اتاق ۲۳ هتل اطلس؛ شاهد اصلی مرگ آقا تختی
سایت ماهنامه شبکه آفتاب گزارش و تصویری از اتاقی که پیکر مرحوم غلامرضا تختی در آن پیدا شد، منتشر کرده است؛
«هر کی اینجا بیاد اسم تختی رو جلو صاحب هتل بیاره، کتک میخوره، یا بد و بیراه میشنوه، میگه چرا تختی نرفت یه جا دیگه خودکشی کنه.» رنگ از روی رسپشن هتل اطلس پریده، تند و تند کاغذهای روی میز را جابهجا میکند: «بهتون میگم بهتره که سریع برید از اینجا. اصلاً ما نمیخواهیم هیچ یادی از تختی بشه، بعضی وقتها خبرنگارها اینجا سر میزنن. برای فیلمبرداری هم که اومده بودن، صاحب هتل نگذاشت پاشون رو بگذارند اینجا، بارون شدیدی هم میاومد.»
دیگر برای صاحب هتل و کارکنانش مهم نیست که غلامرضا تختی، یکی از پرافتخارترین مردان تاریخ ورزش ایران، شهریور به دنیا آمده یا اینکه در یک روز بارانی در دیماه در اتاق ۲۳ این هتل کشته شد یا خودش را کشته. هتل آتلانتیک سالها سر این اتفاق دچار مشکلات جدی شده و تا مرز تعطیل شدن رفته. شاید به همین دلیل هم هست که نامش به هتل اطلس تغییر کرد. برای آنها مهم است که هتل هنوز کار میکند و از چهل اتاق، بیش از سیتایش هر شب مسافر دارد.
«صاحب هتل خیلی سر تختی دردسر و زجر کشید، با چنگ و دندون اینجا رو حفظ کرده تا امروز. اینهمه بدبختی هست تو جامعه. چرا نمیروید از آنها گزارش بگیرید؟ الآن چند دهه است از مرگ تختی گذشته. همه یادشون رفته. مردم حوادث رو زود فراموش میکنن.» از حیاط هتل میتوان دید که در اتاق ۲۳، پشت پردههای توری سپید، سایههایی در حرکت هستند. اتاق ۲۳ مهمان دارد.
رسپشن سرش را از روی کاغذها بالا نمیآورد، کت و شلوار طوسی به تن دارد. وقتی دربارهی دفترچهی خاطرات تختی حرف میزند که در این هتل پیدا شده بود. یکی از خبرنگاران حاضر در صحنه آن را برداشت و به محمد بلوری، سردبیر حوادث کیهان، داد و بعدها ساواک این دفترچه را گرفت. «من خودم هم واقعاً بعضی وقتها دوست دارم بیشتر دربارهی آن حادثه بدانم ولی نمیشود خب، امیدوارم بفهمید.» کمی مکث میکند: «حالا چی نوشته بود در این دفترچه؟» «آقای بلوری میگوید دربارهی اختلافاتش با زنش در این دفترچه نوشته شده بود. اینکه شرایط روحی خوبی ندارد.» سرش را به اندوه تکان میدهد: «نمیشود بعضی چیزها را باور کرد.»
در و دیوار هتل بوی نا میدهد، بوی سفر. مسافران میآیند و میروند. دو قاب عکس از فرعون مصر به دیوار زده شده. هیچکس نمیداند چرا. اینجا اتاق یکنفره نرخش ۱۶۰ هزار تومان است. اتاقی که تختی در آن مرده فرقی با بقیهی اتاقها ندارد: «چه فرقی میکند؟ الآن برای هیچکس مهم نیست که توی این اتاق چه اتفاقی افتاده. اگر کسی حقیقت را بگوید کسی باور نمیکند. شما باور میکنی؟»
خدمتکار آهسته و مضطرب به حرفها گوش میدهد. جلیقه و کراوات دارد. وارد که میشود از حیاط صدای شرشر آبِ آبنمای آبی میپیچد در اتاق. حیاط سبز سبز است. آن روز که گفتند تختی مرده، هوا سرد بوده. حتماً آب این حوض هم یخ زده بود: «این اتفاق زمانی افتاده که صاحب هتل تازه دو سه سالی بوده اینجا را خریده بوده، هتل بالای پنجاه سال سن دارد.»
اتاق ۲۳ در طبقهی اول هتل است، پنجرهاش باز میشود رو به حیاط. رستوران آن سوی هتل است. خدمتکار میگوید: «این پنجره را میبینید، در همین اتاق تختی خودش را کشته.» میگویند تختی سه شب در این هتل اقامت داشته است که شب سوم با تفنگ شکاری خودش را میکشد یا اینکه ماموران ساواک او را میکشند. خدمتکار به پنجره خیره میشود: «شاید هم خیلی سختی کشیده، مجبور بوده که به این نتیجه برسد که خودش را بکشد. ما که نمیدانیم چی به چی بوده.»
خدمتکار میپرسد: «شما ناراحتی از اینکه تختی خودش رو کشته؟» میگویم: «شما ناراحت نیستی؟» میگوید: «من از دستش ناراحتم. یک مرد، یک پهلوان نباید خودش را بکشد. نباید با مرگش زندگی یکی دیگر را به دردسر بیندازد. پهلوان که نباید این کارها را بکند.»
با جلیقهی قهوهایاش بازی میکند، اضطرابش بیشتر میشود: «بااینحال هنوز دوستش دارم. پدر من ورزشکار است، وقتی بهش گفتم که تختی اینجا مرده، گفت که اینجا را ول نکن. همانجا باش. تختی پهلوان بود. یک مرد بزرگ. مگر میشود جمع کردن پول برای مردم بویینزهرا را فراموش کرد؟ به مستمندان کمک میکرد. به هر کسی که نیاز داشت. بهش گفتم که اینجا میمانم.»
قسمتهای اصلی هتل، که پشت سر در اصلی است، از بیرون پیدا نیست. رنگ سپید دارد و آرم آبی هتل اطلس. ساختمان آرامی که سالها پیش با مرگ پهلوان آشفته شد، خدمتکار میگوید: «ای کاش پهلوان خودش را نمیکشت.»
ارسال نظر