رد پاي سياه روي يك دوستي خياباني
پارسینه: مأموران پليس بار ديگر از وقوع يك حادثه سياه با خبر شدند و سه پسر نوجوان را كه متهم هستند به دختري تعرض كردهاند، بازداشت كردند. متهمان در حالي از كارشان پشيمان شدهاند كه هنگام حادثه ترسي از وجود پليس نداشتهاند.
اواخر فروردين ماه امسال دختر نوجواني به اداره پليس رفت و از سه پسر نوجوان به اتهام تعرض شكايت كرد. دختر نوجوان كه فرناز نام دارد، گفت: دانشآموز دبيرستاني هستم. ساعتي پيش از دبيرستان خارج شدم تا به خانهمان بروم. در ميانه راه پسر همسايهمان كه فرشيد نام دارد با ماشين پرايدش كنار من توقف كرد و از من خواست سوار ماشينش شوم. او قبلاً همراه خانوادهاش به خانه ما آمده و از من خواستگاري كرده بود به خاطر همين به او اعتماد كردم و سوار ماشينش شدم. بعد از اينكه مسافت كوتاهي را طي كرد، دو نفر از دوستانش را هم در صندلي عقب سوار كردند و به راهش ادامه داد. فرشيد و دوستانش با چاقو مرا تهديد كردندكه سر و صدا نكنم. من نميدانستم كه چه فكري در سرشان دارند تا اينكه وارد يك گاراژ متروكه شدند. بعد هم هرسه نفر به من تعرض و تهديدم كردند كه پليس را با خبر نكنم. من هم قبل از رفتن به خانه به اداره پليس آمدم و از شما توقع دارم كه به من كمك كنيد.
بعد از مطرح شدن اين شكايت، پرونده به دستور قاضي بخشوده، داديار دادسراي امور جنايي براي شناسايي متهمان در اختيار كارآگاهان پليس قرار گرفت.
مأموران پليس هم با راهنمايي شاكي، فرشيد و همدستانش را شناسايي و دستگير كردند. متهم در اولين بازجوييها به جرم خودش اقرار كرد و گفت: مدتي قبل با دختر نوجواني به نام سحر آشنا شدم. بعد هم به او پيشنهاد ازدواج دادم. هر دو نفر موضوع را با خانوادههايمان در ميان گذاشتيم. يك روز كه براي حرف زدن درباره ازدواج به پارك رفته بوديم، سحر همراه دوستش فرناز به پارك آمده بود. چند روز بعد فرناز پيامكي برايم فرستاد و گفت ميخواهد درباره سحر با من حرف بزند. وقتي با هم ملاقات كرديم گفت به من علاقهمند شده است. من كه از حرفهايش ناراحت شده بودم، به او گفتم به سحر قول ازدواج دادهام و بعد از آنجا رفتم. بعد از آن فرناز مدام برايم پيامك ميفرستاد.
وقتي به پيامكهايش جواب ندادم به دروغ به سحر گفت من به او پيشنهاد ازدواج دادهام. به خاطر همين سحر هم رابطهاش را با من قطع كرد و مرا تهديد كرد اگر با او تماس بگيريم به اتهام ايجاد مزاحمت از من شكايت ميكند. هر چه تلاش كردم تا او را متوجه حقيقت كنم، فايدهاي نداشت تا اينكه تصميم گرفتم از فرناز انتقام بگيرم. به خاطر همين ماجرا را براي دو نفر از دوستانم تعريف كردم و با همدستي آنها فرناز را در راه مدرسه سوار ماشين كرديم و... .
بعد از اقرار فرشيد، دو همدست او هم به جرم خودشان اعتراف كردند. تحقيقات بيشتر در اين باره ادامه دارد.
منبه: روزنامه جوان
ارسال نظر