بنیاعتماد: نمایش تلخیها سیاهنمایی نیست
رخشان بنیاعتماد با «قصهها»یش، یکی از نمایندگان رسمی ایران در جشنواره فیلم تورنتو بود. او که چند روز قبل از آن در جشنواره «ونیز» جایزه بهترین فیلمنامه را از آن خود و فرید مصطفوی کرده بود، اینبار در شرق کانادا با استقبال خوب تماشاگران مواجه شد. استقبال از این فیلم با سه اکران رسمی در جشنواره «تورنتو» به حدی بود که بسیاری از علاقهمندان و تماشاچیان، موفق به تهیه بلیت نشدند.
نکته جالب اکران «قصهها»، حضور تعداد بسیار زیاد بینندگان غیرایرانی در تالار سینما بود. با توجه به سوالاتی که بعد از فیلم از کارگردان پرسیده شد، اکثر مخاطبان، این فیلم را اثری گیرا، پرانرژی، امیدبخش توصیف کردند. تاثیر خوشایند استقبال گرم و تشویقها در چهره بنیاعتماد نیز کاملا نمایان بود. آنچه میخوانید گفتوگویی است که بعد از اکران فیلم با رخشان بنی اعتماد در «تورنتو» انجام شده است.
آیا میتوانید تعریفی از فیلم قصهها ارایه دهید؟
قصهها روایتی از زندگی و موقعیت شخصیتهای فیلمهای قبلی و تعدادی شخصیتهای جدید است.
با نگاهی به ساختار قصهها میتوان اینطور برداشت کرد که این فیلم از تکههای فیلمهای قبلی شما تشکیل شده است؟
خیر، ابدا.
شاید بهتر است بگوییم ادامه شخصیتهای فیلمهای قبلی. .
بله، ادامه موقعیتهای شخصیتهای فیلمهای قبلی.
با توجه به اینکه این فیلم برای مخاطب خارجی در جشنوارههایی همانند تورنتو نمایش داده میشود و ممکن است آنها با این شخصیتها پیش از این آشنایی نداشته باشند، به این فکر کردهاید که ممکن است این مساله در درک آنها تاثیر بگذارد؟
یکی از مهمترین چالشهای نوشتن فیلمنامه این بود که با وجود آنکه بخشی از شخصیتها باسابقه و شناسنامه حضور در فیلمهای قبلیام در فیلمنامه «قصهها» آمدهاند، مطلقا درک و دریافت آنها توسط بیننده موکول و متکی به دیدن فیلمهای قبلی نباشد. در واقع چه برای مخاطب غیرایرانی و چه برای مخاطب ایرانی، درک «قصهها» نیازمند به دیدن فیلمهای قبلی نیست البته کسانی که با شخصیتها از قبل آشنا هستند با حس آشنای قدیمیتری با این شخصیتها در موقعیت فعلی روبهرو میشوند. در جلسهای که با حضور هیات داوران جشنواره ونیز بعد از مراسم دریافت جایزه برگزار شد، جز یکی، دونفر هیچیک نمیدانستند که این شخصیتها به فیلمهای قبلی ربط دارند و این نکته، آنها را بسیار مشتاق کرد تا فیلمهای قبلی را هم تماشا کنند.
به برخی پیرنگها در فیلم بیشتر پرداخته شده و زمان بیشتری برای آنها در نظر گرفته شده است. آیا علاقه خاصی به داستانها و شخصیتهای آنها دارید یا احساس کردید که بنا بر ضرورت خود فیلم «قصهها» این اتفاق افتاد؟
دقیقا همین نکته آخر بود. بنابر ضرورت داستان و موقعیتها برخی قصهها در پرداخت، طولانیتر و برخی کوتاهتر شد اما در زمان نوشتن فیلمنامه تلاشمان بر این بود که تعادل را بین قصههای مختلف حفظ کنیم.
یکی از نکات جالب فیلم، استفاده از دوربین دیجیتالی بود. فکر میکنید دوربین دیجیتالی و استفاده از فناوری روز بهتر میتواند در بیان مطالب اجتماعی به شما کمک کند؟
ساختار هر فیلم، تعیینکننده چگونگی استفاده از ابزار تکنیکی است. طبیعتا در«قصهها» هم با توجه به ساختار بصریای که در نظر داشتم باید از این ابزار استفاده میشد، ضمن آنکه دوربین مستندساز در مواردی خود بهعنوان یک کاراکتر عمل میکرد، مثل موقعیت مربوط به کارگران در مینیبوس که قصه از زاویه دوربین مستندساز روایت میشود و طبیعتا اطلاعات تصویری ویدئو هم روی دوربین دیجیتالی ضبط شده است.
شاید برای خودم استفاده از این فناوری بهدلیل سابقه طولانی کار با دوربین ویدیویی، در مستندسازی راحتتر و همخوانتر با نوع ساختار کارهای داستانیام است. «خون بازی» را با دوربین دیجیتالی ساختم، حتی زمان ساخت «زیر پوست شهر» که 15،16سال قبل بود، تصمیم داشتم از دوربین دیجیتال استفاده کنم. در آن دوره استفاده از دوربین دیجیتال در سینما رایج نشده بود و در مراحل گرفتن مجوز و پروانه فیلم، این تصمیم با برخی از قوانین رایج همساز نبود و مشکلاتی به وجود میآمد که به ناچار منصرف شدم.
از صحبتهای شما اینطور برداشت کردم که موضوعی که فناوری سینما در پی بیان آن است، از خود پدیدهای به نام سینما برای شما مهمتر است. آیا سینما را وسیلهای برای بیان مسایل اجتماعی میدانید؟
ابدا. منظورم این نیست که بیان سینمایی برایم کماهمیت است. بدون شک موضوع و مضمون کار برایم مهم است اما سختی کار بیشتر آن است که چه در مرحله شخصیتآفرینی و نوشتن فیلمنامه و چه در زمان ساخت، هرچه بیشتر به واقع نمایی نزدیک شوم و طبیعتا در این مسیر هرچه واسطه تکنیکی کمتر بتواند خود را به رخ بکشد، درستتر است و رسیدن به واقعنمایی کاری دشوار و به معنای سادهگرفتن بیان سینمایی نیست.
یکی از نکات جالب قصهها آن است که زندگی اکثر شخصیتها در زمانهای محدود شکل گرفته است؛ مثل مکالمههایی که در اتوبوس یا در حین گفتوگویی چند لحظهای در خانه به نمایش درآمد. آیا محدودکردن شخصیتها به زمانهای محدود، دلیل خاصی داشت؟
اساس نوشتن فیلمنامه «قصهها» این بود که هریک از قصهها، برشی بدون قطع زمان از یک مقطع از موقعیتها باشد و این روال در طول فیلمنامه حفظ شد؛ البته جز قصه اول و بین مقطع مسافرکشی عباس و رفتن او به در خانه مادر. در این مورد، فکر اولیه در فیلمنامه این بود که عنوانبندی اول، روی بخشی باشد که قبل از رفتن به در خانه طوبی اتفاق میافتد اما زمان تدوین، از این کار منصرف شدم.
در قصهها بازیگران زیادی را میبینیم. آیا کارکردن با چنین تعداد زیادی بازیگر دشوار نبود؟
تنوع شخصیتها و تعددشان تجربه لذتبخشی بود. بازیگرها که اکثرا در فیلمهای قبلیام بودند با انرژی فراوانی در کار شرکت کردند. برای آنها بازی کردن در موقعیت معاصر شخصیتهایی که از ٢٧سال پیش تاکنون نقششان را بازی کرده بودند، جذاب بود. در این کار وقت زیادی برای تمرین صرف شد. مدت فیلمبرداری کوتاه بود اما چند ماه تمرین داشتیم و همه با اشتیاق دوران ساخت فیلم را گذراندیم.
موضوع جالب در «قصهها» برای من این است که شخصیتهای فیلم تسلیم موقعیت خود در جهان نمیشوند و به امید رسیدن به چیزی که دنبال آن هستند، مبارزه میکنند. امید به دنیایی بهتر در بخش پایانی «قصهها» به خوبی به چشم میخورد. با توجه به اینکه شما در کارهایتان متناسب با شرایط سیاسی - اجتماعی جلو میروید، میتوان نتیجه گرفت از نظر شما فیلمسازی در ایران آینده بسیار امیدوار کنندهای دارد؟ با توجه به این نکته برای من بسیار سخت است که درک کنم چرا فیلمتان را سیاه و تاریک تعبیر کردهاند.
خوشحالم که چنین تعبیر واقعبینانهای از فیلم«قصهها» دارید چون متاسفانه برای عدهای، نمایش هر تلخی بر پرده سینما، تعبیر به سیاهنمایی میشود. درست است که در «قصهها» معضلات اجتماعی مطرح میشود ولی نه شخصیتها سرنوشت محتوم دارند و نه موقعیتهایشان به بنبست مطلق میرسد. اصلا به پایان بسته اعتقاد ندارم چون احساس میکنم امید، عنصر مهمی است که انسان را سرپا نگه میدارد تا مبارزه و مقاومت کند و تغییر به وجود آورد.
نمیتوانم خوشباوری را به قصههایم تزریق کنم. همین که نشان بدهم آدمها مقاومت میکنند یعنی امید، یعنی پایان باز. معتقدم شرایط امیدوارانه مردم درحال حاضر، مطلقا شبیه فضای چندسال گذشته نیست. همین اندازه که چشماندازی به طرف فضای بهتر ایجاد شود، خود این انرژی در فضای کار را تغییر میدهد. من به این امر اعتقاد دارم، قصهها پایانی باز دارد و بالاخص این مورد در قصه آخر دیده میشود. من بسیار به جوانها و تفاوت نگاهشان به نسل خودم امیدوارم.
با توجه به این امید مثبت به آینده آیا میتوانیم امیدوار باشیم که رخشان بنیاعتماد به سینمای قصهگوی اوایل سینمای خودش برگردد؟
اینبار که هفت قصه را یکجا گفتهام! سینمای قصهگو را دوست دارم اما تلاشم این است که هرچه بیشتر بتوانم قصه را به موقعیتی قابل باور نزدیکتر کنم و الزام قصهگویی مانع از تامل و پرداخت روی موقعیتها نشود.
در جشنواره «تورنتو» منتقدهای زیادی از من سوال کردند که آیا این فیلم در ایران سانسور شده است... .
این فیلم سال90 ساخته شده است. کمتر از یکسال است که اجازه نمایش گرفته و خوشبختانه حتی یک فریم از فیلم کم نشده است.
دوست داشتم بدانم به عنوان یک سینماگر زن به چه نحو با مسایل مربوط به زنان در فیلمهایتان برخورد میکنید. برخی از سینماگران زن یا مرد میگویند جنسیت ما تاثیری در کارمان نمیگذارد و فیلم ما فراجنسیتی است ولی من اعتقاد دارم تا حد زیادی عواملی همانند جنسیت، نژاد، سواد و دانش خواسته یا ناخواسته در کارهای هنرمند تاثیر میگذارند. اگر من هم بخواهم فیلمی بسازم، ناخودآگاه بخشی از هویت مردانگیام در فیلمم تاثیر خواهد گذاشت. با این دیدگاه، فکر میکنید نگاه شما به عنوان یک زن تا چه حد در کارهایتان خواسته یا ناخواسته تاثیر گذاشته است؟
جنسیت، بخشی از اندیشه و جهانبینی فیلمساز است. طبیعتا موضوعات مربوط به زنها را بهتر میشناسم اما در فیلمهایم به مسایل مردها هم پرداختهام. شرایط فرهنگی - اجتماعی بر سر نوشت آدمها تاثیرگذار است، چه زن و چه مرد و از آنجایی که زنان بهمراتب تریبون محدودتری برای طرح معضلات خود دارند، برای پرداختن به موضوعات مربوط به زنان گرایش دارم ولی نمیتوان در این مورد حکم قطعی داد که فقط زنان قادرند در مورد مسایل زنان فیلم بسازند یا برعکس. نمونه روشنی که بارها به آن اشاره کردهام، فیلم «به همین سادگی» رضا میرکریمی است. بهطور جدی اگر قرار بود روزمرگی زندگی یک زن خانهدار را تصویر کنم، هیچوقت نمیتوانستم فیلمی به این خوبی بسازم. چقدر درست و بجا تمام زوایایی را که میتواند تصویر لحظات تنهایی یک زن خانهدار باشد، یک فیلمساز مرد از زاویه نگاه خود دیده و به آن پرداخته است.
این سوال را بیشتر از این جنبه مطرح کردم؛ به نظر دلورتیس که متفکری علاقهمند به سینمای زنان است، فیلمسازان زن بهواسطه وجوه مادرانهشان بهتر میتوانند به دیگری و جزییات زندگیاش توجه کنند و بیشتر متوجه درد و رنج طردشدگان جامعه شوند. من این توجه به دیگری و دلسوزی و شفقت را در کارهای شما بسیار زیاد دیده و پسندیدهام. توجه دقیقتان به دیگری سبب شده که هرگاه در مورد مردها هم که صحبت میکنید، آنها را هم قربانی مسایل سیاسی - اجتماعی اطراف خود میبینید و به طور طبیعی آنها را موجوداتی پلید نمیدانید. وجه پرشفقت بسیار مثبتی در کارهایتان است که شاید بتوان تا حدی آن را به زنبودنتان مربوط دانست.
من در کار مستند برای این گرایش و نگاه جنسیتی، چندان تعریف و چارچوب شناختهشدهای ندارم. بیشتر قابل تعریف و استناد است. زن ذاتا و نه صرفا بهخاطر حس مادری، نگاه نگرانی به مسایل، فضاها و آدمها در موقعیتهای مختلف دارد. این نگرانی و توجه شاید باعث شود به نکات ریز، توجه بیشتری کند. از این زاویه، به تعبیر شما شاید بتوان نگاهم را نگاهی نشاتگرفته از نگاه زنانه در سینما خواند.
در ادامه سوال قبل، یکی از موارد جالب در سینمای ایران حضور پررنگ زنان است. این موضوع را منتقدان مختلفی در کانادا به من گفتهاند. در سینمای آمریکا با اینهمه تشکیلات، بهطور درصدی میزان مشارکت زنان در سینما بسیار کمتر از سینمای ایران است. برای من همواره این سوال پیش آمده که چطور این اتفاق مثبت و خوب در ایران رخ داده است. دکترنفیسی در جایی ادعا کرده که اسلامیکردن سینما سبب شده است تا زنان با راحتی بیشتری در سینما فعالیت کنند. نظرتان دراینباره چیست؟
درواقع، یک دلیل عمدهاش آن بود که سینما و تلویزیون قبل از انقلاب کاملا دو فضای جدا بودند. قبل از انقلاب، زنان در تلویزیون در رشتههای مختلف فیلمسازی همانند کارگردانی، فیلمبرداری، صدابرداری، مونتاژ و عکاسی، حضوری پذیرفتهشده داشتند. بعد از انقلاب، جمعی از این گروه زنان سینما، فرهنگ کار در تلویزیون را به سینما آوردند. در تلویزیون وجود فیلمساز زن، امر عجیبی نبود، عده زیادی فیلمساز و کارگردان تلویزیونی حضور داشتند. آمدن ما به سینما نگاه و فرهنگ تلویزیونی را هم با خودش وارد سینما کرد. جاافتادن این نگاه و پذیرفتهشدن زنان در پشتصحنه سینما و همینطور ایجاد فضایی که دکتر نفیسی به آن اشاره کردند زمینه کار زنان را در سینما طبیعی و پذیرفتهشده کرد.
شما با بسیاری از سینماگران جوان ارتباط و همکاری نزدیک دارید. آیا فرد مشخصی هست که اینروزها علاقه زیادی به کارش داشته باشید؟
استعدادهای زیادی میان سینماگران جوان وجود دارد. امیدوارم که آمدنشان به سینمای حرفهای، آنها را دچار کلیشههای مرسوم نکند. خیلیها با ورود به سینمای حرفهای مجبور به تغییر روش کار میشوند. درحالی که در خیلی از کارهایی که جوانها با امکانات محدود ساختهاند، طراوت خوشایندی در ایدهپردازی و ساختار سینماییشان میبینم، ویژگیای که آدم را امیدوار میکند. امیدوارم مرعوب سینمای حرفهای نشوند.
نظرتان درمورد شرکت سینماگران جوان در جشنوارهها چیست؟ در مجموع، تجربه خودتان از جشنواره تورنتو چطور بود؟
زمان کمی است که به تورنتو رسیدهام. با توجه به اینکه خودم در این جشنواره، فیلم دارم نمیتوانم فیلمهای زیادی را ببینم. همچنین مصاحبهها و ملاقاتهای کاری، این امکان را نمیدهد که فیلمهای دیگران را ببینم. چندینبار است که در جشنواره تورنتو نمایش فیلم دارم. جشنواره بسیار معتبری است. یکی از ویژگیهای خوب این جشنواره، تعداد زیاد فیلمهاست و تماشاگران علاقهمندی دارد که از جشنواره تورنتو استقبال گستردهای میکنند. با توجه به اینکه تماشاگران کانادایی طیف وسیعی از تنوع فرهنگهای مختلف هستند، برخوردهای آنها با فیلم میتواند معیار سلیقه ملل مختلف باشد و این خود تجربه باارزشی است.
و در پایان، آیا برای آینده طرح خاصی دارید؟
بسیار زیاد. باید دید زمان چقدر فرصت میدهد.
نکته جالب اکران «قصهها»، حضور تعداد بسیار زیاد بینندگان غیرایرانی در تالار سینما بود. با توجه به سوالاتی که بعد از فیلم از کارگردان پرسیده شد، اکثر مخاطبان، این فیلم را اثری گیرا، پرانرژی، امیدبخش توصیف کردند. تاثیر خوشایند استقبال گرم و تشویقها در چهره بنیاعتماد نیز کاملا نمایان بود. آنچه میخوانید گفتوگویی است که بعد از اکران فیلم با رخشان بنی اعتماد در «تورنتو» انجام شده است.
آیا میتوانید تعریفی از فیلم قصهها ارایه دهید؟
قصهها روایتی از زندگی و موقعیت شخصیتهای فیلمهای قبلی و تعدادی شخصیتهای جدید است.
با نگاهی به ساختار قصهها میتوان اینطور برداشت کرد که این فیلم از تکههای فیلمهای قبلی شما تشکیل شده است؟
خیر، ابدا.
شاید بهتر است بگوییم ادامه شخصیتهای فیلمهای قبلی. .
بله، ادامه موقعیتهای شخصیتهای فیلمهای قبلی.
با توجه به اینکه این فیلم برای مخاطب خارجی در جشنوارههایی همانند تورنتو نمایش داده میشود و ممکن است آنها با این شخصیتها پیش از این آشنایی نداشته باشند، به این فکر کردهاید که ممکن است این مساله در درک آنها تاثیر بگذارد؟
یکی از مهمترین چالشهای نوشتن فیلمنامه این بود که با وجود آنکه بخشی از شخصیتها باسابقه و شناسنامه حضور در فیلمهای قبلیام در فیلمنامه «قصهها» آمدهاند، مطلقا درک و دریافت آنها توسط بیننده موکول و متکی به دیدن فیلمهای قبلی نباشد. در واقع چه برای مخاطب غیرایرانی و چه برای مخاطب ایرانی، درک «قصهها» نیازمند به دیدن فیلمهای قبلی نیست البته کسانی که با شخصیتها از قبل آشنا هستند با حس آشنای قدیمیتری با این شخصیتها در موقعیت فعلی روبهرو میشوند. در جلسهای که با حضور هیات داوران جشنواره ونیز بعد از مراسم دریافت جایزه برگزار شد، جز یکی، دونفر هیچیک نمیدانستند که این شخصیتها به فیلمهای قبلی ربط دارند و این نکته، آنها را بسیار مشتاق کرد تا فیلمهای قبلی را هم تماشا کنند.
به برخی پیرنگها در فیلم بیشتر پرداخته شده و زمان بیشتری برای آنها در نظر گرفته شده است. آیا علاقه خاصی به داستانها و شخصیتهای آنها دارید یا احساس کردید که بنا بر ضرورت خود فیلم «قصهها» این اتفاق افتاد؟
دقیقا همین نکته آخر بود. بنابر ضرورت داستان و موقعیتها برخی قصهها در پرداخت، طولانیتر و برخی کوتاهتر شد اما در زمان نوشتن فیلمنامه تلاشمان بر این بود که تعادل را بین قصههای مختلف حفظ کنیم.
یکی از نکات جالب فیلم، استفاده از دوربین دیجیتالی بود. فکر میکنید دوربین دیجیتالی و استفاده از فناوری روز بهتر میتواند در بیان مطالب اجتماعی به شما کمک کند؟
ساختار هر فیلم، تعیینکننده چگونگی استفاده از ابزار تکنیکی است. طبیعتا در«قصهها» هم با توجه به ساختار بصریای که در نظر داشتم باید از این ابزار استفاده میشد، ضمن آنکه دوربین مستندساز در مواردی خود بهعنوان یک کاراکتر عمل میکرد، مثل موقعیت مربوط به کارگران در مینیبوس که قصه از زاویه دوربین مستندساز روایت میشود و طبیعتا اطلاعات تصویری ویدئو هم روی دوربین دیجیتالی ضبط شده است.
شاید برای خودم استفاده از این فناوری بهدلیل سابقه طولانی کار با دوربین ویدیویی، در مستندسازی راحتتر و همخوانتر با نوع ساختار کارهای داستانیام است. «خون بازی» را با دوربین دیجیتالی ساختم، حتی زمان ساخت «زیر پوست شهر» که 15،16سال قبل بود، تصمیم داشتم از دوربین دیجیتال استفاده کنم. در آن دوره استفاده از دوربین دیجیتال در سینما رایج نشده بود و در مراحل گرفتن مجوز و پروانه فیلم، این تصمیم با برخی از قوانین رایج همساز نبود و مشکلاتی به وجود میآمد که به ناچار منصرف شدم.
از صحبتهای شما اینطور برداشت کردم که موضوعی که فناوری سینما در پی بیان آن است، از خود پدیدهای به نام سینما برای شما مهمتر است. آیا سینما را وسیلهای برای بیان مسایل اجتماعی میدانید؟
ابدا. منظورم این نیست که بیان سینمایی برایم کماهمیت است. بدون شک موضوع و مضمون کار برایم مهم است اما سختی کار بیشتر آن است که چه در مرحله شخصیتآفرینی و نوشتن فیلمنامه و چه در زمان ساخت، هرچه بیشتر به واقع نمایی نزدیک شوم و طبیعتا در این مسیر هرچه واسطه تکنیکی کمتر بتواند خود را به رخ بکشد، درستتر است و رسیدن به واقعنمایی کاری دشوار و به معنای سادهگرفتن بیان سینمایی نیست.
یکی از نکات جالب قصهها آن است که زندگی اکثر شخصیتها در زمانهای محدود شکل گرفته است؛ مثل مکالمههایی که در اتوبوس یا در حین گفتوگویی چند لحظهای در خانه به نمایش درآمد. آیا محدودکردن شخصیتها به زمانهای محدود، دلیل خاصی داشت؟
اساس نوشتن فیلمنامه «قصهها» این بود که هریک از قصهها، برشی بدون قطع زمان از یک مقطع از موقعیتها باشد و این روال در طول فیلمنامه حفظ شد؛ البته جز قصه اول و بین مقطع مسافرکشی عباس و رفتن او به در خانه مادر. در این مورد، فکر اولیه در فیلمنامه این بود که عنوانبندی اول، روی بخشی باشد که قبل از رفتن به در خانه طوبی اتفاق میافتد اما زمان تدوین، از این کار منصرف شدم.
در قصهها بازیگران زیادی را میبینیم. آیا کارکردن با چنین تعداد زیادی بازیگر دشوار نبود؟
تنوع شخصیتها و تعددشان تجربه لذتبخشی بود. بازیگرها که اکثرا در فیلمهای قبلیام بودند با انرژی فراوانی در کار شرکت کردند. برای آنها بازی کردن در موقعیت معاصر شخصیتهایی که از ٢٧سال پیش تاکنون نقششان را بازی کرده بودند، جذاب بود. در این کار وقت زیادی برای تمرین صرف شد. مدت فیلمبرداری کوتاه بود اما چند ماه تمرین داشتیم و همه با اشتیاق دوران ساخت فیلم را گذراندیم.
موضوع جالب در «قصهها» برای من این است که شخصیتهای فیلم تسلیم موقعیت خود در جهان نمیشوند و به امید رسیدن به چیزی که دنبال آن هستند، مبارزه میکنند. امید به دنیایی بهتر در بخش پایانی «قصهها» به خوبی به چشم میخورد. با توجه به اینکه شما در کارهایتان متناسب با شرایط سیاسی - اجتماعی جلو میروید، میتوان نتیجه گرفت از نظر شما فیلمسازی در ایران آینده بسیار امیدوار کنندهای دارد؟ با توجه به این نکته برای من بسیار سخت است که درک کنم چرا فیلمتان را سیاه و تاریک تعبیر کردهاند.
خوشحالم که چنین تعبیر واقعبینانهای از فیلم«قصهها» دارید چون متاسفانه برای عدهای، نمایش هر تلخی بر پرده سینما، تعبیر به سیاهنمایی میشود. درست است که در «قصهها» معضلات اجتماعی مطرح میشود ولی نه شخصیتها سرنوشت محتوم دارند و نه موقعیتهایشان به بنبست مطلق میرسد. اصلا به پایان بسته اعتقاد ندارم چون احساس میکنم امید، عنصر مهمی است که انسان را سرپا نگه میدارد تا مبارزه و مقاومت کند و تغییر به وجود آورد.
نمیتوانم خوشباوری را به قصههایم تزریق کنم. همین که نشان بدهم آدمها مقاومت میکنند یعنی امید، یعنی پایان باز. معتقدم شرایط امیدوارانه مردم درحال حاضر، مطلقا شبیه فضای چندسال گذشته نیست. همین اندازه که چشماندازی به طرف فضای بهتر ایجاد شود، خود این انرژی در فضای کار را تغییر میدهد. من به این امر اعتقاد دارم، قصهها پایانی باز دارد و بالاخص این مورد در قصه آخر دیده میشود. من بسیار به جوانها و تفاوت نگاهشان به نسل خودم امیدوارم.
با توجه به این امید مثبت به آینده آیا میتوانیم امیدوار باشیم که رخشان بنیاعتماد به سینمای قصهگوی اوایل سینمای خودش برگردد؟
اینبار که هفت قصه را یکجا گفتهام! سینمای قصهگو را دوست دارم اما تلاشم این است که هرچه بیشتر بتوانم قصه را به موقعیتی قابل باور نزدیکتر کنم و الزام قصهگویی مانع از تامل و پرداخت روی موقعیتها نشود.
در جشنواره «تورنتو» منتقدهای زیادی از من سوال کردند که آیا این فیلم در ایران سانسور شده است... .
این فیلم سال90 ساخته شده است. کمتر از یکسال است که اجازه نمایش گرفته و خوشبختانه حتی یک فریم از فیلم کم نشده است.
دوست داشتم بدانم به عنوان یک سینماگر زن به چه نحو با مسایل مربوط به زنان در فیلمهایتان برخورد میکنید. برخی از سینماگران زن یا مرد میگویند جنسیت ما تاثیری در کارمان نمیگذارد و فیلم ما فراجنسیتی است ولی من اعتقاد دارم تا حد زیادی عواملی همانند جنسیت، نژاد، سواد و دانش خواسته یا ناخواسته در کارهای هنرمند تاثیر میگذارند. اگر من هم بخواهم فیلمی بسازم، ناخودآگاه بخشی از هویت مردانگیام در فیلمم تاثیر خواهد گذاشت. با این دیدگاه، فکر میکنید نگاه شما به عنوان یک زن تا چه حد در کارهایتان خواسته یا ناخواسته تاثیر گذاشته است؟
جنسیت، بخشی از اندیشه و جهانبینی فیلمساز است. طبیعتا موضوعات مربوط به زنها را بهتر میشناسم اما در فیلمهایم به مسایل مردها هم پرداختهام. شرایط فرهنگی - اجتماعی بر سر نوشت آدمها تاثیرگذار است، چه زن و چه مرد و از آنجایی که زنان بهمراتب تریبون محدودتری برای طرح معضلات خود دارند، برای پرداختن به موضوعات مربوط به زنان گرایش دارم ولی نمیتوان در این مورد حکم قطعی داد که فقط زنان قادرند در مورد مسایل زنان فیلم بسازند یا برعکس. نمونه روشنی که بارها به آن اشاره کردهام، فیلم «به همین سادگی» رضا میرکریمی است. بهطور جدی اگر قرار بود روزمرگی زندگی یک زن خانهدار را تصویر کنم، هیچوقت نمیتوانستم فیلمی به این خوبی بسازم. چقدر درست و بجا تمام زوایایی را که میتواند تصویر لحظات تنهایی یک زن خانهدار باشد، یک فیلمساز مرد از زاویه نگاه خود دیده و به آن پرداخته است.
این سوال را بیشتر از این جنبه مطرح کردم؛ به نظر دلورتیس که متفکری علاقهمند به سینمای زنان است، فیلمسازان زن بهواسطه وجوه مادرانهشان بهتر میتوانند به دیگری و جزییات زندگیاش توجه کنند و بیشتر متوجه درد و رنج طردشدگان جامعه شوند. من این توجه به دیگری و دلسوزی و شفقت را در کارهای شما بسیار زیاد دیده و پسندیدهام. توجه دقیقتان به دیگری سبب شده که هرگاه در مورد مردها هم که صحبت میکنید، آنها را هم قربانی مسایل سیاسی - اجتماعی اطراف خود میبینید و به طور طبیعی آنها را موجوداتی پلید نمیدانید. وجه پرشفقت بسیار مثبتی در کارهایتان است که شاید بتوان تا حدی آن را به زنبودنتان مربوط دانست.
من در کار مستند برای این گرایش و نگاه جنسیتی، چندان تعریف و چارچوب شناختهشدهای ندارم. بیشتر قابل تعریف و استناد است. زن ذاتا و نه صرفا بهخاطر حس مادری، نگاه نگرانی به مسایل، فضاها و آدمها در موقعیتهای مختلف دارد. این نگرانی و توجه شاید باعث شود به نکات ریز، توجه بیشتری کند. از این زاویه، به تعبیر شما شاید بتوان نگاهم را نگاهی نشاتگرفته از نگاه زنانه در سینما خواند.
در ادامه سوال قبل، یکی از موارد جالب در سینمای ایران حضور پررنگ زنان است. این موضوع را منتقدان مختلفی در کانادا به من گفتهاند. در سینمای آمریکا با اینهمه تشکیلات، بهطور درصدی میزان مشارکت زنان در سینما بسیار کمتر از سینمای ایران است. برای من همواره این سوال پیش آمده که چطور این اتفاق مثبت و خوب در ایران رخ داده است. دکترنفیسی در جایی ادعا کرده که اسلامیکردن سینما سبب شده است تا زنان با راحتی بیشتری در سینما فعالیت کنند. نظرتان دراینباره چیست؟
درواقع، یک دلیل عمدهاش آن بود که سینما و تلویزیون قبل از انقلاب کاملا دو فضای جدا بودند. قبل از انقلاب، زنان در تلویزیون در رشتههای مختلف فیلمسازی همانند کارگردانی، فیلمبرداری، صدابرداری، مونتاژ و عکاسی، حضوری پذیرفتهشده داشتند. بعد از انقلاب، جمعی از این گروه زنان سینما، فرهنگ کار در تلویزیون را به سینما آوردند. در تلویزیون وجود فیلمساز زن، امر عجیبی نبود، عده زیادی فیلمساز و کارگردان تلویزیونی حضور داشتند. آمدن ما به سینما نگاه و فرهنگ تلویزیونی را هم با خودش وارد سینما کرد. جاافتادن این نگاه و پذیرفتهشدن زنان در پشتصحنه سینما و همینطور ایجاد فضایی که دکتر نفیسی به آن اشاره کردند زمینه کار زنان را در سینما طبیعی و پذیرفتهشده کرد.
شما با بسیاری از سینماگران جوان ارتباط و همکاری نزدیک دارید. آیا فرد مشخصی هست که اینروزها علاقه زیادی به کارش داشته باشید؟
استعدادهای زیادی میان سینماگران جوان وجود دارد. امیدوارم که آمدنشان به سینمای حرفهای، آنها را دچار کلیشههای مرسوم نکند. خیلیها با ورود به سینمای حرفهای مجبور به تغییر روش کار میشوند. درحالی که در خیلی از کارهایی که جوانها با امکانات محدود ساختهاند، طراوت خوشایندی در ایدهپردازی و ساختار سینماییشان میبینم، ویژگیای که آدم را امیدوار میکند. امیدوارم مرعوب سینمای حرفهای نشوند.
نظرتان درمورد شرکت سینماگران جوان در جشنوارهها چیست؟ در مجموع، تجربه خودتان از جشنواره تورنتو چطور بود؟
زمان کمی است که به تورنتو رسیدهام. با توجه به اینکه خودم در این جشنواره، فیلم دارم نمیتوانم فیلمهای زیادی را ببینم. همچنین مصاحبهها و ملاقاتهای کاری، این امکان را نمیدهد که فیلمهای دیگران را ببینم. چندینبار است که در جشنواره تورنتو نمایش فیلم دارم. جشنواره بسیار معتبری است. یکی از ویژگیهای خوب این جشنواره، تعداد زیاد فیلمهاست و تماشاگران علاقهمندی دارد که از جشنواره تورنتو استقبال گستردهای میکنند. با توجه به اینکه تماشاگران کانادایی طیف وسیعی از تنوع فرهنگهای مختلف هستند، برخوردهای آنها با فیلم میتواند معیار سلیقه ملل مختلف باشد و این خود تجربه باارزشی است.
و در پایان، آیا برای آینده طرح خاصی دارید؟
بسیار زیاد. باید دید زمان چقدر فرصت میدهد.
منبع: روزنامه شرق
رخشان بنیاعتماد با «قصهها»یش، یکی از نمایندگان رسمی ایران در جشنواره فیلم تورنتو بود. او که چند روز قبل از آن در جشنواره «ونیز» جایزه بهترین فیلمنامه را از آن خود و فرید مصطفوی کرده بود، اینبار در شرق کانادا با استقبال خوب تماشاگران مواجه شد. استقبال از این فیلم با سه اکران رسمی در جشنواره «تورنتو» به حدی بود که بسیاری از علاقهمندان و تماشاچیان، موفق به تهیه بلیت نشدند.
نکته جالب اکران «قصهها»، حضور تعداد بسیار زیاد بینندگان غیرایرانی در تالار سینما بود. با توجه به سوالاتی که بعد از فیلم از کارگردان پرسیده شد، اکثر مخاطبان، این فیلم را اثری گیرا، پرانرژی، امیدبخش توصیف کردند. تاثیر خوشایند استقبال گرم و تشویقها در چهره بنیاعتماد نیز کاملا نمایان بود. آنچه میخوانید گفتوگویی است که بعد از اکران فیلم با رخشان بنی اعتماد در «تورنتو» انجام شده است.
آیا میتوانید تعریفی از فیلم قصهها ارایه دهید؟
قصهها روایتی از زندگی و موقعیت شخصیتهای فیلمهای قبلی و تعدادی شخصیتهای جدید است.
با نگاهی به ساختار قصهها میتوان اینطور برداشت کرد که این فیلم از تکههای فیلمهای قبلی شما تشکیل شده است؟
خیر، ابدا.
شاید بهتر است بگوییم ادامه شخصیتهای فیلمهای قبلی. .
بله، ادامه موقعیتهای شخصیتهای فیلمهای قبلی.
با توجه به اینکه این فیلم برای مخاطب خارجی در جشنوارههایی همانند تورنتو نمایش داده میشود و ممکن است آنها با این شخصیتها پیش از این آشنایی نداشته باشند، به این فکر کردهاید که ممکن است این مساله در درک آنها تاثیر بگذارد؟
یکی از مهمترین چالشهای نوشتن فیلمنامه این بود که با وجود آنکه بخشی از شخصیتها باسابقه و شناسنامه حضور در فیلمهای قبلیام در فیلمنامه «قصهها» آمدهاند، مطلقا درک و دریافت آنها توسط بیننده موکول و متکی به دیدن فیلمهای قبلی نباشد. در واقع چه برای مخاطب غیرایرانی و چه برای مخاطب ایرانی، درک «قصهها» نیازمند به دیدن فیلمهای قبلی نیست البته کسانی که با شخصیتها از قبل آشنا هستند با حس آشنای قدیمیتری با این شخصیتها در موقعیت فعلی روبهرو میشوند. در جلسهای که با حضور هیات داوران جشنواره ونیز بعد از مراسم دریافت جایزه برگزار شد، جز یکی، دونفر هیچیک نمیدانستند که این شخصیتها به فیلمهای قبلی ربط دارند و این نکته، آنها را بسیار مشتاق کرد تا فیلمهای قبلی را هم تماشا کنند.
به برخی پیرنگها در فیلم بیشتر پرداخته شده و زمان بیشتری برای آنها در نظر گرفته شده است. آیا علاقه خاصی به داستانها و شخصیتهای آنها دارید یا احساس کردید که بنا بر ضرورت خود فیلم «قصهها» این اتفاق افتاد؟
دقیقا همین نکته آخر بود. بنابر ضرورت داستان و موقعیتها برخی قصهها در پرداخت، طولانیتر و برخی کوتاهتر شد اما در زمان نوشتن فیلمنامه تلاشمان بر این بود که تعادل را بین قصههای مختلف حفظ کنیم.
یکی از نکات جالب فیلم، استفاده از دوربین دیجیتالی بود. فکر میکنید دوربین دیجیتالی و استفاده از فناوری روز بهتر میتواند در بیان مطالب اجتماعی به شما کمک کند؟
ساختار هر فیلم، تعیینکننده چگونگی استفاده از ابزار تکنیکی است. طبیعتا در«قصهها» هم با توجه به ساختار بصریای که در نظر داشتم باید از این ابزار استفاده میشد، ضمن آنکه دوربین مستندساز در مواردی خود بهعنوان یک کاراکتر عمل میکرد، مثل موقعیت مربوط به کارگران در مینیبوس که قصه از زاویه دوربین مستندساز روایت میشود و طبیعتا اطلاعات تصویری ویدئو هم روی دوربین دیجیتالی ضبط شده است.
شاید برای خودم استفاده از این فناوری بهدلیل سابقه طولانی کار با دوربین ویدیویی، در مستندسازی راحتتر و همخوانتر با نوع ساختار کارهای داستانیام است. «خون بازی» را با دوربین دیجیتالی ساختم، حتی زمان ساخت «زیر پوست شهر» که 15،16سال قبل بود، تصمیم داشتم از دوربین دیجیتال استفاده کنم. در آن دوره استفاده از دوربین دیجیتال در سینما رایج نشده بود و در مراحل گرفتن مجوز و پروانه فیلم، این تصمیم با برخی از قوانین رایج همساز نبود و مشکلاتی به وجود میآمد که به ناچار منصرف شدم.
از صحبتهای شما اینطور برداشت کردم که موضوعی که فناوری سینما در پی بیان آن است، از خود پدیدهای به نام سینما برای شما مهمتر است. آیا سینما را وسیلهای برای بیان مسایل اجتماعی میدانید؟
ابدا. منظورم این نیست که بیان سینمایی برایم کماهمیت است. بدون شک موضوع و مضمون کار برایم مهم است اما سختی کار بیشتر آن است که چه در مرحله شخصیتآفرینی و نوشتن فیلمنامه و چه در زمان ساخت، هرچه بیشتر به واقع نمایی نزدیک شوم و طبیعتا در این مسیر هرچه واسطه تکنیکی کمتر بتواند خود را به رخ بکشد، درستتر است و رسیدن به واقعنمایی کاری دشوار و به معنای سادهگرفتن بیان سینمایی نیست.
یکی از نکات جالب قصهها آن است که زندگی اکثر شخصیتها در زمانهای محدود شکل گرفته است؛ مثل مکالمههایی که در اتوبوس یا در حین گفتوگویی چند لحظهای در خانه به نمایش درآمد. آیا محدودکردن شخصیتها به زمانهای محدود، دلیل خاصی داشت؟
اساس نوشتن فیلمنامه «قصهها» این بود که هریک از قصهها، برشی بدون قطع زمان از یک مقطع از موقعیتها باشد و این روال در طول فیلمنامه حفظ شد؛ البته جز قصه اول و بین مقطع مسافرکشی عباس و رفتن او به در خانه مادر. در این مورد، فکر اولیه در فیلمنامه این بود که عنوانبندی اول، روی بخشی باشد که قبل از رفتن به در خانه طوبی اتفاق میافتد اما زمان تدوین، از این کار منصرف شدم.
در قصهها بازیگران زیادی را میبینیم. آیا کارکردن با چنین تعداد زیادی بازیگر دشوار نبود؟
تنوع شخصیتها و تعددشان تجربه لذتبخشی بود. بازیگرها که اکثرا در فیلمهای قبلیام بودند با انرژی فراوانی در کار شرکت کردند. برای آنها بازی کردن در موقعیت معاصر شخصیتهایی که از ٢٧سال پیش تاکنون نقششان را بازی کرده بودند، جذاب بود. در این کار وقت زیادی برای تمرین صرف شد. مدت فیلمبرداری کوتاه بود اما چند ماه تمرین داشتیم و همه با اشتیاق دوران ساخت فیلم را گذراندیم.
موضوع جالب در «قصهها» برای من این است که شخصیتهای فیلم تسلیم موقعیت خود در جهان نمیشوند و به امید رسیدن به چیزی که دنبال آن هستند، مبارزه میکنند. امید به دنیایی بهتر در بخش پایانی «قصهها» به خوبی به چشم میخورد. با توجه به اینکه شما در کارهایتان متناسب با شرایط سیاسی - اجتماعی جلو میروید، میتوان نتیجه گرفت از نظر شما فیلمسازی در ایران آینده بسیار امیدوار کنندهای دارد؟ با توجه به این نکته برای من بسیار سخت است که درک کنم چرا فیلمتان را سیاه و تاریک تعبیر کردهاند.
خوشحالم که چنین تعبیر واقعبینانهای از فیلم«قصهها» دارید چون متاسفانه برای عدهای، نمایش هر تلخی بر پرده سینما، تعبیر به سیاهنمایی میشود. درست است که در «قصهها» معضلات اجتماعی مطرح میشود ولی نه شخصیتها سرنوشت محتوم دارند و نه موقعیتهایشان به بنبست مطلق میرسد. اصلا به پایان بسته اعتقاد ندارم چون احساس میکنم امید، عنصر مهمی است که انسان را سرپا نگه میدارد تا مبارزه و مقاومت کند و تغییر به وجود آورد.
نمیتوانم خوشباوری را به قصههایم تزریق کنم. همین که نشان بدهم آدمها مقاومت میکنند یعنی امید، یعنی پایان باز. معتقدم شرایط امیدوارانه مردم درحال حاضر، مطلقا شبیه فضای چندسال گذشته نیست. همین اندازه که چشماندازی به طرف فضای بهتر ایجاد شود، خود این انرژی در فضای کار را تغییر میدهد. من به این امر اعتقاد دارم، قصهها پایانی باز دارد و بالاخص این مورد در قصه آخر دیده میشود. من بسیار به جوانها و تفاوت نگاهشان به نسل خودم امیدوارم.
با توجه به این امید مثبت به آینده آیا میتوانیم امیدوار باشیم که رخشان بنیاعتماد به سینمای قصهگوی اوایل سینمای خودش برگردد؟
اینبار که هفت قصه را یکجا گفتهام! سینمای قصهگو را دوست دارم اما تلاشم این است که هرچه بیشتر بتوانم قصه را به موقعیتی قابل باور نزدیکتر کنم و الزام قصهگویی مانع از تامل و پرداخت روی موقعیتها نشود.
در جشنواره «تورنتو» منتقدهای زیادی از من سوال کردند که آیا این فیلم در ایران سانسور شده است... .
این فیلم سال90 ساخته شده است. کمتر از یکسال است که اجازه نمایش گرفته و خوشبختانه حتی یک فریم از فیلم کم نشده است.
دوست داشتم بدانم به عنوان یک سینماگر زن به چه نحو با مسایل مربوط به زنان در فیلمهایتان برخورد میکنید. برخی از سینماگران زن یا مرد میگویند جنسیت ما تاثیری در کارمان نمیگذارد و فیلم ما فراجنسیتی است ولی من اعتقاد دارم تا حد زیادی عواملی همانند جنسیت، نژاد، سواد و دانش خواسته یا ناخواسته در کارهای هنرمند تاثیر میگذارند. اگر من هم بخواهم فیلمی بسازم، ناخودآگاه بخشی از هویت مردانگیام در فیلمم تاثیر خواهد گذاشت. با این دیدگاه، فکر میکنید نگاه شما به عنوان یک زن تا چه حد در کارهایتان خواسته یا ناخواسته تاثیر گذاشته است؟
جنسیت، بخشی از اندیشه و جهانبینی فیلمساز است. طبیعتا موضوعات مربوط به زنها را بهتر میشناسم اما در فیلمهایم به مسایل مردها هم پرداختهام. شرایط فرهنگی - اجتماعی بر سر نوشت آدمها تاثیرگذار است، چه زن و چه مرد و از آنجایی که زنان بهمراتب تریبون محدودتری برای طرح معضلات خود دارند، برای پرداختن به موضوعات مربوط به زنان گرایش دارم ولی نمیتوان در این مورد حکم قطعی داد که فقط زنان قادرند در مورد مسایل زنان فیلم بسازند یا برعکس. نمونه روشنی که بارها به آن اشاره کردهام، فیلم «به همین سادگی» رضا میرکریمی است. بهطور جدی اگر قرار بود روزمرگی زندگی یک زن خانهدار را تصویر کنم، هیچوقت نمیتوانستم فیلمی به این خوبی بسازم. چقدر درست و بجا تمام زوایایی را که میتواند تصویر لحظات تنهایی یک زن خانهدار باشد، یک فیلمساز مرد از زاویه نگاه خود دیده و به آن پرداخته است.
این سوال را بیشتر از این جنبه مطرح کردم؛ به نظر دلورتیس که متفکری علاقهمند به سینمای زنان است، فیلمسازان زن بهواسطه وجوه مادرانهشان بهتر میتوانند به دیگری و جزییات زندگیاش توجه کنند و بیشتر متوجه درد و رنج طردشدگان جامعه شوند. من این توجه به دیگری و دلسوزی و شفقت را در کارهای شما بسیار زیاد دیده و پسندیدهام. توجه دقیقتان به دیگری سبب شده که هرگاه در مورد مردها هم که صحبت میکنید، آنها را هم قربانی مسایل سیاسی - اجتماعی اطراف خود میبینید و به طور طبیعی آنها را موجوداتی پلید نمیدانید. وجه پرشفقت بسیار مثبتی در کارهایتان است که شاید بتوان تا حدی آن را به زنبودنتان مربوط دانست.
من در کار مستند برای این گرایش و نگاه جنسیتی، چندان تعریف و چارچوب شناختهشدهای ندارم. بیشتر قابل تعریف و استناد است. زن ذاتا و نه صرفا بهخاطر حس مادری، نگاه نگرانی به مسایل، فضاها و آدمها در موقعیتهای مختلف دارد. این نگرانی و توجه شاید باعث شود به نکات ریز، توجه بیشتری کند. از این زاویه، به تعبیر شما شاید بتوان نگاهم را نگاهی نشاتگرفته از نگاه زنانه در سینما خواند.
در ادامه سوال قبل، یکی از موارد جالب در سینمای ایران حضور پررنگ زنان است. این موضوع را منتقدان مختلفی در کانادا به من گفتهاند. در سینمای آمریکا با اینهمه تشکیلات، بهطور درصدی میزان مشارکت زنان در سینما بسیار کمتر از سینمای ایران است. برای من همواره این سوال پیش آمده که چطور این اتفاق مثبت و خوب در ایران رخ داده است. دکترنفیسی در جایی ادعا کرده که اسلامیکردن سینما سبب شده است تا زنان با راحتی بیشتری در سینما فعالیت کنند. نظرتان دراینباره چیست؟
درواقع، یک دلیل عمدهاش آن بود که سینما و تلویزیون قبل از انقلاب کاملا دو فضای جدا بودند. قبل از انقلاب، زنان در تلویزیون در رشتههای مختلف فیلمسازی همانند کارگردانی، فیلمبرداری، صدابرداری، مونتاژ و عکاسی، حضوری پذیرفتهشده داشتند. بعد از انقلاب، جمعی از این گروه زنان سینما، فرهنگ کار در تلویزیون را به سینما آوردند. در تلویزیون وجود فیلمساز زن، امر عجیبی نبود، عده زیادی فیلمساز و کارگردان تلویزیونی حضور داشتند. آمدن ما به سینما نگاه و فرهنگ تلویزیونی را هم با خودش وارد سینما کرد. جاافتادن این نگاه و پذیرفتهشدن زنان در پشتصحنه سینما و همینطور ایجاد فضایی که دکتر نفیسی به آن اشاره کردند زمینه کار زنان را در سینما طبیعی و پذیرفتهشده کرد.
شما با بسیاری از سینماگران جوان ارتباط و همکاری نزدیک دارید. آیا فرد مشخصی هست که اینروزها علاقه زیادی به کارش داشته باشید؟
استعدادهای زیادی میان سینماگران جوان وجود دارد. امیدوارم که آمدنشان به سینمای حرفهای، آنها را دچار کلیشههای مرسوم نکند. خیلیها با ورود به سینمای حرفهای مجبور به تغییر روش کار میشوند. درحالی که در خیلی از کارهایی که جوانها با امکانات محدود ساختهاند، طراوت خوشایندی در ایدهپردازی و ساختار سینماییشان میبینم، ویژگیای که آدم را امیدوار میکند. امیدوارم مرعوب سینمای حرفهای نشوند.
نظرتان درمورد شرکت سینماگران جوان در جشنوارهها چیست؟ در مجموع، تجربه خودتان از جشنواره تورنتو چطور بود؟
زمان کمی است که به تورنتو رسیدهام. با توجه به اینکه خودم در این جشنواره، فیلم دارم نمیتوانم فیلمهای زیادی را ببینم. همچنین مصاحبهها و ملاقاتهای کاری، این امکان را نمیدهد که فیلمهای دیگران را ببینم. چندینبار است که در جشنواره تورنتو نمایش فیلم دارم. جشنواره بسیار معتبری است. یکی از ویژگیهای خوب این جشنواره، تعداد زیاد فیلمهاست و تماشاگران علاقهمندی دارد که از جشنواره تورنتو استقبال گستردهای میکنند. با توجه به اینکه تماشاگران کانادایی طیف وسیعی از تنوع فرهنگهای مختلف هستند، برخوردهای آنها با فیلم میتواند معیار سلیقه ملل مختلف باشد و این خود تجربه باارزشی است.
و در پایان، آیا برای آینده طرح خاصی دارید؟
بسیار زیاد. باید دید زمان چقدر فرصت میدهد.
نکته جالب اکران «قصهها»، حضور تعداد بسیار زیاد بینندگان غیرایرانی در تالار سینما بود. با توجه به سوالاتی که بعد از فیلم از کارگردان پرسیده شد، اکثر مخاطبان، این فیلم را اثری گیرا، پرانرژی، امیدبخش توصیف کردند. تاثیر خوشایند استقبال گرم و تشویقها در چهره بنیاعتماد نیز کاملا نمایان بود. آنچه میخوانید گفتوگویی است که بعد از اکران فیلم با رخشان بنی اعتماد در «تورنتو» انجام شده است.
آیا میتوانید تعریفی از فیلم قصهها ارایه دهید؟
قصهها روایتی از زندگی و موقعیت شخصیتهای فیلمهای قبلی و تعدادی شخصیتهای جدید است.
با نگاهی به ساختار قصهها میتوان اینطور برداشت کرد که این فیلم از تکههای فیلمهای قبلی شما تشکیل شده است؟
خیر، ابدا.
شاید بهتر است بگوییم ادامه شخصیتهای فیلمهای قبلی. .
بله، ادامه موقعیتهای شخصیتهای فیلمهای قبلی.
با توجه به اینکه این فیلم برای مخاطب خارجی در جشنوارههایی همانند تورنتو نمایش داده میشود و ممکن است آنها با این شخصیتها پیش از این آشنایی نداشته باشند، به این فکر کردهاید که ممکن است این مساله در درک آنها تاثیر بگذارد؟
یکی از مهمترین چالشهای نوشتن فیلمنامه این بود که با وجود آنکه بخشی از شخصیتها باسابقه و شناسنامه حضور در فیلمهای قبلیام در فیلمنامه «قصهها» آمدهاند، مطلقا درک و دریافت آنها توسط بیننده موکول و متکی به دیدن فیلمهای قبلی نباشد. در واقع چه برای مخاطب غیرایرانی و چه برای مخاطب ایرانی، درک «قصهها» نیازمند به دیدن فیلمهای قبلی نیست البته کسانی که با شخصیتها از قبل آشنا هستند با حس آشنای قدیمیتری با این شخصیتها در موقعیت فعلی روبهرو میشوند. در جلسهای که با حضور هیات داوران جشنواره ونیز بعد از مراسم دریافت جایزه برگزار شد، جز یکی، دونفر هیچیک نمیدانستند که این شخصیتها به فیلمهای قبلی ربط دارند و این نکته، آنها را بسیار مشتاق کرد تا فیلمهای قبلی را هم تماشا کنند.
به برخی پیرنگها در فیلم بیشتر پرداخته شده و زمان بیشتری برای آنها در نظر گرفته شده است. آیا علاقه خاصی به داستانها و شخصیتهای آنها دارید یا احساس کردید که بنا بر ضرورت خود فیلم «قصهها» این اتفاق افتاد؟
دقیقا همین نکته آخر بود. بنابر ضرورت داستان و موقعیتها برخی قصهها در پرداخت، طولانیتر و برخی کوتاهتر شد اما در زمان نوشتن فیلمنامه تلاشمان بر این بود که تعادل را بین قصههای مختلف حفظ کنیم.
یکی از نکات جالب فیلم، استفاده از دوربین دیجیتالی بود. فکر میکنید دوربین دیجیتالی و استفاده از فناوری روز بهتر میتواند در بیان مطالب اجتماعی به شما کمک کند؟
ساختار هر فیلم، تعیینکننده چگونگی استفاده از ابزار تکنیکی است. طبیعتا در«قصهها» هم با توجه به ساختار بصریای که در نظر داشتم باید از این ابزار استفاده میشد، ضمن آنکه دوربین مستندساز در مواردی خود بهعنوان یک کاراکتر عمل میکرد، مثل موقعیت مربوط به کارگران در مینیبوس که قصه از زاویه دوربین مستندساز روایت میشود و طبیعتا اطلاعات تصویری ویدئو هم روی دوربین دیجیتالی ضبط شده است.
شاید برای خودم استفاده از این فناوری بهدلیل سابقه طولانی کار با دوربین ویدیویی، در مستندسازی راحتتر و همخوانتر با نوع ساختار کارهای داستانیام است. «خون بازی» را با دوربین دیجیتالی ساختم، حتی زمان ساخت «زیر پوست شهر» که 15،16سال قبل بود، تصمیم داشتم از دوربین دیجیتال استفاده کنم. در آن دوره استفاده از دوربین دیجیتال در سینما رایج نشده بود و در مراحل گرفتن مجوز و پروانه فیلم، این تصمیم با برخی از قوانین رایج همساز نبود و مشکلاتی به وجود میآمد که به ناچار منصرف شدم.
از صحبتهای شما اینطور برداشت کردم که موضوعی که فناوری سینما در پی بیان آن است، از خود پدیدهای به نام سینما برای شما مهمتر است. آیا سینما را وسیلهای برای بیان مسایل اجتماعی میدانید؟
ابدا. منظورم این نیست که بیان سینمایی برایم کماهمیت است. بدون شک موضوع و مضمون کار برایم مهم است اما سختی کار بیشتر آن است که چه در مرحله شخصیتآفرینی و نوشتن فیلمنامه و چه در زمان ساخت، هرچه بیشتر به واقع نمایی نزدیک شوم و طبیعتا در این مسیر هرچه واسطه تکنیکی کمتر بتواند خود را به رخ بکشد، درستتر است و رسیدن به واقعنمایی کاری دشوار و به معنای سادهگرفتن بیان سینمایی نیست.
یکی از نکات جالب قصهها آن است که زندگی اکثر شخصیتها در زمانهای محدود شکل گرفته است؛ مثل مکالمههایی که در اتوبوس یا در حین گفتوگویی چند لحظهای در خانه به نمایش درآمد. آیا محدودکردن شخصیتها به زمانهای محدود، دلیل خاصی داشت؟
اساس نوشتن فیلمنامه «قصهها» این بود که هریک از قصهها، برشی بدون قطع زمان از یک مقطع از موقعیتها باشد و این روال در طول فیلمنامه حفظ شد؛ البته جز قصه اول و بین مقطع مسافرکشی عباس و رفتن او به در خانه مادر. در این مورد، فکر اولیه در فیلمنامه این بود که عنوانبندی اول، روی بخشی باشد که قبل از رفتن به در خانه طوبی اتفاق میافتد اما زمان تدوین، از این کار منصرف شدم.
در قصهها بازیگران زیادی را میبینیم. آیا کارکردن با چنین تعداد زیادی بازیگر دشوار نبود؟
تنوع شخصیتها و تعددشان تجربه لذتبخشی بود. بازیگرها که اکثرا در فیلمهای قبلیام بودند با انرژی فراوانی در کار شرکت کردند. برای آنها بازی کردن در موقعیت معاصر شخصیتهایی که از ٢٧سال پیش تاکنون نقششان را بازی کرده بودند، جذاب بود. در این کار وقت زیادی برای تمرین صرف شد. مدت فیلمبرداری کوتاه بود اما چند ماه تمرین داشتیم و همه با اشتیاق دوران ساخت فیلم را گذراندیم.
موضوع جالب در «قصهها» برای من این است که شخصیتهای فیلم تسلیم موقعیت خود در جهان نمیشوند و به امید رسیدن به چیزی که دنبال آن هستند، مبارزه میکنند. امید به دنیایی بهتر در بخش پایانی «قصهها» به خوبی به چشم میخورد. با توجه به اینکه شما در کارهایتان متناسب با شرایط سیاسی - اجتماعی جلو میروید، میتوان نتیجه گرفت از نظر شما فیلمسازی در ایران آینده بسیار امیدوار کنندهای دارد؟ با توجه به این نکته برای من بسیار سخت است که درک کنم چرا فیلمتان را سیاه و تاریک تعبیر کردهاند.
خوشحالم که چنین تعبیر واقعبینانهای از فیلم«قصهها» دارید چون متاسفانه برای عدهای، نمایش هر تلخی بر پرده سینما، تعبیر به سیاهنمایی میشود. درست است که در «قصهها» معضلات اجتماعی مطرح میشود ولی نه شخصیتها سرنوشت محتوم دارند و نه موقعیتهایشان به بنبست مطلق میرسد. اصلا به پایان بسته اعتقاد ندارم چون احساس میکنم امید، عنصر مهمی است که انسان را سرپا نگه میدارد تا مبارزه و مقاومت کند و تغییر به وجود آورد.
نمیتوانم خوشباوری را به قصههایم تزریق کنم. همین که نشان بدهم آدمها مقاومت میکنند یعنی امید، یعنی پایان باز. معتقدم شرایط امیدوارانه مردم درحال حاضر، مطلقا شبیه فضای چندسال گذشته نیست. همین اندازه که چشماندازی به طرف فضای بهتر ایجاد شود، خود این انرژی در فضای کار را تغییر میدهد. من به این امر اعتقاد دارم، قصهها پایانی باز دارد و بالاخص این مورد در قصه آخر دیده میشود. من بسیار به جوانها و تفاوت نگاهشان به نسل خودم امیدوارم.
با توجه به این امید مثبت به آینده آیا میتوانیم امیدوار باشیم که رخشان بنیاعتماد به سینمای قصهگوی اوایل سینمای خودش برگردد؟
اینبار که هفت قصه را یکجا گفتهام! سینمای قصهگو را دوست دارم اما تلاشم این است که هرچه بیشتر بتوانم قصه را به موقعیتی قابل باور نزدیکتر کنم و الزام قصهگویی مانع از تامل و پرداخت روی موقعیتها نشود.
در جشنواره «تورنتو» منتقدهای زیادی از من سوال کردند که آیا این فیلم در ایران سانسور شده است... .
این فیلم سال90 ساخته شده است. کمتر از یکسال است که اجازه نمایش گرفته و خوشبختانه حتی یک فریم از فیلم کم نشده است.
دوست داشتم بدانم به عنوان یک سینماگر زن به چه نحو با مسایل مربوط به زنان در فیلمهایتان برخورد میکنید. برخی از سینماگران زن یا مرد میگویند جنسیت ما تاثیری در کارمان نمیگذارد و فیلم ما فراجنسیتی است ولی من اعتقاد دارم تا حد زیادی عواملی همانند جنسیت، نژاد، سواد و دانش خواسته یا ناخواسته در کارهای هنرمند تاثیر میگذارند. اگر من هم بخواهم فیلمی بسازم، ناخودآگاه بخشی از هویت مردانگیام در فیلمم تاثیر خواهد گذاشت. با این دیدگاه، فکر میکنید نگاه شما به عنوان یک زن تا چه حد در کارهایتان خواسته یا ناخواسته تاثیر گذاشته است؟
جنسیت، بخشی از اندیشه و جهانبینی فیلمساز است. طبیعتا موضوعات مربوط به زنها را بهتر میشناسم اما در فیلمهایم به مسایل مردها هم پرداختهام. شرایط فرهنگی - اجتماعی بر سر نوشت آدمها تاثیرگذار است، چه زن و چه مرد و از آنجایی که زنان بهمراتب تریبون محدودتری برای طرح معضلات خود دارند، برای پرداختن به موضوعات مربوط به زنان گرایش دارم ولی نمیتوان در این مورد حکم قطعی داد که فقط زنان قادرند در مورد مسایل زنان فیلم بسازند یا برعکس. نمونه روشنی که بارها به آن اشاره کردهام، فیلم «به همین سادگی» رضا میرکریمی است. بهطور جدی اگر قرار بود روزمرگی زندگی یک زن خانهدار را تصویر کنم، هیچوقت نمیتوانستم فیلمی به این خوبی بسازم. چقدر درست و بجا تمام زوایایی را که میتواند تصویر لحظات تنهایی یک زن خانهدار باشد، یک فیلمساز مرد از زاویه نگاه خود دیده و به آن پرداخته است.
این سوال را بیشتر از این جنبه مطرح کردم؛ به نظر دلورتیس که متفکری علاقهمند به سینمای زنان است، فیلمسازان زن بهواسطه وجوه مادرانهشان بهتر میتوانند به دیگری و جزییات زندگیاش توجه کنند و بیشتر متوجه درد و رنج طردشدگان جامعه شوند. من این توجه به دیگری و دلسوزی و شفقت را در کارهای شما بسیار زیاد دیده و پسندیدهام. توجه دقیقتان به دیگری سبب شده که هرگاه در مورد مردها هم که صحبت میکنید، آنها را هم قربانی مسایل سیاسی - اجتماعی اطراف خود میبینید و به طور طبیعی آنها را موجوداتی پلید نمیدانید. وجه پرشفقت بسیار مثبتی در کارهایتان است که شاید بتوان تا حدی آن را به زنبودنتان مربوط دانست.
من در کار مستند برای این گرایش و نگاه جنسیتی، چندان تعریف و چارچوب شناختهشدهای ندارم. بیشتر قابل تعریف و استناد است. زن ذاتا و نه صرفا بهخاطر حس مادری، نگاه نگرانی به مسایل، فضاها و آدمها در موقعیتهای مختلف دارد. این نگرانی و توجه شاید باعث شود به نکات ریز، توجه بیشتری کند. از این زاویه، به تعبیر شما شاید بتوان نگاهم را نگاهی نشاتگرفته از نگاه زنانه در سینما خواند.
در ادامه سوال قبل، یکی از موارد جالب در سینمای ایران حضور پررنگ زنان است. این موضوع را منتقدان مختلفی در کانادا به من گفتهاند. در سینمای آمریکا با اینهمه تشکیلات، بهطور درصدی میزان مشارکت زنان در سینما بسیار کمتر از سینمای ایران است. برای من همواره این سوال پیش آمده که چطور این اتفاق مثبت و خوب در ایران رخ داده است. دکترنفیسی در جایی ادعا کرده که اسلامیکردن سینما سبب شده است تا زنان با راحتی بیشتری در سینما فعالیت کنند. نظرتان دراینباره چیست؟
درواقع، یک دلیل عمدهاش آن بود که سینما و تلویزیون قبل از انقلاب کاملا دو فضای جدا بودند. قبل از انقلاب، زنان در تلویزیون در رشتههای مختلف فیلمسازی همانند کارگردانی، فیلمبرداری، صدابرداری، مونتاژ و عکاسی، حضوری پذیرفتهشده داشتند. بعد از انقلاب، جمعی از این گروه زنان سینما، فرهنگ کار در تلویزیون را به سینما آوردند. در تلویزیون وجود فیلمساز زن، امر عجیبی نبود، عده زیادی فیلمساز و کارگردان تلویزیونی حضور داشتند. آمدن ما به سینما نگاه و فرهنگ تلویزیونی را هم با خودش وارد سینما کرد. جاافتادن این نگاه و پذیرفتهشدن زنان در پشتصحنه سینما و همینطور ایجاد فضایی که دکتر نفیسی به آن اشاره کردند زمینه کار زنان را در سینما طبیعی و پذیرفتهشده کرد.
شما با بسیاری از سینماگران جوان ارتباط و همکاری نزدیک دارید. آیا فرد مشخصی هست که اینروزها علاقه زیادی به کارش داشته باشید؟
استعدادهای زیادی میان سینماگران جوان وجود دارد. امیدوارم که آمدنشان به سینمای حرفهای، آنها را دچار کلیشههای مرسوم نکند. خیلیها با ورود به سینمای حرفهای مجبور به تغییر روش کار میشوند. درحالی که در خیلی از کارهایی که جوانها با امکانات محدود ساختهاند، طراوت خوشایندی در ایدهپردازی و ساختار سینماییشان میبینم، ویژگیای که آدم را امیدوار میکند. امیدوارم مرعوب سینمای حرفهای نشوند.
نظرتان درمورد شرکت سینماگران جوان در جشنوارهها چیست؟ در مجموع، تجربه خودتان از جشنواره تورنتو چطور بود؟
زمان کمی است که به تورنتو رسیدهام. با توجه به اینکه خودم در این جشنواره، فیلم دارم نمیتوانم فیلمهای زیادی را ببینم. همچنین مصاحبهها و ملاقاتهای کاری، این امکان را نمیدهد که فیلمهای دیگران را ببینم. چندینبار است که در جشنواره تورنتو نمایش فیلم دارم. جشنواره بسیار معتبری است. یکی از ویژگیهای خوب این جشنواره، تعداد زیاد فیلمهاست و تماشاگران علاقهمندی دارد که از جشنواره تورنتو استقبال گستردهای میکنند. با توجه به اینکه تماشاگران کانادایی طیف وسیعی از تنوع فرهنگهای مختلف هستند، برخوردهای آنها با فیلم میتواند معیار سلیقه ملل مختلف باشد و این خود تجربه باارزشی است.
و در پایان، آیا برای آینده طرح خاصی دارید؟
بسیار زیاد. باید دید زمان چقدر فرصت میدهد.
منبع:
روزنامه شرق
ارسال نظر