گفت و گوی تمدن ها فریاد زد: «کاری نکنید بگویم شما را بیرون کنند». فراموش نکنید جریان های دانشجویی یکی از طیف های وسیع رای دهنده و رای آور برای خاتمی بودند.
او در همین ماه ها به بازدید از صداوسیمایی رفت که منتقد همیشگی اش بود. یعنی خاتمی با طیف های اصولگرا قرابت بیشتری پیدا کرد اما برای جریان خود نیز یک کارت رو کرد. «لوایح دوقلو» شاید چیزی بود که تصویب شدن آن، نظر جریان اصلاحات را بیشتر جلب می کرد و به نوعی یک آشتی ای می شد بین خاتمی و بدنه طرفداران روشنفکر و طبقه متوسطش. اما این لوایح نه تنها تصویب نشد بلکه حتی خاتمی پیگیری و اصراری هم برای تصویب آن نداشت. با این رفتار او نشان داد فقط اقدامی کرده برای رفع عذاب وجدان شخصی اش. نتیجه این فضای به وجود آمده توسط رئیس جمهور اصلاح طلب در کنار دیگر دلایل خاص آن زمان باعث شد، یکی از مخالفان خاتمی، یعنی محموداحمدی نژاد رئیس دولت نهم شد.
احمدی نژاد و ماه های پایانی
محمود احمدی نژاد کسی بود که ابتدا با پرچم اصولگرایی وارد عرصه انتخابات شد و کاری کرد که در روزهای پایانی برخی از ستادهای انتخاباتی دیگر کاندیداهای اصولگرا به سمت او چرخش کردند. ناامیدی مردم از اصلاح طلبان، حمایت های اصولگرایان، شعارهای انتخاباتی خاص و قرار گرفتن در مقابل هاشمی رفسنجانی دلایلی شد برای رای آوری محمود احمدی نژاد.
دور اول ریاست جمهوری اش آن چنان فاصله ای بین او و جریان اصولگرا وجود نداشت و همه چیز به نفع او در حال جریان بود. اما همه چیز از انتخابات 88 آغاز شد.
دو اتفاق در همان ماه های ملتهب سال 88 و بعد از آن ، رویکرد دولت دهم را تغییر داد و آن لغو حکم معاون اولی اسفندیار رحیم مشایی توسط رهبر انقلاب و نیز اتفاق دوم در ماجراهای استعفای حیدر مصلحی وزیر اطلاعات بود.
اگر این اتفاقات مورد اشاره در دور اول رخ می داد مطمئن باشید عکس العمل احمدی نژاد این گونه نبود پس شاید همه چیز زیر سر جو 4 سال دوم است.
حالا در ماه های پایانی دور دوم، احمدی نژاد در حال رو کردن چیزهای جدیدی است برای کسانی که به او رای داده بودند، کسانی که دغدغه اقتصادی آنها در رای دادنشان بی تاثیر نبود اما حالا نه اقتصادی برای آنها مانده نه دلخوشی برای یک اتفاق مثبت در اقتصاد. در این فضا گویا احمدی نژاد لحن جدیدی برای حرف های تکراری خود پیدا کرده و چون او مانند خاتمی اهل لایحه و کاغذ نیست و بیشتر روی سخنرانی تاکید دارد، پیشنهادهای چهارقلویش را در یک نطق بیان کرده تا شاید همان امیدی که خاتمی می خواست در طرفدارانش ایجاد کند(و نتوانست) او در طرفدارانش ایجاد کند. هشت سال پیش بحث سیاست و جامعه مدنی مطرح بود و حالا بحث اقتصاد و دغدغه های معیشتی. برای همین حرف های احمدی نژاد برای نجات اقتصاد ایران مطرح شد و اینکه «کسی که فرش می بافه چرا باید روی حصیر باشه؟» اما همان سوالی که از رئیس جمهور اصلاحات پرسیده شد باید از محمود احمدی نژاد هم پرسید:
آیا کمی و شاید بیشتر از کمی دیر نشده است؟
مقایسه جالبی بود ... واقعا خیلی دیر شده آقای احمدی نژاد
البته این ها فقط در همین یک مورد قابل مقایسه هستند وگرنه خاتمی کجا و احمدی نژاد کجا