یکقدم کوچک در راه بهتر زندگی کردن
پارسینه: گاهی اوقات عواقب و پیامدهای کارهایی که ما انجام میدهیم، هر چند کوچک، بهصورت آنی ظاهر نمیشوند و با تأخیر زمانی، گاهی حتی تا ماهها یا سالها بعد، خود را نشان میدهند.
بنابر اعلام کتابیار، این موضوع در مورد کارهای کوچک بیشتر صدق میکند؛ اینکه چهکارهای کوچکی را انجام میدهیم یا نمیدهیم ممکن است در لحظه در ذهن ما کم اهمیت باشند، اما نباید قدرتی که آنها در تکرار بالا به دست میآورند را دستکم بگیریم. احتمالاً مثال سنگ و قطره آب را در این زمینه شنیدهاید. نمود این مسئله در رفتار ما همان قدرت عادت است. اگر به زیاد خوابیدن عادت کردهایم، تکرار زیاد این امر عامل آن بوده و اگر سحرخیز هستیم هم لزوماً از ابتدا صبح زود از خواب بلند نمیشدیم بلکه تکرار این کار و سختی کشیدن برای آن باعث شده که سحرخیز شویم.
عمدۀ رفتارهای ما، هرچند به نظر ما ناشی از تفکرات و احساسات ما باشند، از پارادایم ذهنی ما نشأت میگیرند و پارادایم یا الگوی ذهنی ما از ناخودآگاه ما تغذیه میشود و اجزای تشکیل دهنده ناخودآگاه ما بهمرور توسط کارهایی که انجام میدهیم و محیطی که در آن قرار داریم ایجاد میشوند. اگر به نظر خودمان موفق نیستم و رفتارهایی شبیه افراد موفق نداریم بهاینعلت است که ناخودآگاه ما ساختاری شبیه آن افراد ندارد. پس راهحل چیست؟ یکی از راهحلهای این موضوع تلاش در تغییر پارادایم ذهنی است که برای این کار باید ناخودآگاه خود را تغییر دهیم و برای این تغییر نیاز است تا رفتارهای درستی را عامدانه بارها و بارها انجام دهیم تا بخشی از ناخودآگاه ما شوند؛ این کار روی کاغذ به نظر ساده است، اما در عمل ممارست و پشتکار سختکوشانهای را طلب میکند.
یکی از این رفتارهای درست مطالعه کتاب است که از چند وجه باعث بهبود ساختارهای ذهنی ما و درنتیجه رفتار و عملکرد ما میشود. یکی از این وجوه این است که وقتی ما کتابی را میخوانیم در واقع افکار، احساسات و نگرش نویسنده را تجربه میکنیم؛ بهنوعی که باعث میشود با الگوهای ذهنی او ارتباط برقرار کنیم و چهبسا از اشکالات خودآگاه شویم و یا نکات مثبت آن را در شیوه تفکر خود به کاربریم. این کار، بهویژه اگر پارادایم نویسنده فاصلۀ قابلتوجهی با پارادایم ما داشته باشد، باعث ترک خوردن ساختار ذهنی ما میشود و خود زیرساخت تغییر و بهبود این ساختار را فراهم میکند. کار تا جایی پیش میرود که در واقع این فرض مطرح است که با مطالعه کتابهای یک نویسنده بهصورت مکرر و فهم و درک عمیق آن، در حالت ایدهآل سطح ذهنی فرد مطالعهکننده به نزدیکی سطح ذهنی فرد نویسنده خواهد رسید. مطالعه نوشتههای افرادی که خود به نگرش و الگوی ذهنی والایی دست پیدا کردهاند از این نظر بسیار مفید است. بهعنوانمثال کتاب رهبری نوشتۀ سر الکس فرگوسن سرمربی نامدار باشگاه منچستریونایتد و یا کتاب کفش باز اثر فیل نایت، بنیانگذار و رئیس و مدیرعامل بازنشسته این شرکت ازایندست کتابها هستند.
حتماً شنیدهاید که کتاب غذای روح است. اگر این غذا را از روح خود دریغ کنیم در واقع الگوی ذهنی خود را از یکی از منابع الهامبخش و تقویتکننده جدا کردهایم که این کار خطر خشکیدگی ذهن و تفکر ما را در پی دارد. پس اگر میزان مطالعه کتاب ما در حد بسیار کم و یا صفر است به نظر میرسد وقت آن رسیده که با تکرار یک رفتار کوچک این موضوع را تغییر دهیم. در نظر داشته باشید که هر تغییری دشوار است و دو ویژگی اساسی دارد: اندک اندک و در طول زمان ایجاد میشود؛ پس خبری از ایجاد عادت مطالعه بهصورت یکشبه و آنهم به میزان یک کتاب در روز نیست! پیشنهاد ما این است که اول یک کتاب در حوزه موردعلاقه اتان انتخاب کنید سپس هر روز مقدار کمی از آن، مثلاً ده صفحه را مطالعه کنید. دقت کنید که هدف تمام کردن این کتاب و خلاص شدن از شر آن نیست بلکه ایجاد عادت کتاب خواندن و تغذیه روح در ماست. باید کمکم میزان این صفحات را افزایش دهیم؟ جواب لزوماً آری نیست. چرا که با انجام همین کار بهظاهر کوچک، ما در یک ماه ۳۰۰ صفحه کتاب مطالعه کردهایم که میتوان آن را یک کتاب کامل در نظر گرفت. نکته مهم در اینگونه امور تداوم و تکرار آن است و اینکه اگر جایی این روند شکست ناامید نشویم و با قدرت به آن ادامه دهیم. همچنین باید سعی کنیم برای ذرهذره از کار کوچکی که انجام میدهیم ارزش قائل شویم یعنی بدانیم حتی خواندن یک صفحه کتاب هم خواندن یک صفحه کتاب است و چیز کمی نیست. یادتان هست که گفتیم قدرت کارهای کوچک در تکرار زیاد آنها در طول زمان است و نتیجه آنها ممکن است با تأخیر خود را نشان دهد؟ با انجام همین مقدار مطالعه و نه حتی بیشتر، مطمئن باشید تغییرات محسوسی را در نگرش، تفکرات و رفتار خود مشاهده خواهید کرد و در نتیجه تجربه بهتری از زندگی را خواهید ساخت.
عمدۀ رفتارهای ما، هرچند به نظر ما ناشی از تفکرات و احساسات ما باشند، از پارادایم ذهنی ما نشأت میگیرند و پارادایم یا الگوی ذهنی ما از ناخودآگاه ما تغذیه میشود و اجزای تشکیل دهنده ناخودآگاه ما بهمرور توسط کارهایی که انجام میدهیم و محیطی که در آن قرار داریم ایجاد میشوند. اگر به نظر خودمان موفق نیستم و رفتارهایی شبیه افراد موفق نداریم بهاینعلت است که ناخودآگاه ما ساختاری شبیه آن افراد ندارد. پس راهحل چیست؟ یکی از راهحلهای این موضوع تلاش در تغییر پارادایم ذهنی است که برای این کار باید ناخودآگاه خود را تغییر دهیم و برای این تغییر نیاز است تا رفتارهای درستی را عامدانه بارها و بارها انجام دهیم تا بخشی از ناخودآگاه ما شوند؛ این کار روی کاغذ به نظر ساده است، اما در عمل ممارست و پشتکار سختکوشانهای را طلب میکند.
یکی از این رفتارهای درست مطالعه کتاب است که از چند وجه باعث بهبود ساختارهای ذهنی ما و درنتیجه رفتار و عملکرد ما میشود. یکی از این وجوه این است که وقتی ما کتابی را میخوانیم در واقع افکار، احساسات و نگرش نویسنده را تجربه میکنیم؛ بهنوعی که باعث میشود با الگوهای ذهنی او ارتباط برقرار کنیم و چهبسا از اشکالات خودآگاه شویم و یا نکات مثبت آن را در شیوه تفکر خود به کاربریم. این کار، بهویژه اگر پارادایم نویسنده فاصلۀ قابلتوجهی با پارادایم ما داشته باشد، باعث ترک خوردن ساختار ذهنی ما میشود و خود زیرساخت تغییر و بهبود این ساختار را فراهم میکند. کار تا جایی پیش میرود که در واقع این فرض مطرح است که با مطالعه کتابهای یک نویسنده بهصورت مکرر و فهم و درک عمیق آن، در حالت ایدهآل سطح ذهنی فرد مطالعهکننده به نزدیکی سطح ذهنی فرد نویسنده خواهد رسید. مطالعه نوشتههای افرادی که خود به نگرش و الگوی ذهنی والایی دست پیدا کردهاند از این نظر بسیار مفید است. بهعنوانمثال کتاب رهبری نوشتۀ سر الکس فرگوسن سرمربی نامدار باشگاه منچستریونایتد و یا کتاب کفش باز اثر فیل نایت، بنیانگذار و رئیس و مدیرعامل بازنشسته این شرکت ازایندست کتابها هستند.
حتماً شنیدهاید که کتاب غذای روح است. اگر این غذا را از روح خود دریغ کنیم در واقع الگوی ذهنی خود را از یکی از منابع الهامبخش و تقویتکننده جدا کردهایم که این کار خطر خشکیدگی ذهن و تفکر ما را در پی دارد. پس اگر میزان مطالعه کتاب ما در حد بسیار کم و یا صفر است به نظر میرسد وقت آن رسیده که با تکرار یک رفتار کوچک این موضوع را تغییر دهیم. در نظر داشته باشید که هر تغییری دشوار است و دو ویژگی اساسی دارد: اندک اندک و در طول زمان ایجاد میشود؛ پس خبری از ایجاد عادت مطالعه بهصورت یکشبه و آنهم به میزان یک کتاب در روز نیست! پیشنهاد ما این است که اول یک کتاب در حوزه موردعلاقه اتان انتخاب کنید سپس هر روز مقدار کمی از آن، مثلاً ده صفحه را مطالعه کنید. دقت کنید که هدف تمام کردن این کتاب و خلاص شدن از شر آن نیست بلکه ایجاد عادت کتاب خواندن و تغذیه روح در ماست. باید کمکم میزان این صفحات را افزایش دهیم؟ جواب لزوماً آری نیست. چرا که با انجام همین کار بهظاهر کوچک، ما در یک ماه ۳۰۰ صفحه کتاب مطالعه کردهایم که میتوان آن را یک کتاب کامل در نظر گرفت. نکته مهم در اینگونه امور تداوم و تکرار آن است و اینکه اگر جایی این روند شکست ناامید نشویم و با قدرت به آن ادامه دهیم. همچنین باید سعی کنیم برای ذرهذره از کار کوچکی که انجام میدهیم ارزش قائل شویم یعنی بدانیم حتی خواندن یک صفحه کتاب هم خواندن یک صفحه کتاب است و چیز کمی نیست. یادتان هست که گفتیم قدرت کارهای کوچک در تکرار زیاد آنها در طول زمان است و نتیجه آنها ممکن است با تأخیر خود را نشان دهد؟ با انجام همین مقدار مطالعه و نه حتی بیشتر، مطمئن باشید تغییرات محسوسی را در نگرش، تفکرات و رفتار خود مشاهده خواهید کرد و در نتیجه تجربه بهتری از زندگی را خواهید ساخت.
منبع:
خبرگزاری ایسنا
ارسال نظر