ماجرای ترور شاه توسط سرویس اطلاعاتی شوروی
پارسینه: اين اتومبيل را با اسم و مشخصات جعلي خريداري كردند تا بعدا مورد شناسايي قرار نگيرد ..درون اتومبيل را با مواد منفجره ي قوي كه در بسته هاي ديپلملتيك از مسكو فرستاده شده بودند پر كنند و در يكي از روزهاي بهمن ماه 1340 در كنار خيابان شاه آباد (جمهوري فعلي) نزديك ساختمان مجلس قرار دادند. قرار بود شاه براي شركت در يك جلسه مجلس به بهارستان برود و ساعت عبور و مرور و مسير شاه توسط ماموران كا – گ – ب دقيقا چند روز قبل شناسايي شده بود .
محمدرضا پهلوی سی و هفت سال سلطنت کرد( 1320-1357) و در طول این مدت دو بار بطور علنی و آشکار و یک بار هم به صورت "مخفی" مورد سوء قصد قرار گرفت ولی از همه این ترورهای آشکار و پنهان جان سالم به در برد و نهایتا در پنجم مرداد 1359 در تبعید مصر به مرض سرطان غدد لنفاوی درگذشت.
محمدرضا از آنجا که از یکسو متحد غرب در منطقه خاورمیانه محسوب می شد و از سوی دیگر چون با روحانیت و نهادهای مذهبی در داخل درگیر شده بود( به خصوص بعد از خرداد 1342) هدف مناسبی برای این گروه ( کمونیست های ایرانی و مذهبیون انقلابی) بود، این "روی آشکار" ماجرا بود و در پشت پرده سرویس های اطلاعاتی شوروی و بلوک شرق نیز خواستار حذف شاه بودند.
قبر نمادین رضا شمس آبادی در نوش آباد کاشان
در فاصله بین نهضت ملی شدن صنعت نفت و شروع نهضت روحانیت در ایران(1341) ، گروههای مبارز اسلامی چون فداییان اسلام و موتلفه اسلامی نخست وزیران رژیم شاه را مورد اعدام انقلابی قرار دادند( هژیر، رزم آرا، حسین علاء،منصور) اما ظاهرا ترور شاه با مخالفت صریح امام خمینی(ره) عملی نشد.
اولین ترور شاه در فضای آزاد بعد از شهریور 20 در پانزدهم بهمن سال 1325 در محوطه دانشگاه تهران انجام شد، "ظاهر" این ترور بدین گونه بود که ناصر فخرآرایی خبرنگار روزنامه پرچم اسلام در هیبت خبرنگار وارد دانشگاه شد. این روزنامه از هواداران آیت الله کاشانی بود.
فخرآرایی یکی از هواداران حزب توده بود ولی سعی داشت با ظاهر و عنوان مذهبی شاه را ترور کند، به دنبال این ترور، حزب توده غیرقانونی اعلام شد و سران آن دستگیر شدند.
پس از بازگشت محمدرضا شاه از مسافرت اروپا، دستورهایی دربارۀ اصلاح امور کشور توسط شاه داده شد؛ ولی متأسفانه حکومت وقت در گوش خود پنبه گذاشته بود. 15 بهمن 1327 نیز مانند سالهای گذشته، محمدرضا شاه پهلوی برای شرکت در جشن دانشگاه از کاخ سلطنتی حرکت کرد؛ هنگامی که به طرف پلههای ورودی دانشکده حقوق رسید، ناگهان صدای تیراندازی بلند شد. گلوله به لب بالای شاه خورد و شاه بیدرنگ، سر خود را پایین آورد.ضارب، اسلحه به دست، ایستاده بود و پنج تیر شلیک کرد که یکی از تیرها نیز به پشت شاه اصابت کرد. ضارب پس از شلیک پنج تیر، اسلحه را به طرف شاه پرتاب کرد.سربازهای گارد، چند تیر به طرف ضارب شلیک کردند و او را کشتند. پس از بررسی محتویات جیب ضارب، مشخص شد که وی «ناصر فخرآرائی» خبرنگار روزنامۀ «پرچم اسلام» بوده است. شاه نیز به بیمارستان منتقل شد و با چند بخیه، حالش رو به بهبودی رفت.
جالب این بود که شاه بعدها در محافل خصوصی و به طور مبهم، رزم آرا را مسئول ترور خود و هژیر معرفی میکرد. برخی معتقدند این ترور (با توجه به تعداد گلولههای شلیک شده (پنج گلوله) و ناموفق بودن آن و همچنین گلوله باران شدن ضارب توسط محافظین شاه پس از اتمام گلوله هایش!) احتمالا توسط خود شاه تدارک دیده شدهاست. روایت رسمی و البته متناقض رژیم شاه از ترور نیمه بهمن 27 این بود که یک متعصب مذهبی وابسته به حزب توده مسئول ترور بودهاست.
هرچند شاه علنا از حزب توده بخاطر این ترور انتقام گرفت، اما از مذهبی ها هم غافل نماند و باعث تبعید و دستگیری آیت الله کاشانی هم شد.
از آنجایی که چند روز قبل از این تیراندازی، آيتالله كاشاني، اعلامیۀ شدیداللحنی علیه انگلیس صادر کرده بود و رژيم شاه از اين عمل ايشان ناخشنود بود، منزل کاشانی محاصره شد و آیتالله کاشانی را با ضرب و شتم دستگیر و به سوی قلعه فلکالافلاک خرم آباد و سپس به لبنان تبعید کردند. همچنین برای اینکه مقاومت دیگری پیدا نشود، حکومت نظامی برقرار شد.
اما يكي از اقداماتي كه براي ترور شاه به عمل آمد و ماجراي آن هرگز فاش نشد ، مربوط به سال 1340 شمسي است.
اسکندر دلدم در کتاب "من و فرح پهلوی" این ترور را چنین روایت کرده است:
در اين سال كه اوج جنگ سر د ميان ايالات متحده آمريكا و اتحاد شوروي بود خروشچف رهبر اسبق اتحاد شوروي ملاقات تاريخي خود را در وين با جان اف كندي رييس جمهوري آمريكا به عمل آورد و در اين ملاقات بود كه بي احتباطي كرد و آن جمله ي معروف را گفت : ايران سيب گنديده اي است كه به زودي جلوي پاي اتحاد شوروي به زمين خواهد افتاد ! ، بر زبان آورد و باعث هوشياري آمريكايي ها و متحدان غربي شاه شد .
خروشچف در وين پيش بيني كرد كه به زودي در ايران آشوب هاي زيادي روي خواهد داد . ولي اتحاد شوروي در اين قضايا نقشي نخواهد داشت !
خروشچف درست پيش بيني كرده بود چون ايوان انيسيمويچ رييس عمليا مستقيم كا گ ب طرحي براي ترور شاه تهيه كرده و به تصويب پوليت برونيز رسانده بود .
فاديكين كه از چهره هاي برجسته ي كا - گ - ب بود در مسكو متولد شده و درست قبل از جنگ جهاني دوم ، تحصيلاتش را در دانشكده ي روزنامه نگاري داشنگاه دولتي مسكو به اتمام رسانده بود . وي بعدا وارد خدمات ك - گ - ب شد و آخرين سمت او در اين سازمان اجراي اقدامات مستقيم كا - گ - ب شمل سابوتاژ ، اغفال ماموران اطلاعاتي ، و ترور دشمنان اتحاد شوروي در گوشه و كنار جهان بود .
پس از كودتاي 28 مرداد 1332 كه نفوذ آمريكاييان در ايران رو به گسترش گذاشت رهبران اتحاد شوروي مشاهده كردند كه شاه ايران را به سرپلي براي تجاوز به شوروي كرده و در صورتيكه بين شوروي و آمريكا جنگي در بگيرد آمريكا از ايران به جنوب اتحاد شوروي حمله ور خواهد شد .
همه ي اين محاسبات باعث شد تا شوروي درصدد از ميان برداشتن ديكتاتور احمق و ضد شوروي ايران برآيد .
اداره ي تحت مديدريت فاديكين مامور اجراي اين ترور شد .
فاديكين در 1340 با نام جعلي فاديف وارد تهران شد تا مقدمات ترور شاه را فراهم كند .
طرحي كه فاديكين تهيه كرده بود اگرچه به نظر طرحي ساده و امتحان شده در موارد بسيباري بود اما نزديك يك سال صرف تهيه ي مقدمات و اجراي آن شد .
براساي طرح فاديكين يك دستگاه فولكس واگن قورباغه اي كه در آن زمان مقدار زيادي از آن در تهران وجود داشت خريداري شد . اين اتومبيل را با اسم و مشخصات جعلي خريداري كردند تا بعدا مورد شناسايي قرار نگيرد .
درون اتومبيل را با مواد منفجره ي قوي كه در بسته هاي ديپلملتيك از مسكو فرستاده شده بودند پر كنند و در يكي از روزهاي بهمن ماه 1340 در كنار خيابان شاه آباد (جمهوري فعلي) نزديك ساختمان مجلس قرار دادند . در آن روز قرار بود شاه براي شركت در يك جلسه مجلس به بهارستان برود و ساعت عبور و مرور و مسير شاه توسط ماموران كا - گ - ب دقيقا چند روز قبل شناسايي شده بود . اتومبيل را به وسيله ي يك چاشني انفجاري (كنترل از راه دور) مجهز شده بود در مسير عبور شاه قرار دادند و يكي از ماموران با دستگاه كنترل از راه دور در فاصله ي 500 متر از اتومبيل حاوي مواد منفجره مستقر شد تا در موقع عبور شاه دكمه ي انفجاري را بفشارد و كلك محمدرضا را بكند .
موقعي كه رولزرويس حامل شاه در ميان اسكورت موتور سوارانش پيذا شد و اطرافيانش به كنار فولكس واگن رسيدند مامور كا گ ب دكمه ي دستگاه كنترل از راه دور را فشار داد اما دستگاه عمل نكرد و اتومبيل منفجر نشد !
بعدا معلوم شد كه اگر اين بمب منفجر مي شد نه تنها شاه و اطرافيانش را پودر مي كرد بلكه تا شعاع 500 متري همه چيز را در هم مي كوبيد و ويران مي كرد .
علت عمل نكردن دستگاه انفجاري اين بود كه شخصي مه دستگاه كنترل ازراه دور را فشرده بود ، حداقل به مدت 3 ثانيه در همان وضعيت نگه مي داشت تا امواج راديويي به دستگاه انفجاري تعبيه شده در داخل فولكس واگن برسد ، اما او اشنباه كرد و فقط با يك بار فشردن روي دكمه از ترس جانش از محل گريخته بود !
ترور دیگر شاه به بیستم فروردین 1344 بازمی گردد، بیستم فروردین ماه سال 1344 موقعی که محمدرضا وارد محوطه کاخ مرمر میشد به محض آنکه درِ ِاتومبیل را باز میکند و از رولزرویس پیاده می شود سرباز وظیفه گارد شاهنشاهی به نام رضا شمسآبادی ( اهل کاشان ) خودش را سریع به محمدرضا رسانده و او را به رگبار مسلسل میبندد.
روز بيست و يکم فروردين ماه سال ۱۳۴۴ تصميم گرفت هنگام ورود « محمدرضا پهلوي » به کاخ مرمر، او را به هلاکت رساند. او در مقابل در ورودي کاخ قرار گرفت، اما به علت تأخير چند دقيقهاي شاه، نقشه عملي نشد. استوار بابايي که در پشت يکي از درختان مخفي شده بود، او را مورد هدف قرار داد؛ اما شمسآبادي او را به هلاکت رساند. سپس با استوار آيت لشگري روبهرو شد. آيت لشگري نيز به سرنوشت بابايي دچار شد. شاه به سمت دفتر خود دويد. رضا نيز به دنبالش رفت و فرياد زد: من بايد اين جلاد را بکشم. رسانه های رژیم شاه خبر این سوء قصد را چنین اعلام کردند: «رضا شمسآبادي از نيروهاي حزب توده بوده که با اين عمل خواسته است شاه با تدبير و دلسوز ملت را از ميان بردارد»
محمدرضا که در حال فرار به داخل ساختمان کاخ بود زمین می خورد و همین زمین خوردن سبب میشود گلولهها به محمدرضا نخورد، همزمان سایر نگهبانان خود را به شمس آبادی رسانده و او را به گلوله میبندند.
شمس آبادی که جوانی قوی هیکل و قوی بنیه بوده در حالیکه بالغ بر پانزده گلوله به جاهای حساسش خورده بود بازهم جلو رفته و در این حال به شلیک ادامه می داده است تا اینکه یکی از گاردها گلولهای به مغز او شلیک و او را مقتول میسازد.
دراین حادثه دو نفر از درجهداران گارد شاهنشاهی جان خود را از دست دادند اما محمدرضا که در زیر میز اطاق کار خود پناه گرفته بود از مرگ حتمی نجات یافت.
پس از این حادثه ساواک وارد کار شد و ما از روی تحقیقات ساواک مطلع شدیم که این حادثه تروریستی توسط یک گروه مائوئیستی به رهبری « پرویز نیکخواه » سازماندهی و اجرا شده بود.
ساواک موفق شد علیرغم کشته شدن رضا شمس آبادی سرنخهایی به دست بیاورد و اعضای گروه تروریستی پرویز نیکخواه را دستگیر نماید.
آنها یک عده جوان تحصیل کرده در انگلستان بودند که پس از پایان تحصیلات خود برای انجام اقدامات تروریستی به ایران آمده بودند .
محمدرضا پس ازاطلاع از ماوقع ماجرا دستور داد مهندس پرویز نیکخواه نفر اول این گروه تروریستی را به کاخ بیاورند و با او مواجهه دهند !
در پرونده پرویز نیکخواه عکسی بود که او را پشت سر مائو رهبر چین کمونیست نشان میداد و ساواک این عکس را دلیل ارتباط آنها با چین میدانست اما محمدرضا این مسئله را قبول نداشت و معتقد بود همه این حوادث زیر سر شرکتهای نفتی انگلستان است.
روایت فرح پهلوی از دیدار پرویز نیکخواه و محمدرضا پهلوی نیز خواندنی است، فرح می نویسد: روزی که پرویز نیکخواه را به قصر آوردند من هم حضور داشتم. او چند قدم مانده به ما برسد سلام و تعظیم کرد.
محمدرضا گفت: « مردک برای چه میخواستی مرا بکشی؟! »
مهندس نیکخواه جواب داد:
« اشتباه کردم و تقاضای عفو دارم! »
ارتشبد نصیری (رئیس سازمان امنیت) که در کنار نیکخواه ایستاده بود اجازه خواست تا گزارشی را به عرض ما برساند اما محمدرضا به او تشر زد و گفت :
« اگر شما وظایف خودتان را درست انجام داده بودید این اتفاق نمیافتاد ! »
در این موقع نصیری ساکت شد و محمدرضا از نیکخواه خواست تا صادقانه همه چیز را شرح بدهد . . . . . .
در پایان این گفتگو اقای نیکخواه از محمدرضا تقاضای عفو و بخشش کرد و من هم پادرمیانی کردم و از محمدرضا خواستم تا او را ببخشد.
محمدرضا رو به ارتشبد نصیری (رئیس سازمان امنیت) کرد و گفت :
« نظر شما چیست؟ »
ارتشبد نصیری گفت :
« امر امر اعلیحضرت است اما اگر نظر جانثار را بخواهید باید عرض کنم این شخص باید فورا اعدام و مایه عبرت دیگران شود ! »
من بار دیگر از محمدرضا خواستم او را ببخشد و محمدرضا در کمال بهت و ناباوری گفت که « نیکخواه را میبخشد ! » . . . . .
بدین ترتیب نیکخواه از مرگ حتمی نجات یافت و پس ازآن خود را در خدمت اهداف " انقلاب سفید شاه و مردم " قرار داد.
پرویز نیکخواه مرد متفکری بود و خدمات زیادی در حزب رستاخیز ملت ایران و سازمان رادیو تلویزیون ملی ایران انجام داد.
بدین ترتیب آقای نیکخواه که به قصد ترور محمدرضا و نابودی رژیم سلطنتی ایران به مملکت وارد شده بود در زمره وفادارترین خدمتگزاران رژیم قرار گرفت !
نیکخواه بعد از پیروزی انقلاب اسلامی توسط شیخ صادق خلخالی به اعدام محکوم شد.
فرح می گوید: او چند بار به طور خصوصی از من خواست تا به محمدرضا بقبولانم که با یک اقدام انقلابی و شجاعانه سیستم پادشاهی را در کشور ملغی و نظام جمهوری براساس موازین دموکراسی و رأی مردم ایجاد نماید و با این کار نام خود را در تاریخ جاودانه کند . "
همانطور که ميدانيد شاه به مرض سرطان نمی ميرد بلکه يک جراح قلب که کارش اصلا عمل جراحی لوز المعده و کيسه صفرا نبوده به عمد لوزالمعده ايشان را با چاقوی جراحی زخمی می کند. که به اين زخمی که به عمد زده است اقرار هم کرده است و سند گفتگوی آن موجود است
خواهش مي كنم به اين دو جمله توجه فرمائيد:
1-"فرح می گوید: او چند بار به طور خصوصی از من خواست تا به محمدرضا بقبولانم که با یک اقدام انقلابی و شجاعانه سیستم پادشاهی را در کشور ملغی و نظام جمهوری براساس موازین دموکراسی و رأی مردم ایجاد نماید و با این کار نام خود را در تاریخ جاودانه کند . "
2-نیکخواه بعد از پیروزی انقلاب اسلامی توسط شیخ صادق خلخالی به اعدام محکوم شد.
چرا؟؟؟؟
نوشتار فوق آکنده از تناقضات و سخنان ضد و نقیض است:
1- خبرنگار روزنامه پرچم اسلام یک توده ای طرفدار آیت الله کاشانی است!
2-آیت الله کاشانی توسط نیروهای ساواک مضروب و به لبنان تبعید شد.(اولا" شخص مضروب و سیاسی کتک خورده را چرا به یک کشور خارجی تبعید کنند؟دوما" اگر ایشان تبعیدی و ضد شاه بود چرا اولین تبریک را به خاطر بازگشت ایشان بعد از کودتای 28مرداد می گوید؟)3- شاه پرویز نیکخواه سوءقصد کننده به جان خودش را عفو نمود و خلخالی ایشان را اعدام کرد4- اصلا" ترور در اسلام حرام است حالا نامش را اعدام انقلابی بگذاریم یا ترور کور فرقی نمی کند.
دروغ امروز یک سیاستمدار حرف راستیست که فردا مردم عوام تکرار می کنند
اصلا تمام این ماجرای در مورد دست داشتن نیکخواه در ترور شاه و داستانی هم که برای چگونگی ترور ساخته خلاف واقعیت است. در مورد نقش نیکخواه در حادثه کاخ مرمر اولا بیژن جزنی در تاریخ سی ساله توضیح داده است که نیکخواه نقشی در آن نداشته و دستگیری او به خاطر ارتباط شمس آیادی با فردی بوده که نیکخواه با او نه برای ترور شاه در رابطه دیگر آشنا بوده یا رابطه داشته است. در ثانی خود نیکخواه هم بعد از انقلاب همین را گفته بود. آن دو درجه دار گارد هم که از محافظان شاه بودند همان دم با تیراندازی شمس آیادی آنگونه که در آن زمان نوشته شد در برابر او قرار می گیرند و سبب نجات او می شوند و شاه به آنها لقب «شجاعان شهید» داد و دو خیابانی هم به نام این دو نامگذاری شد