مرگ یک رییسجمهور!
پارسینه: این دیگر گفتن ندارد که همه در آمریکا میدانند کندی را سازمان سیا و فروشندگان سلاح به کشتن دادند تا نه در برابر جهان نرمشی وجود داشته باشد و نه انبارهای سلاح فروشندگان دست نخورده باقی بماند.
هر کسی در هر مقامی کوشید تا مرگ کندی را از زاویهی خودش بررسی کند و هیچ کسی در این میان به این توجه نکرد که ماجرای زندگی و مرگ کندی در واقع بسیار شبیه به یک فیلم سینمایی با پایانی باز است. هنوز هیچ کسی رسماً به قتل او متهم نشده است.
لی هاروی ازوالد که در نسخهی الیور استون، گری اولدمن نقش او را بازی میکند، یک مارکسیست لنینیست دوآتشهی تحصیلکرده در روسیه با زنی روسی، پیش از آنکه بتواند حرفی بزند، با گلولهی جک روبی به دیار عدم فرستاده میشود. گذشته از ماجرای شاهد ایکس که سرانجام گفته شد، طراحی سازمان سیا برای دست انداختن استون بوده است؛ فیلم الیور استون روایتی سینمایی از مرگ کندی به دست میدهد. فیلم در ابتدا پا به پای جیم گریسن حرکت میکند و روایت مرگ کندی را از «بیرون» روایت میکند.
بهتدریج گریسن مدارکش را فراهم میکند و فیلم تمامی این مدارک و شواهد را به ما نشان میدهد. سرانجام در سکانس دادگاه که شاه بیت فیلم استون نیز هست، ماجرا از «درون» روایت میشود. فیلم سرشار از فلاشبکهایی است که مانند چشم سوم تماشاگر عمل میکند.
هیچ چیزی را از چشم تماشاگر دور نمیکنند. از کلی شاو (تامی لی جونز) فاسد تا ویلی اوکیف (کوین بیکن) و دیوید فری (جو پشی) منحرف تا جک مارتین (جک لمون) که از گای بانیستر (ادوارد انسر) کتک میخورد تا دهانش را هیچگاه باز نکند و شاهدانی که سر برخی را زیر آب میکنند، تماشاگر همه را میبیند. استون (که خودش دل با دموکراتها دارد و در فیلم نیکسن از خجالت جمهوریخواهان درآمد) در جی. اف. کی سعی میکند در نقش یک فیلمساز مستند وارد عمل شود.
او بارها از نماهای سیاهوسفید در میانهی نماهای رنگی استفاده میکند. از نماهای مستند در میانهی نماهای بازسازی شده استفاده میکند تا به تماشاگرش بگوید موضع او موضع یک فیلمساز مستند است. این موضع در واقع از مرحلهی نوشتن فیلمنامه که او به همراه زاخاری اسکولار آن را نوشته آغاز میشود. استون با صبر و حوصله (فیلم ۱۸۹ دقیقه است) داستان مستندش را باز میکند. برای همین است که فیلم سرشار از جزییات است. در واقع این جزییات هستند که زیربنای فیلم استون را تشکیل میدهند.
فیلمنامه بهانهی مناسبی برای پرداختن به این جزییات دارد: حضور موریسن. او به عنوان دادستان به تاریکترین زوایای پروندهی مرگ کندی سرک میکشد. گزارش کمیسیون وارن که هر گونه دخالت نیروهای داخلی در مرگ کندی را منتفی میداند، در میانهی تحقیقات موریسن بیاعتبار میشود. استون سعی دارد در تمامی فیلم، خودش را به عنوان فیلمساز از صحنه کنار بکشد و اجازه بدهد مدارک و مستندات به جای او حرف بزنند. استون این کار را با میزانسنها، بازیها و فیلمبرداری انجام میدهد. نگاه کنید به سکانس کالبدشکافی کندی و نشان دادن پشت سرش و مغزی که بیرون آورده و توی ترازو کشیده میشود و فردی که انگشت پوشیده در دستکش را درون جای گلولهی در پشت سر کندی میچرخاند.
حضور مأموران در هنگام کالبدشکافی و ممانعت از حرف زدن پزشک مسئول کالبدشکافی و گرفتن گزارش از او. صحنهی کشته شدن ازوالد نیز به سبک سینمای مستند فیلمبرداری شده اما در همان حال استون حواسش هست که به تئوری توطئه نیز بپردازد. یک پلیس دری را برای روبی باز میکند و سلاح را به دست او میدهد.
به نظر میرسد استون همان هنگام نوشتن فیلمنامه به ریتم فیلمش نیز توجه داشته است. رویدادها به گونهای در کنار هم قرار گرفتهاند که ریتم شتابگیرندهای به داستان دادهاند. فیلم با افتادن زنی زخمی از درون اتومبیلی شروع میشود. ترور کندی از تلویزیون نشان داده میشود. مردم در کافهای خبر را میشنوند. برخی معتقدند حقش بوده است. گویندهی تلویزیون با بغض خبر را اعلام میکند. جیم موریسن خبر را از تلویزیون میبیند.
لیندون جانسن به طور طبیعی جانشین کندی خواهد شد. او کسی است که در یکی از فیلمهای مستندی که استون در همان ابتدای فیلم نشان میدهد، میخواهد با کندی دست بدهد اما او متوجه نشده و دست جانسن در هوا میماند. استون با فراهم آمدن مدارک، سرانجام صحنهی دادگاه را در انتهای فیلمش میآورد تا این «ملودرام شکست» را کامل کند. حرکت دوربین استون، فلاشبکها، تدوین پرتنش صحنهها به یکدیگر و حتی بازی احساسی کوین کاستنر، همه و همه به تماشاگر میگوید که حقیقتی فدا شده است تا صاحبان واقعی قدرت از شر رییسجمهوری خلاص شوند که کم مانده بود با خروشچف به نتیجه برسد و جنگ سرد را تمام کرده و کاری کند که پای آمریکا را از جنگ ویتنام بیرون بکشد. استون با فیلمش بهصراحت اشاره میکند که در آمریکا کسانی هستند که حیاتشان را در جنگ سرد و گرم میبینند. جیم موریسن با صراحت هرچه تمامتر اعلام میکند که قتل کندی یک کودتا بوده است که با رهبری دالس رییس سازمان سیا طراحی و اجرا شده است.
در پایان اما چیزی که نصیب موریسن، الیور استون و البته تماشاگران جی. اف. کی میشود، این است که یکی از طراحان اصلی این کودتا یعنی کلی شاو از اتهامها تبرئه میشود.
استون مانند تارانتینو عمل نمیکند که تاریخ را در پایان فیلمش تغییر میدهد و هیتلر را تیرباران کرده و جمعی را از شر او حفظ میکند. استون جیم موریسن را در کنار همسرش نشان میدهد که میگوید راهش را ادامه خواهد داد. هرچند در عمل موریسن واقعی یک سال پس از فیلم الیور استون درگذشت و نتوانست قاتلین کندی را رسوا کند. مدارک مربوط به این ماجرا هنوز ظاهراً برای همه قابلدسترسی نیست.
آمریکا لکههای ننگ زیادی بر پیشانی دارد. از رفتار زشتی که با سیاهان کرد تا شکار هنرمندان در ماجرای سناتور مککارتی، افتضاح واترگیت، جنگ ویتنام و در سالهای اخیر عراق و افغانستان، اما لکهی ننگ قتل یک رییسجمهور در سرزمینی که ادعای وجود آزادی در آن گوش فلک را کر کرده است، ظاهراً هیچوقت از دامن این کشور پاک نخواهد شد. هر بار که نام کندی به هر دلیلی مطرح میشود، بیاختیار به یاد جنایتکارانی میافتیم که تاب نیاوردند پشت پرده بمانند و با کشتن کندی از پرده بیرون آمده و زمام آمریکا را دوباره به دست گرفتند.
شاهپور عظیمی
لی هاروی ازوالد که در نسخهی الیور استون، گری اولدمن نقش او را بازی میکند، یک مارکسیست لنینیست دوآتشهی تحصیلکرده در روسیه با زنی روسی، پیش از آنکه بتواند حرفی بزند، با گلولهی جک روبی به دیار عدم فرستاده میشود. گذشته از ماجرای شاهد ایکس که سرانجام گفته شد، طراحی سازمان سیا برای دست انداختن استون بوده است؛ فیلم الیور استون روایتی سینمایی از مرگ کندی به دست میدهد. فیلم در ابتدا پا به پای جیم گریسن حرکت میکند و روایت مرگ کندی را از «بیرون» روایت میکند.
بهتدریج گریسن مدارکش را فراهم میکند و فیلم تمامی این مدارک و شواهد را به ما نشان میدهد. سرانجام در سکانس دادگاه که شاه بیت فیلم استون نیز هست، ماجرا از «درون» روایت میشود. فیلم سرشار از فلاشبکهایی است که مانند چشم سوم تماشاگر عمل میکند.
هیچ چیزی را از چشم تماشاگر دور نمیکنند. از کلی شاو (تامی لی جونز) فاسد تا ویلی اوکیف (کوین بیکن) و دیوید فری (جو پشی) منحرف تا جک مارتین (جک لمون) که از گای بانیستر (ادوارد انسر) کتک میخورد تا دهانش را هیچگاه باز نکند و شاهدانی که سر برخی را زیر آب میکنند، تماشاگر همه را میبیند. استون (که خودش دل با دموکراتها دارد و در فیلم نیکسن از خجالت جمهوریخواهان درآمد) در جی. اف. کی سعی میکند در نقش یک فیلمساز مستند وارد عمل شود.
او بارها از نماهای سیاهوسفید در میانهی نماهای رنگی استفاده میکند. از نماهای مستند در میانهی نماهای بازسازی شده استفاده میکند تا به تماشاگرش بگوید موضع او موضع یک فیلمساز مستند است. این موضع در واقع از مرحلهی نوشتن فیلمنامه که او به همراه زاخاری اسکولار آن را نوشته آغاز میشود. استون با صبر و حوصله (فیلم ۱۸۹ دقیقه است) داستان مستندش را باز میکند. برای همین است که فیلم سرشار از جزییات است. در واقع این جزییات هستند که زیربنای فیلم استون را تشکیل میدهند.
فیلمنامه بهانهی مناسبی برای پرداختن به این جزییات دارد: حضور موریسن. او به عنوان دادستان به تاریکترین زوایای پروندهی مرگ کندی سرک میکشد. گزارش کمیسیون وارن که هر گونه دخالت نیروهای داخلی در مرگ کندی را منتفی میداند، در میانهی تحقیقات موریسن بیاعتبار میشود. استون سعی دارد در تمامی فیلم، خودش را به عنوان فیلمساز از صحنه کنار بکشد و اجازه بدهد مدارک و مستندات به جای او حرف بزنند. استون این کار را با میزانسنها، بازیها و فیلمبرداری انجام میدهد. نگاه کنید به سکانس کالبدشکافی کندی و نشان دادن پشت سرش و مغزی که بیرون آورده و توی ترازو کشیده میشود و فردی که انگشت پوشیده در دستکش را درون جای گلولهی در پشت سر کندی میچرخاند.
حضور مأموران در هنگام کالبدشکافی و ممانعت از حرف زدن پزشک مسئول کالبدشکافی و گرفتن گزارش از او. صحنهی کشته شدن ازوالد نیز به سبک سینمای مستند فیلمبرداری شده اما در همان حال استون حواسش هست که به تئوری توطئه نیز بپردازد. یک پلیس دری را برای روبی باز میکند و سلاح را به دست او میدهد.
به نظر میرسد استون همان هنگام نوشتن فیلمنامه به ریتم فیلمش نیز توجه داشته است. رویدادها به گونهای در کنار هم قرار گرفتهاند که ریتم شتابگیرندهای به داستان دادهاند. فیلم با افتادن زنی زخمی از درون اتومبیلی شروع میشود. ترور کندی از تلویزیون نشان داده میشود. مردم در کافهای خبر را میشنوند. برخی معتقدند حقش بوده است. گویندهی تلویزیون با بغض خبر را اعلام میکند. جیم موریسن خبر را از تلویزیون میبیند.
لیندون جانسن به طور طبیعی جانشین کندی خواهد شد. او کسی است که در یکی از فیلمهای مستندی که استون در همان ابتدای فیلم نشان میدهد، میخواهد با کندی دست بدهد اما او متوجه نشده و دست جانسن در هوا میماند. استون با فراهم آمدن مدارک، سرانجام صحنهی دادگاه را در انتهای فیلمش میآورد تا این «ملودرام شکست» را کامل کند. حرکت دوربین استون، فلاشبکها، تدوین پرتنش صحنهها به یکدیگر و حتی بازی احساسی کوین کاستنر، همه و همه به تماشاگر میگوید که حقیقتی فدا شده است تا صاحبان واقعی قدرت از شر رییسجمهوری خلاص شوند که کم مانده بود با خروشچف به نتیجه برسد و جنگ سرد را تمام کرده و کاری کند که پای آمریکا را از جنگ ویتنام بیرون بکشد. استون با فیلمش بهصراحت اشاره میکند که در آمریکا کسانی هستند که حیاتشان را در جنگ سرد و گرم میبینند. جیم موریسن با صراحت هرچه تمامتر اعلام میکند که قتل کندی یک کودتا بوده است که با رهبری دالس رییس سازمان سیا طراحی و اجرا شده است.
در پایان اما چیزی که نصیب موریسن، الیور استون و البته تماشاگران جی. اف. کی میشود، این است که یکی از طراحان اصلی این کودتا یعنی کلی شاو از اتهامها تبرئه میشود.
استون مانند تارانتینو عمل نمیکند که تاریخ را در پایان فیلمش تغییر میدهد و هیتلر را تیرباران کرده و جمعی را از شر او حفظ میکند. استون جیم موریسن را در کنار همسرش نشان میدهد که میگوید راهش را ادامه خواهد داد. هرچند در عمل موریسن واقعی یک سال پس از فیلم الیور استون درگذشت و نتوانست قاتلین کندی را رسوا کند. مدارک مربوط به این ماجرا هنوز ظاهراً برای همه قابلدسترسی نیست.
آمریکا لکههای ننگ زیادی بر پیشانی دارد. از رفتار زشتی که با سیاهان کرد تا شکار هنرمندان در ماجرای سناتور مککارتی، افتضاح واترگیت، جنگ ویتنام و در سالهای اخیر عراق و افغانستان، اما لکهی ننگ قتل یک رییسجمهور در سرزمینی که ادعای وجود آزادی در آن گوش فلک را کر کرده است، ظاهراً هیچوقت از دامن این کشور پاک نخواهد شد. هر بار که نام کندی به هر دلیلی مطرح میشود، بیاختیار به یاد جنایتکارانی میافتیم که تاب نیاوردند پشت پرده بمانند و با کشتن کندی از پرده بیرون آمده و زمام آمریکا را دوباره به دست گرفتند.
شاهپور عظیمی
ارسال نظر