سرانجام مبهم خانه سیمین و جلال
پارسینه: خواهرزاده جلال آل احمد با انتقاد از کندی مرمت منزل سیمن دانشور و جلال آلاحمد از تخریب و تغییر کاربری بخشهای از این منزل به نام مرمت توسط شهرداری تهران به شدت انتقاد کرد.
«خانه- موزهها» در واقع، خانههای محل سکونت افراد مشهور و بزرگان جامعه مانند هنرمندان، نویسندگان، مخترعان و به طور کلی، مفاخر جامعه هستند که معمولاً پس از درگذشت آنان، توسط ورثه، یا نهادهای عمومی همچون شهرداریها، به گونهای مناسب و تا حد ممکن، با حفظ ویژگیهای اولیه و به شكلی كه در دوره تاریخی گذشته بودهاند، بازسازی و بازپیرایی شده و با چیدن لوازم و اثاثیه شخصی، وسایل كار و آثار شخصیت های مزبور، برای بازدید عموم آماده میشوند.
هدف اصلی از تأسیس اینگونه مراکز فرهنگی نیز معرفی هویت تاریخی و حفظ ارزشهای مادی و غیر مادی آن خانههاست. خانه شهید مطهری در فریمان، خانه استاد ابوالحسن صبا در تهران و خانه استاد شهریار در تبریز، نمونههایی نسبتاً موفق از این قبیل مراکز فرهنگی در ایران به شمار میرود.
یکی از این پروژهها که موضوع احداثش چند سالی است بر سر زبانهاست، ولی هنوز خبری از آن نشده و در نتیجه، موفقیتی هم کسب نکرده، خانه- موزه جلال آلاحمد و سیمین دانشور است. برای اطلاع از وضعیت فعلی این پروژه، به سراغ محمدحسین دانایی، خواهرزاده زندهیاد آلاحمد که در جریان کارهای این پروژه است، رفتیم.
* آقای دانایی، چه خبر از خانه- موزه جلال و سیمین؛ آیا کارهای اجرایی این پروژه شروع شده است یا خیر؟
بله، شروع شده، ولی سرعتش خیلی کم و لاکپشتی است.
* علت این مساله چیست؟
اگر اجازه بدهید، اول گزارش کوتاهی از کارهای انجام شده بدهم و بعد به علل کُندی کار بپردازم. خانه زنده یادان سیمین دانشور و جلال آل احمد در اردیبهشت سال ۱۳۹۳ برای تبدیل شدن به یک مرکز فرهنگی عامالمنفعه به نام «خانه- موزه جلال و سیمین» در اختیار شهرداری منطقه یک تهران قرار گرفت و شهرداری منطقه یک هم خانه را در اختیار شرکت توسعه فضاهای فرهنگی وابسته به شهرداری تهران قرار داد تا آنجا را پس از تعمیرات جزیی سه ماهه برای بازدید عموم آماده کند، ولی متأسفانه این پروژه در دو سال اول به شدت گرفتار بوروکراسی و کاغذبازی شد و در نتیجه، تنها کاری که توانستند در این مدت انجام بدهند، کارهای مطالعاتی بود.
اما از اواسط فروردین سال ۱۳۹۵ جنب و جوشهایی در آنجا دیده شد و در بازدید روز آخر خردادماه امسال ملاحظه شد که در دو ماه و نیم گذشته، در مورد رطوبت زدایی و مقاومسازی بنا کارهای اولیه انجام شده، دیوارهای حیاط را شمع کوبی کردهاند و آب انبار قدیمی و متروک خانه هم از نخاله تخلیه شده و رویهمرفته نیروهای پیمانکار و مشاور آمادگی دارند که پروژه را به سرعت پیش ببرند، ولی بخش پشتیبانی و تدارکات مالی پروژه خوب عمل نمیکند و در نتیجه، باز هم فصل مناسب کار برای سومین سال پیاپی در حال سپری شدن است و با توجه به اینکه بخشهایی از پروژه باز شده و در معرض عوامل طبیعی قرار گرفته، لذا به نظر میرسد که پروژه در معرض آسیب است و آینده خوبی نخواهد داشت.
* چرا کار کُند پیش میرود و وضعیت پروژه مطلوب نیست؟
این وضع دلایل متعددی دارد، ولی به نظر من، مهمترین دلیلش بلاتکلیفی و بیهدفی مسوولان است و آنهم ناشی از ندانم کاری و نداشتن دانش نظری و تجربی لازم برای این قبیل کارهاست. به قول معروف، بزرگترین مصیبت مردن نیست، بلکه بیهدف زندگی کردن است.
بارها در مورد اهداف و وظایف و کارکرد و کاربری خانه- موزهها صحبت شده و متذکر شدهایم که در جریان بازسازی و تبدیل کردن خانههای بزرگان و مشاهیر به «خانه- موزه» مهمترین وظیفه دست اندرکاران، حفظ هویت اصلی خانهها به عنوان منزل و مسکن شخصیتهای منتخب است، ولی هنوز این مطلب واضح و ساده جانیفتاده و باز هم برخی از دست اندرکاران پروژه به دنبال تغییر کاربری و جعل هویتهای تازه برای این خانه هستند.
گویا تب تغییر کاربری که قبلاً به جان سواحل دریاها و جنگلها و کوهها و مراتع کشور افتاده بود، حالا به سراغ خانههای قدیمی آمده و میخواهند کاربری آنها را هم تغییر بدهند، یعنی خانه را از شکل و صورت خانه و محل سکونت خارج کنند، مثلاً آب انبار را تبدیل کنند به گالری نقاشی! یا فضای زیر شیروانی را تبدیل کنند به اتاقهای اداری برای نشستن چند نفر کارمند! یا تبدیل کردن انباری هیزم در گوشه حیاط به سفره خانه سنتی! لابد فردا هم ساختن استخر و جکوزی و سونا و نصب تاب و سرسره برای بازی بچهها و غیره!
علتش هم غلبه دیدگاههای سوداگرانه است، یعنی برای پروژه فرهنگی ارزش و اعتبار بالذات قایل نیستند و تصور میکنند که هر پروژه فرهنگی، باید مآلاً معطوف به یک بازده اقتصادی باشد و به همین علت، دنبال پیداکردن یا تراشیدن توجیه اقتصادی برای این پروژه فرهنگی هستند، اسمش را هم میگذارند: درآمدزایی و خودکفایی، یا ایجاد جاذبههایی برای جلب توجه مردم و...
در حالی که توجیه یک پروژه فرهنگی، از جنس خودش است، یعنی فرهنگی است و ربطی هم به گیشه و فروش و درآمد ندارد. اینگونه پروژهها فی ذاته ارزشمندند و مقبولیت دارند و نباید لزوماً توجیه اقتصادی و مابه ازای مادی هم داشته باشند. راستش، این کارها موزهداری نیست، بلکه دکانداری است. به قول مولوی: گر تو قرآن بدین نَمَط خوانی، ببری رونق از مسلمانی.
* دیدگاههای علمی و عملکرد دیگر کشورها در این مورد چیست؟ آیا در این مورد اجماعی هم وجود دارد؟
بله، تکلیف این قضیه از لحاظ علمی و عملی در سطح جهانی کاملاً روشن است، چون طبق نظر و تعریف شورای بینالمللی موزه ها(ایکوم) که یک نهاد تخصصی و معتبر بین المللی در این موارد است و همه کشورهای عضو هم ضوابط آن را پذیرفتهاند، هر نوع موزه، از جمله خانه- موزه ها، مؤسساتی هستند فرهنگی و باید درهای آنها بدون هدف مادی به روی عموم گشوده باشد و تنها هدف آنها هم خدمت به جامعه و پیشرفت اهداف فرهنگی جامعه است. بنابراین، هیچ لزومی ندارد که از این راه مستقیم و صحیح خارج شویم و به دنبال جعل هدف ها و کاربری ها و توجیههای تازه بیفتیم.
به نظر حقیر، قضیه خیلی ساده است: خانه سیمین و جلال، محل سکونت دو نفر از نویسندگان معاصر بوده و چون خود این خانه، به علت قدمت ساخت، به عنوان یک اثر تاریخی شناخته شده و جزو آثار تاریخی کشور به ثبت رسیده و مالکان و ساکنانش هم جزو سرمایههای نمادین جامعه هستند و مورد توجه مردم قرار دارند، لذا شهرداری به عنوان یک نهاد مردمی به میدان آمده و این خانه قابل حفاظت را از ورثه خریده تا دیگر ملک خصوصی ورثه نباشد، بلکه مالکیتش عمومی شود و به همه مردم تعلق داشته باشد و بعد هم خود شهرداری باید به نمایندگی از طرف مردم، آنجا را با همان شکل و شمایل اولیه و بدون تغییر کاربری آماده کند تا مورد بازدید علاقمندان قرار گیرد. همین و خلاص.
* با توجه به اینکه احداث این پروژه به دوسال و نیم پیش برمیگردد، این نظریات یا سوءتفاهمات از اول هم وجود داشته یا تازه است؟
این قبیل دیدگاههای انحرافی یا غیر اصیل از اول هم وجود داشتهاند. به عنوان نمونه، در همان اوایل کار بعضی از مسوولان- لابد برای اینکه کار خودشان را مهم جلوه بدهند- این خانه را که در اصل خانه سیمین و جلال بود، به عنوان «خانه ادبیات ایران» معرفی کردند، کمااینکه در سال ۱۳۹۱ هم خانه پدر جلال آلاحمد در خیابان خیام را با عجله به عنوان «خانه باستان شناسان ایران» نامگذاری کردند، آنهم بدون اینکه این خانه ارتباطی با باستانشناسی و باستان شناسان کشور داشته باشد و بعد از مراسم افتتاحیه هم درش را بستند و رفتند!
بدیهی است که اینگونه تعابیر بیارتباط و اغراقآمیز چون نسبتی با حقیقت ندارند، با واکنش منفی جامعه روبرو میشوند، یعنی در واقع، جامعه از آنها روی برمیگرداند و در نتیجه، خودشان به تالی فاسد خودشان تبدیل میشوند، مثل کاری که بعضی از علاقمندان افراطی مرحوم شهریار کردند، یعنی روز تولد او را به عنوان «روز شعر و ادب فارسی» نامگذاری کردند و نتیجهاش را دیدند.
در این مورد هم بکاربردن عناوین مبالغه آمیزی مثل «خانه ادبیات ایران» جا نمیافتد، خوشایند نیست و اثر منفی هم دارد. بهتر است واقع بین باشیم، یعنی قبول کنیم که خانه سیمین و جلال، فقط و فقط خانه این دو نویسنده از جمع نویسندگان معاصر است و نه «خانه ادبیات ایران» که سپهری است پر از ستارههای درخشانتر از جلال آل احمد و سیمین دانشور.
به علاوه، خانه واقعی ادبیات فارسی در قلب تکتک ایرانیان مشتاق هنر و ادب فارسی است، نه در کوچه فلان خیابان فلان که کلیدش در دست کسی باشد که هر وقت دلش خواست، آن را باز کند و هر وقت دلش خواست، آن را ببندد و تعطیلش کنند.
راستش، مردم و جامعه را نباید دست کم گرفت. مردم هوشیارند و زود متوجه صداقت و عدم صداقت میشوند. نمیتوانیم مردم را با الفاظ توخالی و ریاکاری فریب بدهیم و مثلاً یک پروژه فرهنگی را با نگاهی کاسبکارانه به یک واحد تجاری تبدیل کنیم، ولی بالایش یک تابلوی فرهنگی بزنیم و بعد که مردم به امید مطلوبیتهای فرهنگی و برداشتهای معنوی به آنجا آمدند، با آنها وارد معامله و داد و ستد تجاری بشویم!
ارتکاب این قبیل کارها، یعنی قلب ماهیت و کتمان حقایق امور توسط نهادهای عمومی، از لحاظ حقوقی هم درست نیست، چون خیانت در امانت است، مثل اتفاقی که متأسفانه در مورد بسیاری از خانه- موزههای خودمان افتاده و با اینکه خود مسوولان امر هم شاهد برملاشدن اصل قضیه و عدم استقبال مردم از این دست پختها هستند و دارند تاوان بدفهمیها و برخوردهای ناصحیح قبلی خودشان را میدهند، ولی باز هم درس نمیگیرند و باز هم در صدد تکرار همان اشتباهات هستند.
* به نظر شما در وضع فعلی راه حل چیست و شهرداری چه کاری میتواند بکند؟ پیشنهاد مشخصی دارید؟
از هر کجا جلوی ضرر را بگیرید، منفعت است. مدیران شهرداری تهران باید هرچه زودتر دست به یک کار اساسی بزنند. باید انقلابی عمل کنند، یعنی باید افکار کهنه خودشان را دور بریزند و از تکرار اشتباهات گذشته دست بردارند.
واقعیت این است که پروژههای فرهنگی، پروژههای ملی هستند و به علت حساسیتشان، باید با برخورداری از تفکر و خرد و همکاری جمعی انجام شوند. درست است که این خانه تحت تملک شهرداری تهران است و شهرداری تهران الیالابد بازیگر اصلی این صحنه خواهد بود و از منافع آن هم منتفع خواهد شد، ولی چرا در اجرای پروژه انحصارطلبی میکنند؟
چرا سازمان میراث فرهنگی بر عملیات نظارت ندارد و چرا در جریان اجرای عملیات از نظریات مراکز علمی و دانشگاهی و نهادهای مردمی ذیربط استفاده نمیشود؟ به عقیده حقیر، تا این شرایط فراهم نشده و در بر همین پاشنه میچرخد، بهترین کاری که شهرداری تهران میتواند انجام بدهد، این است که لطف کند و هیچ کاری را انجام ندهد!
سرنوشتش خیلی هم روشنه میفته دست برادران بساز و بندازو جاش یه مشت برج بی روح بتنی میره بالا اصالت و هویت سیخی چند!!!