درباره "زهیر بن القین البجلی" یار باوفای امام حسین(ع) در حماسه کربلا
پارسینه: منبع: فرهنگ كوثر شماره 26 ارديبهشت 1378/ نويسنده:محمد جواد طبسى
او از ياران بزرگ و با وفاى امام حسين(ع) و مردى شايسته وشريف بود; رزمندهاى دلير و جنگجويى توانا شمرده مىشد و درميان قبيله خود، كه در كوفه سكونت داشتند، مىزيست. وى را زهيربن قين بن قيس انمارى بجلى مىخواندند. (1) ويژگيهاى زهير بن قين
1- شجاعت و پايمردى زهير وى را بر آن داشت در كنار مدفعاناسلام قرار گيرد. او در برخى فتوحات اسلامى شركت جست وافتخاراتى بزرگ به ثبت رساند. علامه سماوى در اين بارهمىنويسد: «له فى المغازى مواقف مشهوره و مواطن مشهوده» (2) در جنگها مواضع مشهور و جايگاه مشهودى داشته است.
از موارد شركت زهير در فتوحات همانا شركت در غزوه بلنجر استكه خاطرهاى نيز از آن باز گفته است. و در آينده به آن خواهيمپرداخت.
نمونه ديگرش حضور در كربلاست. او بحق بازوى تواناى امام شمردهمىشد. رشادت و دلاورى او چنان بود كه امام حسين(ع) در روزعاشورا، هنگام تنظيم سپاه خود كه بيش از هفتاد نفر بودند، وىرا بر ميمنه گمارد; حبيب را در ميسره جاى داد، خود در قلبسپاه قرار گرفت و پرچم را به برادرش عباس سپرد. (3)
2- از ديگر ويژگيهاى زهير سخنورى اوست كه زبانزد خاص و عام ودوست و دشمن بود. او آنچنان بر گفتار مسلط بود كه گاه از اومىخواستند در جمع حاضر شود و در دفاع از امام حسين(ع) سخنبگويد.
3- سومين ويژگى زهير، كه در حقيقت مهمترين ويژگى اوست، عشقبه امام زمانش حسين بن على(ع) است.
زهير در گفتار و عمل، در راه و كربلا در مواقع مختلف، اينويژگى را بخوبى به نمايش گذارد. گفتارش در شب عاشورا و عملشدر روز عاشورا بهترين گواه بر درستى اين سخن است.
او در شب عاشورا، هنگامى كه امام حسين(ع) اجازه رفتن به وىداد، اظهار داشت: «لا و الله لا يكون ذلك ابدا ا اترك ابن رسولالله(ص) اسيرا فى يد الاعداء و انجو انا؟! لا ارانى الله ذلكاليوم.» (4) نه به خدا سوگند، هرگز چنين نخواهد بود. آيافرزند رسول خدا را در دست دشمنان اسير بگذارم و خود را نجاتدهم؟! خداى آن روز را به من نشان ندهد.
زهير در راه مكه تا كوفه، هنگامى از خدمت امام حسين(ع) بازگشت، همسر و يارانش را مخاطب قرار داد و گفت:
من تصميم گرفتهام همراه حسين باشم تا جانم را فدايش سازم و... (5) پيوستن به حسين(ع)
زهير بن قين در سال شصت هجرى به مقصد فريضه حج، همراه همسر وگروهى از يارانش، كوفه را ترك كرد.
او، پس از انجام فريضه حج، مكه را ترك گفت و رهسپار كوفه شد.
زهير و يارانش آنقدر تند مىرفتند كه در كوتاهترين زمان نزديكمنزلگاه رسيدند. آنها همواره مىكوشيدند كه قدرى دورتر از محلاستقرار موقت امام حسين(ع) فرود آيند.
امام و يارانش در محلى به نام زرود (6) فرود آمدند و چادرهاىخود را برپا ساختند. كاروان زهير از راه رسيد، اما چون دورتراز چادرهاى امام جايى مناسب نيافت، چادرهاى خود را در همانحوالى برپا ساخت. شيخ عباس قمى مىنويسد: گروهى از قبيله فزارهو بجيله چنين روايتشده است: هنگام مراجعت از مكه، با زهير بنقين بجلى همراه بوديم. در منازل، كه به حضرت امام حسين(ع)مىرسيديم، از او دورى مىكرديم; زيرا سير با آن حضرت را دوستنمىداشتيم. ناگزير هرگاه امام حركت مىكرد، زهير مىماند وهرگاه آن حضرت توقف مىكرد، زهير به راه مىافتاد. در يكى ازمنازل، آن حضرت در طرفى منزل كرد و ما نيز ناگزير در طرف ديگرفرود آمديم. هنگامى كه مشغول غذا خوردن بوديم، ناگاه رسولى ازطرف امام حسين(ع) آمد و پس از ابراز سلام، به زهير گفت:
ابا عبد الله(ع) تو را مىخواند.
ما از نهايتحيرت لقمههايى كه در دست داشتيم، افكنديم ولحظهاى ساكت و بىحركت مانديم، گويا پرندهاى بر سر ما نشستهاست.
همسر زهير، كه دلهم ناميده مىشد، به زهير گفت: سبحان الله،فرزند پيامبر(ص) تو را مىطلبد و تو در رفتن درنگ مىكنى... برخيز و نزدش شتاب، ببين چه مىفرمايد.
زهير برخاسته، خدمتحضرت رفت و زمانى نگذشت كه شاد و خرم، باچهره بر افروخته، نزد همسر و يارانش باز گشت. بىدرنگ دستورداد خيمهاش را بركنند و نزديك سراپردههاى آن حضرت برپاسازند. آنگاه به همسرش گفت: تو از قيد زوجيت من رهايى، به اهلخود بپيوند; زيرا نمىخواهم كه از سوى من زيانى به تو رسد. (7)
مفيد اضافه مىكند: آنگاه به يارانش گفت: هر يك از شما كه دوستدارد، همراهم باشد، چه بهتر; و گرنه اين آخرين ديدار ماست.
سپس گفت: شما را از حقيقتى آگاه مىكنم. يادم نمىرود، وقتى درغزوه بحر (8) شركت كرديم; خداوند پيروزى را نصيب ما گردانيد وغنمايمى به دست آورديم. سلمان فارسى، همراه ما بود، هنگامى كهديد همگان از اين پيش آمد خوشحال هستند، گفت: آيا از اينپيروزى كه خداوند نصيب شما ساخت و از غنيمتهايى كه به دستآورديد، شادمانيد؟! گفتيم: آرى.
سلمان گفت: اگر سيد جوانان آل محمد را درك كرديد، به يارى اوخوشحالتر باشيد از آنچه كه امروز بر آن دستيافتيد. و اكنونمن با شما خدا حافظى مىكنم. (9) آرى او با اهل و يارانش خداخافظى كرد تا به دنبال گمشدهاى كه سالها در پىاش بود، برود.
او همه چيز و همه كس را رها كرد و رفت تا حسينى شود و جان خودرا نثار حسين و مكتب و عقيده وى كند. نقش زهير در حادثه كربلا
زهير همسر خود را طلاق گفت، از ياران خود جدا شد، به اردوگاهحسينى پيوست و در شمار سربازان شيفته و فدايى امام حسين(ع)جاى گرفت. او در طول مسير در موارد گوناگون، از جاى برمىخاستو به تاييد سخنان امام مىپرداخت. بخشى از مواردى كه زهيرارادت راستين خود را به نمايش گزارد، چنين است: 1- حمايت از امام در ذو حسم
پس از برخورد امام با سپاه حر در محلى به نام ذو حسم (10) امام(ع) در جمع حاضران سخن گفت. آنگاه زهير از جاى برخاسته،به ياران امام گفت: شما سخن مىگوييد يا من آغاز كنم؟
گفتند: آرى، تو سخن بگوى.
زهير، پس از به جاى آوردن حمد وثناى خداوند، امام را مخاطب قرار داد و گفت: اى فرزند رسولخدا، سخنانت را شنيديم... به خدا سوگند، اگر دنيا براى ماباقى بود و قرار بود در آن بمانيم و جدايى از اين دنيا بهمعناى يارى تو بود; باز همراهى شما را برمىگزيديم. امام(ع)،ضمن ستودن روحيه بالاى او، برايش دعاى خير كرد. (11) 2- پيشنهاد جنگ در بين راه
كاروان حسينى به موازات سپاهيان حر حركت مىكرد كه ناگه از دورسوارى نمايان شد. او پيك ابن زياد بود و نامهاى از سوى وىبراى حر آورده بود. در آن نامه، ابن زياد نوشته بود: با رسيدناين نامه بر حسين بن على فشار بياور و او را در بيابانى بىآبو علف فرود آر.
حر متن نامه را براى امام خواند و آن حضرت رادر جريان ماموريتخويش قرار داد. امام فرمود: پس بگذار ما دربيابان نينوا يا غاضريات و يا شفيه فرود آييم.
حر گفت: نمىتوانم با اين پيشنهاد شما موافقت كنم; زيرا منديگر در تصميمگيرى آزاد نيستم و همين نامهرسان جاسوس ابنزياد است...
در اين هنگام، زهير بن قين گفت: براى ما جنگيدن با اين گروهاندك از نبرد با افراد بسيارى كه پشتسر آنهاست آسانتر است.
به خدا سوگند، طولى نخواهد كشيد كه لشكريان بسيارى براى حمايتاز اينان مىرسد و ديگر ما در برابر آنان توان مقاومت نخواهيمداشت.
امام(ع) در پاسخ به پيشنهاد زهير فرمود: «ما كنت لابداهمبالقتال.» من هرگز شروعكننده جنگ نخواهم بود. (12) 3- دفاع از امام حسين در حين ماموريت
در عصر تاسوعا، هنگامى كه عمر بن سعد يارانش را فرمان داد تابه اردوگاه حسين بن على نزديك شوند، حضرت به برادرش عباسفرمود: عباس جانم، فدايت گردم; برادرجان، سوار شو، آنها راملاقات كن و بپرس براى چه آمدهاند؟
عباس با بيستسوار، كه زهير بن قين و حبيب بن مظاهر نيز درشمار آنها بودند، به ديدار يزيديان رفت. و به آنها گفت: چهمىخواهيد؟ گفتند: از امير فرمان رسيده يا تسليم شويد يابجنگيم.
گفتند: درنگ كنيد تا آنچه مىگوييد به ابى عبد الله(ع) برسانيم.
يزيديان گفتند: او را ديدار كن و خبر بياور.
عباس باز گشت تا به حسين خبر دهد. يارانش ماندند تا با آنهاگفتگو كنند. حبيب بن مظاهر به زهير گفت: اگر مايلى، با اينقوم سخن بگو و اگر مىخواهى، من سخن بگويم.
زهير گفت: تو پيشنهاد سخن دادى و خود نيز بدين امر بپرداز.
حبيب به آنها گفت: به خدا، فرداى قيامت پيش خدا بد مردمىاند،كسانى كه نزد او روند و فرزند پيامبر خود، خاندان و عبادتكنندگاناين شهر را كه نماز شب مىگزارند، كشته باشند... .
عزره گفت: هر چه توانى خود ستايى كن.
زهير گفت: اى عزره، خدا او را ستوده و رهبرى كرده، اى عزره،از خدا پرهيز كن من برايتخير مىخواهم; به خدا سوگند، اىعزره، تو از آنهايى كه گمراهى را بركشتن پاكدامنان يارىمىدهند... .
عزره پاسخ داد: اى زهير، تو نزد ما از شيعيان اين خانوادهنبودى، تو عثمانخواه بودى.
زهير گفت: از موقعيتى كه اكنون دارم، درنمىيابى كه ازشيعيانم. به خدا نه من نامهاى به حسين نوشتم و نه هرگز پيكىدر پىاش فرستادم و نه وعده يارىاش دادم; در راه با اوبرخوردم، به ياد رسول خدا و موقعيت وى افتادم و دانستم كه بهسوى دشمن مىآيد... .
پس بر آن شدم يارىاش كنم، در حزب او درآيم و جانم را فدايشسازم; براى آن كه شما حق خدا و رسولش را ضايع كرديد. (13) 4 - يادآورى به قمر بنى هاشم
پس از برگشتن سپاه عمر سعد به اردوگاه خويش، اين بار صداى شمربن ذى الجوشن به گوش رسيد كه با صداى بلند مىگفت:
كجايند فرزندان خواهر ما، كجاست عباس و برادرانش؟
امام حسين(ع) فرمود: جوابش دهيد، گر چه فاسق باشد.
قمر بنى هاشم به دستور ابى عبد الله(ع) سمت او رفت تا سخنش رابشنود. اما بىدرنگ، در حالى كه بر او و امانى كه داده بودلعنت مىفرستاد، باز گشت. زهير بن قين از جاى برخاسته، قمربنى هاشم را مخاطب قرار داد و گفت: تو را از حديثى كه قبلا آنرا شنيدهام، آگاه سازم؟!
عباس فرمود: آرى، حديث را بيان كن.
زهير گفت: وقتى پدرت خواست ازدواج كند از برادرش عقيل، كهانساب عرب را مىشناخت، خواست همسرى برايش برگزيند كه دليراناو را به دنيا آورده باشند تا فرزندى به دنيا آورد كه فرزندنشحسين را در كربلا يارى كند. آگاه باش! پدرت تو را براى چنينروزى ذخيره كرده; پس هرگز در يارى برادرت و حمايت از خواهرانتكوتاهى مكن.
قمر بنى هاشم به زهير گفت: زهير، تو در چنين روزى مرا به حمايتتشويق مىكنى; به خدا سوگند امروز صحنهاى به تو نشان دهم كهمانند آن را نديده باشى. (14) 5- زهير و مراتب عشق به رهبرى
در شب عاشورا هنگامى كه حضرت خطبه خواند و ياران خود را ازآخرين وضعيت آگاه ساخت، يكى از كسانى كه لب به سخن گشود واظهار عشق و وفادارى كرد زهير بن قين بود. او، پس از اظهاروفادارى مسلم بن عوسجه، از جاى برخاست و گفت: به خدا سوگند،من دوست دارم كشته شوم و زنده شوم و باز كشته شوم تا هزاربار; و خداى عزوجل با كشته شدن من مرگ را از تو و جوانان وخاندانت دور سازد. (15) 6- سخنان زهير در روز عاشورا
كثير بن عبد الله شعبى گويد: چون بر حسين يورش برديم، زهير بنقين سوار بر اسب دمبلند خود سلاح پوشيده در برابر ما آمد وگفت: هشيار باشيد، شما را از عذاب خدا بيم مىدهم; بر مسلمانلازم استبرادر مسلمانش را اندرز دهد. ما تا اكنون برادر وهمدين بوديم; تا شمشير ميان ما جدايى نيفكنده همكيش هستيم واندرز شما بر ما لازم است. چون كار به شمشيسر افتد، رشتهبرادرى مىگسلد; ما امتى باشيم و شما امت ديگر. خدا ما و شمارا به فرزندان پيامبر خود محمد(ص) آزمود تا بنگرد چه كارهايم.
ما شما را به يارى او و كنارهگيرى از سركش فرزند سركشعبيد الله بن زياد مىخوانيم، زيرا جز بدى از آنها نديده ونبينند; چشمان شما را ميل مىكشند، دست و پاى شما را مىبرند،شما را بر دار مىآويزند، گوش و بينى مىبرند و نيكان ودانشمندان شما چون حجر بن عدى و اصحابش و هانى بن عروه ومانند وى را مىكشند.
در پاسخ، او را دشنام دادند، ابن زياد را ستودند و گفتند: بهخدا بازنمىگرديم تا آقايت و همراهانش را بكشيم يا نزد اميرعبيد الله ببريم.
زهير گفت: اى بندگان خدا; پسر فاطمه به دوستى و نصرت از زادهسميه شايستهتر است. اگر يارىاش نمىكنيد، به خدا پناهتان باد;
ولى او را نكشيد و به يزيد وا گذاريد به جانم سوگند، كه يزيدبا نكشتن حسين هم از طاعتشما راضى است.
شمر تيرى سمت وىافكند و گفت: خاموش باش، ما را از پرگويى خسته كردى.
زهير گفت: اى بدوىزاده، با تو سخن نمىگويم; همانا تو از چهارپايانى.
به خدا، گمان ندارم دو آيه از قرآن درستبدانى.
مژدهات باد به رسوايى و عذاب دردناك قيامت.
شمر گفت: خدا يك ساعت ديگر خودت و آقايت را خواهد كشت.
زهير گفت: مرا از مرگ مىترسانى؟! به خدا، مرگ با حسين نزد منبهتر است از آنگونه با شما جاويدان بمانم.
سپس خطاب به مردم گفت: اى بندگان خدا، اين پست جفاجو وهمگنانش شما را از دينتان نفريبند; به خدا، شفاعت محمد(ص) بهمردمى كه خون فرزندان و خاندان او را مىريزند و كسانى كه آنهارا در اين ستم يارى مىكنند و مدافعان آنان را مىكشند، نمىرسد.
مردى او را ندا داد كه، ابى عبد الله مىگويد: بيا به جان خودم،اگر مؤمن آل فرعون قوم خود را نصيحت كرد و دعوت را به آنهاابلاغ كرد، تو نيز اينان را اندرز دادى و دعوت را بدانها ابلاغكردى. (16) 7- دفع هجوم وحشيانه
در روز عاشورا شمر بن ذى الجوشن به چادرها و محل استقرار حرماهل بيت (عليهم السلام) هجوم برد و فرياد زد: آتش بياوريد تااين خانه را با ساكنانش آتش بزنم.
زنان در حالى كه فريادمىزدند از خيمه بيرون دويدند. امام حسين(ع) فرياد كشيد:
اى فرزند ذى الجوشن آتش مىطلبى كه خانه را بر اهل بيت من بهآتش بكشى، خدا تو را به آتش بسوزاند.
در اين لحظه زهير به همراه ده تن از ياران امام، جهت دفع حملهآنان، به شمر و يارانش حمله كرد و آنان را از حريم حسينى دورساخت. و در اين درگيرى، ابا عزه ضبابى، كه همراه شمر حمله كردهبود، به دست زهير بن قين كشته شد. (17) 8- پيكار سخت
زهير، همانند ديگر ياران امام حسين(ع)، در مصاف با دشمنان ازمكتب و عقيده و امامش سخت دفاع كرد و در حمايت از محبوب ومقصودش، لحظهاى كوتاهى نورزيد. ابو محنف مىنويسد: پس از شهادتحبيب، بار ديگر آتش جنگ بالا گرفت. زهير بن قين همراه حر واردميدان شد. آن دو نبردى سخت كردند. هرگاه دشمن اطراف يكى رامىگرفت، ديگرى به يارىاش مىشتافت و نجاتش مىداد تا اينكه حربه شهادت رسيد. آنگاه كه نماز خوف به امامت ابى عبد الله(ع)خوانده شد، زهير بار ديگر به ميدان آمد و نبردى سخت آغاز كرد;
نبردى كه مانند آن ديده يا شنيده نشده بود. او همچنان كه بردشمن حمله مىكرد، چنين رجز مىخواند:
«انا زهير و انا ابن القين» «اذودكم بالسيف عن حسين»
من زهيرم و فرزند قين هستم و با شمشير خود شما را از حسين(ع)دور مىسازم.
سپس به طرف امام باز گشت و چون در مقابل امام قرار گرفت، چنينگفت:
فدتك نفسى هاديا مهديا اليوم القى جدك النبيا و حسنا و المرتضى عليا و ذا الجناحين الشهيد حيا
جانم فدايتباد كه هدايتيافت و هدايت گرديد. امروز جدتپيامبر را ملاقات مىكنم، همچنين برادرت حسن و پدرت على مرتضى وآن شهيد زندهاى را كه خداوند دو بال به او بخشيد، ملاقات خواهمكرد.
گويا زهير با اين جملات با امام وداع كرد و بار ديگر رهسپارميدان نبرد شد. او همچنان به پيكار ادامه داد تا اينكه كثير بنعبد الله شعبى و مهاجر بن اوس بر وى حمله بردند و او را بهشهادت رساندند. (18) حضور امام بر بالين زهير
ابن شهرآشوب مىنويسد: پس از شهادت زهير، امام حسين(ع) بربالين وى آمد و چنين فرمود: «لا يبعدنك يا زهير و لعن اللهقاتليك لعن الذين مسخوا قرده و خنازير.» اى زهير، خداوند تورا از رحمتش دور نگرداند و قاتلانت را لعنت كند; شبيه آن لعنتىكه مسخشدگان به شكل بوزينهگان و خوكان را فرا گرفت. (19)
اين مختصرى از زندگى سرباز عاشق و شيفته ابى عبد الله(ع)، زهير بودكه در كربلا افتخار آفريد و با افتخار به شهادت رسيد. «فسلامعليه يوم ولد و يوم استشهد و يوم يبعثحيا»
پىنوشتها:
1- ابصار العين، ص 161.
2- همان.
3- همان، ص 165.
4- معجم رجال الحديث، ج7، ص297.
5- بحار الانوار، ج 44، ص 372.
6- منزلى استبين ثعلبيه و خزيميه براى كسى كه به طرف كوفهمىرود. (معجم البلدان، ج3، ص139)
7- منتهى الآمال، ج 1، ص 325.
8- در تاريخ طبرى ج3، ص 302 كلمه بحر، بلنجر آمده است.
بلنجر شهرى در بلاد خزر است كه در سال33 به فرماندهى سلمان بنربيعه باهلى فتح شد.(معجم البلدان، ج 1، ص489) اما ابن حجردر الاصابه: بلنجر را در سرزمين عراق مىداند. (الاصابه، ج 2، ص274.)9- ارشاد مفيد، ص 204.
10- بضم حا و فتح سين، نام كوهى است.
11- ابصار العين، ص 162.
12- سخنان حسين بن على، ص117.
13- رموز الشهاده، ص99.
14- مقتل الحسين(ع)، ص209.
15- رموز الشهاده، ص 101; ارشاد مفيد، ج 2، ص 92.
16- رموز الشهاده، ص 108.
17- ابصار العين، ص166; تاريخ طبرى، ج3، ص326.
18- تاريخ طبرى، ج3، ص 328.
19- مناقب آل ابى طالب، ج 4، ص103. .
عالی
عالی بود
اگه کم بود بهتر بود
عالی بود ممنون
لایک
عالی