نگاه یک بلاگر: چرا مردها نسبت به پوشش ناموسشان بیتفاوت شدهاند؟
پارسینه: خلاصه خیلی نگرانم برای آیندهی این روند و این تغییرِ اجتماعیِ. برای منِ مَرد، قدمزدن در خیابان «سخت» است انصافاً. سخت است مثلِ دیدنِ خوردنیهای دور از دسترس برای یک کودک.
محمد مهدویاشرف در وبلاگش نوشت :
تصویرِ عمومیِ پوششِ خانمها در سطحِ شهرها (غیر از فضاها، شهرها و محلّههای خاص و مذهبی یا اماکنِ زیارتی)، یک تصویرِ شبیه به فشنی شده است در این سالها. اگر از دیدِ صِرفِ مردانهام بخواهم توصیف کنم، باید بگویم به لحاظِ بصری زیبا و جذّاب است خیلی. اگر از دیدِ اعتقادی بخواهم توصیف کنم، میگویم تقریباً نسبتی با معتقداتِ دینی ندارد جز همآن شال و روسریای که حدّاقلِ قانونیست در کشورِ ما و اگر از دیدِ جامعهشناختی و فرهنگی بخواهم توصیف کنم، میگویم این شکلِ از پوششِ خانمها در کشوری با پیشینه و عُرف و تعریفهای ما، حاکی از یک «بیگفتوگویی» و «بیتفاهمیِ خانوادهگی»ست.
یکجایی نشسته بودم که مُشرِف بود به یک مرکزِ تجاری در یک شهرستانِ کوچکِ مذهبی. تردّد زیاد بود در آن مرکزِ تجاری. خانوادهها میآمدند و میرفتند، دخترها، پسرها و زنوشوهرها و غیره. پوششِ خانمها تقریباً شبیه بود بههم. یعنی اگر تفاوتِ رنگی و تفاوتِ کوچکی در دوخت و طرحِ مانتو و شال و شلوار را اگر حذف میکردیم، باقیِ مؤلّفههای پوششی یکی بود. کفشهای پاشنهبلندِ روباز یا بوت و نیمبوت. شلوارهای پاچهتنگ یا کلّاً تنگ یا جورابشلواری و استرج و این بازیها و مانتوهایی که اکثراً کمرشان تَنگتر بود یا کمربند داشتند رسماً و خلاصه تیپ، کاملاً شبیه بود به مدلهای فشنهای خارج. خیلی جذّاب و وسوسهبرانگیز از دیدِ صِرفِ مردانه. با خودم گفتم خدایا فارغ از دین و مذهب و آن بخشی از غیرت و تعصّب که به دین برمیگردد، آیا آن مرد، آن شوهر یا آن برادر و پدری که همراهِ این دخترها و زنها هست، بدش نمیآید از اینکه زنش دارد نقشِ یک مدل را در خیابان ایفاء میکند؟ ناراحت نمیشود از اینکه ظاهرِ زنش یا ناموسش یا دخترش یا مادرش جذّاب و وسوسهبرانگیز است برای مردان و پسرانِ دیگر؟ اصلاً دین و مذهب به کنار، بالاخره «نر»بودن هم یک
اقتضائاتی دارد که گمان میکنم «غیر»ناپذیری یکیاش باشد. فکر میکنم حیوانات هم این را دارند در وجودشان (غیر از برخی گونههای استثنائیشان).
کمی که بیشتر فکر کردم، با خودم گفتم آیا این از روشنفکری و متمدّنبودنِ بیش از حدِّ مردهای آن زنهاست؟ یعنی آنها از فرطِ تفاهم و تمدّن است که با پوششِ خانمهایشان مشکلی ندارند؟ جوابِ جامعهشناسانهام به این پرسش این بود که نه، این اتّفاقاً از فرطِ بیتفاهمیست. یعنی فارغ از استثنائات، این اتّفاق نشانهی کمشدنِ دیالوگ و گفتوگو و مفاهمه بینِ زن و مردهای جامعهست. وگرنه طبیعیست که منِ مرد راجعبه پوششِ ناموسم (چه مادرم باشد، چه دخترم، چه زنم و چه خواهرم) نظر داشته باشم و ناموسم راجعبه رفتار و پوششِ من متقابلاً نظر داشته باشد. طبیعیست که ما شکلهایی از پوشش و رفتارِ هم را بپسندیم و شکلهایی را هم نپسندیم. من که میفهمم یک مَرد حسبِ صِرفِ مَردبودنش هم که حساب کنیم بالاخره یک غیرت و تعصّبی دارد که نمیپذیرد مانکنبودنِ زنش را در سطحِ خیابان و کوچه و بازار. امّا اینکه دوشادوشِ ناموسم با این شکل و ظاهر راه میروم در خیابان و انگار که برایم مشکلی ندارد نگاهکردنِ مردهای غریبه به او حسبِ پوششش، یعنی من آنقدر به بیدیالوگی و بیتفاهمی رسیدهام با او که میدانم و میداند که حرفِ مشترکی نداریم در این زمینه و
تصمیم گرفتهایم به کارِ هم کار نداشته باشیم. تصمیم گرفتهایم او هرجور دلش میخواهد بگردد و بپوشد و من هر رفتاری که دلم خواست را علناً یا در خفا داشته باشم. یعنی ما فاصله گرفتهایم از هم. این فرهنگ و تمدّن و روشنفکری نیست، خستهگی و بیحوصلهگی و بیحرفیست. و این اتّفاق در جامعهی ما افتاده است. اگر جامعهی ما جامعهی سالمی بود به لحاظِ گفتوگو، وضعِ پوششِ زنانمان در سطحِ شهرها اینی که الآن هست نبود. نمیخواهم بگویم زورکی مثلاً پدری دخترش را مجبور میکرد به پوششِ پوشیدهتر و شوهری زنش را به عفیفتربودن؛ بلکه منظورم این است که اگر دیالوگی برقرار بود بینِ منِ نوعی و همسرم در این زمینه، خب طبیعتاً من نظرم را میگفتم و او لحاظ میکرد نظرِ مرا در پوشش و ظاهرش. طبیعتاً من هم در رفتارم لحاظ میکرد انتظارات و خواستههای او را. قطعاً اگر این ماجرا میبود، ما ولنگاریِ پوششی که الآن داریم را نداشتیم دیگر.
همیشه میگویم که جامعهی ما یک مدّتِ مدیدی در طولِ تاریخش مردسالار بود. زن در اوجِ مظلومیّت قرار داشت و مرد انصافاً زور میگفت. بعد در یک فرآیندِ اجتماعی تغییری رخ داد و جامعه از یک فضای افراطیِ یکسویه، میل کرد به سمتِ یک فضای تفریطیِ یکسویهی دیگر. ما از یک جامعهی مردسالارِ غلیظ، گذار کردیم به یک جامعهی زنسالارِ بدلی و ظاهری. در حقیقت و بطنِ امر هیچ چیزی از مظلومیّتِ زن کم نشد، امّا ظاهرِ جامعه زنسالار شد. درواقع یک زنسالاریِ بدلی جای مردسالاری را گرفت. زنسالاریای که شاید تعبیرِ دقیقترش زنابزاری باشد. زنابزاریای که غرب آن را دارد، منتها در فرهنگِ خاصِّ خودش با توجیهاتِ لااقل منطقی طبقِ عرفیّاتِ خودش. زن، سالار هست، امّا در هماین سالاریّت در حدِّ یک بردهی جنسی هم گاه تنزّل پیدا میکند. زن مهم و ارزشمند است، امّا روی بیلبورد و بر روی جلدِ مجلّهها. درواقع نگاهِ زیباشناسانهی صِرف که مبنائی اروتیستی دارد، جای نگاهِ سنّتی و ناقصِ جامعهی ما به زن را گرفت. پُرواضح است که نه آن خوب بود و نه به طریقِ اولی این! اینکه زن آزاد باشد امّا در آزادی ابزار و برده باشد چه فایدهای دارد؟ آیا فرهنگی که زن
را یک جسمِ زیبای صِرف تلقّی میکند، میتواند جامعهی آرمانیِ زنان باشد؟ آیا در چنین جامعهای زن «فهمیده» شده است؟ آیا زن در چنین جامعهای به حقوقِ انسانیاش میرسد؟
خلاصه خیلی نگرانم برای آیندهی این روند و این تغییرِ اجتماعیِ. برای منِ مَرد، قدمزدن در خیابان «سخت» است انصافاً. سخت است مثلِ دیدنِ خوردنیهای دور از دسترس برای یک کودک. جامعهی ما به لحاظِ زیرساختهای قانونی، فرهنگی و عُرفی، اصلاً پاسخی برای نیازهای مشروع و فطری و به اقتضاءِ جنسیّتِ انسانها جز «ازدواج» یا روابطِ «مخفیانه» ندارد. در چنین جامعهای که هرنوع ارتباطِ مشروع یا غیرِمشروعِ جز از مسیرِ ازدواج، در آن یا جُرمِ قانونیست یا جُرمِ عُرفی، دیدنِ مدلهای شبکههای فشن در خیابان چیزی جز شکنجه و عذاب و آزارِ روانی و بصریِ مردها و پسرها نیست. از طرفی این پوشش به مرور برای زنانِ ما تبدیل به یک عادتِ اجتماعی و پارادایم میشود و دیگر نمیشود برش گرداند به قبل. دختری که یکعمر شادابترین سالهای عمرش را با جورابشلواری و کفشِ پاشنهبلند و تیپهای اروتیک گشته است، قطعاً مریمِ باکره و آسیه و حضرتِ زهرا نمیتواند تربیت کند. قطعاً پسرِ یک مَردی که غیرتش را سرکوب کرده یا قهراً و عمداً چشم چرانده، همّت و چمران و باکری نمیشود. و اینها خیلی نگرانکنندهست. باید کاری کرد...
اینکه از نظر شرعی این پوشش اشکال داره قبول. ولی اینکه این همه ناموسم ناموسم می کنین فقط تفکر جاهلی هست. یعنی حق برادر نسبت به خواهر و ...
خداییش حرف دلم بود. به کجا میریم؟
اگر نامزدهای ریاست جمهوری برنامه ای برای این مهم نداشته باشند قطعا یا کورند یا خائن!
بسیارعالی بود اماکو گوش شنوا ؟مشکلات جامعه ناشی ازسه عامل 1ـخانواده 2ـجامعه 3ـخودفرد به نظربنده عامل دوم بیشترین تاثیررادارد متاسفانه حکومت باتبلیغ ثروت اندوزی و مال درچندسال اخیر وفقط وفقط ادیشیدن به منفعت وسود مهمترین عامل بوده است
نه عزیزم. انشالله روزی به این فهم و درک از انسانیت می رسی که بفهمی هر زنی قبل از اینکه ناموس مردی باشد برای خودش انسانی است مستقل. آنوقت خیلی از گره های ذهنی ات حل خواهد شد.مردانگی و صداقت و انسانیت است
الناس علی دین ملوکهم....پیداکن .... فروش را